«داستان رؤیا» اثری است از آرتور شینتسلر (نویسندهی اتریشی، از ۱۸۶۲ تا ۱۹۳۱) که در سال ۱۹۲۶ منتشر شده است. این رمان دربارهی مواجهه مردی به نام فرانز با وسوسهها و خیالات ناشناخته در زندگیاش و تاثیر آن بر روابط عاشقانه و درونیاتش است.
دربارهی داستان رؤیا
کتاب «داستان رؤیا» (Dream Story) (Traumnovelle) نوشته آرتور شنیتسلر، یکی از شاخصترین آثار ادبیات روانشناختی و مدرن اتریش است که در سال ۱۹۲۶ منتشر شد. این اثر با نگاهی دقیق و روانکاوانه به روابط انسانی و میلهای سرکوبشده، تصویری عمیق از روان انسان ارائه میدهد. شنیتسلر در این کتاب توانسته مرزهای میان خیال و واقعیت، آرزو و اضطراب، و زندگی روزمره و ناخودآگاه را به طرزی استادانه به هم پیوند دهد. سبک روایت او ترکیبی از تحلیل روانشناختی و جریان ذهنی است که خواننده را به درون ذهن شخصیتها میبرد و تجربهای نزدیک به زندگی درونی آنان ایجاد میکند.
داستان حول محور زوجی بورژوا به نامهای فرانز و ماریان میچرخد. فرانز، شخصیت اصلی مرد داستان، با احساس امنیت و آرامش زندگی روزمره خود مواجه است، اما کمکم وسوسهها و خیالهای پنهان او شروع به آشکار شدن میکنند. این کشمکش میان تمایلات درونی و محدودیتهای اخلاقی و اجتماعی، محور اصلی داستان را شکل میدهد.
شنیتسلر در «داستان رؤیا» به زیبایی روابط عاشقانه و جنسی انسان را از دیدگاه روانکاوی فروید تحلیل میکند. او نشان میدهد که چگونه خواستهها و اضطرابهای ناخودآگاه میتوانند بر رفتار و افکار انسان تأثیر بگذارند، حتی زمانی که فرد خود را در امنیت و آرامش میبیند. این نگاه، کتاب را به اثری پیشرو در حوزه روانشناسی ادبیات بدل کرده است.
ساختار داستان نیز بسیار هوشمندانه طراحی شده است. روایت به گونهای است که مرز بین خواب و واقعیت گم میشود و خواننده همواره در حالت تردید نسبت به آنچه رخ داده، باقی میماند. این ویژگی باعث میشود تجربه خواندن، نوعی سفر روانشناختی و معنوی باشد و هر فصل گویی یک لایه تازه از ناخودآگاه شخصیتها را آشکار میکند.
فرانز در طول داستان با زن مرموزی آشنا میشود که زندگی او را به چالش میکشد. این ملاقات و تعامل با زنی که نماد تمایلات سرکوبشده و وسوسههای ناخودآگاه است، محور اصلی بحران داخلی شخصیت را شکل میدهد. شخصیت زن، با جذابیت و رمز و راز خود، هم هراس و هم کنجکاوی فرانز را برمیانگیزد و داستان را به سوی پیچیدگیهای روانی هدایت میکند.
یکی از نکات برجسته کتاب، بررسی نقش خیانت و وسوسه در زندگی زناشویی است. شنیتسلر نشان میدهد که حتی در زندگیهای به ظاهر کامل و عاشقانه، میلها و ترسهای پنهان میتوانند تعادل روانی انسان را برهم زنند. این تحلیل دقیق و بیپرده، «داستان رؤیا» را به اثری جاودانه در زمینه ادبیات مدرن و روانشناختی تبدیل کرده است.
در کنار بررسی روانی، داستان فضایی شاعرانه و رؤیایی نیز دارد. نویسنده با توصیف جزئیات محیط و احساسات شخصیتها، حس معلق بودن بین واقعیت و خیال را به خواننده منتقل میکند. این ویژگی باعث میشود داستان نه تنها از نظر محتوا، بلکه از نظر سبک و ساختار نیز اثرگذاری بالایی داشته باشد.
یکی دیگر از ویژگیهای مهم این اثر، استفاده استادانه از جریان ذهنی است. شنیتسلر به جای روایت خطی و ساده، افکار و احساسات شخصیتها را به شکل طبیعی و بدون واسطه بیان میکند. این سبک به خواننده اجازه میدهد تا عمیقاً با درون شخصیتها آشنا شود و پیچیدگیهای روانی آنان را تجربه کند.
«داستان رؤیا» همچنین نقدی ظریف بر جامعه بورژوایی زمان خود است. از طریق بررسی محدودیتها، اخلاقیات و فشارهای اجتماعی، نویسنده نشان میدهد که چگونه محیط اجتماعی میتواند بر روان و انتخابهای فرد تأثیر بگذارد و بسیاری از خواستههای طبیعی انسان را سرکوب کند.
کتاب در عین حال پرسشهای فلسفی و وجودی نیز مطرح میکند. موضوعاتی مانند ماهیت حقیقت، مرزهای آزادی فردی، و تفاوت بین واقعیت و خیال، خواننده را وادار به تأمل درباره زندگی و انگیزههای درونی خود میکند. این بعد فلسفی، اثر را از یک داستان صرفاً روانشناختی فراتر میبرد.
«داستان رؤیا» الهامبخش بسیاری از آثار بعدی در ادبیات و سینما بوده است. مشهورترین نمونه آن فیلم «چشمان کاملاً بسته» ساخته استنلی کوبریک است که به طور مستقیم از این کتاب اقتباس شده است. این اقتباس نشان میدهد که داستان شنیتسلر همچنان قدرت جذب و تأثیرگذاری خود را حفظ کرده است.
در مجموع، «داستان رؤیا» کتابی است درباره کاوش در ناخودآگاه انسان، وسوسهها و تضادهای درونی، و مرزهای میان واقعیت و خیال. این اثر هم برای علاقهمندان به ادبیات روانشناختی و هم برای کسانی که به داستانهایی با عمق فلسفی و روانی علاقه دارند، خواندنی و جذاب است.
خواندن این کتاب تجربهای منحصر به فرد است؛ شما با هر صفحه، وارد ذهن شخصیتها میشوید و با اضطرابها، میلها و رؤیاهایشان همراه میشوید. اگر علاقهمند به داستانهایی هستید که هم روان انسان را تحلیل میکنند و هم مرزهای خیال و واقعیت را به چالش میکشند، «داستان رؤیا» اثری است که نمیتوان از دست داد.
رمان داستان رؤیا در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۶ با بیش از ۲۰۵۰۰ رای و ۱۶۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از علیاصغر حداد به بازار عرضه شده است.
خلاصهی داستان داستان رؤیا
کتاب «داستان رؤیا» نوشته آرتور شنیتسلر، داستان زوجی بورژوا به نامهای فرانز و ماریان را روایت میکند که زندگی آرام و راحتی دارند، اما کمکم زندگی روزمره و امنیت ظاهریشان با ورود وسوسهها و خیالات پنهان فرانز دستخوش تغییر میشود. فرانز مردی مرفه و محترم است که با همسرش رابطهای عاشقانه دارد، اما ذهن او همواره با تمایلات و اضطرابهای ناخودآگاه درگیر است.
داستان با شب مهمانیای آغاز میشود که فرانز و همسرش در آن حضور دارند. این شب، شروعی برای بیداری ناخودآگاه فرانز و مواجهه او با کششها و وسوسههای درونی است. او با زنی مرموز ملاقات میکند که زندگی او را وارد مسیر غیرمنتظرهای میکند. این زن نماد تمایلات سرکوبشده و وسوسههای خیالی است که فرانز تا آن زمان به آنها توجهی نکرده بود.
پس از این ملاقات، فرانز وارد دنیایی میشود که مرزهای واقعیت و خیال در آن محو میشود. او با افرادی از جامعه و جهان زیرزمینی شهر آشنا میشود که هرکدام به نوعی با وسوسهها، خیانت و رازهای درونی انسانها مرتبط هستند. این تجربهها باعث میشوند فرانز درباره زندگی، اخلاق، و تمایلات خود تردید کند.
در طول داستان، روابط فرانز با ماریان نیز تحت تأثیر قرار میگیرد. او شروع به مقایسه زندگی واقعی و رؤیایی خود میکند و به تدریج درمییابد که زندگی زناشویی و آرامش ظاهریاش ممکن است پنهانکننده بخشهایی از ناخودآگاه و امیال او باشد. این درگیری داخلی، محور اصلی بحران روانی داستان را شکل میدهد.
زن مرموز، که فرانز را به تجربهای غیرمنتظره دعوت میکند، نقشی کلیدی در داستان دارد. او با جذابیت و رمزآلود بودن خود، فرانز را وارد موقعیتهایی میکند که مرزهای اخلاقی و اجتماعی را به چالش میکشند. این تعامل، هم هراس و هم کنجکاوی او را برمیانگیزد و داستان را به سوی پیچیدگیهای روانی هدایت میکند.
شنیتسلر در طول روایت، به تحلیل روانشناختی دقیق شخصیتها میپردازد. او نشان میدهد که چگونه تمایلات سرکوبشده، ترسها و وسوسههای ناخودآگاه میتوانند بر رفتار و تصمیمات انسان تأثیر بگذارند. فرانز با مواجهه با این بخشهای پنهان وجود خود، مجبور میشود به بازنگری در ارزشها و انتخابهایش بپردازد.
داستان همچنین به بررسی تمایلات و خیانتهای ذهنی در زندگی زناشویی میپردازد. فرانز با وجود عشق به همسرش، با کششها و افکار خیالی دست و پنجه نرم میکند، و این تضاد بین واقعیت و خیال، روان او را به شدت تحت فشار قرار میدهد.
در پایان، داستان به گونهای به خاتمه میرسد که خواننده هم با تجربههای روانی فرانز همراه میشود و هم با درک محدودیتهای اخلاقی و اجتماعی مواجه میگردد. شنیتسلر عمداً مرزهای خیال و واقعیت را باز میگذارد تا خواننده خود درباره درونمایه و پیام داستان تأمل کند.
به طور خلاصه، «داستان رؤیا» روایتگر مواجهه انسان با تمایلات و وسوسههای ناخودآگاه خود، تضادهای درونی، و مرزهای میان واقعیت و خیال است و تجربهای عمیق و روانشناسانه از زندگی ذهنی شخصیتها ارائه میدهد.
بخشهایی از داستان رؤیا
فریدولین به روی آلبرتینه خم شد. در چهره خاموش او با آن دو چشم روشن و درشتی که اینک صبح در آن طلوع می کرد ، نا امید و در عین حال امیدوار پرسید : « آلبرتینه چه کنیم؟»
آلبرتینه لبخند زد و پس از لحظه ای مکث پاسخ داد : « به گمانم باید ممنون سرنوشت باشیم که از تمامی ماجرا به سلامت گذشته ایم، ماجراهای واقعی و رؤیایی .» فریدولین پرسید : « تو مطمئنی ؟»
«همان قدر مطمئنم که حس می کنم واقعیت یک شب ، حتی واقعیت یک عمر زندگی در عین حال عمیق ترین حقیقت آن نیست.»
فریدولین آهسته ناله کرد : «و هیچ خوابی به تمام و کمال خواب نیست .» آلبرتینه سر او را در میان دو دست خود گرفت و آن را صمیمانه روی سینه خود گذاشت و گفت : «حالا هر دو بیدار شده ایم ، برای مدتی طولانی»
فریدولین می خواست بگوید : «برای همیشه» ، ولی پیش از آنکه منظور خود را به زبان بیاورد ، آلبرتینه انگشت خود را روی لب های او گذاشت و انگار آهسته به خود گفت : »از این به بعد هیچ وقت چیزی نپرسیم.»
…………………..
هنوز دستور صادر نشده، یوزف لنگه های داخلی پنجره را باز کرد و پرده ی سفید و چرک را بالا زد. ستوان توی تختخواب نیم خیز شد و در این حال توانست اسم روی کارت را بخواند. کارت را روی پتو انداخت، بار دیگر به آن نگاه کرد، سر خود را با آن موهای بور، کوتاه و ژولیدهی صبحگاهی خاراند، به سرعت در ذهن خود سبک سنگین کرد: «نیستم؟ ممکن نیست! – البته دلیلی هم ندارد.
اگر با کسی حرف بزنی، حتما معنی اش این نیست که با او رفت و آمد داری. در ضمن فقط به خاطر قرض بالا آوردن مجبور شد استعفا بدهد. دیگران خوش اقبال ترند. ولی با من چکار دارد؟» دوباره به گماشته رو کرد: «سر و وضع اش چطور است، جناب سروان – آقای فون بوگنر.»
گماشته با لبخندی پت و پهن و تا حدودی غمگین گفت: «قربان، یونیفرم به جناب سروان بهتر میآمد.»
اگر به کتاب داستان رؤیا علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار ادبیات اتریش در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را باسایر آثار مشابه نیز آشنا میکند.
6 آبان 1404
داستان رؤیا
«داستان رؤیا» اثری است از آرتور شینتسلر (نویسندهی اتریشی، از ۱۸۶۲ تا ۱۹۳۱) که در سال ۱۹۲۶ منتشر شده است. این رمان دربارهی مواجهه مردی به نام فرانز با وسوسهها و خیالات ناشناخته در زندگیاش و تاثیر آن بر روابط عاشقانه و درونیاتش است.
دربارهی داستان رؤیا
کتاب «داستان رؤیا» (Dream Story) (Traumnovelle) نوشته آرتور شنیتسلر، یکی از شاخصترین آثار ادبیات روانشناختی و مدرن اتریش است که در سال ۱۹۲۶ منتشر شد. این اثر با نگاهی دقیق و روانکاوانه به روابط انسانی و میلهای سرکوبشده، تصویری عمیق از روان انسان ارائه میدهد. شنیتسلر در این کتاب توانسته مرزهای میان خیال و واقعیت، آرزو و اضطراب، و زندگی روزمره و ناخودآگاه را به طرزی استادانه به هم پیوند دهد. سبک روایت او ترکیبی از تحلیل روانشناختی و جریان ذهنی است که خواننده را به درون ذهن شخصیتها میبرد و تجربهای نزدیک به زندگی درونی آنان ایجاد میکند.
داستان حول محور زوجی بورژوا به نامهای فرانز و ماریان میچرخد. فرانز، شخصیت اصلی مرد داستان، با احساس امنیت و آرامش زندگی روزمره خود مواجه است، اما کمکم وسوسهها و خیالهای پنهان او شروع به آشکار شدن میکنند. این کشمکش میان تمایلات درونی و محدودیتهای اخلاقی و اجتماعی، محور اصلی داستان را شکل میدهد.
شنیتسلر در «داستان رؤیا» به زیبایی روابط عاشقانه و جنسی انسان را از دیدگاه روانکاوی فروید تحلیل میکند. او نشان میدهد که چگونه خواستهها و اضطرابهای ناخودآگاه میتوانند بر رفتار و افکار انسان تأثیر بگذارند، حتی زمانی که فرد خود را در امنیت و آرامش میبیند. این نگاه، کتاب را به اثری پیشرو در حوزه روانشناسی ادبیات بدل کرده است.
ساختار داستان نیز بسیار هوشمندانه طراحی شده است. روایت به گونهای است که مرز بین خواب و واقعیت گم میشود و خواننده همواره در حالت تردید نسبت به آنچه رخ داده، باقی میماند. این ویژگی باعث میشود تجربه خواندن، نوعی سفر روانشناختی و معنوی باشد و هر فصل گویی یک لایه تازه از ناخودآگاه شخصیتها را آشکار میکند.
فرانز در طول داستان با زن مرموزی آشنا میشود که زندگی او را به چالش میکشد. این ملاقات و تعامل با زنی که نماد تمایلات سرکوبشده و وسوسههای ناخودآگاه است، محور اصلی بحران داخلی شخصیت را شکل میدهد. شخصیت زن، با جذابیت و رمز و راز خود، هم هراس و هم کنجکاوی فرانز را برمیانگیزد و داستان را به سوی پیچیدگیهای روانی هدایت میکند.
یکی از نکات برجسته کتاب، بررسی نقش خیانت و وسوسه در زندگی زناشویی است. شنیتسلر نشان میدهد که حتی در زندگیهای به ظاهر کامل و عاشقانه، میلها و ترسهای پنهان میتوانند تعادل روانی انسان را برهم زنند. این تحلیل دقیق و بیپرده، «داستان رؤیا» را به اثری جاودانه در زمینه ادبیات مدرن و روانشناختی تبدیل کرده است.
در کنار بررسی روانی، داستان فضایی شاعرانه و رؤیایی نیز دارد. نویسنده با توصیف جزئیات محیط و احساسات شخصیتها، حس معلق بودن بین واقعیت و خیال را به خواننده منتقل میکند. این ویژگی باعث میشود داستان نه تنها از نظر محتوا، بلکه از نظر سبک و ساختار نیز اثرگذاری بالایی داشته باشد.
یکی دیگر از ویژگیهای مهم این اثر، استفاده استادانه از جریان ذهنی است. شنیتسلر به جای روایت خطی و ساده، افکار و احساسات شخصیتها را به شکل طبیعی و بدون واسطه بیان میکند. این سبک به خواننده اجازه میدهد تا عمیقاً با درون شخصیتها آشنا شود و پیچیدگیهای روانی آنان را تجربه کند.
«داستان رؤیا» همچنین نقدی ظریف بر جامعه بورژوایی زمان خود است. از طریق بررسی محدودیتها، اخلاقیات و فشارهای اجتماعی، نویسنده نشان میدهد که چگونه محیط اجتماعی میتواند بر روان و انتخابهای فرد تأثیر بگذارد و بسیاری از خواستههای طبیعی انسان را سرکوب کند.
کتاب در عین حال پرسشهای فلسفی و وجودی نیز مطرح میکند. موضوعاتی مانند ماهیت حقیقت، مرزهای آزادی فردی، و تفاوت بین واقعیت و خیال، خواننده را وادار به تأمل درباره زندگی و انگیزههای درونی خود میکند. این بعد فلسفی، اثر را از یک داستان صرفاً روانشناختی فراتر میبرد.
«داستان رؤیا» الهامبخش بسیاری از آثار بعدی در ادبیات و سینما بوده است. مشهورترین نمونه آن فیلم «چشمان کاملاً بسته» ساخته استنلی کوبریک است که به طور مستقیم از این کتاب اقتباس شده است. این اقتباس نشان میدهد که داستان شنیتسلر همچنان قدرت جذب و تأثیرگذاری خود را حفظ کرده است.
در مجموع، «داستان رؤیا» کتابی است درباره کاوش در ناخودآگاه انسان، وسوسهها و تضادهای درونی، و مرزهای میان واقعیت و خیال. این اثر هم برای علاقهمندان به ادبیات روانشناختی و هم برای کسانی که به داستانهایی با عمق فلسفی و روانی علاقه دارند، خواندنی و جذاب است.
خواندن این کتاب تجربهای منحصر به فرد است؛ شما با هر صفحه، وارد ذهن شخصیتها میشوید و با اضطرابها، میلها و رؤیاهایشان همراه میشوید. اگر علاقهمند به داستانهایی هستید که هم روان انسان را تحلیل میکنند و هم مرزهای خیال و واقعیت را به چالش میکشند، «داستان رؤیا» اثری است که نمیتوان از دست داد.
رمان داستان رؤیا در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۶ با بیش از ۲۰۵۰۰ رای و ۱۶۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از علیاصغر حداد به بازار عرضه شده است.
خلاصهی داستان داستان رؤیا
کتاب «داستان رؤیا» نوشته آرتور شنیتسلر، داستان زوجی بورژوا به نامهای فرانز و ماریان را روایت میکند که زندگی آرام و راحتی دارند، اما کمکم زندگی روزمره و امنیت ظاهریشان با ورود وسوسهها و خیالات پنهان فرانز دستخوش تغییر میشود. فرانز مردی مرفه و محترم است که با همسرش رابطهای عاشقانه دارد، اما ذهن او همواره با تمایلات و اضطرابهای ناخودآگاه درگیر است.
داستان با شب مهمانیای آغاز میشود که فرانز و همسرش در آن حضور دارند. این شب، شروعی برای بیداری ناخودآگاه فرانز و مواجهه او با کششها و وسوسههای درونی است. او با زنی مرموز ملاقات میکند که زندگی او را وارد مسیر غیرمنتظرهای میکند. این زن نماد تمایلات سرکوبشده و وسوسههای خیالی است که فرانز تا آن زمان به آنها توجهی نکرده بود.
پس از این ملاقات، فرانز وارد دنیایی میشود که مرزهای واقعیت و خیال در آن محو میشود. او با افرادی از جامعه و جهان زیرزمینی شهر آشنا میشود که هرکدام به نوعی با وسوسهها، خیانت و رازهای درونی انسانها مرتبط هستند. این تجربهها باعث میشوند فرانز درباره زندگی، اخلاق، و تمایلات خود تردید کند.
در طول داستان، روابط فرانز با ماریان نیز تحت تأثیر قرار میگیرد. او شروع به مقایسه زندگی واقعی و رؤیایی خود میکند و به تدریج درمییابد که زندگی زناشویی و آرامش ظاهریاش ممکن است پنهانکننده بخشهایی از ناخودآگاه و امیال او باشد. این درگیری داخلی، محور اصلی بحران روانی داستان را شکل میدهد.
زن مرموز، که فرانز را به تجربهای غیرمنتظره دعوت میکند، نقشی کلیدی در داستان دارد. او با جذابیت و رمزآلود بودن خود، فرانز را وارد موقعیتهایی میکند که مرزهای اخلاقی و اجتماعی را به چالش میکشند. این تعامل، هم هراس و هم کنجکاوی او را برمیانگیزد و داستان را به سوی پیچیدگیهای روانی هدایت میکند.
شنیتسلر در طول روایت، به تحلیل روانشناختی دقیق شخصیتها میپردازد. او نشان میدهد که چگونه تمایلات سرکوبشده، ترسها و وسوسههای ناخودآگاه میتوانند بر رفتار و تصمیمات انسان تأثیر بگذارند. فرانز با مواجهه با این بخشهای پنهان وجود خود، مجبور میشود به بازنگری در ارزشها و انتخابهایش بپردازد.
داستان همچنین به بررسی تمایلات و خیانتهای ذهنی در زندگی زناشویی میپردازد. فرانز با وجود عشق به همسرش، با کششها و افکار خیالی دست و پنجه نرم میکند، و این تضاد بین واقعیت و خیال، روان او را به شدت تحت فشار قرار میدهد.
در پایان، داستان به گونهای به خاتمه میرسد که خواننده هم با تجربههای روانی فرانز همراه میشود و هم با درک محدودیتهای اخلاقی و اجتماعی مواجه میگردد. شنیتسلر عمداً مرزهای خیال و واقعیت را باز میگذارد تا خواننده خود درباره درونمایه و پیام داستان تأمل کند.
به طور خلاصه، «داستان رؤیا» روایتگر مواجهه انسان با تمایلات و وسوسههای ناخودآگاه خود، تضادهای درونی، و مرزهای میان واقعیت و خیال است و تجربهای عمیق و روانشناسانه از زندگی ذهنی شخصیتها ارائه میدهد.
بخشهایی از داستان رؤیا
فریدولین به روی آلبرتینه خم شد. در چهره خاموش او با آن دو چشم روشن و درشتی که اینک صبح در آن طلوع می کرد ، نا امید و در عین حال امیدوار پرسید : « آلبرتینه چه کنیم؟»
آلبرتینه لبخند زد و پس از لحظه ای مکث پاسخ داد : « به گمانم باید ممنون سرنوشت باشیم که از تمامی ماجرا به سلامت گذشته ایم، ماجراهای واقعی و رؤیایی .» فریدولین پرسید : « تو مطمئنی ؟»
«همان قدر مطمئنم که حس می کنم واقعیت یک شب ، حتی واقعیت یک عمر زندگی در عین حال عمیق ترین حقیقت آن نیست.»
فریدولین آهسته ناله کرد : «و هیچ خوابی به تمام و کمال خواب نیست .» آلبرتینه سر او را در میان دو دست خود گرفت و آن را صمیمانه روی سینه خود گذاشت و گفت : «حالا هر دو بیدار شده ایم ، برای مدتی طولانی»
فریدولین می خواست بگوید : «برای همیشه» ، ولی پیش از آنکه منظور خود را به زبان بیاورد ، آلبرتینه انگشت خود را روی لب های او گذاشت و انگار آهسته به خود گفت : »از این به بعد هیچ وقت چیزی نپرسیم.»
…………………..
هنوز دستور صادر نشده، یوزف لنگه های داخلی پنجره را باز کرد و پرده ی سفید و چرک را بالا زد. ستوان توی تختخواب نیم خیز شد و در این حال توانست اسم روی کارت را بخواند. کارت را روی پتو انداخت، بار دیگر به آن نگاه کرد، سر خود را با آن موهای بور، کوتاه و ژولیدهی صبحگاهی خاراند، به سرعت در ذهن خود سبک سنگین کرد: «نیستم؟ ممکن نیست! – البته دلیلی هم ندارد.
اگر با کسی حرف بزنی، حتما معنی اش این نیست که با او رفت و آمد داری. در ضمن فقط به خاطر قرض بالا آوردن مجبور شد استعفا بدهد. دیگران خوش اقبال ترند. ولی با من چکار دارد؟» دوباره به گماشته رو کرد: «سر و وضع اش چطور است، جناب سروان – آقای فون بوگنر.»
گماشته با لبخندی پت و پهن و تا حدودی غمگین گفت: «قربان، یونیفرم به جناب سروان بهتر میآمد.»
اگر به کتاب داستان رؤیا علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار ادبیات اتریش در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را باسایر آثار مشابه نیز آشنا میکند.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات جهان، داستان خارجی، رمان، روانشناسی، فلسفی
۰ برچسبها: آرتور شینتسلر، ادبیات اتریش، ادبیات جهان، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب