«ستارگان سیاه» اثری است از سعید نفیسی (نویسنده و پژوهشگر ادبیات فارسی زادهی کرمان، از۱۲۷۴ تا ۱۳۴۵) که در سال ۱۳۱۷ منتشر شده است. این کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاه سعید نفیسی است که به سرنوشت تلخ و امیدهای شکنندهی انسانها در بستر زندگی اجتماعی و فرهنگی ایران میپردازد.
دربارهی ستارگان سیاه
کتاب ستارگان سیاه از سعید نفیسی اثری است که در بستر تاریخ و ادبیات معاصر ایران جایگاهی ویژه دارد. نفیسی که از بزرگترین پژوهشگران و نویسندگان ادبیات فارسی در قرن اخیر به شمار میآید، در این مجموعه تلاش کرده است تجربههای فردی و جمعی را در قالب داستانهایی کوتاه اما عمیق بازتاب دهد. او با بهرهگیری از زبان فارسی روان و در عین حال پخته، فضایی میآفریند که خواننده را به تأمل در روابط انسانی و سرنوشت اجتماعی میکشاند.
نفیسی در این کتاب تنها به روایت یک داستان یا شخصیت بسنده نمیکند، بلکه دنیایی چندلایه از انسانها و موقعیتها را پیش روی مخاطب قرار میدهد. او در خلال روایتها هم به زندگی روزمره مردم عادی میپردازد و هم به دغدغههای روشنفکرانه و اخلاقی. این ترکیب سبب شده است که ستارگان سیاه نهتنها اثری ادبی، بلکه آیینهای از وضعیت اجتماعی ایران در روزگار نویسنده باشد.
داستانهای این مجموعه گاهی رنگ و بوی تاریخی دارند و گاهی جنبهای فلسفی و اخلاقی. نفیسی از خلال سرگذشت شخصیتها، مفاهیمی چون عدالت، عشق، فقر، قدرت، سنت و نوگرایی را به تصویر میکشد. در بسیاری از موارد، او از حوادث واقعی الهام گرفته و با هنرمندی آنها را در قالب داستانی دلنشین و عبرتآموز بیان کرده است.
عنوان کتاب، ستارگان سیاه، استعارهای است از سرنوشت انسانهایی که در تاریکیها و سختیهای زندگی میدرخشند. این تعبیر، همانند دیگر عناصر داستانی نفیسی، نشان از گرایش او به نمادپردازی و لایهبندی معنایی دارد. ستارگان در فرهنگ بشری همواره نشانه امید و هدایت بودهاند، اما سیاهی در عنوان کتاب یادآور تلخی و دشواریهایی است که شخصیتها در دل آن زندگی میکنند.
از حیث سبک نگارش، نفیسی به زبان فاخر اما روان وفادار مانده است. او که سالها در زمینه تاریخ ادبیات و زبان فارسی پژوهش کرده بود، توانسته است در این مجموعه نیز زبان را با انعطاف و لطافت خاصی به خدمت روایت بگیرد. جملههای آهنگین، تصاویر شاعرانه و فضاسازی دقیق از ویژگیهای اصلی این کتاب است.
یکی دیگر از امتیازهای این مجموعه، تنوع درونمایهها و موقعیتهاست. داستانها طیفی از موضوعات را در بر میگیرند: از کشمکشهای خانوادگی و عاشقانه گرفته تا ستیزهای اجتماعی و تأملات فلسفی. این تنوع باعث میشود هر داستان تجربهای مستقل باشد و در عین حال همگی در کنار هم تصویری کلی از دغدغههای نویسنده و جامعه زمانه او ارائه دهند.
در بسیاری از داستانها میتوان نوعی نگاه انتقادی به جامعه مشاهده کرد. نفیسی بهصراحت ضعفها، ریاکاریها و تناقضهای اجتماعی را بیان میکند و با این کار نهتنها داستانی سرگرمکننده میآفریند، بلکه رسالت اجتماعی نویسنده را نیز به دوش میکشد. همین وجه انتقادی است که کتاب را از مرزهای صرفاً ادبی فراتر میبرد و آن را به متنی اندیشمندانه بدل میسازد.
با وجود این نگاه انتقادی، در آثار نفیسی همواره نوعی گرایش به زیبایی و معنویت نیز وجود دارد. او حتی در تاریکترین لحظات داستانهایش، کورسویی از امید و امکان رهایی را نشان میدهد. این دوگانگی میان سیاهی و نور، نومیدی و امید، ساختار معنایی اصلی کتاب را شکل میدهد و خواننده را درگیر میسازد.
ستارگان سیاه همچنین نشاندهنده جایگاه نفیسی در جریان نوگرایی ادبی ایران است. او با استفاده از قالب داستان کوتاه، که در آن زمان هنوز در ادبیات فارسی کاملاً جا نیفتاده بود، کوشید تا هم به سنتهای ادبی وفادار بماند و هم افقهای تازهای در روایت بگشاید. به همین دلیل، این مجموعه را میتوان پلی میان ادبیات کلاسیک و مدرن دانست.
خواندن این کتاب برای پژوهشگران ادبیات فارسی فرصتی است تا با نگرشهای یکی از چهرههای برجسته فرهنگ ایران آشنا شوند. برای مخاطبان عام نیز کتاب میتواند تجربهای دلنشین و آموزنده باشد، چرا که داستانهای آن در عین سادگی، لایههای عمیق انسانی و اجتماعی دارند.
در نهایت، ستارگان سیاه اثری است که با گذشت سالها همچنان ارزش خواندن دارد. این کتاب هم یادگاری از قلم پرمایه سعید نفیسی است و هم گواهی بر تلاش ادبیات فارسی برای بازتاب زندگی انسان در تمام پیچیدگیهایش. هر داستان این مجموعه همچون ستارهای است که در دل تاریکی میدرخشد و خواننده را به اندیشیدن، حس کردن و تجربه کردن فرا میخواند.
به این ترتیب، ستارگان سیاه را باید هم اثری ادبی و هم سندی فرهنگی دانست. این کتاب در کنار دیگر آثار سعید نفیسی، بخشی مهم از میراث داستاننویسی ایران را تشکیل میدهد و بهویژه برای علاقهمندان به تاریخ و جامعهشناسی ادبیات نیز اهمیتی دوچندان دارد.
فهرست و خلاصهی داستانهای ستارگان سیاه
۱. ستارگان سیاه: روایت زندگی علاءالدین، پسری از خاندان امیران که پس از کشته شدن برادرانش به دست خانان خان، سرگردان میشود. عشق و دلدادگی او با دختر خان نیز سرانجامی تراژیک مییابد. داستان درباره سرنوشت، ستم و تقدیر تیره انسان است.
۲. اذان مغرب: علیقلی، پیرمردی کفاش در شهر دربند، سالها به عشق صدای اذان زندگی کرده است. او در آرزوی شنیدن دوباره اذان مسجدخان، آخرین روزهای عمرش را میگذراند و با بانگ مؤذن جان میدهد. قصهای شاعرانه درباره عشق، ایمان و پیوند انسان با صدا و موسیقی.
۳. ریش گرو گیس: سرگذشت یک خانواده اشرافی و مردی به نام وجیهالدوله که ریش سیاهش نشانه وقار و مقام اوست. در خلال داستان به مراسمها، مناسبات اجتماعی و ظواهر اشرافی پرداخته میشود. نگاهی انتقادی به طبقات بالای جامعه.
۴. طوق لعنت: داستانی نمادین درباره انسانی گرفتار حلقهای نفرینشده که همچون طوقی به گردنش افتاده است. او برای رهایی از آن تلاش میکند، اما هر کوششش بیثمر میماند. استعارهای از زنجیرهای اجتماعی و سرنوشت محتوم.
۵. سیل تمدن: روایتی انتقادی از مواجهه ایرانیان با تمدن غربی. شخصیتها درگیر تضاد سنت و تجددند؛ ظواهر تمدن نوین با واقعیتهای اجتماعی ناسازگار نشان داده میشود. داستان طنزی تلخ از تقابل شرق و غرب.
۶. فرنگی مابی: سرگذشت مردی که شیفته فرهنگ فرنگی میشود و از هویت و ریشههای خود فاصله میگیرد. او میکوشد به تقلید از اروپاییان زندگی کند اما در نهایت در جامعه خود غریب و ناکام میماند.
۷. پوست خربوزه: ماجرای ساده و طنزآمیز مردی روستایی که به طمع خوردن خربزه وارد ماجرایی میشود و گرفتار دردسرها میگردد. بازتابی از حرص و سادگی آدمها.
۸. کیمیای هستی: روایتی تمثیلی از جستجوی انسان برای کیمیا و خوشبختی. شخصیت اصلی همه چیز را فدای یافتن راز جاودانگی میکند اما در پایان چیزی جز سراب نصیبش نمیشود.
۹. عشق واژگون: داستانی عاشقانه که عشق را وارونه و دستنیافتنی نشان میدهد. شخصیتها در پی وصالند اما موانع اجتماعی و تقدیر، پیوندشان را ناممکن میسازد.
۱۰. لقب: شرح ماجرای فردی که به دنبال کسب لقب و عنوان است تا در جامعه منزلتی یابد. روایت، نقدی بر جاهطلبی و مقامپرستی است.
۱۱. پس از خودکشی پسرش: داستانی تراژیک از انسانی که به دلیل فشارهای اجتماعی و شخصی، به بنبست میرسد و دست به خودکشی میزند.
۱۲. شهوت کلام: روایتی صریح از اسارت انسان در بند امیال و خواهشهای نفسانی. نویسنده این میل را عامل سقوط و انحطاط فردی و اجتماعی میداند.
۱۳. خانهی پدری: شرح زندگی زنی به نام بدری که در خانه و زندگی خانوادگی گرفتار است. داستان بر نقش زنان و محدودیتهای آنان در جامعه سنتی تمرکز دارد.
۱۴. جنایت من: سرگذشت فردی که به جرم و جنایت کشیده میشود و در عین حال انسانی درمانده و قربانی شرایط اجتماعی است.
۱۵. جای شما نمایان: ماجرای آدمهایی که در پی یافتن جایگاهی در اجتماع هستند اما جز سرگشتگی و ناکامی چیزی نصیبشان نمیشود.
۱۶. گلهای بیرحم: روایت از عشق و عاطفهای که در برابر بیرحمی زندگی پژمرده میشود. استعاره گلها در عنوان، یادآور زیبایی زودگذر و شکننده است.
۱۷. دام واپسین: داستانی درباره فریب، دامگذاری و سقوط انسان در توطئهها. شخصیتها به ظاهر دوستانه اما در باطن خیانتکارند.
۱۸. آشیان خراب: شرح زندگی انسانی که آشیانه و خانهاش ویران شده و در پی بازسازی آن است. نمادی از فروپاشی خانواده و جامعه.
۱۹. ستارهی من: روایتی شاعرانه از انسانی که خود را همچون ستارهای تنها در آسمان زندگی میبیند؛ داستانی پر از تنهایی و غربت.
۲۰. شبهی عشق: عشقی که میان شک و گمان، سوءظن و تردید شکل میگیرد و به همین دلیل به ثمر نمینشیند.
۲۱. کاغذ، مقوا، حلبی: سرگذشت انسانهای فقیر و دورهگردانی که با فروش کاغذ و حلبی روزگار میگذرانند. نگاهی اجتماعی به طبقات فرودست.
۲۲. فریب رنگ: داستانی درباره فریب ظواهر و رنگها؛ شخصیتها مجذوب ظاهر میشوند و حقیقت را از یاد میبرند.
۲۳. یک جفت کفش: سرگذشت کفشی که در زندگی آدمها دستبهدست میشود و روایتگر فقر، سختی و سرنوشت صاحبانش است.
۲۴. تنبان زری: داستانی طنزآمیز درباره شلوار زریدوزی شده که میان افراد مختلف میگردد و هر بار ماجرایی تازه میآفریند.
۲۵. قفسه موش دارد: روایت نمادین از انسانهایی که مانند موش در قفسهای اسیرند و آزادی برایشان دستنیافتنی است.
۲۶. پرده دروننمای: ماجرای افشای رازها و پشتپردههای زندگی افراد، که اغلب تلخ و تکاندهنده است.
۲۷. ظهر و نیم: شرح یک روز از زندگی شخصیتهایی که در میانه روز، میان روشنایی و تاریکی، به تأمل در سرنوشت خویش میرسند.
۲۸. راه آدم شدن: داستانی از ناامنی اجتماعی و خشونت خیابانی که نشان میدهد چگونه انسانها قربانی بیرحمی جامعه میشوند.
۲۹. دزد به دزد میزند: حکایتی طنز و انتقادی که در آن دزدها خودشان طعمه یکدیگر میشوند. نقدی بر فساد اجتماعی.
۳۰. نتیجهی کنجکاویها: سرگذشت آدمهایی که در اثر کنجکاوی بیجا گرفتار دردسر میشوند.
۳۱. آوازی که از دل نمیآید: داستانی شاعرانه و اندوهبار درباره ناکامی انسان در یافتن صدای درونی خود.
بخشهایی از ستارگان سیاه
وقتی که آقای وجیهالدوله وارد وزارت جلیله دامت شوکته شد و پشت میز نشست دید که به غیر از هفتاد و پنج تومان حقوقی که در آخر ماه باید بگیرد و عایدی آخرین دو دانگ ملکی که در ورامین باقی مانده دیگر عایدی برای او نیست. ولی همه فداکاریها مهل است به شرط آنکه به انسان اجازه بدهند با عبا و تسبیح و ریش پرپشت سیاه پشت یکی از میزهای وزارتخانه جلوس کند.
وقتی که آقای وجیهالدوله وارد وزارت جلیله شد دید این وزارت خانه دکان سمساری خیلی بزرگی است و آن هم نه دکان سرای لالهزار بلکه یکی از دکانهای سمساری بزرگ پامنار یا بازار عباس آباد و بازار آهنگرها، یک عده از میرزاهای گرگانی و اشتیانی و تفرشی سابق که سابقاً در اتاق نظام دور تا دور تالارها دوزانو مینشستند با دور وزیر دفتر و وزیر لشکر را میگرفتند و قلمدان را روی زمین میکشیدند و فردنوبی میکردند.
حالا قلمدان را بسته، شال را باز کرده، کلاه را تنگ و کوتاه کرده، شلوار را اتو زده، دست از آستین عبا بیرون آورده، سرداری را تنگتر کرده و تمام تکمههای آن را انداختهاند و پشت آن را چاک دادهاند که بتوانند دامنهای خود را عقب بزنند و پشت میزهای هفت خانه و پنج خانه ادارات و دوایر وزارت خانه جلوس کنند و باز هم دایره نون را سه نقطه بگذارند و فقط قبله گاه سابق را حضرت وزارت پناهی خطاب کنند.
از طرف دیگر یک عده از این بچه مچههای تازه چرخ از مدارس جدید بیرون آمدهاند. کلاه را تا ابرو فرو برده، یقه و دستمال گردنی زده، اتاق را از بوی عطر پر کرده، با ریشهای تراشیده و سردست اهاری دم از مدرسه علوم سیاسی و کتاب حقوق اساسی و علم ثروت و کتاب دفترداری میزنند.
آن وقت آقای وجیهالدوله فهمید که تا به حال عجب خبطی کرده و راستی عمر خود را تلف کرده است. آن وقت فهمید که حرفهای این مدت مرحوم حاج وجیهالدوله بهکلی باطل بوده. وقار یعنی چه؟ این جوانهای مزلف با عینکهای آمریکایی بیمزه و لباسهای کوتاه و شلوارهای تنگ و کفشهای تندره و یقه و دستمال گردنهای رنگارنگ مگر چه وقاری دارند که منبر و مشار آقای وزیر شدهاند؟
…………………
دشت و کوه گرد سرگردان، و آواره تنها، و بیکسی جوان امیرزادۀ را طی تپهها و دشتها پیمود. چند سال گذشت تا از این دره به فراز کوه رسید. به شهرها و بیابانهای دور سفر کرد، با شبانان همسفر شد و با زاهدان دیرها همنشین. اما هر جا رفت، دو ستارۀ سیاه آسمان، همچون سایهای جانکاه، لحظهای رهایش نکردند.
………………..
علیقلی، پیرمرد کفاش، همه عمرش را با نوای مؤذن زیسته بود. روزها به امید شنیدن بانگ اذان از مناره مسجدخان مینشست و شبها در رؤیای همان صدا آرام میگرفت. آن روز که مؤذن بانگ مغرب را آغاز کرد، اشک بر چشمان پیرمرد نشست و پیش از آنکه آخرین کلمه اذان به پایان رسد، جانش را به همان نغمه سپرد.
…………………..
وقار مرد در ریش سیاهش بود. از همان روز که ریش بر چهرهاش رویید، گویی شأن و منزلتی تازه یافته بود. همه در کوی و برزن او را به احترام صدا میزدند و میدانستند که پشت آن ریش سیاه، قدرت و ثروت خاندان وجیهالدوله پنهان است. اما چه زود روزگار آن شکوه را بر باد داد.
………………….
او تنها به طمع یک خربوزه وارد بوستان شد. اما هر قدمی که برداشت، در دام تازهای گرفتار آمد. خنده و تمسخر دیگران پشت سرش پیچید و در نهایت چیزی جز شرمساری و پشیمانی نصیبش نشد.
اگر به کتاب ستارگان سیاه علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار سعید نفیسی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسندهی شهیر ایرانی آشنا میسازد.
26 مرداد 1404
ستارگان سیاه
«ستارگان سیاه» اثری است از سعید نفیسی (نویسنده و پژوهشگر ادبیات فارسی زادهی کرمان، از۱۲۷۴ تا ۱۳۴۵) که در سال ۱۳۱۷ منتشر شده است. این کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاه سعید نفیسی است که به سرنوشت تلخ و امیدهای شکنندهی انسانها در بستر زندگی اجتماعی و فرهنگی ایران میپردازد.
دربارهی ستارگان سیاه
کتاب ستارگان سیاه از سعید نفیسی اثری است که در بستر تاریخ و ادبیات معاصر ایران جایگاهی ویژه دارد. نفیسی که از بزرگترین پژوهشگران و نویسندگان ادبیات فارسی در قرن اخیر به شمار میآید، در این مجموعه تلاش کرده است تجربههای فردی و جمعی را در قالب داستانهایی کوتاه اما عمیق بازتاب دهد. او با بهرهگیری از زبان فارسی روان و در عین حال پخته، فضایی میآفریند که خواننده را به تأمل در روابط انسانی و سرنوشت اجتماعی میکشاند.
نفیسی در این کتاب تنها به روایت یک داستان یا شخصیت بسنده نمیکند، بلکه دنیایی چندلایه از انسانها و موقعیتها را پیش روی مخاطب قرار میدهد. او در خلال روایتها هم به زندگی روزمره مردم عادی میپردازد و هم به دغدغههای روشنفکرانه و اخلاقی. این ترکیب سبب شده است که ستارگان سیاه نهتنها اثری ادبی، بلکه آیینهای از وضعیت اجتماعی ایران در روزگار نویسنده باشد.
داستانهای این مجموعه گاهی رنگ و بوی تاریخی دارند و گاهی جنبهای فلسفی و اخلاقی. نفیسی از خلال سرگذشت شخصیتها، مفاهیمی چون عدالت، عشق، فقر، قدرت، سنت و نوگرایی را به تصویر میکشد. در بسیاری از موارد، او از حوادث واقعی الهام گرفته و با هنرمندی آنها را در قالب داستانی دلنشین و عبرتآموز بیان کرده است.
عنوان کتاب، ستارگان سیاه، استعارهای است از سرنوشت انسانهایی که در تاریکیها و سختیهای زندگی میدرخشند. این تعبیر، همانند دیگر عناصر داستانی نفیسی، نشان از گرایش او به نمادپردازی و لایهبندی معنایی دارد. ستارگان در فرهنگ بشری همواره نشانه امید و هدایت بودهاند، اما سیاهی در عنوان کتاب یادآور تلخی و دشواریهایی است که شخصیتها در دل آن زندگی میکنند.
از حیث سبک نگارش، نفیسی به زبان فاخر اما روان وفادار مانده است. او که سالها در زمینه تاریخ ادبیات و زبان فارسی پژوهش کرده بود، توانسته است در این مجموعه نیز زبان را با انعطاف و لطافت خاصی به خدمت روایت بگیرد. جملههای آهنگین، تصاویر شاعرانه و فضاسازی دقیق از ویژگیهای اصلی این کتاب است.
یکی دیگر از امتیازهای این مجموعه، تنوع درونمایهها و موقعیتهاست. داستانها طیفی از موضوعات را در بر میگیرند: از کشمکشهای خانوادگی و عاشقانه گرفته تا ستیزهای اجتماعی و تأملات فلسفی. این تنوع باعث میشود هر داستان تجربهای مستقل باشد و در عین حال همگی در کنار هم تصویری کلی از دغدغههای نویسنده و جامعه زمانه او ارائه دهند.
در بسیاری از داستانها میتوان نوعی نگاه انتقادی به جامعه مشاهده کرد. نفیسی بهصراحت ضعفها، ریاکاریها و تناقضهای اجتماعی را بیان میکند و با این کار نهتنها داستانی سرگرمکننده میآفریند، بلکه رسالت اجتماعی نویسنده را نیز به دوش میکشد. همین وجه انتقادی است که کتاب را از مرزهای صرفاً ادبی فراتر میبرد و آن را به متنی اندیشمندانه بدل میسازد.
با وجود این نگاه انتقادی، در آثار نفیسی همواره نوعی گرایش به زیبایی و معنویت نیز وجود دارد. او حتی در تاریکترین لحظات داستانهایش، کورسویی از امید و امکان رهایی را نشان میدهد. این دوگانگی میان سیاهی و نور، نومیدی و امید، ساختار معنایی اصلی کتاب را شکل میدهد و خواننده را درگیر میسازد.
ستارگان سیاه همچنین نشاندهنده جایگاه نفیسی در جریان نوگرایی ادبی ایران است. او با استفاده از قالب داستان کوتاه، که در آن زمان هنوز در ادبیات فارسی کاملاً جا نیفتاده بود، کوشید تا هم به سنتهای ادبی وفادار بماند و هم افقهای تازهای در روایت بگشاید. به همین دلیل، این مجموعه را میتوان پلی میان ادبیات کلاسیک و مدرن دانست.
خواندن این کتاب برای پژوهشگران ادبیات فارسی فرصتی است تا با نگرشهای یکی از چهرههای برجسته فرهنگ ایران آشنا شوند. برای مخاطبان عام نیز کتاب میتواند تجربهای دلنشین و آموزنده باشد، چرا که داستانهای آن در عین سادگی، لایههای عمیق انسانی و اجتماعی دارند.
در نهایت، ستارگان سیاه اثری است که با گذشت سالها همچنان ارزش خواندن دارد. این کتاب هم یادگاری از قلم پرمایه سعید نفیسی است و هم گواهی بر تلاش ادبیات فارسی برای بازتاب زندگی انسان در تمام پیچیدگیهایش. هر داستان این مجموعه همچون ستارهای است که در دل تاریکی میدرخشد و خواننده را به اندیشیدن، حس کردن و تجربه کردن فرا میخواند.
به این ترتیب، ستارگان سیاه را باید هم اثری ادبی و هم سندی فرهنگی دانست. این کتاب در کنار دیگر آثار سعید نفیسی، بخشی مهم از میراث داستاننویسی ایران را تشکیل میدهد و بهویژه برای علاقهمندان به تاریخ و جامعهشناسی ادبیات نیز اهمیتی دوچندان دارد.
فهرست و خلاصهی داستانهای ستارگان سیاه
۱. ستارگان سیاه: روایت زندگی علاءالدین، پسری از خاندان امیران که پس از کشته شدن برادرانش به دست خانان خان، سرگردان میشود. عشق و دلدادگی او با دختر خان نیز سرانجامی تراژیک مییابد. داستان درباره سرنوشت، ستم و تقدیر تیره انسان است.
۲. اذان مغرب: علیقلی، پیرمردی کفاش در شهر دربند، سالها به عشق صدای اذان زندگی کرده است. او در آرزوی شنیدن دوباره اذان مسجدخان، آخرین روزهای عمرش را میگذراند و با بانگ مؤذن جان میدهد. قصهای شاعرانه درباره عشق، ایمان و پیوند انسان با صدا و موسیقی.
۳. ریش گرو گیس: سرگذشت یک خانواده اشرافی و مردی به نام وجیهالدوله که ریش سیاهش نشانه وقار و مقام اوست. در خلال داستان به مراسمها، مناسبات اجتماعی و ظواهر اشرافی پرداخته میشود. نگاهی انتقادی به طبقات بالای جامعه.
۴. طوق لعنت: داستانی نمادین درباره انسانی گرفتار حلقهای نفرینشده که همچون طوقی به گردنش افتاده است. او برای رهایی از آن تلاش میکند، اما هر کوششش بیثمر میماند. استعارهای از زنجیرهای اجتماعی و سرنوشت محتوم.
۵. سیل تمدن: روایتی انتقادی از مواجهه ایرانیان با تمدن غربی. شخصیتها درگیر تضاد سنت و تجددند؛ ظواهر تمدن نوین با واقعیتهای اجتماعی ناسازگار نشان داده میشود. داستان طنزی تلخ از تقابل شرق و غرب.
۶. فرنگی مابی: سرگذشت مردی که شیفته فرهنگ فرنگی میشود و از هویت و ریشههای خود فاصله میگیرد. او میکوشد به تقلید از اروپاییان زندگی کند اما در نهایت در جامعه خود غریب و ناکام میماند.
۷. پوست خربوزه: ماجرای ساده و طنزآمیز مردی روستایی که به طمع خوردن خربزه وارد ماجرایی میشود و گرفتار دردسرها میگردد. بازتابی از حرص و سادگی آدمها.
۸. کیمیای هستی: روایتی تمثیلی از جستجوی انسان برای کیمیا و خوشبختی. شخصیت اصلی همه چیز را فدای یافتن راز جاودانگی میکند اما در پایان چیزی جز سراب نصیبش نمیشود.
۹. عشق واژگون: داستانی عاشقانه که عشق را وارونه و دستنیافتنی نشان میدهد. شخصیتها در پی وصالند اما موانع اجتماعی و تقدیر، پیوندشان را ناممکن میسازد.
۱۰. لقب: شرح ماجرای فردی که به دنبال کسب لقب و عنوان است تا در جامعه منزلتی یابد. روایت، نقدی بر جاهطلبی و مقامپرستی است.
۱۱. پس از خودکشی پسرش: داستانی تراژیک از انسانی که به دلیل فشارهای اجتماعی و شخصی، به بنبست میرسد و دست به خودکشی میزند.
۱۲. شهوت کلام: روایتی صریح از اسارت انسان در بند امیال و خواهشهای نفسانی. نویسنده این میل را عامل سقوط و انحطاط فردی و اجتماعی میداند.
۱۳. خانهی پدری: شرح زندگی زنی به نام بدری که در خانه و زندگی خانوادگی گرفتار است. داستان بر نقش زنان و محدودیتهای آنان در جامعه سنتی تمرکز دارد.
۱۴. جنایت من: سرگذشت فردی که به جرم و جنایت کشیده میشود و در عین حال انسانی درمانده و قربانی شرایط اجتماعی است.
۱۵. جای شما نمایان: ماجرای آدمهایی که در پی یافتن جایگاهی در اجتماع هستند اما جز سرگشتگی و ناکامی چیزی نصیبشان نمیشود.
۱۶. گلهای بیرحم: روایت از عشق و عاطفهای که در برابر بیرحمی زندگی پژمرده میشود. استعاره گلها در عنوان، یادآور زیبایی زودگذر و شکننده است.
۱۷. دام واپسین: داستانی درباره فریب، دامگذاری و سقوط انسان در توطئهها. شخصیتها به ظاهر دوستانه اما در باطن خیانتکارند.
۱۸. آشیان خراب: شرح زندگی انسانی که آشیانه و خانهاش ویران شده و در پی بازسازی آن است. نمادی از فروپاشی خانواده و جامعه.
۱۹. ستارهی من: روایتی شاعرانه از انسانی که خود را همچون ستارهای تنها در آسمان زندگی میبیند؛ داستانی پر از تنهایی و غربت.
۲۰. شبهی عشق: عشقی که میان شک و گمان، سوءظن و تردید شکل میگیرد و به همین دلیل به ثمر نمینشیند.
۲۱. کاغذ، مقوا، حلبی: سرگذشت انسانهای فقیر و دورهگردانی که با فروش کاغذ و حلبی روزگار میگذرانند. نگاهی اجتماعی به طبقات فرودست.
۲۲. فریب رنگ: داستانی درباره فریب ظواهر و رنگها؛ شخصیتها مجذوب ظاهر میشوند و حقیقت را از یاد میبرند.
۲۳. یک جفت کفش: سرگذشت کفشی که در زندگی آدمها دستبهدست میشود و روایتگر فقر، سختی و سرنوشت صاحبانش است.
۲۴. تنبان زری: داستانی طنزآمیز درباره شلوار زریدوزی شده که میان افراد مختلف میگردد و هر بار ماجرایی تازه میآفریند.
۲۵. قفسه موش دارد: روایت نمادین از انسانهایی که مانند موش در قفسهای اسیرند و آزادی برایشان دستنیافتنی است.
۲۶. پرده دروننمای: ماجرای افشای رازها و پشتپردههای زندگی افراد، که اغلب تلخ و تکاندهنده است.
۲۷. ظهر و نیم: شرح یک روز از زندگی شخصیتهایی که در میانه روز، میان روشنایی و تاریکی، به تأمل در سرنوشت خویش میرسند.
۲۸. راه آدم شدن: داستانی از ناامنی اجتماعی و خشونت خیابانی که نشان میدهد چگونه انسانها قربانی بیرحمی جامعه میشوند.
۲۹. دزد به دزد میزند: حکایتی طنز و انتقادی که در آن دزدها خودشان طعمه یکدیگر میشوند. نقدی بر فساد اجتماعی.
۳۰. نتیجهی کنجکاویها: سرگذشت آدمهایی که در اثر کنجکاوی بیجا گرفتار دردسر میشوند.
۳۱. آوازی که از دل نمیآید: داستانی شاعرانه و اندوهبار درباره ناکامی انسان در یافتن صدای درونی خود.
بخشهایی از ستارگان سیاه
وقتی که آقای وجیهالدوله وارد وزارت جلیله دامت شوکته شد و پشت میز نشست دید که به غیر از هفتاد و پنج تومان حقوقی که در آخر ماه باید بگیرد و عایدی آخرین دو دانگ ملکی که در ورامین باقی مانده دیگر عایدی برای او نیست. ولی همه فداکاریها مهل است به شرط آنکه به انسان اجازه بدهند با عبا و تسبیح و ریش پرپشت سیاه پشت یکی از میزهای وزارتخانه جلوس کند.
وقتی که آقای وجیهالدوله وارد وزارت جلیله شد دید این وزارت خانه دکان سمساری خیلی بزرگی است و آن هم نه دکان سرای لالهزار بلکه یکی از دکانهای سمساری بزرگ پامنار یا بازار عباس آباد و بازار آهنگرها، یک عده از میرزاهای گرگانی و اشتیانی و تفرشی سابق که سابقاً در اتاق نظام دور تا دور تالارها دوزانو مینشستند با دور وزیر دفتر و وزیر لشکر را میگرفتند و قلمدان را روی زمین میکشیدند و فردنوبی میکردند.
حالا قلمدان را بسته، شال را باز کرده، کلاه را تنگ و کوتاه کرده، شلوار را اتو زده، دست از آستین عبا بیرون آورده، سرداری را تنگتر کرده و تمام تکمههای آن را انداختهاند و پشت آن را چاک دادهاند که بتوانند دامنهای خود را عقب بزنند و پشت میزهای هفت خانه و پنج خانه ادارات و دوایر وزارت خانه جلوس کنند و باز هم دایره نون را سه نقطه بگذارند و فقط قبله گاه سابق را حضرت وزارت پناهی خطاب کنند.
از طرف دیگر یک عده از این بچه مچههای تازه چرخ از مدارس جدید بیرون آمدهاند. کلاه را تا ابرو فرو برده، یقه و دستمال گردنی زده، اتاق را از بوی عطر پر کرده، با ریشهای تراشیده و سردست اهاری دم از مدرسه علوم سیاسی و کتاب حقوق اساسی و علم ثروت و کتاب دفترداری میزنند.
آن وقت آقای وجیهالدوله فهمید که تا به حال عجب خبطی کرده و راستی عمر خود را تلف کرده است. آن وقت فهمید که حرفهای این مدت مرحوم حاج وجیهالدوله بهکلی باطل بوده. وقار یعنی چه؟ این جوانهای مزلف با عینکهای آمریکایی بیمزه و لباسهای کوتاه و شلوارهای تنگ و کفشهای تندره و یقه و دستمال گردنهای رنگارنگ مگر چه وقاری دارند که منبر و مشار آقای وزیر شدهاند؟
…………………
دشت و کوه گرد سرگردان، و آواره تنها، و بیکسی جوان امیرزادۀ را طی تپهها و دشتها پیمود. چند سال گذشت تا از این دره به فراز کوه رسید. به شهرها و بیابانهای دور سفر کرد، با شبانان همسفر شد و با زاهدان دیرها همنشین. اما هر جا رفت، دو ستارۀ سیاه آسمان، همچون سایهای جانکاه، لحظهای رهایش نکردند.
………………..
علیقلی، پیرمرد کفاش، همه عمرش را با نوای مؤذن زیسته بود. روزها به امید شنیدن بانگ اذان از مناره مسجدخان مینشست و شبها در رؤیای همان صدا آرام میگرفت. آن روز که مؤذن بانگ مغرب را آغاز کرد، اشک بر چشمان پیرمرد نشست و پیش از آنکه آخرین کلمه اذان به پایان رسد، جانش را به همان نغمه سپرد.
…………………..
وقار مرد در ریش سیاهش بود. از همان روز که ریش بر چهرهاش رویید، گویی شأن و منزلتی تازه یافته بود. همه در کوی و برزن او را به احترام صدا میزدند و میدانستند که پشت آن ریش سیاه، قدرت و ثروت خاندان وجیهالدوله پنهان است. اما چه زود روزگار آن شکوه را بر باد داد.
………………….
او تنها به طمع یک خربوزه وارد بوستان شد. اما هر قدمی که برداشت، در دام تازهای گرفتار آمد. خنده و تمسخر دیگران پشت سرش پیچید و در نهایت چیزی جز شرمساری و پشیمانی نصیبش نشد.
اگر به کتاب ستارگان سیاه علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار سعید نفیسی در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسندهی شهیر ایرانی آشنا میسازد.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات ایران، داستان تاریخی، داستان کوتاه، داستان کوتاه ایرانی، فلسفی
۰ برچسبها: ادبیات ایران، سعید نفیسی، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب