«چای نعنا» اثری است از منصور علی ضابطیان (نویسنده و کارگردان، متولد ۱۳۴۹) که در سال ۱۳۹۶ منتشر شده است. این کتاب سفرنامهای صمیمی و دلانگیز از منصور ضابطیان است که تجربهی بیست روز زندگی، مشاهده و همنشینی او با مردم مراکش را روایت میکند.
دربارهی چای نعنا
کتاب چای نعنا سفرنامهای است که در بهار سال ۱۳۹۶، بر پایه تجربهی بیست روزهی منصور ضابطیان از کشور مراکش شکل گرفته است. نویسنده در این اثر، نه به عنوان یک توریست که به مثابهی یک ناظر فرهنگی و انسانی، به سراغ کشوری رفته است که برای بسیاری از ایرانیان همچنان ناشناخته است؛ سرزمینی که در مرز خیال و واقعیت، میان افریقا و اروپا، دروازهی عبور تمدنها و رنگهاست.
ضابطیان در این کتاب کوشیده تا چهرهای انسانی از مراکش ارائه دهد؛ تصویری که فراتر از بناهای تاریخی و جاذبههای گردشگری، به مردم، عادات، و روح زندگی روزمرهی آنها میپردازد. او باور دارد که یک سفرنامه واقعی، زمانی ارزشمند است که ما را به دل تجربهی زیستهی مردم ببرد، نه آنکه صرفاً فهرستی از دیدنیها باشد.
در چای نعنا، مراکش نه فقط یک مقصد جغرافیایی بلکه بهانهای است برای گفتگو با جهان. نویسنده در کوچهها و بازارهای شهرهای شمالی و مرکزی این کشور پرسه میزند، با مردم سخن میگوید، از چایخانهها و حمامهای قدیمی مینویسد، و در هر گوشه، نشانهای از پیوند عمیق فرهنگها را میجوید.
کتاب از شش بخش تشکیل شده است و هر بخش به شهری یا تجربهای خاص اختصاص دارد؛ از ساحل کازابلانکا تا کوچههای آبی شفشاون، از طنجهی شاعرانه تا فسِ تاریخی و مراکشِ همیشه بیدار. در انتهای کتاب نیز نویسنده به مرور فشردهای از تاریخ این سرزمین میپردازد، تا تصویر کاملتری از مراکش در ذهن خواننده شکل گیرد.
تصاویر سیاهوسفیدِ گنجاندهشده در کتاب، نه صرفاً تزئینی، بلکه روایتگر لحظاتیاند که کلمات از بازگفتنشان عاجز میمانند. خواننده در میان این عکسها گویی صدای قدمهای نویسنده را بر سنگفرشهای مدینا میشنود و بوی چای تازه دم را حس میکند.
ضابطیان که سالهاست با برنامههای فرهنگی و سفرنامههایش شناخته میشود، در این اثر نیز همان لحن صمیمی، شوخطبع و ناظرانهی خود را حفظ کرده است. او در عین روایتگری، نگاهی انسانی و شاعرانه به جهان دارد و هر ماجرا را همچون تکهای از پازل بزرگتری از تجربهی زیستن میبیند.
یکی از جذابیتهای کتاب، پیوند ظریف میان واقعیت و خیال است. نویسنده در هر فصل به بهانهای به تاریخ، ادبیات و سینما اشاره میکند؛ از فیلم معروف کازابلانکا گرفته تا حضور مراکش در رمانها و اسطورهها. همین ترکیب، کتاب را از یک سفرنامهی صرف فراتر میبرد و آن را به سفری فرهنگی و احساسی بدل میسازد.
در خلال این سفر، چای نعنا بدل به نمادی میشود از طراوت، دوستی و آمیختگی فرهنگها. همانطور که خود ضابطیان میگوید، اگر بخواهید به درستی با حال و هوای کتاب همراه شوید، پیش از آغاز مطالعه، فنجانی چای نعنا دم کنید و خود را برای سفر به دنیایی تازه آماده سازید.
خواندن چای نعنا همچون همسفری با نویسنده است. شما در مسیر، طعم غذاهای محلی را میچشید، از باد اقیانوس نفس میگیرید، و در بازارهای رنگارنگ طنجه و فس گم میشوید. زبان روان و شوخطبع نویسنده باعث میشود که خواننده احساس کند در همان لحظه کنار او ایستاده است.
در کنار توصیفهای دلنشین از مردم و مناظر، نویسنده گاه نگاهی به روابط تاریخی ایران و مراکش نیز میاندازد و از فاصلهای میگوید که میان دو ملت شکل گرفته و پس از سالها دوباره رنگ دوستی به خود گرفته است. این نگاه تاریخی، بُعدی تأملبرانگیز به کتاب میبخشد.
چای نعنا نهتنها حاصل سفر نویسنده به مراکش است، بلکه سفری در درون نیز به شمار میآید؛ جستوجویی برای یافتن خویشاوندی میان فرهنگها و درک مشترک انسانها از زیبایی، طعم و زندگی. همین وجه انسانی، آن را از بسیاری سفرنامههای دیگر متمایز میسازد.
این کتاب در ۱۶۸ صفحه توسط انتشارات مثلث منتشر شده و همچون دیگر آثار ضابطیان از جمله مارک دو پلو، سباستین و موآ، مخاطبان فراوانی یافته است. چای نعنا دعوتی است به نگریستن، شنیدن و چشیدن جهان از نگاهی تازه؛ سفری که نه فقط در جغرافیای مراکش، بلکه در روح و جان خواننده ادامه مییابد.
کتاب چای نعنا در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۲۲ با بیش از ۱۱۵۰ رای و ۲۵۰ نقد و نظر است.
خلاصهی محتوای چای نعنا
کتاب چای نعنا روایت بیست روز سفر منصور ضابطیان به مراکش است؛ سفری که از شهر بندری و پرهیاهوی کازابلانکا آغاز میشود و تا کوچههای پررمز و راز شهر مراکش ادامه مییابد. نویسنده در همان آغاز، ما را با چهرهای زنده از کشوری روبهرو میکند که در میان اقیانوس اطلس و مدیترانه، با رنگها، عطرها و آواهای خاص خود، زندگی میتپد. او در این بخش، از حال و هوای شبهای ساحلی، از گفتوگو با مردم محلی، و از حس آرامش و آزادیای میگوید که در صدای موج و بوی چای نعنا مییابد.
در فصل دوم، طنجه به صحنه میآید؛ شهری که تاریخش با حضور نویسندگان و هنرمندان بزرگ گره خورده است. ضابطیان با شوخطبعی خاص خود از پیادهروی در کنار دریا، از رمان کیمیاگر و نقش طنجه در آن یاد میکند و از دیدار با مردمانی سخن میگوید که هنوز در بازارهای قدیمی با همان سادگی و صفا زندگی میکنند. طنجه برای او شهری است که در آن، مدیترانه و اقیانوس به هم میرسند؛ نقطهای که شرق و غرب دست در دست هم میگذارند.
سفر سپس به شفشاون میرسد، شهری کوچک اما خیرهکننده با خانهها و دیوارهای آبی. ضابطیان در این بخش از کتاب، با لحنی شاعرانه به وصف رنگها، کوچههای تودرتو، و آرامشی میپردازد که در هوای این شهر موج میزند. او مینویسد که شفشاون همچون رؤیایی آبی است که در آن زمان از حرکت بازمیایستد و انسان دلش میخواهد هیچگاه از آن بیرون نیاید.
در ادامه، نویسنده به شهر فس میرسد؛ یکی از قدیمیترین و مذهبیترین شهرهای مراکش که آن را به شوخی «شیراز به وقت مراکش» مینامد. در این فصل، ترکیب تاریخ و زندگی روزمره بیش از پیش نمود مییابد. نویسنده از کارگاههای سنتی، از هنر دباغی و کاشیسازی و از کوچههای باریکی میگوید که بوی چرم و ادویه در آن پیچیده است. فس برای او شهری است که گذشته و حال در آن به شکلی هماهنگ در کنار هم زندگی میکنند.
فصل بعدی به خود شهر مراکش اختصاص دارد؛ جایی که شور زندگی در بازارها، میدانها و کافههایش موج میزند. ضابطیان این شهر را «شب بیداریهای سرخ» مینامد و از انرژی خاص آن میگوید؛ از ازدحام میدان جامعالفنا، صدای نوازندگان خیابانی، فروشندگان چای و ادویه، و مردمانی که شب را به صبح میدوزند. اینجا جایی است که نویسنده طعم واقعی زندگی را میچشد و مفهوم سفر را درک میکند.
در بخش پایانی، نویسنده مروری کوتاه بر تاریخ و فرهنگ مراکش دارد و از رابطه تاریخی میان ایران و این کشور یاد میکند. او توضیح میدهد که سالها این دو ملت از هم دور بودند و تنها در سالهای اخیر دوباره روابط فرهنگی و انسانیشان از سر گرفته شده است. در لابهلای این روایتها، نویسنده از تجربههای شخصیاش، از دوستیها، از چاینوشیها و از مواجهه با مردمی میگوید که در عین تفاوت، چیزی آشنا در نگاهشان دارد.
در تمام طول کتاب، طنز لطیف و نثر صمیمی ضابطیان باعث میشود که خواننده حس کند خود نیز همسفر اوست. هر صفحه با عکسی از کوچهها، آدمها یا چشماندازها همراه است و این ترکیب کلمه و تصویر، تجربهای زنده و دیدنی میآفریند. در پایان، خواننده از کتاب بیرون میآید با دلی گرم و ذهنی پر از رنگ و صدا؛ گویی هنوز عطر چای نعنا از میان صفحات بالا میآید و سفر همچنان ادامه دارد.
بخشهایی از چای نعنا
از همان پیچ اول که عبور میکنیم، بساطی را میبینم که دورش چند زن و مرد حلقه زدهاند و چیزی را با اشتها میخورند. یک مایع قهوهای رنگ، توی کاسههای کوچک سفالیِ رنگی. از دور فکر میکنم باقلا پختهی خودمان است، اما بویش شبیه باقلا نیست. بوییست که تا به حال تجربهاش نکردهام.
قبل از آنکه بو و رنگ آنچه میخورند را درک کنم، صدای آنچه به آنها فروخته میشود توجهم را جلب میکند. وقتی پیرمرد فروشنده، آنچه در دیگ بخار میکند را به هم میزند، چرق چرق عجیبی به گوش میرسد. پس باید چیز سفت و سختی بفروشد! و آن چیزهای سفت، حلزونهای درشت آبپز شدهاند.
……………………
این خاصیت سفر است که در تنهایی یکباره به بهانهای یاد آدمهایی میافتی که شاید هیچوقت در خانه از ذهنت عبور نکنند.
…………………..
کازابلانکا یک عبارت اسپانیایی است متشکل از casa و blanca،به معنی خانه های سفید. امروزه این اسم از پس عبور از اتفاقات مختلف تاریخی، دیگر جا افتاده، اما بد نیست بدانید اسم اصلی شهر که هنوز هم بعضی از قدیمی ترها آن را به کار می برند دارالبیضاء است.
عبارتی دقیقا به همان معنی در زبان عربی. حالا تصور کنید در ماه پایانی سال دوستانت بپرسند تعطیلات عید کجا می روی و آدم به جای آنکه بگوید کازابلانکا، بگوید میروم دارالبیضاء اینجاست که فریادهای ذوق زدگی به پوزخند یا تمسخر تبدیل می شود و همه فکر می کنند یا داری شوخی می کنی یا عقلت را از دست داده ای! دیوارهای شهر لحظه به لحظه نام شهر را یادآوری می کنند. ساختمان های سفیدرنگی که مهم ترین ویژگی کازابلانکا هستند.
………………………
شهر مراکش را میشود بارها و بارها دید و هربار چیزی ته دل آدم فروبریزد. میشود رفت به صحرا و سوار شتر شد و روی رملها دراز کشید و غلت زد. یا شاید بهتر باشد دو ساعتی از شهر دور شد و آبشار راوزوت را دید که سومین آبشار بلند آفریقاست و در چشماندازش تجین خورد. (تجین غذاییست که در ظرفهای سفالی میپزند و چیزیست بین آبگوشت و تاسکباب خودمان.)
میشود حتی هیچکدام از این کارها را نکرد و تنها در کوچههای مراکش قدم زد و گم شد. میشود در قهوهخانهای نشست و چای نعنا خورد و با پیرمردهای بیدندان شهر به زبان ایماء و اشاره حرف زد. مراکش سرزمین مهربانی است. سرزمین طلوعهای نارنجی و مخملی و غروبهای آمیخته با اذانهای برآمده از قلب، بدون بلندگوهای قلابی. مراکش برای هرکس چیزی دارد که عاشقش شود و عاشقش بماند و در دل آرزو کند که روزی دوباره این هوا را بغل بگیرد و عاشقی کند.
…………………….
بین این همه جا، فضای یک غذافروشی کوچک که ماهی میفروشد جذبم می کند. نمیدانم رومیزیهای قرمزش جذبم میکند یا خنزرپنزرهایی که به در و دیوار آویزان کرده، یا ظرفهای زیتون روی میزها… مردی با پیراهن و کلاه سیاه و ریش جو گندمی که بعداً میفهمم اسمش حسنآقاست. همهکارهی غذافروشی است[…]. حسنآقا تکه ماهی رهاشده در یخچال را کناری میگذارد و یک تکهی بزرگتر انتخاب میکند.
رویش نمک و فلفل فراوان میپاشد و کمی سبزی مخصوص رویش میریزد. آن را لای یک توری سیمی میگذارد و توری را میگذارد روی زغالهای گداختهای که توی منقل است. آن را لحظهبهلحظه از این رو به آن رو میکند[…]. اگر روزی به بهشت بروم، تصور میکنم صحنهی مشابهی را ببینم.
آنجا ترجیح میدهم به جای جوی عسل، رودخانهای باشد که در آن ماهیهای تن شنا کنند و بهجای آنکه با حوریان بهشتی محشور شوم، ترجیح میدهم همسایهی حسنآقا باشم، مشروط بر آنکه آتش روشن کردن در فضای بهشت ممنوع نباشد. در غیر این صورت شاید مجبور باشم برای خوردن کباب ماهی به جهنم بروم که منقل و آتش در آنجا همیشه بهراه است.
اگر به کتاب چای نعنا علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار منصور علی ضابطیان در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده نیز آشنا میکند.
29 مهر 1404
چای نعنا
«چای نعنا» اثری است از منصور علی ضابطیان (نویسنده و کارگردان، متولد ۱۳۴۹) که در سال ۱۳۹۶ منتشر شده است. این کتاب سفرنامهای صمیمی و دلانگیز از منصور ضابطیان است که تجربهی بیست روز زندگی، مشاهده و همنشینی او با مردم مراکش را روایت میکند.
دربارهی چای نعنا
کتاب چای نعنا سفرنامهای است که در بهار سال ۱۳۹۶، بر پایه تجربهی بیست روزهی منصور ضابطیان از کشور مراکش شکل گرفته است. نویسنده در این اثر، نه به عنوان یک توریست که به مثابهی یک ناظر فرهنگی و انسانی، به سراغ کشوری رفته است که برای بسیاری از ایرانیان همچنان ناشناخته است؛ سرزمینی که در مرز خیال و واقعیت، میان افریقا و اروپا، دروازهی عبور تمدنها و رنگهاست.
ضابطیان در این کتاب کوشیده تا چهرهای انسانی از مراکش ارائه دهد؛ تصویری که فراتر از بناهای تاریخی و جاذبههای گردشگری، به مردم، عادات، و روح زندگی روزمرهی آنها میپردازد. او باور دارد که یک سفرنامه واقعی، زمانی ارزشمند است که ما را به دل تجربهی زیستهی مردم ببرد، نه آنکه صرفاً فهرستی از دیدنیها باشد.
در چای نعنا، مراکش نه فقط یک مقصد جغرافیایی بلکه بهانهای است برای گفتگو با جهان. نویسنده در کوچهها و بازارهای شهرهای شمالی و مرکزی این کشور پرسه میزند، با مردم سخن میگوید، از چایخانهها و حمامهای قدیمی مینویسد، و در هر گوشه، نشانهای از پیوند عمیق فرهنگها را میجوید.
کتاب از شش بخش تشکیل شده است و هر بخش به شهری یا تجربهای خاص اختصاص دارد؛ از ساحل کازابلانکا تا کوچههای آبی شفشاون، از طنجهی شاعرانه تا فسِ تاریخی و مراکشِ همیشه بیدار. در انتهای کتاب نیز نویسنده به مرور فشردهای از تاریخ این سرزمین میپردازد، تا تصویر کاملتری از مراکش در ذهن خواننده شکل گیرد.
تصاویر سیاهوسفیدِ گنجاندهشده در کتاب، نه صرفاً تزئینی، بلکه روایتگر لحظاتیاند که کلمات از بازگفتنشان عاجز میمانند. خواننده در میان این عکسها گویی صدای قدمهای نویسنده را بر سنگفرشهای مدینا میشنود و بوی چای تازه دم را حس میکند.
ضابطیان که سالهاست با برنامههای فرهنگی و سفرنامههایش شناخته میشود، در این اثر نیز همان لحن صمیمی، شوخطبع و ناظرانهی خود را حفظ کرده است. او در عین روایتگری، نگاهی انسانی و شاعرانه به جهان دارد و هر ماجرا را همچون تکهای از پازل بزرگتری از تجربهی زیستن میبیند.
یکی از جذابیتهای کتاب، پیوند ظریف میان واقعیت و خیال است. نویسنده در هر فصل به بهانهای به تاریخ، ادبیات و سینما اشاره میکند؛ از فیلم معروف کازابلانکا گرفته تا حضور مراکش در رمانها و اسطورهها. همین ترکیب، کتاب را از یک سفرنامهی صرف فراتر میبرد و آن را به سفری فرهنگی و احساسی بدل میسازد.
در خلال این سفر، چای نعنا بدل به نمادی میشود از طراوت، دوستی و آمیختگی فرهنگها. همانطور که خود ضابطیان میگوید، اگر بخواهید به درستی با حال و هوای کتاب همراه شوید، پیش از آغاز مطالعه، فنجانی چای نعنا دم کنید و خود را برای سفر به دنیایی تازه آماده سازید.
خواندن چای نعنا همچون همسفری با نویسنده است. شما در مسیر، طعم غذاهای محلی را میچشید، از باد اقیانوس نفس میگیرید، و در بازارهای رنگارنگ طنجه و فس گم میشوید. زبان روان و شوخطبع نویسنده باعث میشود که خواننده احساس کند در همان لحظه کنار او ایستاده است.
در کنار توصیفهای دلنشین از مردم و مناظر، نویسنده گاه نگاهی به روابط تاریخی ایران و مراکش نیز میاندازد و از فاصلهای میگوید که میان دو ملت شکل گرفته و پس از سالها دوباره رنگ دوستی به خود گرفته است. این نگاه تاریخی، بُعدی تأملبرانگیز به کتاب میبخشد.
چای نعنا نهتنها حاصل سفر نویسنده به مراکش است، بلکه سفری در درون نیز به شمار میآید؛ جستوجویی برای یافتن خویشاوندی میان فرهنگها و درک مشترک انسانها از زیبایی، طعم و زندگی. همین وجه انسانی، آن را از بسیاری سفرنامههای دیگر متمایز میسازد.
این کتاب در ۱۶۸ صفحه توسط انتشارات مثلث منتشر شده و همچون دیگر آثار ضابطیان از جمله مارک دو پلو، سباستین و موآ، مخاطبان فراوانی یافته است. چای نعنا دعوتی است به نگریستن، شنیدن و چشیدن جهان از نگاهی تازه؛ سفری که نه فقط در جغرافیای مراکش، بلکه در روح و جان خواننده ادامه مییابد.
کتاب چای نعنا در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۲۲ با بیش از ۱۱۵۰ رای و ۲۵۰ نقد و نظر است.
خلاصهی محتوای چای نعنا
کتاب چای نعنا روایت بیست روز سفر منصور ضابطیان به مراکش است؛ سفری که از شهر بندری و پرهیاهوی کازابلانکا آغاز میشود و تا کوچههای پررمز و راز شهر مراکش ادامه مییابد. نویسنده در همان آغاز، ما را با چهرهای زنده از کشوری روبهرو میکند که در میان اقیانوس اطلس و مدیترانه، با رنگها، عطرها و آواهای خاص خود، زندگی میتپد. او در این بخش، از حال و هوای شبهای ساحلی، از گفتوگو با مردم محلی، و از حس آرامش و آزادیای میگوید که در صدای موج و بوی چای نعنا مییابد.
در فصل دوم، طنجه به صحنه میآید؛ شهری که تاریخش با حضور نویسندگان و هنرمندان بزرگ گره خورده است. ضابطیان با شوخطبعی خاص خود از پیادهروی در کنار دریا، از رمان کیمیاگر و نقش طنجه در آن یاد میکند و از دیدار با مردمانی سخن میگوید که هنوز در بازارهای قدیمی با همان سادگی و صفا زندگی میکنند. طنجه برای او شهری است که در آن، مدیترانه و اقیانوس به هم میرسند؛ نقطهای که شرق و غرب دست در دست هم میگذارند.
سفر سپس به شفشاون میرسد، شهری کوچک اما خیرهکننده با خانهها و دیوارهای آبی. ضابطیان در این بخش از کتاب، با لحنی شاعرانه به وصف رنگها، کوچههای تودرتو، و آرامشی میپردازد که در هوای این شهر موج میزند. او مینویسد که شفشاون همچون رؤیایی آبی است که در آن زمان از حرکت بازمیایستد و انسان دلش میخواهد هیچگاه از آن بیرون نیاید.
در ادامه، نویسنده به شهر فس میرسد؛ یکی از قدیمیترین و مذهبیترین شهرهای مراکش که آن را به شوخی «شیراز به وقت مراکش» مینامد. در این فصل، ترکیب تاریخ و زندگی روزمره بیش از پیش نمود مییابد. نویسنده از کارگاههای سنتی، از هنر دباغی و کاشیسازی و از کوچههای باریکی میگوید که بوی چرم و ادویه در آن پیچیده است. فس برای او شهری است که گذشته و حال در آن به شکلی هماهنگ در کنار هم زندگی میکنند.
فصل بعدی به خود شهر مراکش اختصاص دارد؛ جایی که شور زندگی در بازارها، میدانها و کافههایش موج میزند. ضابطیان این شهر را «شب بیداریهای سرخ» مینامد و از انرژی خاص آن میگوید؛ از ازدحام میدان جامعالفنا، صدای نوازندگان خیابانی، فروشندگان چای و ادویه، و مردمانی که شب را به صبح میدوزند. اینجا جایی است که نویسنده طعم واقعی زندگی را میچشد و مفهوم سفر را درک میکند.
در بخش پایانی، نویسنده مروری کوتاه بر تاریخ و فرهنگ مراکش دارد و از رابطه تاریخی میان ایران و این کشور یاد میکند. او توضیح میدهد که سالها این دو ملت از هم دور بودند و تنها در سالهای اخیر دوباره روابط فرهنگی و انسانیشان از سر گرفته شده است. در لابهلای این روایتها، نویسنده از تجربههای شخصیاش، از دوستیها، از چاینوشیها و از مواجهه با مردمی میگوید که در عین تفاوت، چیزی آشنا در نگاهشان دارد.
در تمام طول کتاب، طنز لطیف و نثر صمیمی ضابطیان باعث میشود که خواننده حس کند خود نیز همسفر اوست. هر صفحه با عکسی از کوچهها، آدمها یا چشماندازها همراه است و این ترکیب کلمه و تصویر، تجربهای زنده و دیدنی میآفریند. در پایان، خواننده از کتاب بیرون میآید با دلی گرم و ذهنی پر از رنگ و صدا؛ گویی هنوز عطر چای نعنا از میان صفحات بالا میآید و سفر همچنان ادامه دارد.
بخشهایی از چای نعنا
از همان پیچ اول که عبور میکنیم، بساطی را میبینم که دورش چند زن و مرد حلقه زدهاند و چیزی را با اشتها میخورند. یک مایع قهوهای رنگ، توی کاسههای کوچک سفالیِ رنگی. از دور فکر میکنم باقلا پختهی خودمان است، اما بویش شبیه باقلا نیست. بوییست که تا به حال تجربهاش نکردهام.
قبل از آنکه بو و رنگ آنچه میخورند را درک کنم، صدای آنچه به آنها فروخته میشود توجهم را جلب میکند. وقتی پیرمرد فروشنده، آنچه در دیگ بخار میکند را به هم میزند، چرق چرق عجیبی به گوش میرسد. پس باید چیز سفت و سختی بفروشد! و آن چیزهای سفت، حلزونهای درشت آبپز شدهاند.
……………………
این خاصیت سفر است که در تنهایی یکباره به بهانهای یاد آدمهایی میافتی که شاید هیچوقت در خانه از ذهنت عبور نکنند.
…………………..
کازابلانکا یک عبارت اسپانیایی است متشکل از casa و blanca،به معنی خانه های سفید. امروزه این اسم از پس عبور از اتفاقات مختلف تاریخی، دیگر جا افتاده، اما بد نیست بدانید اسم اصلی شهر که هنوز هم بعضی از قدیمی ترها آن را به کار می برند دارالبیضاء است.
عبارتی دقیقا به همان معنی در زبان عربی. حالا تصور کنید در ماه پایانی سال دوستانت بپرسند تعطیلات عید کجا می روی و آدم به جای آنکه بگوید کازابلانکا، بگوید میروم دارالبیضاء اینجاست که فریادهای ذوق زدگی به پوزخند یا تمسخر تبدیل می شود و همه فکر می کنند یا داری شوخی می کنی یا عقلت را از دست داده ای! دیوارهای شهر لحظه به لحظه نام شهر را یادآوری می کنند. ساختمان های سفیدرنگی که مهم ترین ویژگی کازابلانکا هستند.
………………………
شهر مراکش را میشود بارها و بارها دید و هربار چیزی ته دل آدم فروبریزد. میشود رفت به صحرا و سوار شتر شد و روی رملها دراز کشید و غلت زد. یا شاید بهتر باشد دو ساعتی از شهر دور شد و آبشار راوزوت را دید که سومین آبشار بلند آفریقاست و در چشماندازش تجین خورد. (تجین غذاییست که در ظرفهای سفالی میپزند و چیزیست بین آبگوشت و تاسکباب خودمان.)
میشود حتی هیچکدام از این کارها را نکرد و تنها در کوچههای مراکش قدم زد و گم شد. میشود در قهوهخانهای نشست و چای نعنا خورد و با پیرمردهای بیدندان شهر به زبان ایماء و اشاره حرف زد. مراکش سرزمین مهربانی است. سرزمین طلوعهای نارنجی و مخملی و غروبهای آمیخته با اذانهای برآمده از قلب، بدون بلندگوهای قلابی. مراکش برای هرکس چیزی دارد که عاشقش شود و عاشقش بماند و در دل آرزو کند که روزی دوباره این هوا را بغل بگیرد و عاشقی کند.
…………………….
بین این همه جا، فضای یک غذافروشی کوچک که ماهی میفروشد جذبم می کند. نمیدانم رومیزیهای قرمزش جذبم میکند یا خنزرپنزرهایی که به در و دیوار آویزان کرده، یا ظرفهای زیتون روی میزها… مردی با پیراهن و کلاه سیاه و ریش جو گندمی که بعداً میفهمم اسمش حسنآقاست. همهکارهی غذافروشی است[…]. حسنآقا تکه ماهی رهاشده در یخچال را کناری میگذارد و یک تکهی بزرگتر انتخاب میکند.
رویش نمک و فلفل فراوان میپاشد و کمی سبزی مخصوص رویش میریزد. آن را لای یک توری سیمی میگذارد و توری را میگذارد روی زغالهای گداختهای که توی منقل است. آن را لحظهبهلحظه از این رو به آن رو میکند[…]. اگر روزی به بهشت بروم، تصور میکنم صحنهی مشابهی را ببینم.
آنجا ترجیح میدهم به جای جوی عسل، رودخانهای باشد که در آن ماهیهای تن شنا کنند و بهجای آنکه با حوریان بهشتی محشور شوم، ترجیح میدهم همسایهی حسنآقا باشم، مشروط بر آنکه آتش روشن کردن در فضای بهشت ممنوع نباشد. در غیر این صورت شاید مجبور باشم برای خوردن کباب ماهی به جهنم بروم که منقل و آتش در آنجا همیشه بهراه است.
اگر به کتاب چای نعنا علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار منصور علی ضابطیان در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده نیز آشنا میکند.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات ایران، سفرنامه
۰ برچسبها: ادبیات ایران، معرفی کتاب، منصور علی ضابطیان، هر روز یک کتاب