«مرگ فروشنده» اثری است از آرتور میلر (نویسندهی آمریکایی، از ۱۹۱۵ تا ۲۰۰۵) که در سال ۱۹۴۹ منتشر شده است. این نمایشنامه به روایت سالهای آخر زندگی مرد میانسالی میپردازد که از زندگی خود ناراضی است.
دربارهی مرگ فروشنده
مرگ فروشنده یا مرگ پیلهور شناختهترین نمایشنامهی آرتور میلر است که در ۱۹۴۹ منتشر شد و جایزه پولیتزر نمایشنامه و جایزه تونی بهترین نمایشنامه را برای او به ارمغان آورد. این نمایشنامه اگرچه در شش هفته در بهار ۱۹۴۸ نوشته شد، اما ده سال ذهن میلر را سرگرم خود کرده بود. «مرگ فروشنده»، اولین بار در فوریه ۱۹۴۹ در تئاتر برادوی شهر نیویورک اجرا شد و ۷۴۲ اجرا از آن به روی صحنه رفت و سه بار جایزه تونی بهترین اجرای دوباره را بدست آورد. از روی این نمایشنامه، فیلمهایی نیز ساخته شدهاست.
این داستان فاجعهی زندگی مردی است که به گفتهی نویسنده «بر نیروهای زندگی، نظارت و اختیاری ندارد». تأملی است بر زندگی انسانهایی که تنها هنگامی مطرح هستند که سودی میرسانند و سپس در خلأ رها میشوند. خانهی او شبیه به زندانی است که او در آن با تکیه بر خاطراتش سعی میکند ثابت کند که هنوز زنده است و وجود دارد. اما این خاطرات، تنها او را بیشتر و بیشتر در گذشته فرو برده و باعث میشوند تا در رؤیا فرورود و بیهوده به دیگران دل ببندد.
شخصیت محوری این نمایشنامه «ویلی لومان» یک «بازاریاب» است که تصور میکند تنها راه داشتن یک زندگی شرافتمندانه برای خود و خانواده اش تلاش برای کسب ثروت از درون چهارچوبهای خردکننده و بیاحساس سرمایه داری است. او که در پایان توفیقی حاصل نمیکند با تصادفی ساختگی دست به خودکشی میزند تا از این طریق “بیف” پسر بزرگترش که سرسختانه مخالف عقاید پدرش هم میباشد بتواند با استفاده از پول بیمه عمر او کسب و کار خود را آغاز کند.
«مرگ بازاریاب» شاید بهترین معادل برای نام این اثر باشد. مشکل اینجاست که هنگامی که این کتاب در ایران ترجمه شده، هنوز بازاریابی وارد جامعه ایران نشده بوده و اصطلاح بازاریابی در فارسی معادلسازی نشده بود. مترجم این اثر علیاصغر بهرامبیگی در ترجمهاش با عنوان «مرگ پیلهور» به این موضوع اشاره میکند. ضمن اینکه میلر هوشمندانه یک بازاریاب را برای نمایاندن چهره کریه سرمایهداری انتخاب کرده. بازاریابانی که روزها و شبها آواره خیابانها میشوند تا با فروش محصولات اربابانشان درصدی ناچیز از سود حاصله را سهیم شوند.
کتاب مرگ فروشنده در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۵۶ با بیش از ۲۲۳ هزار رای و ۷۰۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از علی اصغر بهرامبیگی، عطاالله نوریان و حسن ملکی به بازار عرضه شده است.
افتخارات مرگ فروشنده
- برنده جایزه پولیتزر در سال ۱۹۴۹
- برنده جایزه نمایشنامه انجمن منتقدین نیویورک در سال ۱۹۴۹
- برنده جایزه تونی بهترین نمایشنامه در سال ۱۹۴۹
داستان مرگ فروشنده
ویلیِ شصتوسه ساله از یک سفر کاری ناموفق به خانهاش در نیویورک بازگشته. ویلی با همسرش لیندا مشغول صحبت میشود و مشخص میشود که زندگی مشقت باری دارد. به نظر میرسد که حافظه ویلی دچار مشکل شده، گاهی خود را در گذشته و در خاطراتش تصور میکند و بدتر از همه اینکه با خودش صحبت میکند.
ویلی از اینکه پسر بزرگش بیف در کارش موفق نیست ناراضی است. بیف و هپی با هم مشغول صحبت میشوند و ناراحتی خود را از زوال عقلی پدرشان ابراز میکنند. هر دو از وضعیت شغلیشان ناراضی هستند و ایده خرید یک مزرعه در غرب را در ذهنشان میپرورانند.
ویلی به روزگار خوش گذشته اش میاندیشد که پسرانش در بوستون به دیدارش میآمدند. زمانی که چارلی به ویلی گفته بود که بیف در امتحان ریاضی رد شده اما پسر خودش برنارد بسیار باهوش و موفق است. اما ویلی به این فکر میکند که پسرانش خوش قیافه تر هستند و به نظرش همین باعث موفقیتشان خواهد شد. ویلی خاطرات زیادی را به یاد میآورد، از جمله خانم فرانسیس که در بوستون با او رابطه داشته.
به نظر میرسد که ویلی زمان حال و گذشته را با هم قاطی میکند و وقتی که چارلی در زمان حال به خانه ویلی میآید تا با او ورق بازی کند، ویلی با برادرش بن مشغول صحبت میشود. بن سالها پیش به دنبال زندگی خودش رفته و حسابی ثروتمند شده و ویلی آرزو میکند که ای کاش او هم با بن رفته بود.
ویلی از رییسش هاوارد درخواست میکند که بازاریابی مناطق نزدیک را به او بدهد و او را به جاهای دور دست نفرستد اما در نهایت ویلی اخراج میشود. بیف هم که به دنبال شغل و کاسبی جدیدی است با شکست مواجه میشود و بدتر از همه اینکه با برنارد که ظاهراً آدم موفقی است ملاقات میکند.
بیف و هپی با هم به رستوران میروند و در آن جا ویلی هم به آنها میپیوندد. در این میان مشخص میشود که زمانی که بیف به ملاقات پدرش در بوستون رفته است از رابطه نامشروع پدرش مطلع شده. ویلی در نظر بیف دیگر یک قهرمان نیست بلکه یک بازنده تمام عیار است. در خانه، ویلی به برادرش دربارهی نقشه اش برای خودکشی میگوید و اینکه با یک تصادف ساختگی با مرگ خودش بیمه عمر او به خانواده اش برسد.
بیف به خانه میآید و ویلی را یک آدم عادی و حقیر خطاب میکند و از پدرش میخواهد او را همانگونه که هست بپذیرد. در پایان ویلی تصمیم میگیرد که دست به خودکشی بزند.
بخشی از مرگ فروشنده
ویلی: بیف! تو تو بستن چیکار میکنی؟
بیف: چرا جواب نمیدادی؟ پنج دقیقهای هست در میزنم، تلفن هم زدم بهت
ویلی: الان شنیدم. تو حموم بودم، در هم بسته بود. خونه اتفاقی افتاده؟
بیف: پدر آبروت رو بردم.
ویلی: منظورت چیه؟
بیف: پدر…
ویلی: بیفی، این حرفها یعنی چی؟ (دست بر شانه بیف میگذارد.) بیا بریم پایین یه لیوان شیر بگیرم بخوری.
بیف: پدر، من از ریاضی افتادم.
ویلی: ترم رو که نیفتادی؟
بیف: کل ترم رو افتادم. اونقدر نمره نیاوردم که مدرک بگیرم.
ویلی: منظورت اینه که برنارد حاضر نشد جوابها رو بهت برسونه؟
بیف: چرا، رسوند، سعیش رو کرد، ولی شصت و یک بیشتر نگرفتم.
ویلی: چهار نمرهش رو حاضر نشدن بهت بدن؟
بیف: بِرنبام کلا رد کرد. بهش التماس کردم، پاپا، اما نمره بهم نداد. تو باید پیش از اینکه مدرسه تعطیل بشه، باهاش حرف بزنی. چون وقتی خودش ببینه چهجور مردی هستی، تو هم با اون شیوه خودت باهاش حرف بزنی، مطمئنم درمورد من کوتاه میآد. کلاسها درست خورد به تمرینهای من، اینه که نتونستم به قدر کافی برم کلاس. باهاش حرف میزنی شما؟ حتما ازت خوشش میآد، پاپا. شما میدونی چهجوری حرف بزنی.
ویلی: حق با توئه. همین الان سوار میشیم راه میافتیم.
بیف: اوه، پدر، چهکار خوبی! مطمئنم بهخاطر تو درستش میکنه!
اگر به کتاب «مرگ فروشنده» علاقه دارید میتوانید در بخش معرفی برترین نمایشنامهها و فیلمنامهها در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای مشابه آشنا شوید.
19 تیر 1402
مرگ فروشنده
«مرگ فروشنده» اثری است از آرتور میلر (نویسندهی آمریکایی، از ۱۹۱۵ تا ۲۰۰۵) که در سال ۱۹۴۹ منتشر شده است. این نمایشنامه به روایت سالهای آخر زندگی مرد میانسالی میپردازد که از زندگی خود ناراضی است.
دربارهی مرگ فروشنده
مرگ فروشنده یا مرگ پیلهور شناختهترین نمایشنامهی آرتور میلر است که در ۱۹۴۹ منتشر شد و جایزه پولیتزر نمایشنامه و جایزه تونی بهترین نمایشنامه را برای او به ارمغان آورد. این نمایشنامه اگرچه در شش هفته در بهار ۱۹۴۸ نوشته شد، اما ده سال ذهن میلر را سرگرم خود کرده بود. «مرگ فروشنده»، اولین بار در فوریه ۱۹۴۹ در تئاتر برادوی شهر نیویورک اجرا شد و ۷۴۲ اجرا از آن به روی صحنه رفت و سه بار جایزه تونی بهترین اجرای دوباره را بدست آورد. از روی این نمایشنامه، فیلمهایی نیز ساخته شدهاست.
این داستان فاجعهی زندگی مردی است که به گفتهی نویسنده «بر نیروهای زندگی، نظارت و اختیاری ندارد». تأملی است بر زندگی انسانهایی که تنها هنگامی مطرح هستند که سودی میرسانند و سپس در خلأ رها میشوند. خانهی او شبیه به زندانی است که او در آن با تکیه بر خاطراتش سعی میکند ثابت کند که هنوز زنده است و وجود دارد. اما این خاطرات، تنها او را بیشتر و بیشتر در گذشته فرو برده و باعث میشوند تا در رؤیا فرورود و بیهوده به دیگران دل ببندد.
شخصیت محوری این نمایشنامه «ویلی لومان» یک «بازاریاب» است که تصور میکند تنها راه داشتن یک زندگی شرافتمندانه برای خود و خانواده اش تلاش برای کسب ثروت از درون چهارچوبهای خردکننده و بیاحساس سرمایه داری است. او که در پایان توفیقی حاصل نمیکند با تصادفی ساختگی دست به خودکشی میزند تا از این طریق “بیف” پسر بزرگترش که سرسختانه مخالف عقاید پدرش هم میباشد بتواند با استفاده از پول بیمه عمر او کسب و کار خود را آغاز کند.
«مرگ بازاریاب» شاید بهترین معادل برای نام این اثر باشد. مشکل اینجاست که هنگامی که این کتاب در ایران ترجمه شده، هنوز بازاریابی وارد جامعه ایران نشده بوده و اصطلاح بازاریابی در فارسی معادلسازی نشده بود. مترجم این اثر علیاصغر بهرامبیگی در ترجمهاش با عنوان «مرگ پیلهور» به این موضوع اشاره میکند. ضمن اینکه میلر هوشمندانه یک بازاریاب را برای نمایاندن چهره کریه سرمایهداری انتخاب کرده. بازاریابانی که روزها و شبها آواره خیابانها میشوند تا با فروش محصولات اربابانشان درصدی ناچیز از سود حاصله را سهیم شوند.
کتاب مرگ فروشنده در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۵۶ با بیش از ۲۲۳ هزار رای و ۷۰۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از علی اصغر بهرامبیگی، عطاالله نوریان و حسن ملکی به بازار عرضه شده است.
افتخارات مرگ فروشنده
داستان مرگ فروشنده
ویلیِ شصتوسه ساله از یک سفر کاری ناموفق به خانهاش در نیویورک بازگشته. ویلی با همسرش لیندا مشغول صحبت میشود و مشخص میشود که زندگی مشقت باری دارد. به نظر میرسد که حافظه ویلی دچار مشکل شده، گاهی خود را در گذشته و در خاطراتش تصور میکند و بدتر از همه اینکه با خودش صحبت میکند.
ویلی از اینکه پسر بزرگش بیف در کارش موفق نیست ناراضی است. بیف و هپی با هم مشغول صحبت میشوند و ناراحتی خود را از زوال عقلی پدرشان ابراز میکنند. هر دو از وضعیت شغلیشان ناراضی هستند و ایده خرید یک مزرعه در غرب را در ذهنشان میپرورانند.
ویلی به روزگار خوش گذشته اش میاندیشد که پسرانش در بوستون به دیدارش میآمدند. زمانی که چارلی به ویلی گفته بود که بیف در امتحان ریاضی رد شده اما پسر خودش برنارد بسیار باهوش و موفق است. اما ویلی به این فکر میکند که پسرانش خوش قیافه تر هستند و به نظرش همین باعث موفقیتشان خواهد شد. ویلی خاطرات زیادی را به یاد میآورد، از جمله خانم فرانسیس که در بوستون با او رابطه داشته.
به نظر میرسد که ویلی زمان حال و گذشته را با هم قاطی میکند و وقتی که چارلی در زمان حال به خانه ویلی میآید تا با او ورق بازی کند، ویلی با برادرش بن مشغول صحبت میشود. بن سالها پیش به دنبال زندگی خودش رفته و حسابی ثروتمند شده و ویلی آرزو میکند که ای کاش او هم با بن رفته بود.
ویلی از رییسش هاوارد درخواست میکند که بازاریابی مناطق نزدیک را به او بدهد و او را به جاهای دور دست نفرستد اما در نهایت ویلی اخراج میشود. بیف هم که به دنبال شغل و کاسبی جدیدی است با شکست مواجه میشود و بدتر از همه اینکه با برنارد که ظاهراً آدم موفقی است ملاقات میکند.
بیف و هپی با هم به رستوران میروند و در آن جا ویلی هم به آنها میپیوندد. در این میان مشخص میشود که زمانی که بیف به ملاقات پدرش در بوستون رفته است از رابطه نامشروع پدرش مطلع شده. ویلی در نظر بیف دیگر یک قهرمان نیست بلکه یک بازنده تمام عیار است. در خانه، ویلی به برادرش دربارهی نقشه اش برای خودکشی میگوید و اینکه با یک تصادف ساختگی با مرگ خودش بیمه عمر او به خانواده اش برسد.
بیف به خانه میآید و ویلی را یک آدم عادی و حقیر خطاب میکند و از پدرش میخواهد او را همانگونه که هست بپذیرد. در پایان ویلی تصمیم میگیرد که دست به خودکشی بزند.
بخشی از مرگ فروشنده
ویلی: بیف! تو تو بستن چیکار میکنی؟
بیف: چرا جواب نمیدادی؟ پنج دقیقهای هست در میزنم، تلفن هم زدم بهت
ویلی: الان شنیدم. تو حموم بودم، در هم بسته بود. خونه اتفاقی افتاده؟
بیف: پدر آبروت رو بردم.
ویلی: منظورت چیه؟
بیف: پدر…
ویلی: بیفی، این حرفها یعنی چی؟ (دست بر شانه بیف میگذارد.) بیا بریم پایین یه لیوان شیر بگیرم بخوری.
بیف: پدر، من از ریاضی افتادم.
ویلی: ترم رو که نیفتادی؟
بیف: کل ترم رو افتادم. اونقدر نمره نیاوردم که مدرک بگیرم.
ویلی: منظورت اینه که برنارد حاضر نشد جوابها رو بهت برسونه؟
بیف: چرا، رسوند، سعیش رو کرد، ولی شصت و یک بیشتر نگرفتم.
ویلی: چهار نمرهش رو حاضر نشدن بهت بدن؟
بیف: بِرنبام کلا رد کرد. بهش التماس کردم، پاپا، اما نمره بهم نداد. تو باید پیش از اینکه مدرسه تعطیل بشه، باهاش حرف بزنی. چون وقتی خودش ببینه چهجور مردی هستی، تو هم با اون شیوه خودت باهاش حرف بزنی، مطمئنم درمورد من کوتاه میآد. کلاسها درست خورد به تمرینهای من، اینه که نتونستم به قدر کافی برم کلاس. باهاش حرف میزنی شما؟ حتما ازت خوشش میآد، پاپا. شما میدونی چهجوری حرف بزنی.
ویلی: حق با توئه. همین الان سوار میشیم راه میافتیم.
بیف: اوه، پدر، چهکار خوبی! مطمئنم بهخاطر تو درستش میکنه!
اگر به کتاب «مرگ فروشنده» علاقه دارید میتوانید در بخش معرفی برترین نمایشنامهها و فیلمنامهها در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای مشابه آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات جهان، فیلمنامه/نمایشنامه
۰ برچسبها: آرتور میلر، ادبیات جهان، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب