«رنه» اثری است از فرانسوا شاتو بریان (نویسندهی اهل فرانسه، از ۱۷۶۸ تا ۱۸۴۸) که در سال ۱۸۰۲ منتشر شده است. این رمان کوتاه به روایت ماجرای زندگی یک جوان ناراضی فرانسوی میپردازد که به دنبال معنای زندگی است.
دربارهی رنه
رنه، نوشتهی فرانسوا-رنه دو شاتوبریان، یکی از شاهکارهای ادبیات رمانتیک فرانسه به شمار میرود. این اثر، که در سال ۱۸۰۲ منتشر شد، داستانی غمانگیز و عمیق از بیگانگی، تنهایی و جستجوی معنای زندگی است. رنه نمادی از شخصیت انسان مدرن است که در جهانی بیمعنی، بیهدفی و بحران هویت گرفتار آمده است. این اثر در کنار دیگر نوشتههای شاتوبریان، یکی از سنگ بناهای اولیهی جنبش رمانتیسیسم فرانسه محسوب میشود.
رمان رنه داستان مرد جوانی به نام رنه را روایت میکند که در پی یافتن معنایی برای زندگی خویش است. او، که از جهان پیرامون و حتی از خود بیگانه شده، در دل طبیعت به دنبال آرامش میگردد. اما هرچه بیشتر تلاش میکند، بیشتر با پوچی و بیمعنایی وجود خویش مواجه میشود. رنه به شکلی استعاری، نماد فردی است که در دنیای پس از انقلاب فرانسه به جستجوی ارزشها و معنا پرداخته است.
شاتوبریان در این کتاب، به شکلی عمیق به بررسی روح انسان و احساسات و عواطف پیچیدهی او میپردازد. شخصیت رنه نمایانگر نوعی دلزدگی است که از شکاف میان انسان و طبیعت، و همچنین از ناتوانی در یافتن پیوندی حقیقی با جهان نشأت میگیرد. در کنار این موضوعات فلسفی، شاتوبریان از طریق این شخصیت، نقدی اجتماعی نیز ارائه میدهد و بحرانهای ناشی از مدرنیته را به تصویر میکشد.
یکی از جنبههای بارز این اثر، شیوهی نگارش شاعرانه و تصاویر باشکوهی است که شاتوبریان از طبیعت ارائه میدهد. او از طبیعت به عنوان وسیلهای برای بیان احساسات درونی رنه استفاده میکند. جنگلها، کوهها، رودخانهها و دشتهای وسیع در این اثر نه تنها صحنههای داستانی را شکل میدهند، بلکه تجلیگاه روحیات و احوالات قهرمان داستان نیز هستند.
در این اثر، شاتوبریان تأملات عمیقی دربارهی عشق، مرگ، ایمان و تنهایی ارائه میدهد. او از طریق شخصیت رُنه به بررسی تضادهای درونی انسان میپردازد و پرسشهایی دربارهی معنای زندگی و هدف از زیستن مطرح میکند. این پرسشها، که در بستر بحرانهای فلسفی و اجتماعی آن دوران مطرح شدهاند، هنوز هم برای خوانندگان امروزی قابل درک و مرتبط هستند.
رنه نمونهای از ادبیات اعترافی و خودزندگینامهای نیز محسوب میشود. شاتوبریان از تجربیات شخصی خود در خلق این اثر بهره برده و رنه را به نوعی بازتابدهندهی احساسات و تأملات خویش ساخته است. این امر باعث شده که کتاب رنه، علاوه بر ارزشهای ادبی و فلسفی، به عنوان سندی از زندگی و روحیات نویسنده نیز شناخته شود.
موضوعات مطرحشده در رنه، مانند تنهایی و پوچی، بیانگر دغدغههایی هستند که هنوز در ادبیات و اندیشهی مدرن جایگاه ویژهای دارند. شخصیت رنه، با تمام پیچیدگیها و سردرگمیهایش، نمادی از انسان مدرنی است که در جهانی بدون ارزشهای ثابت و بدون معنای مشخص زندگی میکند.
رنه به عنوان یک شخصیت، نماد نوعی دلزدگی و خستگی از زندگی است که از ناتوانی در یافتن پیوندی حقیقی با جهان پیرامون سرچشمه میگیرد. او در تلاش برای یافتن معنا، به نوعی پوچی میرسد و از این رو، با نوعی تناقض درونی مواجه میشود. این تناقضات و پرسشها، بازتابی از بحرانهای روحی و روانی دوران مدرن هستند.
یکی از ویژگیهای مهم کتاب رُنه، برخورد آن با مفاهیم طبیعت و تمدن است. شاتوبریان از طریق این اثر، تضاد میان طبیعت بکر و تمدن مدرن را به تصویر میکشد. او معتقد است که انسان با دور شدن از طبیعت، بخشی از اصالت و معنای وجودی خود را از دست داده است. این ایدهها بعدها تأثیر عمیقی بر جنبشهای رمانتیک و طبیعتگرایانه گذاشتند.
شخصیت رنه با تمام پیچیدگیها و سردرگمیهایش، نمادی از انسان مدرن است که در جهانی بیمعنی و بیهدفی زندگی میکند. او در جستجوی معنایی برای زندگیاش است، اما هرچه بیشتر تلاش میکند، بیشتر با پوچی مواجه میشود. این موضوعات باعث شده که رُنه همچنان یکی از آثار مهم و تاثیرگذار در ادبیات رمانتیک و فلسفی باشد.
در نهایت، رنه، نه تنها داستان فردی است که با بحرانهای وجودی دست و پنجه نرم میکند، بلکه اثری است که به بررسی روح زمانهی خود میپردازد. این کتاب با طرح پرسشهایی بنیادین دربارهی ماهیت انسان و جایگاه او در جهان، همچنان خوانندگان جدیدی را به تفکر وادار میکند و اثری جاودان در ادبیات جهان محسوب میشود.
رمان رنه در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۲۰ با بیش از ۱۱۳۵ رای و ۸۵ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از محمدعلی عظیمی و فتحالله دولتشاهی، شجاعاالدین شفا و نادر تسلیمیان به بازار عرضه شده است.
داستان رنه
رنه، یک جوان فرانسوی به شدت ناراضی، به مردم ناچز در لوئیزیانا پناه می برد. زمان زیادی می گذرد تا او متقاعد شود که علت مالیخولیای خود را فاش کند. او از کودکی تنهایی خود در قلعه پدری در بریتانی می گوید.
مادرش هنگام به دنیا آمدن او درگذشت و از آنجایی که پدرش شخصیتی دورافتاده و ممنوعه بود، رنه به دوستی شدید با خواهرش آملی پناه می برد و به پیاده روی های طولانی و انفرادی در حومه شهر در اطراف قلعه پناه می برد.
وقتی پدر رنه می میرد و برادرش خانه خانواده را به ارث می برد، او تصمیم می گیرد سفر کند. او از ویرانههای یونان و روم باستان بازدید میکند که انعکاس مالیخولیایی را به او القا میکند. او به اسکاتلند سفر می کند تا مکان های ذکر شده توسط اوسیان و دیدنی های معروف ایتالیا را تماشا کند.
هیچ چیز او را راضی نمی کند: «دنیای باستان هیچ قطعیتی نداشت، دنیای مدرن زیبایی نداشت.» او به فرانسه بازمی گردد و جامعه را فاسد و بی دین می بیند. خواهرش آملی نیز بهطور غیرقابل توضیحی از او دوری میکند. همانطور که رنه توضیح می دهد:
«به زودی خود را در سرزمین خود منزوی تر از این که در یک کشور خارجی بودم، دیدم. مدتی می خواستم خودم را به دنیایی پرت کنم که چیزی به من نمی گفت و مرا درک نمی کرد. روح من هنوز فرسوده نشده بود. از هر اشتیاق، به دنبال شیئی بودم که ممکن است به آن متصل شود، اما متوجه شدم که بیشتر از آنچه که دریافت کرده بودم، می دادم به سطح جامعه می رسد.»
رنه منزجر از جامعه کناره گیری می کند و در قسمتی مبهم از شهر زندگی می کند. اما این زندگی منزوی به زودی او را نیز خسته می کند. او تصمیم میگیرد به روستا برود، اما هیچ خوشبختی در آنجا پیدا نمیکند: «افسوس، من تنها بودم، روی زمین تنها بودم. کسالت مخفی بدنم را گرفته بود. انزجار از زندگی که از کودکی احساس میکردم، با نیرویی دوباره برگشت. به زودی قلبم دیگر برای ذهنم غذا نمی داد و تنها چیزی که در وجودم احساس می کردم یک حسادت عمیق بود.
رنه تصمیم می گیرد خود را بکشد، اما وقتی خواهرش از نقشه او مطلع می شود، آن دو با خوشحالی دوباره به هم می رسند. اما هیچ پایان خوشی وجود ندارد. به نظر می رسد آملی به دنبال چیزی است. یک روز، رنه متوجه می شود که خواهرشرفته است و نامه ای از خود می گذارد که می گوید می خواهد راهبه شود اما هیچ توضیحی برای کارش نمی دهد.
رنه برای تماشای مراسم آغاز به کار او می رود و در آنجا خواهرش فاش می کند که به صومعه پیوسته است زیرا می خواهد بر عشق محارم خود به او غلبه کند. رنه که از این اعتراف ویران شده تصمیم می گیرد برای همیشه اروپا را ترک کند و به آمریکا سفر کند.
او پس از گذراندن مدتی با سرخپوستان، نامه ای دریافت می کند که خبر مرگ خواهرش را می دهد. این رمان با فاش شدن مدت کوتاهی پس از اینکه رنه داستانش را تعریف کرد، به پایان می رسد، او در نبردی بین ناچز و فرانسوی ها کشته شده است.
بخشهایی از رنه
در تمامی طول زندگیام، گویی همواره چیزی در وجودم مرا به جستجویی پایانناپذیر فرا میخواند؛ جستجویی که نه برای ثروت بود و نه برای افتخار. من به دنبال نوعی معنای عمیقتر بودم که در هیچیک از امور روزمره یافت نمیشد. طبیعت برای من به نوعی پناهگاه تبدیل شده بود؛ جایی که در میان کوهها، رودخانهها و درختان احساس میکردم که شاید بتوانم آن آرامش درونی را بیابم که همواره به دنبالش بودهام.
اما هر بار که به طبیعت پناه میبردم، چیزی در قلبم مانع از یافتن آن آرامش کامل میشد. شبها در دل جنگل قدم میزدم، در حالی که باد در میان برگهای درختان نجوا میکرد و ستارگان در آسمان میدرخشیدند. اما این زیبایی خیرهکننده هم نمیتوانست خلأ درونیام را پر کند. احساس میکردم که در جهانی که در اطرافم وجود دارد، معنایی هست که من قادر به درک آن نیستم، و این خود مرا به مرز جنون میرساند.»
………………..
در سالهایی که گذشت، دیدم که زندگی من به مانند رودخانهای است که آرام و بیهدف جاری میشود. من هیچ هدف مشخصی نداشتم، هیچ مقصدی که به سوی آن حرکت کنم. گویی که خود من هم بخشی از همان طبیعت بیهدف و بیزمان شده بودم. در هر قدمی که برمیداشتم، به نظر میرسید که چیزی مرا به سوی آیندهای مبهم میکشد؛ آیندهای که در آن هیچ چیز روشن نیست و هیچ پاسخی به سوالاتم وجود ندارد.
حتی عشق، که برای بسیاری از مردم معنای زندگی است، برای من چیزی جز توهمی زودگذر نبود. من به خوبی میدانستم که هیچ عشقی نمیتواند این بیگانگی عمیق را که در وجودم احساس میکردم، از بین ببرد. با این حال، هر بار که در طبیعت به تفکر فرو میرفتم، باز هم به همان سوال همیشگی بازمیگشتم: آیا واقعاً در این جهان، چیزی به نام معنا وجود دارد؟ یا اینکه همهی ما محکوم به زندگی در این بیمعنایی بیپایان هستیم؟»
………………..
خواهرم آملی، تنها کسی بود که شاید میتوانست مرا از این گرداب درونی نجات دهد. او به مانند فرشتهای بود که در میان تاریکیهای زندگی من میدرخشید. اما حتی او هم، با تمام مهربانی و عشقش، نتوانست آن خلأ را پر کند. آملی در نهایت به صومعهای پناه برد و از جهان بیرون دور شد. او به دنبال آرامشی بود که من هرگز نتوانستم پیدا کنم. اما چه میشود که کسی از جهان و لذتهای آن روی برمیگرداند و خود را در تنهایی و سکوتی ابدی غرق میکند؟
آیا این همان راهی است که همهی ما باید در نهایت به آن برسیم؟ راهی که تنها با دوری از جهان میتوان معنای حقیقی زندگی را یافت؟ من نمیتوانستم مانند او به این نتیجه برسم. زندگی برای من همواره چیزی پیچیده و مبهم بود؛ نوعی معما که هرچه بیشتر دربارهٔ آن فکر میکردم، بیشتر از حل آن ناتوان بودم.
…………………
در لحظاتی که به یاد گذشتهها میافتم، میبینم که همیشه نوعی دلزدگی و سردرگمی در زندگیام وجود داشته است. از کودکی تا به امروز، همواره به دنبال چیزی بودهام که قادر به تعریف آن نبودم. شاید آنچه که مرا به این حال و هوا کشاند، فقدان ارتباط واقعی با دیگران بود.
همیشه احساسی از جدایی و بیگانگی نسبت به اطرافیانم داشتم. هیچگاه نتوانستم در دوستیها یا روابط انسانی خود آن نزدیکی را پیدا کنم که دیگران آن را به راحتی تجربه میکردند. حتی در اوج لحظات شادی و همدلی، همواره نوعی حس تنهایی در وجودم باقی میماند. گویی که من محکوم به این سرنوشت بودم که همیشه در حاشیهی زندگی دیگران ایستاده و به آنها نگاه کنم، بدون آنکه خود بخشی از این جریان باشم.
اگر به کتاب رنه علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین رمانهای جهان در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار مشابه نیز آشنا شوید.
10 مهر 1403
رنه
«رنه» اثری است از فرانسوا شاتو بریان (نویسندهی اهل فرانسه، از ۱۷۶۸ تا ۱۸۴۸) که در سال ۱۸۰۲ منتشر شده است. این رمان کوتاه به روایت ماجرای زندگی یک جوان ناراضی فرانسوی میپردازد که به دنبال معنای زندگی است.
دربارهی رنه
رنه، نوشتهی فرانسوا-رنه دو شاتوبریان، یکی از شاهکارهای ادبیات رمانتیک فرانسه به شمار میرود. این اثر، که در سال ۱۸۰۲ منتشر شد، داستانی غمانگیز و عمیق از بیگانگی، تنهایی و جستجوی معنای زندگی است. رنه نمادی از شخصیت انسان مدرن است که در جهانی بیمعنی، بیهدفی و بحران هویت گرفتار آمده است. این اثر در کنار دیگر نوشتههای شاتوبریان، یکی از سنگ بناهای اولیهی جنبش رمانتیسیسم فرانسه محسوب میشود.
رمان رنه داستان مرد جوانی به نام رنه را روایت میکند که در پی یافتن معنایی برای زندگی خویش است. او، که از جهان پیرامون و حتی از خود بیگانه شده، در دل طبیعت به دنبال آرامش میگردد. اما هرچه بیشتر تلاش میکند، بیشتر با پوچی و بیمعنایی وجود خویش مواجه میشود. رنه به شکلی استعاری، نماد فردی است که در دنیای پس از انقلاب فرانسه به جستجوی ارزشها و معنا پرداخته است.
شاتوبریان در این کتاب، به شکلی عمیق به بررسی روح انسان و احساسات و عواطف پیچیدهی او میپردازد. شخصیت رنه نمایانگر نوعی دلزدگی است که از شکاف میان انسان و طبیعت، و همچنین از ناتوانی در یافتن پیوندی حقیقی با جهان نشأت میگیرد. در کنار این موضوعات فلسفی، شاتوبریان از طریق این شخصیت، نقدی اجتماعی نیز ارائه میدهد و بحرانهای ناشی از مدرنیته را به تصویر میکشد.
یکی از جنبههای بارز این اثر، شیوهی نگارش شاعرانه و تصاویر باشکوهی است که شاتوبریان از طبیعت ارائه میدهد. او از طبیعت به عنوان وسیلهای برای بیان احساسات درونی رنه استفاده میکند. جنگلها، کوهها، رودخانهها و دشتهای وسیع در این اثر نه تنها صحنههای داستانی را شکل میدهند، بلکه تجلیگاه روحیات و احوالات قهرمان داستان نیز هستند.
در این اثر، شاتوبریان تأملات عمیقی دربارهی عشق، مرگ، ایمان و تنهایی ارائه میدهد. او از طریق شخصیت رُنه به بررسی تضادهای درونی انسان میپردازد و پرسشهایی دربارهی معنای زندگی و هدف از زیستن مطرح میکند. این پرسشها، که در بستر بحرانهای فلسفی و اجتماعی آن دوران مطرح شدهاند، هنوز هم برای خوانندگان امروزی قابل درک و مرتبط هستند.
رنه نمونهای از ادبیات اعترافی و خودزندگینامهای نیز محسوب میشود. شاتوبریان از تجربیات شخصی خود در خلق این اثر بهره برده و رنه را به نوعی بازتابدهندهی احساسات و تأملات خویش ساخته است. این امر باعث شده که کتاب رنه، علاوه بر ارزشهای ادبی و فلسفی، به عنوان سندی از زندگی و روحیات نویسنده نیز شناخته شود.
موضوعات مطرحشده در رنه، مانند تنهایی و پوچی، بیانگر دغدغههایی هستند که هنوز در ادبیات و اندیشهی مدرن جایگاه ویژهای دارند. شخصیت رنه، با تمام پیچیدگیها و سردرگمیهایش، نمادی از انسان مدرنی است که در جهانی بدون ارزشهای ثابت و بدون معنای مشخص زندگی میکند.
رنه به عنوان یک شخصیت، نماد نوعی دلزدگی و خستگی از زندگی است که از ناتوانی در یافتن پیوندی حقیقی با جهان پیرامون سرچشمه میگیرد. او در تلاش برای یافتن معنا، به نوعی پوچی میرسد و از این رو، با نوعی تناقض درونی مواجه میشود. این تناقضات و پرسشها، بازتابی از بحرانهای روحی و روانی دوران مدرن هستند.
یکی از ویژگیهای مهم کتاب رُنه، برخورد آن با مفاهیم طبیعت و تمدن است. شاتوبریان از طریق این اثر، تضاد میان طبیعت بکر و تمدن مدرن را به تصویر میکشد. او معتقد است که انسان با دور شدن از طبیعت، بخشی از اصالت و معنای وجودی خود را از دست داده است. این ایدهها بعدها تأثیر عمیقی بر جنبشهای رمانتیک و طبیعتگرایانه گذاشتند.
شخصیت رنه با تمام پیچیدگیها و سردرگمیهایش، نمادی از انسان مدرن است که در جهانی بیمعنی و بیهدفی زندگی میکند. او در جستجوی معنایی برای زندگیاش است، اما هرچه بیشتر تلاش میکند، بیشتر با پوچی مواجه میشود. این موضوعات باعث شده که رُنه همچنان یکی از آثار مهم و تاثیرگذار در ادبیات رمانتیک و فلسفی باشد.
در نهایت، رنه، نه تنها داستان فردی است که با بحرانهای وجودی دست و پنجه نرم میکند، بلکه اثری است که به بررسی روح زمانهی خود میپردازد. این کتاب با طرح پرسشهایی بنیادین دربارهی ماهیت انسان و جایگاه او در جهان، همچنان خوانندگان جدیدی را به تفکر وادار میکند و اثری جاودان در ادبیات جهان محسوب میشود.
رمان رنه در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۲۰ با بیش از ۱۱۳۵ رای و ۸۵ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از محمدعلی عظیمی و فتحالله دولتشاهی، شجاعاالدین شفا و نادر تسلیمیان به بازار عرضه شده است.
داستان رنه
رنه، یک جوان فرانسوی به شدت ناراضی، به مردم ناچز در لوئیزیانا پناه می برد. زمان زیادی می گذرد تا او متقاعد شود که علت مالیخولیای خود را فاش کند. او از کودکی تنهایی خود در قلعه پدری در بریتانی می گوید.
مادرش هنگام به دنیا آمدن او درگذشت و از آنجایی که پدرش شخصیتی دورافتاده و ممنوعه بود، رنه به دوستی شدید با خواهرش آملی پناه می برد و به پیاده روی های طولانی و انفرادی در حومه شهر در اطراف قلعه پناه می برد.
وقتی پدر رنه می میرد و برادرش خانه خانواده را به ارث می برد، او تصمیم می گیرد سفر کند. او از ویرانههای یونان و روم باستان بازدید میکند که انعکاس مالیخولیایی را به او القا میکند. او به اسکاتلند سفر می کند تا مکان های ذکر شده توسط اوسیان و دیدنی های معروف ایتالیا را تماشا کند.
هیچ چیز او را راضی نمی کند: «دنیای باستان هیچ قطعیتی نداشت، دنیای مدرن زیبایی نداشت.» او به فرانسه بازمی گردد و جامعه را فاسد و بی دین می بیند. خواهرش آملی نیز بهطور غیرقابل توضیحی از او دوری میکند. همانطور که رنه توضیح می دهد:
«به زودی خود را در سرزمین خود منزوی تر از این که در یک کشور خارجی بودم، دیدم. مدتی می خواستم خودم را به دنیایی پرت کنم که چیزی به من نمی گفت و مرا درک نمی کرد. روح من هنوز فرسوده نشده بود. از هر اشتیاق، به دنبال شیئی بودم که ممکن است به آن متصل شود، اما متوجه شدم که بیشتر از آنچه که دریافت کرده بودم، می دادم به سطح جامعه می رسد.»
رنه منزجر از جامعه کناره گیری می کند و در قسمتی مبهم از شهر زندگی می کند. اما این زندگی منزوی به زودی او را نیز خسته می کند. او تصمیم میگیرد به روستا برود، اما هیچ خوشبختی در آنجا پیدا نمیکند: «افسوس، من تنها بودم، روی زمین تنها بودم. کسالت مخفی بدنم را گرفته بود. انزجار از زندگی که از کودکی احساس میکردم، با نیرویی دوباره برگشت. به زودی قلبم دیگر برای ذهنم غذا نمی داد و تنها چیزی که در وجودم احساس می کردم یک حسادت عمیق بود.
رنه تصمیم می گیرد خود را بکشد، اما وقتی خواهرش از نقشه او مطلع می شود، آن دو با خوشحالی دوباره به هم می رسند. اما هیچ پایان خوشی وجود ندارد. به نظر می رسد آملی به دنبال چیزی است. یک روز، رنه متوجه می شود که خواهرشرفته است و نامه ای از خود می گذارد که می گوید می خواهد راهبه شود اما هیچ توضیحی برای کارش نمی دهد.
رنه برای تماشای مراسم آغاز به کار او می رود و در آنجا خواهرش فاش می کند که به صومعه پیوسته است زیرا می خواهد بر عشق محارم خود به او غلبه کند. رنه که از این اعتراف ویران شده تصمیم می گیرد برای همیشه اروپا را ترک کند و به آمریکا سفر کند.
او پس از گذراندن مدتی با سرخپوستان، نامه ای دریافت می کند که خبر مرگ خواهرش را می دهد. این رمان با فاش شدن مدت کوتاهی پس از اینکه رنه داستانش را تعریف کرد، به پایان می رسد، او در نبردی بین ناچز و فرانسوی ها کشته شده است.
بخشهایی از رنه
در تمامی طول زندگیام، گویی همواره چیزی در وجودم مرا به جستجویی پایانناپذیر فرا میخواند؛ جستجویی که نه برای ثروت بود و نه برای افتخار. من به دنبال نوعی معنای عمیقتر بودم که در هیچیک از امور روزمره یافت نمیشد. طبیعت برای من به نوعی پناهگاه تبدیل شده بود؛ جایی که در میان کوهها، رودخانهها و درختان احساس میکردم که شاید بتوانم آن آرامش درونی را بیابم که همواره به دنبالش بودهام.
اما هر بار که به طبیعت پناه میبردم، چیزی در قلبم مانع از یافتن آن آرامش کامل میشد. شبها در دل جنگل قدم میزدم، در حالی که باد در میان برگهای درختان نجوا میکرد و ستارگان در آسمان میدرخشیدند. اما این زیبایی خیرهکننده هم نمیتوانست خلأ درونیام را پر کند. احساس میکردم که در جهانی که در اطرافم وجود دارد، معنایی هست که من قادر به درک آن نیستم، و این خود مرا به مرز جنون میرساند.»
………………..
در سالهایی که گذشت، دیدم که زندگی من به مانند رودخانهای است که آرام و بیهدف جاری میشود. من هیچ هدف مشخصی نداشتم، هیچ مقصدی که به سوی آن حرکت کنم. گویی که خود من هم بخشی از همان طبیعت بیهدف و بیزمان شده بودم. در هر قدمی که برمیداشتم، به نظر میرسید که چیزی مرا به سوی آیندهای مبهم میکشد؛ آیندهای که در آن هیچ چیز روشن نیست و هیچ پاسخی به سوالاتم وجود ندارد.
حتی عشق، که برای بسیاری از مردم معنای زندگی است، برای من چیزی جز توهمی زودگذر نبود. من به خوبی میدانستم که هیچ عشقی نمیتواند این بیگانگی عمیق را که در وجودم احساس میکردم، از بین ببرد. با این حال، هر بار که در طبیعت به تفکر فرو میرفتم، باز هم به همان سوال همیشگی بازمیگشتم: آیا واقعاً در این جهان، چیزی به نام معنا وجود دارد؟ یا اینکه همهی ما محکوم به زندگی در این بیمعنایی بیپایان هستیم؟»
………………..
خواهرم آملی، تنها کسی بود که شاید میتوانست مرا از این گرداب درونی نجات دهد. او به مانند فرشتهای بود که در میان تاریکیهای زندگی من میدرخشید. اما حتی او هم، با تمام مهربانی و عشقش، نتوانست آن خلأ را پر کند. آملی در نهایت به صومعهای پناه برد و از جهان بیرون دور شد. او به دنبال آرامشی بود که من هرگز نتوانستم پیدا کنم. اما چه میشود که کسی از جهان و لذتهای آن روی برمیگرداند و خود را در تنهایی و سکوتی ابدی غرق میکند؟
آیا این همان راهی است که همهی ما باید در نهایت به آن برسیم؟ راهی که تنها با دوری از جهان میتوان معنای حقیقی زندگی را یافت؟ من نمیتوانستم مانند او به این نتیجه برسم. زندگی برای من همواره چیزی پیچیده و مبهم بود؛ نوعی معما که هرچه بیشتر دربارهٔ آن فکر میکردم، بیشتر از حل آن ناتوان بودم.
…………………
در لحظاتی که به یاد گذشتهها میافتم، میبینم که همیشه نوعی دلزدگی و سردرگمی در زندگیام وجود داشته است. از کودکی تا به امروز، همواره به دنبال چیزی بودهام که قادر به تعریف آن نبودم. شاید آنچه که مرا به این حال و هوا کشاند، فقدان ارتباط واقعی با دیگران بود.
همیشه احساسی از جدایی و بیگانگی نسبت به اطرافیانم داشتم. هیچگاه نتوانستم در دوستیها یا روابط انسانی خود آن نزدیکی را پیدا کنم که دیگران آن را به راحتی تجربه میکردند. حتی در اوج لحظات شادی و همدلی، همواره نوعی حس تنهایی در وجودم باقی میماند. گویی که من محکوم به این سرنوشت بودم که همیشه در حاشیهی زندگی دیگران ایستاده و به آنها نگاه کنم، بدون آنکه خود بخشی از این جریان باشم.
اگر به کتاب رنه علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین رمانهای جهان در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار مشابه نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات جهان، داستان خارجی، رمان، فلسفی
۰ برچسبها: ادبیات جهان، فرانسوا شاتوبریان، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب