عشق و سلطنت

«عشق و سلطنت» رمانی است به قلم موسی نثری همدانی (نویسنده‌ی اهل همدان، از ۱۲۶۰ تا ۱۳۳۲) که در سال ۱۲۹۷ منتشر شده است. این کتاب به روایت زندگی کوروش کبیر می‌پردازد.

درباره‌ی عشق و سلطنت

عشق و سلطنت از اولین رمان‌های تاریخی ایران که به قلم توانای استاد موسی نثری همدانی نگاشته شده و باب نوشتن رمان‌های تاریخی به زبان عامیانه را گشوده است. این کتاب زندگی پرشگفت کوروش کبیر از بدو تولد، عشق، ازدواج، جنگ‌ها، فتوحات، به سلطنت رسیدن، فتح بابل و منشور کوروش تا ارتباطش با دانیال پیامبر(ع) را به همراه زندگی چندی از سرداران بزرگ کوروش به صورت داستانی بلیغ و شیوا بیان نموده است.

در حقیقت، نویسنده کتاب عشق و سلطنت، شرح حال «کوروش کبیر» را از زمان کودکی در قالب یک داستان تاریخی شیرین بیان و شخصیت این شاهنشاه بزرگ را به صورت یک انسان کامل برای خواننده مجسم ساخته است.

بخش‌هایی از عشق و سلطنت

در سنه ۲۶۴۸ زردشتی مطابق ۵۶۱ قبل از میلاد و ۱۱۸۲پیش از هجرت نبوی صلی‌‌الله علیه و آله کوه‌های واقع میانه اکباتان (همدان) و دریای آبی‌گون بحر خزر در فصل تابستان مرکز شبانان بود خصوصاً کوه‌های قرقان که به واسطه‌ی خنکی هوای آن‌‌ها کلیه‌ی گوسفندهای شاهی را از اول تابستان از اکباتان (همدان) که پای‌تخت بود به آنجا می‌آوردند.

این  گوسفند‌ها که بالغ بر دو هزا بود بیست شبان داشتند  یک نفر میترادات نام یعنی مهرداد رییس شبان‌ها و مسئول گوسفندان بود و این شخص مردی بود به سن پنجاه با قدی کوتاه و موی زرد مایل به سیاهی و صورتی باریک و گونه‌های سرخ که از اثر آفتاب سیاه شده و چشم‌های ارزق و ریش تنکی داشت همیشه ده راس از گوسفندان را انتخاب کرده و خودش در کوه‌ها می‌چرانید.

……………………..

نوزده سال پیش آزیدهادک متوجه شد که جنگ و نزاع، مخالف با طریقه عیش و عشرت است و از سلاطین فارس و بعضی امرای خود ترس داشت، و برای این‌که آن‌ها را از خود راضی کند تا دیگر با او به مخالفت نپردازند و عیش او را تباه نکنند دختر بزرگ خود را به آرتمبارس که یکی از امرای بزرگ بود داد و دختر کوچکش را هم که آمیسیس نام داشت و لقبش ماندانا است به کامبوزیا پادشاه کنونی فارس داد.

بعداز چند ماه آزیدهادک خوابی دیده بود متعلق به ماندان و مغان را خواسته تعبیر خواب خود را از آن‌ها پرسید. آن‌ها بالاتفاق جواب دادند که از ماندان پسری به وجود خواهد آمد که پادشاه مقتدری می‌شود و چند پادشاه را مطیع خود خواهد ساخت و در همان روز خبر آوردند که ماندان از کامبوزیا آبستن است.

……………………………….

صبح شد، اگرادات برخاسته و از اطاق بیرون آمد و در خروجی به امید دیدن دختر بنای قدم زدن گذاشت. اما او را ندید تا سه ساعت به غروب مانده آرتمباس آمده به او گفت بیا برویم به مجلس شاه و هر دو با همدیگر از قصر بیرون آمده خیابان باریکی را که از این قصر تا خیابان بزرگ کشیده شده بود طی کرده در خیابان بزرگ کامبوزیا امیر و فرمان‌فرمای فارس را دیدند که مشغول قدم زدن می‌باشد.

آرتمباس به او تهنیت گفت و تکلیف کرد که او هم در مجلس محاکمه حاضر شود. کامبوزیا برای این که اگرادات ملتفت نشود به زبان پارسی جواب داد اگر چه شاه دیروز به من گفته بود که در مجلس امروز حاضر شوم ولی من مایل نیستم که درآنجا باشم. به جهت این که اخلاق سلطان چندی به کلی عوض شده و آن عداوتی را که باید با رقبا و دشمنان مملکت داشته باشد با اهل مملکت پیدا کرده و به اندک چیزی از حالت طبیعی خارج شده حکم به قتل بیگناهان می‌کند!

 

چنانچه به کتاب عشق و سلطنت علاقه دارید، احتمالاً از خواندن کتاب کوروش کبیر  و نیز که به زندگی این بزرگ‌مرد ایران می‌پردازد، لذت خواهید برد. به علاوه، کتاب‌های تاریخ ایران باستان و سرزمین جاوید نیز پیشنهاد مناسب دیگری برای آشنا شدن با اتفاقات ایران است.