سوءتفاهم

«سوءتفاهم» اثری است از آلبر کامو (نویسنده‌ی اهل فرانسه و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات ۱۹۵۷، از ۱۹۱۳ تا ۱۹۶۰) که در سال ۱۹۴۴ منتشر شده است. این نمایش‌نامه یک تراژدی‌ درباره سکوت، بی‌خبری و ناتوانی در برقراری ارتباط است که سرنوشت یک خانواده را به فاجعه می‌کشاند.

درباره‌ی سوءتفاهم

کتاب سوءتفاهم (The Misunderstanding) از آلبر کامو یکی از آثار نمایشی اوست که در قالب یک تراژدی مدرن، پرسش‌های بنیادین درباره سرنوشت، معنا و پوچی زندگی را به تصویر می‌کشد. این نمایش‌نامه نخستین بار در سال ۱۹۴۴ به روی صحنه رفت و همچون دیگر نوشته‌های کامو، درون‌مایه‌ای عمیقاً فلسفی دارد. در واقع، این اثر را می‌توان نمونه‌ای روشن از اندیشه اگزیستانسیالیستی او دانست که در آن انسان‌ها با انتخاب‌های دشوار، تنهایی و بیگانگی خود مواجه می‌شوند.

داستان نمایش بر بستری ساده و محدود بنا شده است. مکان رخدادها یک مسافرخانه کوچک در روستایی دورافتاده است و شخصیت‌ها اندک‌اند: مادری سرد و خسته، دختری گرفتار در آرزوهای ناتمام، پسری که پس از سال‌ها به خانه بازمی‌گردد و زنی که همسر اوست. این محدودیت در فضا و تعداد شخصیت‌ها به خواننده یا تماشاگر امکان می‌دهد که تمرکز خود را بر روابط انسانی و تنش‌های زیرپوستی میان آنان بگذارد.

کامو در سوءتفاهم بیش از هر چیز به تراژدیِ بی‌خبری می‌پردازد. ماجرا بر محور پنهان ماندن هویت پسر و ناتوانی او در گفتن حقیقت به خانواده‌اش می‌چرخد. این سکوت و ناتوانی در بیان، سرانجام به فاجعه‌ای جبران‌ناپذیر منجر می‌شود. در این تراژدی، هیچ دشمن خارجی یا عامل بیرونی وجود ندارد؛ بلکه همه‌چیز از دل سوءتفاهم، سکوت و ناتوانی در برقراری ارتباط شکل می‌گیرد.

این اثر بازتاب‌دهنده مضمون آشنای اندیشه کامو است: پوچی و بی‌معنایی که بر زندگی انسان سایه افکنده است. شخصیت‌ها هر یک به نوعی در جستجوی معنا، امید یا آینده‌ای روشن هستند، اما مسیر انتخابی آنان نه‌تنها به سعادت نمی‌انجامد بلکه به نابودی می‌کشد. همین تناقض، نمایش‌نامه را به تراژدی‌ای تکان‌دهنده بدل می‌کند.

از منظر سبک، زبان اثر ساده اما سنگین است. کامو در این نمایش‌نامه از دیالوگ‌هایی بهره می‌برد که به ظاهر عادی‌اند، اما بار عمیق فلسفی و احساسی را حمل می‌کنند. گفت‌وگوها گاه سرد و خالی از عاطفه‌اند، گاه پر از اشتیاق و ناامیدی، و همین تنوع سبب می‌شود که اثر بیش از یک روایت داستانی، تجربه‌ای فلسفی و انسانی باشد.

سوءتفاهم همچنین نمایانگر تضاد میان آرزوهای فردی و محدودیت‌های واقعیت است. دختر در آرزوی رفتن به سرزمینی آفتابی و شاداب است، اما در فضای خفه و تیره مسافرخانه محبوس مانده است. مادر در انتظار آسودگی و آرامشی است که هرگز نمی‌رسد. پسر در پی یافتن دوباره خانواده است، اما فقدان گفت‌وگو او را به سوی مرگی تلخ می‌کشاند.

این نمایش‌نامه تصویری روشن از بیگانگی انسان ارائه می‌دهد؛ بیگانگی با خانواده، با جامعه و حتی با خود. شخصیت‌ها، هرچند نزدیک‌ترین افراد به یکدیگرند، در حقیقت غریبه‌هایی‌اند که نمی‌توانند درک متقابلی پیدا کنند. این ناتوانی در شناخت و ارتباط، به‌روشنی یکی از مضامین تکرارشونده در آثار کامو است.

از جنبه فلسفی، این نمایش‌نامه پرسش‌های عمیقی درباره آزادی و مسئولیت برمی‌انگیزد. پسر آزاد است که هویت خود را آشکار کند، اما به‌خاطر تردید و ترس سکوت می‌کند. مادر و دختر آزادند که زندگی خود را تغییر دهند، اما با تصمیمی هولناک مسئولیت سنگینی بر دوش می‌کشند. در نهایت، آزادی در این اثر با باری تراژیک همراه است و انتخاب‌ها همواره پیامدهایی تلخ دارند.

فضای تیره و اندوهبار نمایش، نمادی از شرایط تاریخی دوران نگارش آن نیز هست. سال‌های جنگ جهانی دوم و شکست‌ها و ویرانی‌های ناشی از آن بر اندیشه کامو سایه افکنده بود. در سوءتفاهم می‌توان پژواک همین تجربه تاریخی را دید: جهانی پر از مرگ، بی‌اعتمادی و غیبت معنا.

این اثر همچنین رابطه نزدیکی با دیگر نوشته‌های کامو دارد. اگر رمان بیگانه به تنهایی و پوچی می‌پردازد و افسانه سیزیف به فلسفه پوچی، سوءتفاهم در قالب نمایش‌نامه همان اندیشه‌ها را در سطحی انسانی و خانوادگی به تصویر می‌کشد. بدین‌گونه، این نمایش پلی است میان فلسفه و ادبیات، میان تفکر و تجربه زیسته.

تأثیر این اثر تنها در زمان انتشارش محدود نماند. بسیاری از منتقدان آن را نمونه‌ای برجسته از تراژدی مدرن دانسته‌اند؛ تراژدی‌ای که نه خدایان و قضا و قدر، بلکه تصمیم‌های انسانی و خطاهای ارتباطی سبب‌ساز آن هستند. به همین دلیل، سوءتفاهم همچنان برای مخاطب امروز نیز قابل درک و تجربه است.

خواندن یا دیدن این نمایش‌نامه فرصتی است برای تأمل در مورد روابط انسانی، نقش سکوت و بیان در سرنوشت، و پرسش از این‌که تا چه حد می‌توانیم معنایی برای زندگی بسازیم. کامو از خلال داستانی ساده و تراژیک، ما را با پیچیده‌ترین پرسش‌های وجودی روبه‌رو می‌کند و همین ویژگی است که سوءتفاهم را به اثری ماندگار و تأثیرگذار بدل کرده است.

کتاب سوءتفاهم در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۶ با بیش از ۵۸۸۰ رای و ۶۸۴ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌هایی از جلال آل احمد، خشایار دیهیمی، پرویز شهدی، شهلا حائری و علی نجیمی به بازار عرضه شده است.

خلاصه‌ی داستان سوءتفاهم

پسر جوانی پس از سال‌ها زندگی در خارج از کشور، با ثروت و موفقیت به روستای زادگاهش بازمی‌گردد. او همراه همسرش تصمیم دارد ابتدا خانواده‌اش را شناسایی کند و بعد با آشکار کردن هویت خود، شادی و آرامش را به آن‌ها هدیه دهد. اما او در این تصمیم دچار تردید می‌شود و سکوت را ترجیح می‌دهد.

خانواده او یک مسافرخانه کوچک را اداره می‌کنند: مادری سرد و بی‌احساس و دختری که رویای ترک این مکان و رفتن به سرزمینی آفتابی را در سر می‌پروراند. شرایط سخت زندگی، آن‌ها را به انسان‌هایی خسته و ناامید بدل کرده است. برای رسیدن به آرزوهایشان، دست به عملی هولناک می‌زنند: کشتن مسافران ثروتمند و گرفتن پولشان.

وقتی پسر به‌عنوان مسافر وارد مسافرخانه می‌شود، مادر و دختر او را نمی‌شناسند. او نیز به‌جای معرفی خود، تصمیم می‌گیرد بی‌نام و خاموش باقی بماند تا لحظه‌ای مناسب برای افشای حقیقت بیابد. همین سکوت، ریشه تراژدی آینده می‌شود.

دختر که مشتاق فرار از این زندگی تیره است، پافشاری می‌کند که مسافر جدید نیز همانند دیگران کشته شود تا بتوانند پولش را به دست آورند و به سرزمین رویایی‌شان بروند. مادر ابتدا مردد است، اما سرانجام تسلیم خواست دختر می‌شود. آن‌ها نقشه را اجرا کرده و مسافر را به قتل می‌رسانند.

پس از مرگ مسافر، دختر و مادر در جستجوی پول و هویت او، کاغذها و وسایلش را بررسی می‌کنند. در این لحظه است که حقیقت تلخ آشکار می‌شود: قربانی کسی جز پسر خانواده نبوده که پس از سال‌ها به خانه بازگشته است.

مادر با شنیدن این حقیقت از شدت اندوه و شوک تاب نمی‌آورد و جان می‌دهد. دختر که رؤیای زندگی تازه‌اش با حقیقتی وحشتناک در هم شکسته، در برابر پوچی و بی‌معنایی قرار می‌گیرد. او درمی‌یابد که مسیر انتخابی‌شان تنها به نابودی انجامیده است.

همسر پسر، که از ابتدا در داستان حضور داشته اما بیشتر در حاشیه بوده، با واقعیت تلخ مرگ شوهرش روبه‌رو می‌شود. او مظهر امید و زندگی است، اما حالا در برابر دیوار سنگین پوچی قرار گرفته و هیچ‌کاری از دستش برنمی‌آید.

نمایش در سکوتی سنگین و فضایی آکنده از یأس پایان می‌یابد. همه چیز نتیجه یک سوءتفاهم و سکوت است؛ سکوتی که اگر شکسته می‌شد، شاید زندگی دیگری رقم می‌خورد. اما کامو نشان می‌دهد که گاه همین بی‌خبری و ناتوانی در بیان، سرنوشت انسان را به سوی تراژدی سوق می‌دهد.

بخش‌هایی از سوءتفاهم

ژان: معذرت می‌خواهم؛ اما چون روی هم رفته قراردادمان را الان کنار گذاشته‌ایم من می‌توانم بگویم: به نظرم، برای نخستین بار، شما با یک لحن انسانی با من حرف زدید.

مارتا: (با شدت) بی‌شک اشتباه می‌کنید. اگر این طور باشد شما حق نخواهید داشت از این مطلب خوشحال باشید. اگر هم لحنی که من الان گرفته بودم آن چیزی است که از انسانیت دارم، بهترین چیزهایی نیست که دارم. آن چه که من از انسانیت دارم. میل و خواهشی است که دارم؛ و برای به دست آوردن آن چه که مورد تمایلم است فکر می‌کنم همه چیز را در سر راهم خرد خواهم کرد.

ژان: (می‌خندد) این از آن خشم و غضب‌هایی است که من می‌توانم درکشان کنم؛ و برایم جای ترسی باقی نمی‌ماند. چون مانعی بر سر راه شما نیستم و هیچ چیز مرا وادار نمی‌کند که در مقابل امیال و آرزوهای شما قرار بگیرم.

مارتا: شک نیست، شما حق ندارید در مقابل امیال من قرار بگیرید؛ اما حتی حق این را هم ندارید که به آن‌ها چیزی وام بدهید. چون در برخی موارد این مطلب می‌تواند در همه چیز تسریع کند.

ژان: چه کسی به شما گفته است که من حق ندارم چیزی به آرزوهای شما وام بدهم؟

مارتا: عقل سلیم؛ و این دلیل که من، شما را بیرون از نقشه‌ها و طرح‌های خودم می‌گذارم.

ژان: اگر درست فهمیده باشم، دوباره به سر قراردادمان برگشته‌ایم.

مارتا: بله و از این که پا از آن فراتر گذاشتیم خطاکار بوده‌ایم. خود شما هم خوب متوجه هستید. من فقط از شما تشکر می‌کنم که برایم از سرزمین‌هایی که می‌شناختید صحبت کردید و من از این که شاید وقت شما را ضایع کرده باشم معذرت می‌خواهم (اکنون نزدیک در اطاق است) با وجود این باید بگویم که از لحاظ من این وقت کاملا ضایع نشده بود.

…………………..

مارتا: دوباره دست‌به‌کار می‌شیم، بله. ولی پاداش این رنج و زحمتمون رو می‌گیریم. (سکوت. مارتا به مادرش نگاه می‌کند.) مادر، عجیب وغریب شده. چندوقتیه که متوجه شده‌م.

مادر: خسته‌م، دخترم. همین. چیز دیگه‌ای نیست. دلم می‌خواد استراحت کنم.

مارتا: کارهای خونه رو که به عهده‌ی شماست من می‌تونم انجام بدم. اینطوری همه‌ی وقتتون مال خودتون می‌شه.

مادر: منظورم اینجور استراحت نبود. نه، فقط خواب وخیال یه زن پیره. دلم آرامش می‌خواد، یه‌کمی بی‌خیالی و آسودگی. (خنده‌ی خفیفی می‌کند.) احمقانه‌س مارتا، ولی بعضی‌شبها یه‌کمی دلتنگ حال وهوای دینی می‌شم.

مارتا: اونقدرها هم پیر نیستی، مادر، که لازم باشه بری توی این حال وهوا. کارهای بهتری هست که بکنی.

مادر: خودت خوب می‌دونی که دارم شوخی می‌کنم. ولی به‌هرحال آخرای زندگی شاید بد هم نباشه آدم یه‌کمی بی‌خیال بشه. آدم نمی‌تونه همیشه هم اینقدر جدی و خشک باشه که تو هستی، مارتا. تو سن وسال تو هم خوب نیست. من خیلی دخترها رو می‌شناسم که همسن تو هستن و به چیزی غیر از ورجه‌وورجه و خوش‌گذروندن فکر نمی‌کنن.

مارتا: خوش‌گذروندن اونا در مقابل خوشیهای ما هیچه. خودت خوب می‌دونی.

مادر: بگذریم.

مارتا: (آهسته) به گمونم تازگیها می‌ترسی یه حرفهایی رو به زبون بیاری. انگار این حرفها دهنت رو می‌سوزونه.

مادر: تا وقتی که من پا پس نمی‌کشم، چه فرقی به حال تو می‌کنه. اصلا چه اهمیتی داره؟ فقط می‌خواستم بگم دلم می‌خواد بعضی‌وقتا روی لب تو هم لبخندی ببینم.

مارتا: من هم لبخند به لبم می‌آد، باور کن.

مادر: ولی من که تابه حال ندیده‌م.

مارتا: دلیلش اینه که من توی اتاقم، وقتهایی که تنها هستم، می‌خندم.

مادر: (با دقت او را نگاه می‌کند) چه قیافه‌ی جدی و خشکی داری، مارتا.

مارتا: (نزدیکتر می‌آید و با خونسردی و آرامش) تو از این قیافه‌ی من خوشت نمی‌آد؟

مادر: (همچنان به او نگاه می‌کند، و بعد از کمی سکوت) چرا، با اینهمه خوشم می‌آد.

مارتا: (با هیجان) آخ، مادر! وقتی یه‌عالمه پول جمع کردیم و تونستیم این سرزمین بی‌افق رو ترک کنیم و از این مسافرخونه، از این شهر بارونی، بذاریم بریم و این سرزمین تاریکی رو فراموش کنیم، وقتی بالاخره تونستیم روبه‌روی دریا باشیم که من اینهمه خوابش رو می‌بینم، اونوقت توی یه همچه روزی لبخند رو روی لبهای من می‌بینی.

ولی ما برای اینکه بتونیم کنار دریا زندگی کنیم به یه‌عالمه پول احتیاج داریم. برای همینه که ما نباید از کلمه‌ها و حرفها بترسیم. برای همینه که ما باید حواسمون به این مردی باشه که باید بیاد. اگه واقعآ پولدار باشه، شاید آزادی من هم با اون شروع بشه. خیلی باهات حرف زد، مادر؟

 

اگر به کتاب سوءتفاهم علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار آلبر کامو در وب‌سایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده‌ی چیره‌دست فرانسوی نیز آشنا می‌کند.