«قلعهی مالویل» اثری است از روبر مرل (نویسندهی فرانسوی، از ۱۹۰۸ تا ۲۰۰۴) که در سال ۱۹۷۲ منتشر شده است. این رمان داستان گروهی از بازماندگان یک فاجعهی هستهای است که در یک قلعهی قرونوسطایی پناه میگیرند و برای بقا در برابر تهدیدات بیرونی و درگیریهای درونی مبارزه میکنند.
دربارهی قلعهی مالویل
کتاب قلعهی مالویل نوشته روبر مرل، یکی از آثار برجسته ادبیات فرانسوی قرن بیستم است که به بررسی مفاهیم پیچیدهای از هویت، زندگی اجتماعی و مقاومت در برابر استبداد میپردازد. این رمان که در سال ۱۹۴۹ منتشر شد، در بسیاری از کشورهای مختلف بهعنوان یک اثر کلاسیک شناخته میشود و در عین حال، به یکی از مهمترین آثار جریان ناتورالیسم ادبی تبدیل گردید. مرل در این کتاب توانسته است با استفاده از فرمهای پیچیده داستانی، خواننده را به تفکر و تعمق در شرایط انسانی و اجتماعی دعوت کند.
در قلعهی مالویل، داستان زندگی چند شخصیت مختلف در یک فضای بسته و محدود روایت میشود که تحت فشارهای شدید اجتماعی و روانی قرار دارند. این افراد بهدنبال تحقق اهداف شخصی و اجتماعی خود هستند، اما در مسیر خود با مشکلاتی جدی و گاهی غیرقابلحل مواجه میشوند. فضای داستان بهشکلی است که احساسات درونی شخصیتها و چالشهای بیرونی آنها بهطور پیوسته در هم تنیده شدهاند.
مرل در این رمان به طور مداوم از استعارهها و نمادها برای بیان درونیات شخصیتهای خود استفاده کرده است. قلعهی مالویل که نماد بسته شدن در برابر جهان بیرون است، خود بهنوعی نشانهای از انزوای شخصیتها و شکستهای آنان در دستیابی به آزادی و رهایی است. این فضا، که در آن خواننده به شدت با انزوای روانی و فیزیکی شخصیتها مواجه میشود، بهطرزی دلخراش و حقیقی از تضادهای درونی انسانها پردهبرداری میکند.
از دیگر ویژگیهای بارز کتاب قلعهی مالویل، پرداختن به موضوعات فلسفی و اجتماعی است. مرل به بررسی مسائلی چون قدرت، استبداد، تضاد میان فرد و جمع، و چگونگی مبارزه با نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی میپردازد. او در این کتاب نشان میدهد که چگونه افراد ممکن است در برابر فشارهای اجتماعی و سیاسی تاب نیاورند و در نهایت بهسمت انزوا و شکست پیش روند.
شخصیتهای اصلی رمان، که هرکدام داستانی خاص و درونی دارند، در تضاد با یکدیگر و دنیای بیرون قرار دارند. این تضادها هم از جنبههای اجتماعی و هم از جنبههای روانشناختی بهخوبی در داستان ملموس هستند. مرل بهطور استادانهای زندگی این شخصیتها را به تصویر میکشد، بهگونهای که خواننده قادر است با آنها همذاتپنداری کند و درک عمیقتری از شرایط انسانی و اجتماعی بهدست آورد.
کتاب قلعهی مالویل در عینحال که به داستانی دربارهی مبارزه با استبداد و جبر اجتماعی میپردازد، بهگونهای پیچیده و چندلایه از طبیعت انسان و ناتوانیهای فردی و اجتماعی آن نیز سخن میگوید. مرل در این کتاب نشان میدهد که چگونه انسانها بهدلیل مشکلات فردی یا فشارهای بیرونی قادر به برقراری روابط سالم و مثبت با یکدیگر نیستند. این اثر بهطور خاص بر بحرانهای درونی انسانها و تأثیرات آن بر روابط میانفردی تأکید دارد.
اگرچه فضای داستان تاریک و تراژیک است، اما در عین حال مرل توانسته است با خلق صحنههای دلانگیز و امیدوارکننده، امید را در دل خواننده زنده نگه دارد. در خلال داستان، در کنار بحرانها و تضادها، لحظاتی از درک و همدلی انسانی نیز بهچشم میخورد که در عین تقویت پیام داستان، عمق آن را بیشتر میکند.
در این کتاب، توجه ویژهای به زبان و سبک نوشتاری مرل نیز باید داشت. او با استفاده از جملات کوتاه و سرراست، بهطور مستقیم به ذهن خواننده نفوذ میکند و مفاهیم پیچیده را با بیانی ساده و قابلفهم بیان میکند. این سبک نوشتاری بهویژه در ترکیب با مضمونهای سنگین و تراژیک کتاب، تأثیر عمیقی بر خواننده میگذارد.
قلعهی مالویل نهتنها یک داستان عمیق فلسفی است، بلکه بهنوعی یک نقد اجتماعی نیز بهحساب میآید. مرل در این اثر نشان میدهد که چگونه ساختارهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی میتوانند فرد را تحت فشار قرار دهند و او را به موجودی منفعل و تسلیم تبدیل کنند. در این راستا، مرل از ابزارهای ادبی خود برای نشان دادن بیعدالتیهای اجتماعی و سیاسی استفاده میکند و بهنوعی اعتراض به وضعیت اجتماعی خود را در قالب داستانی ادبی ارائه میدهد.
در پایان، کتاب قلعهی مالویل نهتنها یک رمان ادبی است، بلکه یک اثر عمیق انسانشناختی است که بهطور مداوم سؤالاتی دربارهی هویت، آزادی و مقاومت مطرح میکند. این کتاب بهطور ویژه به خوانندگان علاقهمند به مسائل فلسفی و اجتماعی توصیه میشود و میتواند زمینهساز تفکر عمیقتری در مورد مشکلات انسانی و جامعه بشری باشد.
رمان قلعهی مالویل در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۲۶ با بیش از ۵۳۰۰ رای و ۵۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از استاد محمد قاضی به بازار عرضه شده است.
داستان قلعهی مالویل
داستان قلعهی مالویل در فرانسهی روستایی و در اواخر قرن بیستم اتفاق میافتد. شخصیت اصلی داستان، امانوئل کنت، مدیر سابق مدرسه است که به کشاورز و مالک زمین تبدیل شده و صاحب یک جاذبه گردشگری، یعنی قلعهی قدیمی مالویل است. این قلعه که از نام روستای نزدیک خود گرفته، در حال حاضر مرکز زندگی امانوئل و گروهی از دوستانش است. امانوئل فردی پرانرژی، با انگیزه و دارای استعداد در دیپلماسی و رهبری است.
یک روز، بهطور غیرمنتظرهای جنگ هستهای آغاز میشود و امانوئل و تعدادی از دوستانش در زیرزمین قلعه، که برای ذخیرهسازی شراب استفاده میشد، پناه میگیرند. وقتی که جنگ به پایان میرسد، آنها از پناهگاه خود بیرون میآیند و با دنیای کاملاً ویرانشدهای مواجه میشوند که از آتش و ویرانی پر شده است. اما پس از مدتی، این گروه از بازماندگان تصمیم میگیرند که زندگی خود را از نو بسازند.
با رهبری امانوئل، بازماندگان شروع به بازسازی قلعه و اطراف آن میکنند. به تدریج متوجه میشوند که دیگر انسانها و حیوانات نیز در مزارع و روستاهای اطراف زنده ماندهاند. در این شرایط جدید، طبیعت دوباره جان میگیرد و یک جامعهی کشاورزی در حال شکلگیری است. این گروه از بازماندگان بهطور مداوم در حال تلاش برای بازسازی زندگی هستند و هر از گاهی بازماندگان جدیدی به آنها میپیوندند، که بعضی از آنها مرگ و ویرانی را به همراه دارند.
یکی از بزرگترین چالشهایی که این جامعهی نوپا با آن روبرو میشود، تهدید یک دیکتاتوری مذهبی است که در یکی از روستاهای اطراف با کمک یک گروه از آدمکشها به قدرت رسیده است. این دیکتاتوری در تلاش است تا بر این جامعهی نوپا تسلط پیدا کند و هرگونه مقاومت را از بین ببرد. بهتدریج، امانوئل و گروهش باید در برابر این تهدید جدید ایستادگی کنند.
در کنار این مشکلات بیرونی، گاه برخی از افراد بهدلیل بحرانهای درونی یا رقابتهای شخصی به بحرانهای جدیدی دامن میزنند که میتواند به فروپاشی جامعهی تازه شکلگرفته بیانجامد. امانوئل در این شرایط با مهارتهای رهبری خود تلاش میکند تا گروه را متحد نگه دارد و آنها را در مسیر بازسازی هدایت کند.
در همین حال، یکی از مسائل مهم این است که گروه چگونه باید با منابع محدودی که در اختیار دارند، زندگی خود را ادامه دهند. بازسازی کشاورزی و تأمین غذا یکی از دغدغههای اصلی است و این مسأله باعث میشود که افراد در طول داستان بارها با مسائل اخلاقی پیچیدهای روبرو شوند.
بهمرور زمان، گروه شروع به ایجاد قوانین و اصول جدید برای زندگی جمعی میکنند. اما با ظهور تهدیدات جدید، از جمله حملات گروههای متخاصم، همه چیز در خطر قرار میگیرد. این تهدیدات موجب میشود که گروه مجبور شود برای بقا دست به تدابیر شدیدتری بزند.
در نهایت، داستان نشان میدهد که چگونه یک جامعهی نوپا، با رهبری صحیح و همکاری میان اعضای آن، میتواند از ویرانی به سمت بازسازی حرکت کند. اما در این مسیر، تهدیدات جدید و چالشهای اخلاقی همواره در کمین هستند و موفقیت نهایی تنها با تلاش و فداکاری جمعی امکانپذیر است.
بخشهایی از قلعهی مالویل
در حالی که از غیظ دندان بر هم میفشارم به فکر فرو میروم: عیناً نقل من است و خواهرانم. هر دو لشاند و بیکاره و احمق، و با این وصف مادر همیشه لوسشان میکند،به سر و تنشان ادکلن میپاشد، گیسوانشان را شانه میزند، و با «فر» حلقههای خوشگلی به موهاشان میدهد. چنان پوزخندی میزنم که کسی نشنود. یکشنبهی گذشته، من پاورچین پاورچین پشت سرشان راه افتادم و روی حلقههای قشنگ زلفشان تار عنکبوت گذاشتم.
همین یک خاطرهی خوش کافی است که من تسلیم یأس و دلسردی نشوم. ضمن اینکه چشمم از عکس بچهی مبذر آویخته به دیوار تا به کیک زردآلویی که بوی خوش آن را استشمام میکنم و حاشیهی طلاییرنگ آن را روی گنجه تشخیص میدهم فرود میآید. در این لحظه، مادر با تبختر خاصی از جا برمیخیزد و ظرف کیک را روی میز، درست جلو چشم من میگذارد. من فوراً بلند میشوم و در حالی که دستهایم را توی جیبم گذاشتهام به طرف در میروم.
پدر با صدای دورگهی آدمهایی که کمحرفاند، میگوید:
«آهای! مگر تو سهم کیکت را نمیخواهی؟»
این نقض دستور خیلی دیر شده است و پدر از این بابت هیچ منتی بر من ندارد. من بیآنکه دستهایم را از جیبم دربیاورم سر برمیگردانم و در همان حال که یکوری ایستادهام به لحنی خشک و بیاعتنا میگویم:
«گرسنهام نیست».
……………………
ایشان یک ساعت بعدازظهر، با چشمان گودرفته و وحشت زده و سر تا پا خاکسترگرفته و دست و صورت سیاه شده بازگشتند. بالاتنه پسو لخت بود. از پیراهن خود بقچه ای درست کرده و در آن استخوان پا قطعات استخوانی را که همه در خانه های خود یافته بودند ریخته بود و حمل می کرد.
هیچ کدام حرفی نزدند بجز مسونیه که از من تخته و ابزار نجاری خواست، و تا او از نه سر و تن بشویند. مثل اینکه من هم اکنون قیافه همهشان را دوباره در برابر خود میبینم در حالی که مسنویه پس از اتمام کارش یک یک آن استخوانها را برمیدارد تا در آن جعبه بگذارد.
تصمیم گرفتند جعبه را در پارکینگ جلو محوطه، آنجا که تخته سنگ پس رفته و زمین مسطحی به وجود آورده است، در کنار قبر ژرمن که من تازه در آن جا به خاکش سپرده بودم، دفن کنند. پسو زمین را به عمق شصت سانتی متر کند و خاکها را ئر طرف چپ خود ریخت. جعبه کوچک در کنار دستش بود.
کوچکی جعبه خود به خود حالت رقت انگیزی داشت. به زحمت میشد تصور کرد که آنچه از آن سه خانواده باقی مانده در آن تابوت کوچک گذاشته شده است. بی شک رفقای من نخواسته بودند خاکسترهای دور و بر استخوانها را هم جمع کنند، از ترس اینکه مبادا با خاکستر اشیا دیگر مخلوط باشد.
اگر به کتاب قلعهی مالویل علاقه دارید، بخش معرفی برترین رمانهای تخیلی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر موارد مشابه نیز آشنا میکند.
9 اسفند 1403
قلعهی مالویل
«قلعهی مالویل» اثری است از روبر مرل (نویسندهی فرانسوی، از ۱۹۰۸ تا ۲۰۰۴) که در سال ۱۹۷۲ منتشر شده است. این رمان داستان گروهی از بازماندگان یک فاجعهی هستهای است که در یک قلعهی قرونوسطایی پناه میگیرند و برای بقا در برابر تهدیدات بیرونی و درگیریهای درونی مبارزه میکنند.
دربارهی قلعهی مالویل
کتاب قلعهی مالویل نوشته روبر مرل، یکی از آثار برجسته ادبیات فرانسوی قرن بیستم است که به بررسی مفاهیم پیچیدهای از هویت، زندگی اجتماعی و مقاومت در برابر استبداد میپردازد. این رمان که در سال ۱۹۴۹ منتشر شد، در بسیاری از کشورهای مختلف بهعنوان یک اثر کلاسیک شناخته میشود و در عین حال، به یکی از مهمترین آثار جریان ناتورالیسم ادبی تبدیل گردید. مرل در این کتاب توانسته است با استفاده از فرمهای پیچیده داستانی، خواننده را به تفکر و تعمق در شرایط انسانی و اجتماعی دعوت کند.
در قلعهی مالویل، داستان زندگی چند شخصیت مختلف در یک فضای بسته و محدود روایت میشود که تحت فشارهای شدید اجتماعی و روانی قرار دارند. این افراد بهدنبال تحقق اهداف شخصی و اجتماعی خود هستند، اما در مسیر خود با مشکلاتی جدی و گاهی غیرقابلحل مواجه میشوند. فضای داستان بهشکلی است که احساسات درونی شخصیتها و چالشهای بیرونی آنها بهطور پیوسته در هم تنیده شدهاند.
مرل در این رمان به طور مداوم از استعارهها و نمادها برای بیان درونیات شخصیتهای خود استفاده کرده است. قلعهی مالویل که نماد بسته شدن در برابر جهان بیرون است، خود بهنوعی نشانهای از انزوای شخصیتها و شکستهای آنان در دستیابی به آزادی و رهایی است. این فضا، که در آن خواننده به شدت با انزوای روانی و فیزیکی شخصیتها مواجه میشود، بهطرزی دلخراش و حقیقی از تضادهای درونی انسانها پردهبرداری میکند.
از دیگر ویژگیهای بارز کتاب قلعهی مالویل، پرداختن به موضوعات فلسفی و اجتماعی است. مرل به بررسی مسائلی چون قدرت، استبداد، تضاد میان فرد و جمع، و چگونگی مبارزه با نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی میپردازد. او در این کتاب نشان میدهد که چگونه افراد ممکن است در برابر فشارهای اجتماعی و سیاسی تاب نیاورند و در نهایت بهسمت انزوا و شکست پیش روند.
شخصیتهای اصلی رمان، که هرکدام داستانی خاص و درونی دارند، در تضاد با یکدیگر و دنیای بیرون قرار دارند. این تضادها هم از جنبههای اجتماعی و هم از جنبههای روانشناختی بهخوبی در داستان ملموس هستند. مرل بهطور استادانهای زندگی این شخصیتها را به تصویر میکشد، بهگونهای که خواننده قادر است با آنها همذاتپنداری کند و درک عمیقتری از شرایط انسانی و اجتماعی بهدست آورد.
کتاب قلعهی مالویل در عینحال که به داستانی دربارهی مبارزه با استبداد و جبر اجتماعی میپردازد، بهگونهای پیچیده و چندلایه از طبیعت انسان و ناتوانیهای فردی و اجتماعی آن نیز سخن میگوید. مرل در این کتاب نشان میدهد که چگونه انسانها بهدلیل مشکلات فردی یا فشارهای بیرونی قادر به برقراری روابط سالم و مثبت با یکدیگر نیستند. این اثر بهطور خاص بر بحرانهای درونی انسانها و تأثیرات آن بر روابط میانفردی تأکید دارد.
اگرچه فضای داستان تاریک و تراژیک است، اما در عین حال مرل توانسته است با خلق صحنههای دلانگیز و امیدوارکننده، امید را در دل خواننده زنده نگه دارد. در خلال داستان، در کنار بحرانها و تضادها، لحظاتی از درک و همدلی انسانی نیز بهچشم میخورد که در عین تقویت پیام داستان، عمق آن را بیشتر میکند.
در این کتاب، توجه ویژهای به زبان و سبک نوشتاری مرل نیز باید داشت. او با استفاده از جملات کوتاه و سرراست، بهطور مستقیم به ذهن خواننده نفوذ میکند و مفاهیم پیچیده را با بیانی ساده و قابلفهم بیان میکند. این سبک نوشتاری بهویژه در ترکیب با مضمونهای سنگین و تراژیک کتاب، تأثیر عمیقی بر خواننده میگذارد.
قلعهی مالویل نهتنها یک داستان عمیق فلسفی است، بلکه بهنوعی یک نقد اجتماعی نیز بهحساب میآید. مرل در این اثر نشان میدهد که چگونه ساختارهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی میتوانند فرد را تحت فشار قرار دهند و او را به موجودی منفعل و تسلیم تبدیل کنند. در این راستا، مرل از ابزارهای ادبی خود برای نشان دادن بیعدالتیهای اجتماعی و سیاسی استفاده میکند و بهنوعی اعتراض به وضعیت اجتماعی خود را در قالب داستانی ادبی ارائه میدهد.
در پایان، کتاب قلعهی مالویل نهتنها یک رمان ادبی است، بلکه یک اثر عمیق انسانشناختی است که بهطور مداوم سؤالاتی دربارهی هویت، آزادی و مقاومت مطرح میکند. این کتاب بهطور ویژه به خوانندگان علاقهمند به مسائل فلسفی و اجتماعی توصیه میشود و میتواند زمینهساز تفکر عمیقتری در مورد مشکلات انسانی و جامعه بشری باشد.
رمان قلعهی مالویل در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۲۶ با بیش از ۵۳۰۰ رای و ۵۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از استاد محمد قاضی به بازار عرضه شده است.
داستان قلعهی مالویل
داستان قلعهی مالویل در فرانسهی روستایی و در اواخر قرن بیستم اتفاق میافتد. شخصیت اصلی داستان، امانوئل کنت، مدیر سابق مدرسه است که به کشاورز و مالک زمین تبدیل شده و صاحب یک جاذبه گردشگری، یعنی قلعهی قدیمی مالویل است. این قلعه که از نام روستای نزدیک خود گرفته، در حال حاضر مرکز زندگی امانوئل و گروهی از دوستانش است. امانوئل فردی پرانرژی، با انگیزه و دارای استعداد در دیپلماسی و رهبری است.
یک روز، بهطور غیرمنتظرهای جنگ هستهای آغاز میشود و امانوئل و تعدادی از دوستانش در زیرزمین قلعه، که برای ذخیرهسازی شراب استفاده میشد، پناه میگیرند. وقتی که جنگ به پایان میرسد، آنها از پناهگاه خود بیرون میآیند و با دنیای کاملاً ویرانشدهای مواجه میشوند که از آتش و ویرانی پر شده است. اما پس از مدتی، این گروه از بازماندگان تصمیم میگیرند که زندگی خود را از نو بسازند.
با رهبری امانوئل، بازماندگان شروع به بازسازی قلعه و اطراف آن میکنند. به تدریج متوجه میشوند که دیگر انسانها و حیوانات نیز در مزارع و روستاهای اطراف زنده ماندهاند. در این شرایط جدید، طبیعت دوباره جان میگیرد و یک جامعهی کشاورزی در حال شکلگیری است. این گروه از بازماندگان بهطور مداوم در حال تلاش برای بازسازی زندگی هستند و هر از گاهی بازماندگان جدیدی به آنها میپیوندند، که بعضی از آنها مرگ و ویرانی را به همراه دارند.
یکی از بزرگترین چالشهایی که این جامعهی نوپا با آن روبرو میشود، تهدید یک دیکتاتوری مذهبی است که در یکی از روستاهای اطراف با کمک یک گروه از آدمکشها به قدرت رسیده است. این دیکتاتوری در تلاش است تا بر این جامعهی نوپا تسلط پیدا کند و هرگونه مقاومت را از بین ببرد. بهتدریج، امانوئل و گروهش باید در برابر این تهدید جدید ایستادگی کنند.
در کنار این مشکلات بیرونی، گاه برخی از افراد بهدلیل بحرانهای درونی یا رقابتهای شخصی به بحرانهای جدیدی دامن میزنند که میتواند به فروپاشی جامعهی تازه شکلگرفته بیانجامد. امانوئل در این شرایط با مهارتهای رهبری خود تلاش میکند تا گروه را متحد نگه دارد و آنها را در مسیر بازسازی هدایت کند.
در همین حال، یکی از مسائل مهم این است که گروه چگونه باید با منابع محدودی که در اختیار دارند، زندگی خود را ادامه دهند. بازسازی کشاورزی و تأمین غذا یکی از دغدغههای اصلی است و این مسأله باعث میشود که افراد در طول داستان بارها با مسائل اخلاقی پیچیدهای روبرو شوند.
بهمرور زمان، گروه شروع به ایجاد قوانین و اصول جدید برای زندگی جمعی میکنند. اما با ظهور تهدیدات جدید، از جمله حملات گروههای متخاصم، همه چیز در خطر قرار میگیرد. این تهدیدات موجب میشود که گروه مجبور شود برای بقا دست به تدابیر شدیدتری بزند.
در نهایت، داستان نشان میدهد که چگونه یک جامعهی نوپا، با رهبری صحیح و همکاری میان اعضای آن، میتواند از ویرانی به سمت بازسازی حرکت کند. اما در این مسیر، تهدیدات جدید و چالشهای اخلاقی همواره در کمین هستند و موفقیت نهایی تنها با تلاش و فداکاری جمعی امکانپذیر است.
بخشهایی از قلعهی مالویل
در حالی که از غیظ دندان بر هم میفشارم به فکر فرو میروم: عیناً نقل من است و خواهرانم. هر دو لشاند و بیکاره و احمق، و با این وصف مادر همیشه لوسشان میکند،به سر و تنشان ادکلن میپاشد، گیسوانشان را شانه میزند، و با «فر» حلقههای خوشگلی به موهاشان میدهد. چنان پوزخندی میزنم که کسی نشنود. یکشنبهی گذشته، من پاورچین پاورچین پشت سرشان راه افتادم و روی حلقههای قشنگ زلفشان تار عنکبوت گذاشتم.
همین یک خاطرهی خوش کافی است که من تسلیم یأس و دلسردی نشوم. ضمن اینکه چشمم از عکس بچهی مبذر آویخته به دیوار تا به کیک زردآلویی که بوی خوش آن را استشمام میکنم و حاشیهی طلاییرنگ آن را روی گنجه تشخیص میدهم فرود میآید. در این لحظه، مادر با تبختر خاصی از جا برمیخیزد و ظرف کیک را روی میز، درست جلو چشم من میگذارد. من فوراً بلند میشوم و در حالی که دستهایم را توی جیبم گذاشتهام به طرف در میروم.
پدر با صدای دورگهی آدمهایی که کمحرفاند، میگوید:
«آهای! مگر تو سهم کیکت را نمیخواهی؟»
این نقض دستور خیلی دیر شده است و پدر از این بابت هیچ منتی بر من ندارد. من بیآنکه دستهایم را از جیبم دربیاورم سر برمیگردانم و در همان حال که یکوری ایستادهام به لحنی خشک و بیاعتنا میگویم:
«گرسنهام نیست».
……………………
ایشان یک ساعت بعدازظهر، با چشمان گودرفته و وحشت زده و سر تا پا خاکسترگرفته و دست و صورت سیاه شده بازگشتند. بالاتنه پسو لخت بود. از پیراهن خود بقچه ای درست کرده و در آن استخوان پا قطعات استخوانی را که همه در خانه های خود یافته بودند ریخته بود و حمل می کرد.
هیچ کدام حرفی نزدند بجز مسونیه که از من تخته و ابزار نجاری خواست، و تا او از نه سر و تن بشویند. مثل اینکه من هم اکنون قیافه همهشان را دوباره در برابر خود میبینم در حالی که مسنویه پس از اتمام کارش یک یک آن استخوانها را برمیدارد تا در آن جعبه بگذارد.
تصمیم گرفتند جعبه را در پارکینگ جلو محوطه، آنجا که تخته سنگ پس رفته و زمین مسطحی به وجود آورده است، در کنار قبر ژرمن که من تازه در آن جا به خاکش سپرده بودم، دفن کنند. پسو زمین را به عمق شصت سانتی متر کند و خاکها را ئر طرف چپ خود ریخت. جعبه کوچک در کنار دستش بود.
کوچکی جعبه خود به خود حالت رقت انگیزی داشت. به زحمت میشد تصور کرد که آنچه از آن سه خانواده باقی مانده در آن تابوت کوچک گذاشته شده است. بی شک رفقای من نخواسته بودند خاکسترهای دور و بر استخوانها را هم جمع کنند، از ترس اینکه مبادا با خاکستر اشیا دیگر مخلوط باشد.
اگر به کتاب قلعهی مالویل علاقه دارید، بخش معرفی برترین رمانهای تخیلی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر موارد مشابه نیز آشنا میکند.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، تخیلی، ترسناک/دلهرهآور، داستان خارجی، رمان
۰ برچسبها: ادبیات جهان، روبر مرل، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب