«راز سیتافورد» اثری است از آگاتا کریستی (نویسندهی انگلیسی و ملقب به ملکهی جنایت، از ۱۸۹۰ تا ۱۹۷۶) که در سال ۱۹۳۱ منتشر شده است. این رمان داستان یک معمای قتل در دهکدهای دورافتاده است که با کمک هوش و جسارت یک زن جوان، رازهای پنهان و پیچیدهای از زندگی ساکنان آن فاش میشود.
دربارهی راز سیتافورد
رمان راز سیتافورد (The Sittaford Mystery) نوشته آگاتا کریستی یکی از آثار کمتر شناختهشده اما درخشان این بانوی مرموز ادبیات جنایی است که در سال ۱۹۳۱ برای نخستین بار منتشر شد. این رمان همانند بسیاری دیگر از آثار کریستی در بستر انگلستان روستایی جریان دارد، اما این بار مکان وقوع داستان دهکدهای کوچک و دورافتاده در منطقهی دارتمور است؛ دهکدهای که بهواسطهی طوفان سنگین برف از جهان بیرون کاملاً جدا افتاده است. این فضای سرد، بسته و پر از رمز و راز، بستر بسیار مناسبی برای یک داستان جنایی کلاسیک فراهم میآورد.
برخلاف بسیاری از رمانهای معروف آگاتا کریستی، در راز سیتافورد خبری از هرکول پوآرو یا خانم مارپل نیست. شخصیت اصلی این داستان زنی جوان به نام امیلی تریسا است که درگیر پروندهای پیچیده و ظاهراً غیرقابل حل میشود. او برخلاف زنان کلیشهای آن دوران که نقشهای فرعی یا منفعل داشتند، شخصیتی کنشگر و سرشار از ابتکار دارد و همین موضوع به جذابیت رمان افزوده است. کریستی در این اثر نشان میدهد که زنان جوان و باهوش میتوانند در دل ماجراهای جنایی بهخوبی بدرخشند.
داستان با یک جلسهی احضار روح غیرمنتظره آغاز میشود؛ جلسهای که بهظاهر تفریحی است اما پیامدهای هولناکی به همراه دارد. در حین این احضار، روحی ناشناس از قتل فردی به نام کاپیتان تریولین خبر میدهد. این حادثهی مرموز، همگان را در بهت و ترس فرو میبرد و بذر یک شکاف عمیق در روابط میان ساکنان دهکده میکارد. درست در همین زمان، خبر میرسد که کاپیتان تریولین واقعاً به قتل رسیده است؛ آن هم در خانهای که هیچکس نمیتوانسته به آن دسترسی داشته باشد.
کریستی در این رمان مهارت فوقالعادهاش در خلق اتمسفرهای وهمانگیز و پرتعلیق را بهرخ میکشد. فضای برفی و بستهی دهکده، شخصیتهای مرموز با انگیزههای پنهان و تناقضهای فراوان، همه به خلق معمایی چندلایه و پیچیده کمک میکنند. این رمان بیش از آنکه صرفاً یک قصهی قتل باشد، تصویری از جامعهی بسته، شایعات و ترسهای مردم کوچکترین جوامع انسانی است.
امیلی تریسا که برای نجات نامزدش دست به کار میشود، در این مسیر با طیف متنوعی از شخصیتها روبهرو میشود؛ از پیرزنان خرافاتی گرفته تا سربازان بازنشسته و ماموران پلیس بیاعتمادبهنفس. حضور او در قلب این ماجرا به داستان روح تازهای میدهد و نشان میدهد که گاه هوش، جسارت و پشتکار میتوانند جایگزین تجربههای رسمی و قدرتهای قانونی شوند.
یکی از نقاط قوت این رمان این است که آگاتا کریستی موفق میشود خواننده را تا پایان در شک و تردید نگه دارد. مظنونان متعدد، شواهد متناقض و نشانههایی که عمداً به بیراهه میبرند، از این رمان معمایی کلاسیک و نمونهای درخشان از ژانر whodunit میسازند. پایانبندی داستان نیز چنان هوشمندانه و غافلگیرکننده است که مخاطب با تحسین به مهارت نویسنده سر فرود میآورد.
عناصر ماورایی و باورهای خرافی نقش مهمی در پیشبرد این داستان دارند اما کریستی هوشمندانه هرجا که لازم است، از آنها به سود منطق و عقل بهره میگیرد. احضار روح، تاروت و پیامهای از آنسوی دنیا در این داستان بیشتر نقش محرک دارند تا اینکه پاسخ نهایی باشند. راز اصلی در نهایت نه در دنیای ارواح، بلکه در اعماق روح انسانها و انگیزههای پنهان آنها نهفته است.
راز سیتافورد از آن دسته رمانهایی است که شخصیتپردازی در آن نقشی کلیدی دارد. شخصیتهای داستان، هر یک با رازها، ضعفها و دروغهای کوچک و بزرگ خود به فضای قصه عمق میبخشند. هرچند ما با یک معمای قتل طرف هستیم، اما لایههای روانشناختی شخصیتها باعث میشود داستان فراتر از یک سرگرمی صرف باشد و به مطالعهای دربارهی ماهیت انسانی بدل شود.
در این اثر، کریستی موفق میشود ضمن رعایت همهی قواعد کلاسیک ژانر معمایی، دست به نوآوریهای ظریفی بزند. قهرمان زن، فقدان کارآگاه مشهور، و ترکیب فضاهای ماورایی با منطق زمینی، همه به یگانگی این رمان در کارنامهی او کمک کردهاند. همچنین، لحن طنزآمیز و گاهی کنایهدار کریستی به روابط اجتماعی و خرافات رایج نیز به جذابیت اثر میافزاید.
اگرچه راز سیتافورد در میان آثار کریستی کمتر از شاهکارهایی چون ده نفر بیگناه یا قتل در قطار سریعالسیر شرق شناخته شده است، اما برای کسانی که بهدنبال کشف گوشههای کمتر دیدهشده از نبوغ این نویسنده هستند، انتخابی فوقالعاده است. این کتاب نشان میدهد که کریستی چگونه حتی در داستانهای بهظاهر کوچک و کمادعا نیز میتواند مخاطب را تا آخرین صفحه درگیر نگه دارد.
در نهایت، راز سیتافورد یادآور این نکته است که رازهای بزرگ معمولاً در دل مکانهای کوچک نهفتهاند. در این دهکدهی برفی و خاموش، در پس چهرههای بیآزار و بهظاهر صمیمی، حقیقتی تاریک و هولناک پنهان است؛ حقیقتی که تنها ذهنی کنجکاو و شجاع میتواند به آن دست یابد. این رمان نمونهای کامل از ادبیات معمایی کلاسیک است که همچنان پس از گذشت دههها، تازگی و کشش خود را حفظ کرده است.
رمان راز سیتافورد در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۷ با بیش از ۲۸۰۰۰ رای و ۲۳۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از جمشید اسکندانی و مجتبی عبدالله نژاد به بازار عرضه شده است.
خلاصهی داستان راز سیتافورد
داستان راز سیتافورد در یک دهکدهی کوچک و دورافتاده به نام سیتافورد در منطقهی دارتمور آغاز میشود؛ جایی که ساکنان آن به دلیل بوران شدید برف در خانههای خود گرفتار شدهاند. گروهی از همسایهها برای گذراندن وقت در خانهی خانم ویلت و دخترش دور هم جمع میشوند و تصمیم میگیرند برای سرگرمی، جلسهای برای احضار روح برگزار کنند. این جلسه ظاهراً بیخطر به نظر میرسد، اما ناگهان پیامی عجیب و تکاندهنده ظاهر میشود: کاپیتان تریولین، یکی از اهالی محترم و ثروتمند دهکده، به قتل رسیده است.
در ابتدا همه این پیام را به شوخی یا خیالبافی ناشی از احضار روح نسبت میدهند، اما ساعاتی بعد خبر میرسد که کاپیتان تریولین واقعاً مرده پیدا شده است، آن هم در خانهای که درهایش از داخل قفل بوده و هیچکس به آن دسترسی نداشته است. مرگ او که در ابتدا طبیعی به نظر میرسد، بهسرعت به یک پروندهی قتل مشکوک تبدیل میشود. پلیس وارد عمل میشود اما سرنخها متناقض و گمراهکنندهاند و هیچ توضیح منطقی برای نحوهی وقوع این جنایت پیدا نمیشود.
پلیس گمان میبرد که جیم پرستون، نامزد امیلی تریسا، در قتل دست داشته است، زیرا او برای پول به انگیزهای قوی متهم میشود. جیم دستگیر میشود و امیلی که به بیگناهی او باور دارد، تصمیم میگیرد خود دستبهکار شود و حقیقت را کشف کند. او با پشتکار و هوشی سرشار، شروع به تحقیق و پرسوجو در میان ساکنان دهکده میکند و رفتهرفته به رازهایی پی میبرد که همه سعی در پنهانکردنشان دارند.
در طول داستان، امیلی با افراد مختلفی روبهرو میشود؛ از پیرزنهای خرافاتی گرفته تا خبرنگاران کنجکاو و مأموران پلیس محتاط. او متوجه میشود که روابط پنهانی، دشمنیهای قدیمی، بدهیهای مالی و انگیزههای شخصی بسیاری در دل ساکنان سیتافورد نهفته است. هر شخصیتی میتواند مظنون باشد و هر نشانهای میتواند او را به بیراهه ببرد. فضای دهکده با آن بوران سنگین، خانههای بسته و ساکنان مرموزش، بیش از پیش داستان را رمزآلود میکند.
امیلی در نهایت موفق میشود پرده از رازی بردارد که هیچکس انتظارش را نداشت. مشخص میشود که ماجرای احضار روح و قتل کاپیتان تریولین کاملاً به هم مرتبط هستند، اما نه آنگونه که در ابتدا به نظر میرسید. قاتل کسی است که برای رسیدن به هدفش نقشهای پیچیده کشیده و حتی از سوءاستفاده از خرافات و ترس مردم ابایی نداشته است.
در پایان، امیلی حقیقت را افشا میکند و بیگناهی نامزدش را اثبات میکند. راز قتل کاپیتان تریولین فاش میشود و خواننده درمییابد که انگیزهی این قتل از مدتها پیش در دل روابط پنهان و رقابتهای شخصی ساکنان دهکده ریشه داشته است. پلیس که در ابتدا نتوانسته بود این پیچیدگی را درک کند، با کمک امیلی موفق به دستگیری قاتل میشود.
رمان با بازگشت آرامش به دهکده و آزادی جیم پایان مییابد. بوران برف فروکش میکند و سکوت دوباره بر سیتافورد حاکم میشود؛ اما خواننده میداند که زیر این سکوت، لایههایی از راز و دروغ برای همیشه در قلب این جامعهی کوچک باقی خواهند ماند.
بخشهایی از راز سیتافورد
امیلی در برگشت شانس آورد و بهمحض اینکه وارد مسافرخانه شد با خانم بلینگ روبرو شد که توی هال ایستاده بود. با دیدن او گفت:
-وای، خانم بِلینگ. من عصر دارم از اینجا میروم.
– با قطار ساعت چهار میروید؟ به اکستر؟
-نه. میخواهم بروم به سیتافورد.
-به سیتافورد؟
از قیافهاش معلوم بود که خیلی کنجکاو شده.
-بله. میخواستم بپرسم تو سیتافورد جایی هست که اقامت کنم؟
-میخواهید شب بمانید؟
کنجکاویاش بیشتر شده بود.
-بله… چیزه… اگر اشکالی ندارد میخواستم برویم یک جای خلوت که خصوصی با شما صحبت کنم.
خانم بِلینگ با رغبت او را برد به اتاقک خصوصی خودش. اتاق کوچک و خلوتی بود که بخاری دیواری آن روشن بود و شعله میکشید.
امیلی گفت:
-خواهش میکنم به کسی نگویید و بین خودمان بماند.
میدانست که برای جلب همدردی او راهی بهتر از این وجود ندارد.
خانم بِلینگ چشمهای سیاهش از کنجکاوی برق زد و گفت:
-مطمئن باشید دخترخانم. به کسی نمیگویم.
-میدانید این آقای پیرسون…
-همین آقایی که جمعه اینجا بود و پلیس دستگیرش کرده؟
-دستگیرش کرده؟ واقعاً دستگیرشده؟
-بله خانمجان. حدود نیم ساعت پیش.
رنگ از چهرهی امیلی رفت. پرسید:
-شما… مطمئنید؟
-بله خانمجان. امی، خواهرم از گروهبان شنیده.
امیلی گفت:چه وحشتناک!
انتظار دستگیریاش را داشت، ولی بازهم ناراحتکننده بود. گفت:
-میدانید… من … من نامزدش هستم و مطمئنم او این کار را نکرده. وای خدا، خیلی وحشتناک است.
بعد زد زیر گریه. قبلاً به اندربی گفته بود قصد دارد گریه کند، ولی چیزی که ازش میترسید این بود که خیلی راحت اشک میریخت. انگار گریههایش واقعی بود و از همین میترسید.
اگر به کتاب راز سیتافورد علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار آگاتا کریستی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسندهی شهیر نیز آشنا میسازد.
25 تیر 1404
راز سیتافورد
«راز سیتافورد» اثری است از آگاتا کریستی (نویسندهی انگلیسی و ملقب به ملکهی جنایت، از ۱۸۹۰ تا ۱۹۷۶) که در سال ۱۹۳۱ منتشر شده است. این رمان داستان یک معمای قتل در دهکدهای دورافتاده است که با کمک هوش و جسارت یک زن جوان، رازهای پنهان و پیچیدهای از زندگی ساکنان آن فاش میشود.
دربارهی راز سیتافورد
رمان راز سیتافورد (The Sittaford Mystery) نوشته آگاتا کریستی یکی از آثار کمتر شناختهشده اما درخشان این بانوی مرموز ادبیات جنایی است که در سال ۱۹۳۱ برای نخستین بار منتشر شد. این رمان همانند بسیاری دیگر از آثار کریستی در بستر انگلستان روستایی جریان دارد، اما این بار مکان وقوع داستان دهکدهای کوچک و دورافتاده در منطقهی دارتمور است؛ دهکدهای که بهواسطهی طوفان سنگین برف از جهان بیرون کاملاً جدا افتاده است. این فضای سرد، بسته و پر از رمز و راز، بستر بسیار مناسبی برای یک داستان جنایی کلاسیک فراهم میآورد.
برخلاف بسیاری از رمانهای معروف آگاتا کریستی، در راز سیتافورد خبری از هرکول پوآرو یا خانم مارپل نیست. شخصیت اصلی این داستان زنی جوان به نام امیلی تریسا است که درگیر پروندهای پیچیده و ظاهراً غیرقابل حل میشود. او برخلاف زنان کلیشهای آن دوران که نقشهای فرعی یا منفعل داشتند، شخصیتی کنشگر و سرشار از ابتکار دارد و همین موضوع به جذابیت رمان افزوده است. کریستی در این اثر نشان میدهد که زنان جوان و باهوش میتوانند در دل ماجراهای جنایی بهخوبی بدرخشند.
داستان با یک جلسهی احضار روح غیرمنتظره آغاز میشود؛ جلسهای که بهظاهر تفریحی است اما پیامدهای هولناکی به همراه دارد. در حین این احضار، روحی ناشناس از قتل فردی به نام کاپیتان تریولین خبر میدهد. این حادثهی مرموز، همگان را در بهت و ترس فرو میبرد و بذر یک شکاف عمیق در روابط میان ساکنان دهکده میکارد. درست در همین زمان، خبر میرسد که کاپیتان تریولین واقعاً به قتل رسیده است؛ آن هم در خانهای که هیچکس نمیتوانسته به آن دسترسی داشته باشد.
کریستی در این رمان مهارت فوقالعادهاش در خلق اتمسفرهای وهمانگیز و پرتعلیق را بهرخ میکشد. فضای برفی و بستهی دهکده، شخصیتهای مرموز با انگیزههای پنهان و تناقضهای فراوان، همه به خلق معمایی چندلایه و پیچیده کمک میکنند. این رمان بیش از آنکه صرفاً یک قصهی قتل باشد، تصویری از جامعهی بسته، شایعات و ترسهای مردم کوچکترین جوامع انسانی است.
امیلی تریسا که برای نجات نامزدش دست به کار میشود، در این مسیر با طیف متنوعی از شخصیتها روبهرو میشود؛ از پیرزنان خرافاتی گرفته تا سربازان بازنشسته و ماموران پلیس بیاعتمادبهنفس. حضور او در قلب این ماجرا به داستان روح تازهای میدهد و نشان میدهد که گاه هوش، جسارت و پشتکار میتوانند جایگزین تجربههای رسمی و قدرتهای قانونی شوند.
یکی از نقاط قوت این رمان این است که آگاتا کریستی موفق میشود خواننده را تا پایان در شک و تردید نگه دارد. مظنونان متعدد، شواهد متناقض و نشانههایی که عمداً به بیراهه میبرند، از این رمان معمایی کلاسیک و نمونهای درخشان از ژانر whodunit میسازند. پایانبندی داستان نیز چنان هوشمندانه و غافلگیرکننده است که مخاطب با تحسین به مهارت نویسنده سر فرود میآورد.
عناصر ماورایی و باورهای خرافی نقش مهمی در پیشبرد این داستان دارند اما کریستی هوشمندانه هرجا که لازم است، از آنها به سود منطق و عقل بهره میگیرد. احضار روح، تاروت و پیامهای از آنسوی دنیا در این داستان بیشتر نقش محرک دارند تا اینکه پاسخ نهایی باشند. راز اصلی در نهایت نه در دنیای ارواح، بلکه در اعماق روح انسانها و انگیزههای پنهان آنها نهفته است.
راز سیتافورد از آن دسته رمانهایی است که شخصیتپردازی در آن نقشی کلیدی دارد. شخصیتهای داستان، هر یک با رازها، ضعفها و دروغهای کوچک و بزرگ خود به فضای قصه عمق میبخشند. هرچند ما با یک معمای قتل طرف هستیم، اما لایههای روانشناختی شخصیتها باعث میشود داستان فراتر از یک سرگرمی صرف باشد و به مطالعهای دربارهی ماهیت انسانی بدل شود.
در این اثر، کریستی موفق میشود ضمن رعایت همهی قواعد کلاسیک ژانر معمایی، دست به نوآوریهای ظریفی بزند. قهرمان زن، فقدان کارآگاه مشهور، و ترکیب فضاهای ماورایی با منطق زمینی، همه به یگانگی این رمان در کارنامهی او کمک کردهاند. همچنین، لحن طنزآمیز و گاهی کنایهدار کریستی به روابط اجتماعی و خرافات رایج نیز به جذابیت اثر میافزاید.
اگرچه راز سیتافورد در میان آثار کریستی کمتر از شاهکارهایی چون ده نفر بیگناه یا قتل در قطار سریعالسیر شرق شناخته شده است، اما برای کسانی که بهدنبال کشف گوشههای کمتر دیدهشده از نبوغ این نویسنده هستند، انتخابی فوقالعاده است. این کتاب نشان میدهد که کریستی چگونه حتی در داستانهای بهظاهر کوچک و کمادعا نیز میتواند مخاطب را تا آخرین صفحه درگیر نگه دارد.
در نهایت، راز سیتافورد یادآور این نکته است که رازهای بزرگ معمولاً در دل مکانهای کوچک نهفتهاند. در این دهکدهی برفی و خاموش، در پس چهرههای بیآزار و بهظاهر صمیمی، حقیقتی تاریک و هولناک پنهان است؛ حقیقتی که تنها ذهنی کنجکاو و شجاع میتواند به آن دست یابد. این رمان نمونهای کامل از ادبیات معمایی کلاسیک است که همچنان پس از گذشت دههها، تازگی و کشش خود را حفظ کرده است.
رمان راز سیتافورد در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۷ با بیش از ۲۸۰۰۰ رای و ۲۳۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از جمشید اسکندانی و مجتبی عبدالله نژاد به بازار عرضه شده است.
خلاصهی داستان راز سیتافورد
داستان راز سیتافورد در یک دهکدهی کوچک و دورافتاده به نام سیتافورد در منطقهی دارتمور آغاز میشود؛ جایی که ساکنان آن به دلیل بوران شدید برف در خانههای خود گرفتار شدهاند. گروهی از همسایهها برای گذراندن وقت در خانهی خانم ویلت و دخترش دور هم جمع میشوند و تصمیم میگیرند برای سرگرمی، جلسهای برای احضار روح برگزار کنند. این جلسه ظاهراً بیخطر به نظر میرسد، اما ناگهان پیامی عجیب و تکاندهنده ظاهر میشود: کاپیتان تریولین، یکی از اهالی محترم و ثروتمند دهکده، به قتل رسیده است.
در ابتدا همه این پیام را به شوخی یا خیالبافی ناشی از احضار روح نسبت میدهند، اما ساعاتی بعد خبر میرسد که کاپیتان تریولین واقعاً مرده پیدا شده است، آن هم در خانهای که درهایش از داخل قفل بوده و هیچکس به آن دسترسی نداشته است. مرگ او که در ابتدا طبیعی به نظر میرسد، بهسرعت به یک پروندهی قتل مشکوک تبدیل میشود. پلیس وارد عمل میشود اما سرنخها متناقض و گمراهکنندهاند و هیچ توضیح منطقی برای نحوهی وقوع این جنایت پیدا نمیشود.
پلیس گمان میبرد که جیم پرستون، نامزد امیلی تریسا، در قتل دست داشته است، زیرا او برای پول به انگیزهای قوی متهم میشود. جیم دستگیر میشود و امیلی که به بیگناهی او باور دارد، تصمیم میگیرد خود دستبهکار شود و حقیقت را کشف کند. او با پشتکار و هوشی سرشار، شروع به تحقیق و پرسوجو در میان ساکنان دهکده میکند و رفتهرفته به رازهایی پی میبرد که همه سعی در پنهانکردنشان دارند.
در طول داستان، امیلی با افراد مختلفی روبهرو میشود؛ از پیرزنهای خرافاتی گرفته تا خبرنگاران کنجکاو و مأموران پلیس محتاط. او متوجه میشود که روابط پنهانی، دشمنیهای قدیمی، بدهیهای مالی و انگیزههای شخصی بسیاری در دل ساکنان سیتافورد نهفته است. هر شخصیتی میتواند مظنون باشد و هر نشانهای میتواند او را به بیراهه ببرد. فضای دهکده با آن بوران سنگین، خانههای بسته و ساکنان مرموزش، بیش از پیش داستان را رمزآلود میکند.
امیلی در نهایت موفق میشود پرده از رازی بردارد که هیچکس انتظارش را نداشت. مشخص میشود که ماجرای احضار روح و قتل کاپیتان تریولین کاملاً به هم مرتبط هستند، اما نه آنگونه که در ابتدا به نظر میرسید. قاتل کسی است که برای رسیدن به هدفش نقشهای پیچیده کشیده و حتی از سوءاستفاده از خرافات و ترس مردم ابایی نداشته است.
در پایان، امیلی حقیقت را افشا میکند و بیگناهی نامزدش را اثبات میکند. راز قتل کاپیتان تریولین فاش میشود و خواننده درمییابد که انگیزهی این قتل از مدتها پیش در دل روابط پنهان و رقابتهای شخصی ساکنان دهکده ریشه داشته است. پلیس که در ابتدا نتوانسته بود این پیچیدگی را درک کند، با کمک امیلی موفق به دستگیری قاتل میشود.
رمان با بازگشت آرامش به دهکده و آزادی جیم پایان مییابد. بوران برف فروکش میکند و سکوت دوباره بر سیتافورد حاکم میشود؛ اما خواننده میداند که زیر این سکوت، لایههایی از راز و دروغ برای همیشه در قلب این جامعهی کوچک باقی خواهند ماند.
بخشهایی از راز سیتافورد
امیلی در برگشت شانس آورد و بهمحض اینکه وارد مسافرخانه شد با خانم بلینگ روبرو شد که توی هال ایستاده بود. با دیدن او گفت:
-وای، خانم بِلینگ. من عصر دارم از اینجا میروم.
– با قطار ساعت چهار میروید؟ به اکستر؟
-نه. میخواهم بروم به سیتافورد.
-به سیتافورد؟
از قیافهاش معلوم بود که خیلی کنجکاو شده.
-بله. میخواستم بپرسم تو سیتافورد جایی هست که اقامت کنم؟
-میخواهید شب بمانید؟
کنجکاویاش بیشتر شده بود.
-بله… چیزه… اگر اشکالی ندارد میخواستم برویم یک جای خلوت که خصوصی با شما صحبت کنم.
خانم بِلینگ با رغبت او را برد به اتاقک خصوصی خودش. اتاق کوچک و خلوتی بود که بخاری دیواری آن روشن بود و شعله میکشید.
امیلی گفت:
-خواهش میکنم به کسی نگویید و بین خودمان بماند.
میدانست که برای جلب همدردی او راهی بهتر از این وجود ندارد.
خانم بِلینگ چشمهای سیاهش از کنجکاوی برق زد و گفت:
-مطمئن باشید دخترخانم. به کسی نمیگویم.
-میدانید این آقای پیرسون…
-همین آقایی که جمعه اینجا بود و پلیس دستگیرش کرده؟
-دستگیرش کرده؟ واقعاً دستگیرشده؟
-بله خانمجان. حدود نیم ساعت پیش.
رنگ از چهرهی امیلی رفت. پرسید:
-شما… مطمئنید؟
-بله خانمجان. امی، خواهرم از گروهبان شنیده.
امیلی گفت:چه وحشتناک!
انتظار دستگیریاش را داشت، ولی بازهم ناراحتکننده بود. گفت:
-میدانید… من … من نامزدش هستم و مطمئنم او این کار را نکرده. وای خدا، خیلی وحشتناک است.
بعد زد زیر گریه. قبلاً به اندربی گفته بود قصد دارد گریه کند، ولی چیزی که ازش میترسید این بود که خیلی راحت اشک میریخت. انگار گریههایش واقعی بود و از همین میترسید.
اگر به کتاب راز سیتافورد علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار آگاتا کریستی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسندهی شهیر نیز آشنا میسازد.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، جنایی و پلیسی، داستان خارجی، رمان، معمایی/رازآلود
۰ برچسبها: آگاتا کریستی، ادبیات انگلیس، ادبیات جهان، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب