تهران مخوف

«تهران مخوف» اثری است از مرتضی مشفق کاظمی (نویسنده‌ی زاده‌ی تهران، از ۱۲۸۱ تا ۱۳۵۶) که در سال ۱۳۰۵ منتشر شده  است. این کتاب به روایت مفاسد و مشکلات اجتماعی  تهران در اواخر دوره‌ی قاجار و ابتدای دوره پهلوی می‌پردازد.

درباره‌ی تهران مخوف

تهران مخوف در حقیقت نخستین رمان اجتماعی ایرانی به شمار می‌رود. مشفق کاظمی با تکیه بر اصول صحیح رمان‌نویسی و با محور قرار دادن زن به مفاسد درونی جامعه ایران اواخر عهد قاجار و اوایل عهد پهلوی پرداخت. او با توصیف فساد و فحشا و ناامنی اجتماعی در سال‌های پس از مشروطیت در واقع یاس عمومی ناشی از به نتیجه نرسیدن انقلاب مشروطه را بیان می‌کند.

داستان رمان حول عشق فرخ و مهین دور می‌زند اما نویسنده طی آن به علل انحراف مشروطه، روسپی شدن زنان و فساد اداره جات می‌پردازد. شیوه روایت آن متکی بر داستان‌های عامیانه فارسی با نگاه به رمان‌های مدرن نظیر کنت مونت کریستو نوشته الکساندر دوما است.

مشفق کاظمی رمان تهران مخوف را در اکتبر ۱۹۲۴ در برلن به پایان برد (و این تاریخ در پایان نسخه چاپی کتاب درج شده‌است) و در این زمان ۲۶ ساله بود. رمان نخست به صورت پاورقی در روزنامه ستاره ایران منتشر شد و بعداً به صورت کتاب درآمد. نخستین چاپ کتاب تاریخ ۱۳۰۵ را نشان می‌دهد.

رمان تهران مخوف در دو جلد به رشته‌ی تحریر درآمده است، اما اکنون هر دو جلد در یک مجموعه گردآوری شده‌اند‌ و مکمل یکدیگر هستند. داستان‌ جلد اول با عنوان «تهران مخوف» پیش از کودتای ۱۲۹۹ می‌گذرد و جلد دوم با عنوان «یادگار یک شب»، سرنوشت شخصیت‌های اصلی جلد اول را همزمان با وقوع این کودتا دنبال می‌کند.

تهران مخوف در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۴۵ است.

داستان تهران مخوف

فرخ و مهین دو شخصیت اصلی این رمان، از کودکى با هم بزرگ شده‌اند و یکدیگر را دوست دارند. فرخ مشغول تحصیل است و کمتر فرصت مى‌کند تا به دیدار همبازى دوران کودکى‌اش برود. با گذشت زمان عشق و علاقه‌ى این دو جوان به یکدیگر افزایش می‌یابد، ولی زمانی که فرخ بعد از اتمام امتحاناتش به خانه‌ى عمه‌‌ی خود مى‌رود، از ملاقات او با مهین جلوگیرى مى‌شود.

پدر مهین دوران جوانى خود را در فقر و تهیدستی گذرانده اما اکنون بر اثر یک سری اتفاقات مساعد و اقدامات نامشروع، ثروت عظیمی بر هم زده و منصبی مهم دارد. مادر مهین نیز که روزگار گذشته‌ی خود را به فراموشی سپرده؛ به خاطر نمى‌آورد بعد از مرگ پدرش در منزل برادر خود سکونت داشته است. او اکنون که گردش روزگار رونقى به کارش داده، به کلى ترک برادر گفته و هرگز حاضر نیست که بردارزاده‌اش را به چشم داماد خود ببیند.

در این میان یکی از مقامات بلند مرتبه که صاحب املاک متعددى است، مهین را براى پسرش سیاوش‌میرزا خواستگارى مى‌کند. پدر مهین که مقامش در وزارتخانه متزلزل شده و اصولا مردی حسابگر است، سعی دارد تا با نزدیک‌تر شدن به او مقام و منصب از دست رفته‌اش را باز یاید.

بخشی از تهران مخوف

همان شبى که این وقایع در باغ ف… السطنه مى‌گذشت، در یک قسمت دیگر شهر؛ یعنى در محله‌ى جنوب غربى تهران، که دروازه‌ى قزوین نام دارد، یک رشته حوادث دیگرى به‌ وقوع مى‌پیوست.

در یکى از اتاق‌هاى عمارتى واقع در محله‌ى مزبور، دو نفر مشغول صحبت بودند. از طرز گفت ‌و گوى آن‌ها چنین معلوم بود که مذاکراتشان خیلى جالب توجه و مخصوصاً مفرح مى‌باشد. یکى از آن دو نفر که جوان‌تر بود، در میان صندلى چرمى دسته‌دارى فرو رفته و دیگرى در مقابل او ایستاده بود.

این عمارت خیلى مجلل و اتاق‌هاى متعددش همه با قالى و قالیچه‌هاى قیمتى مفروش شده بود و هر یک از آن‌ها اثاثیه مخصوص و کاملى داشت؛ از جمله در اتاقى که آن دو نفر در آن ساعت مشغول صحبت بودند یک میز تحریر بلوطى و چندین صندلى به ‌همان رنگ و دو صندلى دسته‌دار چرمى دیده مى‌شد و قطعات منتخبه از خطاطان معروف نیز به دیوارها نصب شده بود و جملگى اثاثیه نشان مى‌داد که اتاق تحریر مى‌باشد.

جوانى که نشسته بود، در حدود بیست و دو ساله به نظر مى‌آمد و در آن ‌موقع با وضع خیلى آزاد و بى‌قیدى در روى صندلى دسته‌دار قرار گرفته؛ یعنى فقط قسمت کوچکى از بدنش را روى صندلى تکیه داده و پاهایش را بدون مختصر انحرافى راست به زمین رسانده بود. در چهره‌ى گندمگون مایل به ‌سیاهش اثر آبله‌ى کمى دیده مى‌شد. چشمانى گود و درخشان و بینى مورب داشت و در پشت لبش، خط سیاهى هویدا بود و اندازه‌ى پاهایش که دراز شده نشان مى‌داد که بایستى اندام بلندى داشته باشد.

برای آشنایی با سایر داستان‌های مشابه می‌توانید بخش معرفی داستان‌های ایرانی در وب‌سایت هر روز یک کتاب را ببینید.