«رابینسون کروزوئه» اثری است از دانیل دفو (نویسندهی انگلیسی، از ۱۶۶۰ تا ۱۷۳۱) که در سال ۱۷۱۹ منتشر شده است. این کتاب به روایت مردی میپردازد که ۲۸ سال را به تنهایی در جزیرهای زندگی میکند.
دربارهی رابینسون کروزوئه
رابینسون کروزوئه نوشته دانیل دفو و اولین بار در سال ۱۷۱۹ منتشر شد، یکی از معروف ترین رمان های ماجراجویی در ادبیات انگلیسی است. اغلب به عنوان یکی از اولین نمونه های فرم رمان مورد ستایش قرار می گیرد و از آن زمان به یک کلاسیک تبدیل شده است.
داستان در مورد زندگی رابینسون کروزوئه، دریانورد و ماجراجو است که به مدت ۲۸ سال خود را در جزیرهای متروک میبیند. این رمان کاوشی غنی از بقا، خودکفایی، استعمار و انعطافپذیری انسانی است که به خوانندگان بینشی عمیق از شرایط انسانی ارائه میکند.
در هسته خود، رابینسون کروزوئه داستان انزوا و بقا است. این رمان با کروزوئه، قهرمان داستان، آغاز می شود که زندگی اولیه خود را بازگو می کند. او در سال ۱۶۳۲ در شهر یورک به دنیا آمد و فرزند پدری آلمانی و مادری انگلیسی است.
علیرغم تمایل پدرش به دنبال حرفه ای پایدار و قابل پیش بینی به عنوان وکیل، کروزوئه به دریا کشیده شده و رویای ماجراجویی را در سر می پروراند. تصمیم او برای رفتن بر خلاف میل پدرش اولین قدم در راهی است که او را به جزیره دورافتاده و خالی از سکنه می رساند.
روایت تغییر می کند زمانی که کروزوئه سفرهای خود را آغاز می کند و با یک سری بدبختی ها روبرو می شود. پس از چند ماجراجویی دریانوردی، از جمله اسیر شدن توسط دزدان دریایی و به بردگی گرفتن، سرانجام کروزو عازم یک سفر تجاری به آفریقا می شود.
با این حال، فاجعه زمانی رخ می دهد که کشتی او در یک طوفان شدید در سواحل آمریکای جنوبی گرفتار می شود. کروزوئه تنها بازمانده است و او در جزیره ای به ظاهر متروک به ساحل می نشیند. داستان غرق شدن و بقای کروزوئه نشانگر آغاز انزوای طولانی او از جهان است.
رمان سپس به مبارزه اولیه کروزوئه برای زنده ماندن در جزیره می پردازد. کروزوئه که به هیچ چیز جز هوشش مسلح نیست، باید غذا پیدا کند، سرپناهی بسازد و از خود در برابر خطرات وحشی محافظت کند.
او هر چه در توان دارد از لاشه کشتی جمع می کند و به تدریج شروع به ساختن زندگی برای خود می کند. توصیف دقیق دفو از تدبیر کروزوئه – توانایی او در ساختن خانه، کشت محصولات کشاورزی، اهلی کردن حیوانات و ایجاد ابزار – نبوغ و اراده شخصیت را نشان می دهد.
همانطور که کروزوئه یاد می گیرد خود را با محیط جدید خود وفق دهد، رابینسون کروزوئه به مراقبه ای در مورد قدرت اراده انسان و ظرفیت خودکفایی تبدیل می شود. انعطافپذیری کروزوئه با ایمان او مطابقت دارد، و او اغلب در مورد مشیت فکر میکند و بقای خود را به اراده خدا نسبت میدهد. رشد معنوی او به موضوع مهمی در سراسر رمان تبدیل میشود، زیرا کروزوئه از ناامیدی و خود تاسف به ایمان مذهبی عمیقتر و پذیرش سرنوشت خود میرود.
علیرغم انزوای جزیره، حس اقتدار کروزوئه بر محیط اطرافش افزایش می یابد و تجربه او در جزیره اغلب به عنوان بازتابی از استعمار اروپا تعبیر می شود. کروزوئه به عنوان تنها انسان در جزیره، نقش حاکم بر جهان طبیعی را بر عهده می گیرد.
هنگامی که او بعداً با شخصیت بومی جمعه روبرو می شود، کروزوئه نقش استاد را بر عهده می گیرد، انگلیسی جمعه را آموزش می دهد، او را به مسیحیت می گراید و آداب و رسوم اروپایی را به او آموزش می دهد. این پویایی منعکس کننده نگرش های استعماری آن زمان است، جایی که غالباً برتری اروپا بر مردمان غیرغربی فرض می شد.
فرا رسیدن جمعه نقطه عطف مهمی در رمان است. پس از سالها تنهایی، کروزوئه ردپایی را در شنها کشف میکند که منجر به تغییری چشمگیر در روایت میشود. کروزوئه سرانجام با جمعه، بومی که از دست گروهی آدمخوار فرار کرده بود، برخورد می کند.
کروزوئه زندگی جمعه را نجات می دهد و این دو رابطه ای ایجاد می کنند که دیدگاه هر دو شخصیت را به چالش می کشد. مقدمه جمعه لایه جدیدی از پیچیدگی را به رمان اضافه می کند و تفسیری درباره تفاوت های فرهنگی، بندگی و تنش بین تمدن و وحشیگری ارائه می دهد.
زمانی که کروزوئه و جمعه با هم پیوند برقرار می کنند، دفو رابطه پیچیده ای را ارائه می دهد که هم رابطه دوستی و هم سلطه دارد. کروزوئه به جمعه راه های دنیای «متمدن» را می آموزد در حالی که او را خدمتگزار وفادار می داند.
این پویایی منعکس کننده مضامین گسترده تر امپریالیسم است، زیرا کروزوئه اعتقادات و فرهنگ خود را در روز جمعه تحمیل می کند. با این حال، ماهیت آزادی و انسانیت را نیز زیر سوال می برد، زیرا وفاداری و اطاعت روز جمعه با واقعیت انقیاد او همراه است.
این رمان همچنین به بررسی مفهوم تنهایی و تأثیرات روانی انزوای طولانی مدت می پردازد. زمان حضور کروزوئه در جزیره او را وادار می کند تا با شیاطین درونی خود روبرو شود و تصمیمات گذشته خود را محاسبه کند. تصویری که دفو از وضعیت روانی کروزوئه، حملات تنهایی او، و لحظههای تأمل عمیق او در خود، عمق روانشناختی به روایت میافزاید. این جزیره نه تنها به یک مکان فیزیکی، بلکه به فضایی برای تحول و رشد درونی کروزو تبدیل می شود.
رمان دفو در عین حال که در ظاهر یک داستان ماجراجویی است، متنی عمیقاً فلسفی و مذهبی نیز هست. بقای کروزوئه با تولد دوباره روحانی او همآهنگ است، زیرا او میآموزد که انزوای خود را به عنوان یک آزمایش الهی برای ایمان بداند. تجارب او به عنوان درس هایی از فروتنی، صبر و قدردانی در نظر گرفته شده است. دفو در طول رمان بر اهمیت توبه و رستگاری تأکید میکند، زیرا کروزوئه با انتخابهای خود کنار میآید و میکوشد خود را با اراده خدا هماهنگ کند.
رابینسون کروزوئه اغلب به عنوان رمانی از فردگرایی در نظر گرفته شده است که ایده انسان خودساخته را بررسی می کند. توانایی کروزوئه برای بازسازی زندگی خود از هیچ، گواهی بر روح انسان و اعتقاد به عاملیت شخصی است. داستان او با آرمان های روشنگری، که از عقل، پیشرفت و پتانسیل انسانی دفاع می کرد، طنین انداز می شود. در عین حال، رمان نقدی از غرور ارائه می دهد، زیرا تمایل اولیه کروزوئه برای ماجراجویی و فتح منجر به سقوط او می شود.
در نهایت، رابینسون کروزوئه اثری جاودانه باقی می ماند که برای قرن ها خوانندگان را مجذوب خود می کرد. مضامین بقا، اکتشاف، ایمان و استعمار در فرهنگ ها و دوره ها طنین انداز شده است. تصویر واضح دفو از سفر کروزوئه از بی پروایی به خوداتکایی و رشد معنوی، مراقبه عمیقی در مورد طبیعت و جامعه انسان ارائه می دهد. محبوبیت همیشگی رمان نشان دهنده توانایی آن در صحبت با تجربیات جهانی انزوا، استقامت و جستجوی معنا در مواجهه با ناملایمات است.
رمان رابینسون کروزوئه در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۶۸ با بیش از ۳۱۰ هزار رای و ۱۰ هزار نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از محسن سلیمانی، نعیمه کرمی، علی جوادیان، فائزه نوری، مجید عمیق، زهرا بهرامی، مهشید مجتهدزاده، محمد قصاع، فرزام حبیبی اصفهانی، مرجان رضایی، حبیب شنوقی و غیره به بازار عرضه شده است.
داستان رابینسون کروزوئه
رابینسون کروزوئه (نام خانوادگی مخدوش شده از نام آلمانی Kreutznaer) از کینگستون بر هال، انگلستان، در یک سفر دریایی در اوت ۱۶۵۱ بر خلاف میل والدینش که از او می خواستند حرفه حقوقی را دنبال کند، حرکت می کند. پس از یک سفر پر فراز و نشیب که کشتی او در طوفان غرق می شود، اشتیاق او برای دریا چنان قوی باقی می ماند که دوباره راهی دریا می شود.
این سفر نیز با فاجعه به پایان می رسد، زیرا کشتی توسط دزدان دریایی تسخیر می شود و کروزوئه توسط یک مور به بردگی گرفته می شود. دو سال بعد با پسری به نام ژوری با قایق فرار می کند. کاپیتان یک کشتی پرتغالی در سواحل غربی آفریقا او را نجات می دهد. این کشتی در مسیر برزیل است. کروزوئه ژوری را به کاپیتان می فروشد. با کمک کاپیتان، کروزوئه مزرعه ای در برزیل تهیه می کند.
سالها بعد، کروزوئه به اکسپدیشنی برای خرید بردهها از آفریقا میپیوندد، اما کشتی در طوفانی حدود چهل مایلی به سمت دریا منفجر میشود و در نوار شنی جزیرهای در سواحل ونزوئلا (که او آن را جزیره ناامیدی مینامد) به گل نشسته است. در نزدیکی دهانه رودخانه اورینوکو در ۳۰ سپتامبر ۱۶۵۹.
خدمه قایق را پایین می آورند، اما موجی جزر و مدی آن را غرق می کند و خدمه را غرق می کند، اما کروزوئه تنها بازمانده انسان باقی می ماند. او عرض جغرافیایی را ۹ درجه و ۲۲ دقیقه شمالی مشاهده می کند. او پنگوئن ها و فوک ها را در این جزیره می بیند. جدا از کروزو، سگ ناخدا و دو گربه از غرق شدن کشتی جان سالم به در می برند.
او با غلبه بر ناامیدی خود، قبل از اینکه طوفان بعدی کشتی را بشکند، اسلحه، ابزار و سایر لوازم را از کشتی می آورد. او در نزدیکی غاری که حفاری می کند، زیستگاهی حصارکشی می سازد. او با ایجاد علامت در یک صلیب چوبی، یک پست تقویم ایجاد می کند تا زمان خود را در جزیره پیگیری کند.
در طول سالها با استفاده از ابزارهای نجات یافته از کشتی و برخی از آنها که خودش می سازد حیوانات را شکار می کند، جو و برنج می کارد، انگور را خشک می کند تا کشمش درست کند، سفال سازی را می آموزد و تله می کند و بز پرورش می دهد. او همچنین یک طوطی کوچک را به فرزندی قبول می کند.
او کتاب مقدس را می خواند و مذهبی می شود و خدا را به خاطر سرنوشتی که در آن چیزی جز جامعه بشری کم ندارد شکر می کند. او همچنین دو قایق میسازد: یک قایق قایق بزرگ که قصد دارد از آن برای حرکت به سمت سرزمین اصلی استفاده کند، اما در نهایت بسیار بزرگ و دور از آب است که نمیتواند به آب بیفتد، و یک قایق کوچکتر که از آن برای کاوش در ساحل جزیره استفاده میکند.
سالهای بیشتری میگذرد و کروزوئه آدمخوارهایی را پیدا میکند که گهگاه برای کشتن و خوردن زندانیان از جزیره دیدن میکنند. او با نگرانی از این موضوع، مهماتی را که برای شکار استفاده میکرد (در آن نقطه کم میشد) برای دفاع حفظ میکند و خانهاش را در صورتی که آدمخوارها حضور او را در جزیره پیدا کنند، مستحکم میکند.
او قصد دارد آنها را به دلیل ارتکاب یک عمل زشت بکشد، اما بعداً متوجه می شود که حق این کار را ندارد، زیرا آدم خوارها آگاهانه مرتکب جنایت نمی شوند. یک روز، کروزو متوجه می شود که یک گالیون اسپانیایی در طول طوفان در جزیره به گل نشسته است، اما وقتی متوجه می شود که خدمه کشتی را رها کرده اند، امید او برای نجات از بین می رود.
با این وجود، مواد غذایی و مهمات دست نخورده گالیون رها شده، همراه با سگ کشتی، به ذخایر کروزوئه می افزاید. او هر شب خواب می بیند که با آزاد کردن چند زندانی یکی دو خدمتکار به دست آورد. در سفر بعدی آدم خوارها به جزیره، زمانی که یک زندانی فرار می کند، کروزو به او کمک می کند و نام همراه جدیدش را به نام روزی از هفته ای که ظاهر می شود، «جمعه» می گذارد. کروزوئه به جمعه زبان انگلیسی می آموزد و او را به مسیحیت می گراید.
کروزو به زودی از جمعه متوجه می شود که خدمه کشتی غرق شده ای که او پیدا کرده بود به سرزمین اصلی فرار کرده اند و اکنون با قبیله جمعه زندگی می کنند. با مشاهده امید دوباره برای نجات و با کمک روز جمعه، کروزو یک قایق رانی دیگر، اما کوچکتر، برای طرحی جدید برای حرکت به سرزمین اصلی میسازد.
پس از اینکه آدمخوارهای بیشتری برای شرکت در یک جشن می آیند، کروزو و جمعه اکثر آنها را می کشند و دو زندانی را نجات می دهند. یکی پدر جمعه و دیگری اسپانیایی است که کروزوئه را از کشتی غرق شده دیگر اسپانیایی در سرزمین اصلی مطلع می کند. طرحی ابداع می شود که در آن اسپانیایی با پدر جمعه به سرزمین اصلی باز می گردد و بقیه را باز می گرداند، یک کشتی می سازد و به بندری اسپانیا می رود.
قبل از بازگشت اسپانیایی ها، یک کشتی انگلیسی ظاهر می شود. ملوانان شورشی علیه کاپیتان خود به راه انداخته اند و قصد دارند او و کسانی که هنوز به او وفادار هستند را در جزیره ترک کنند. کروزوئه و ناخدای کشتی قراردادی را منعقد می کنند که در آن کروزوئه به کاپیتان و ملوانان وفادار کمک می کند تا کشتی را پس بگیرند.
با اعدام رهبر گروه آنها توسط کاپیتان، شورشیان پیشنهاد کروزوئه را برای ماندن در جزیره قبول می کنند تا اینکه به عنوان زندانی برای اعدام به انگلستان بازگردانده شوند. قبل از عزیمت به انگلستان، کروزو به شورشیان نشان می دهد که چگونه در جزیره زنده مانده است و می گوید که اسپانیایی ها خواهند آمد.
کروزوئه در ۱۹ دسامبر ۱۶۸۶ جزیره را ترک می کند و در ۱۱ ژوئن ۱۶۸۷ به انگلستان می رسد. او متوجه می شود که خانواده اش معتقد بودند که او مرده است. در نتیجه چیزی در وصیت پدرش باقی نگذاشت. کروزوئه عازم لیسبون می شود تا سود دارایی خود در برزیل را پس بگیرد که به او ثروت زیادی داده است.
در پایان، او ثروت خود را از طریق زمین به انگلستان از پرتغال میبرد تا از سفر دریایی خودداری کند. جمعه او را همراهی میکند و در مسیر، آخرین ماجراجویی را با هم تحمل میکنند و در حین عبور از پیرنه با گرگهای گرسنه مبارزه میکنند.
بخشهایی از رابینسون کروزوئه
همۀ ما آمادۀ سفر بودیم و صبح خیلی زود قبل از طلوع خورشید ساحل را ترک کردیم. هنوز مسافت زیادی از اسکله دور نشده بودیم که باد شدیدی شروع به وزیدن کرد و دریا طوفانی شد. امواج، کشتی را به این طرف و آن طرف میبرد. از تکانهای شدید دریازده شدم. درد شدیدی در بالای معدهام احساس کردم.
دلم مدام به هم میخورد و این حالت را تابهحال تجربه نکرده بودم. مرگ را جلوی چشمانم دیدم. ارتفاع موجها بهقدری بلند بود که روی کشتی و گاهی داخل آن فرود میآمد. عرشه پر از آب شده بود. به اتاق کوچکم رفتم و روی تختخواب دراز کشیدم. احساس کردم دنیا به آخر رسیده و مرگ در چند قدمی ما ایستاده است.
گریه امانم را بریده بود و بهخاطر گوش نکردن به حرفهای والدینم خودم را سرزنش میکردم. پدر و مادرم انسانهای خوب و مهربانی بودند. آنها بهترین امکانات را برایم فراهم کرده بودند، اما من به همۀ آنها پشت پا زدم و حالا سزاوار این تنبیه بودم. طوفان لحظه به لحظه بدتر و بدتر میشد.
هر بار کشتی چند متری به جلو پرتاب میشد و در آغوش موجی دیگر قرار میگرفت و درنهایت جان سالم به در میبردیم خدا را شکر میکردم، اما میدانستم که دفعۀ بعد موفق نخواهیم شد. دوباره امواج بلند و خروشان اوج میگرفتند و من منتظر بلعیدن بودم. با دیدن آن شرایط کاملاً ناامید شدم و میدانستم راه نجاتی نداریم.
آن شب با خودم گفتم: «اگه از این سفر جون سالم به در ببرم قسم میخورم به خونمون برگردم و پسر خوبی بشم. قول میدم همیشه به حرفای پدر و مادرم گوش بدَم.
اگر به کتاب رابینسون کروزوئه علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین رمانهای ماجراجویی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای مشابه نیز آشنا شوید.
10 شهریور 1403
رابینسون کروزوئه
«رابینسون کروزوئه» اثری است از دانیل دفو (نویسندهی انگلیسی، از ۱۶۶۰ تا ۱۷۳۱) که در سال ۱۷۱۹ منتشر شده است. این کتاب به روایت مردی میپردازد که ۲۸ سال را به تنهایی در جزیرهای زندگی میکند.
دربارهی رابینسون کروزوئه
رابینسون کروزوئه نوشته دانیل دفو و اولین بار در سال ۱۷۱۹ منتشر شد، یکی از معروف ترین رمان های ماجراجویی در ادبیات انگلیسی است. اغلب به عنوان یکی از اولین نمونه های فرم رمان مورد ستایش قرار می گیرد و از آن زمان به یک کلاسیک تبدیل شده است.
داستان در مورد زندگی رابینسون کروزوئه، دریانورد و ماجراجو است که به مدت ۲۸ سال خود را در جزیرهای متروک میبیند. این رمان کاوشی غنی از بقا، خودکفایی، استعمار و انعطافپذیری انسانی است که به خوانندگان بینشی عمیق از شرایط انسانی ارائه میکند.
در هسته خود، رابینسون کروزوئه داستان انزوا و بقا است. این رمان با کروزوئه، قهرمان داستان، آغاز می شود که زندگی اولیه خود را بازگو می کند. او در سال ۱۶۳۲ در شهر یورک به دنیا آمد و فرزند پدری آلمانی و مادری انگلیسی است.
علیرغم تمایل پدرش به دنبال حرفه ای پایدار و قابل پیش بینی به عنوان وکیل، کروزوئه به دریا کشیده شده و رویای ماجراجویی را در سر می پروراند. تصمیم او برای رفتن بر خلاف میل پدرش اولین قدم در راهی است که او را به جزیره دورافتاده و خالی از سکنه می رساند.
روایت تغییر می کند زمانی که کروزوئه سفرهای خود را آغاز می کند و با یک سری بدبختی ها روبرو می شود. پس از چند ماجراجویی دریانوردی، از جمله اسیر شدن توسط دزدان دریایی و به بردگی گرفتن، سرانجام کروزو عازم یک سفر تجاری به آفریقا می شود.
با این حال، فاجعه زمانی رخ می دهد که کشتی او در یک طوفان شدید در سواحل آمریکای جنوبی گرفتار می شود. کروزوئه تنها بازمانده است و او در جزیره ای به ظاهر متروک به ساحل می نشیند. داستان غرق شدن و بقای کروزوئه نشانگر آغاز انزوای طولانی او از جهان است.
رمان سپس به مبارزه اولیه کروزوئه برای زنده ماندن در جزیره می پردازد. کروزوئه که به هیچ چیز جز هوشش مسلح نیست، باید غذا پیدا کند، سرپناهی بسازد و از خود در برابر خطرات وحشی محافظت کند.
او هر چه در توان دارد از لاشه کشتی جمع می کند و به تدریج شروع به ساختن زندگی برای خود می کند. توصیف دقیق دفو از تدبیر کروزوئه – توانایی او در ساختن خانه، کشت محصولات کشاورزی، اهلی کردن حیوانات و ایجاد ابزار – نبوغ و اراده شخصیت را نشان می دهد.
همانطور که کروزوئه یاد می گیرد خود را با محیط جدید خود وفق دهد، رابینسون کروزوئه به مراقبه ای در مورد قدرت اراده انسان و ظرفیت خودکفایی تبدیل می شود. انعطافپذیری کروزوئه با ایمان او مطابقت دارد، و او اغلب در مورد مشیت فکر میکند و بقای خود را به اراده خدا نسبت میدهد. رشد معنوی او به موضوع مهمی در سراسر رمان تبدیل میشود، زیرا کروزوئه از ناامیدی و خود تاسف به ایمان مذهبی عمیقتر و پذیرش سرنوشت خود میرود.
علیرغم انزوای جزیره، حس اقتدار کروزوئه بر محیط اطرافش افزایش می یابد و تجربه او در جزیره اغلب به عنوان بازتابی از استعمار اروپا تعبیر می شود. کروزوئه به عنوان تنها انسان در جزیره، نقش حاکم بر جهان طبیعی را بر عهده می گیرد.
هنگامی که او بعداً با شخصیت بومی جمعه روبرو می شود، کروزوئه نقش استاد را بر عهده می گیرد، انگلیسی جمعه را آموزش می دهد، او را به مسیحیت می گراید و آداب و رسوم اروپایی را به او آموزش می دهد. این پویایی منعکس کننده نگرش های استعماری آن زمان است، جایی که غالباً برتری اروپا بر مردمان غیرغربی فرض می شد.
فرا رسیدن جمعه نقطه عطف مهمی در رمان است. پس از سالها تنهایی، کروزوئه ردپایی را در شنها کشف میکند که منجر به تغییری چشمگیر در روایت میشود. کروزوئه سرانجام با جمعه، بومی که از دست گروهی آدمخوار فرار کرده بود، برخورد می کند.
کروزوئه زندگی جمعه را نجات می دهد و این دو رابطه ای ایجاد می کنند که دیدگاه هر دو شخصیت را به چالش می کشد. مقدمه جمعه لایه جدیدی از پیچیدگی را به رمان اضافه می کند و تفسیری درباره تفاوت های فرهنگی، بندگی و تنش بین تمدن و وحشیگری ارائه می دهد.
زمانی که کروزوئه و جمعه با هم پیوند برقرار می کنند، دفو رابطه پیچیده ای را ارائه می دهد که هم رابطه دوستی و هم سلطه دارد. کروزوئه به جمعه راه های دنیای «متمدن» را می آموزد در حالی که او را خدمتگزار وفادار می داند.
این پویایی منعکس کننده مضامین گسترده تر امپریالیسم است، زیرا کروزوئه اعتقادات و فرهنگ خود را در روز جمعه تحمیل می کند. با این حال، ماهیت آزادی و انسانیت را نیز زیر سوال می برد، زیرا وفاداری و اطاعت روز جمعه با واقعیت انقیاد او همراه است.
این رمان همچنین به بررسی مفهوم تنهایی و تأثیرات روانی انزوای طولانی مدت می پردازد. زمان حضور کروزوئه در جزیره او را وادار می کند تا با شیاطین درونی خود روبرو شود و تصمیمات گذشته خود را محاسبه کند. تصویری که دفو از وضعیت روانی کروزوئه، حملات تنهایی او، و لحظههای تأمل عمیق او در خود، عمق روانشناختی به روایت میافزاید. این جزیره نه تنها به یک مکان فیزیکی، بلکه به فضایی برای تحول و رشد درونی کروزو تبدیل می شود.
رمان دفو در عین حال که در ظاهر یک داستان ماجراجویی است، متنی عمیقاً فلسفی و مذهبی نیز هست. بقای کروزوئه با تولد دوباره روحانی او همآهنگ است، زیرا او میآموزد که انزوای خود را به عنوان یک آزمایش الهی برای ایمان بداند. تجارب او به عنوان درس هایی از فروتنی، صبر و قدردانی در نظر گرفته شده است. دفو در طول رمان بر اهمیت توبه و رستگاری تأکید میکند، زیرا کروزوئه با انتخابهای خود کنار میآید و میکوشد خود را با اراده خدا هماهنگ کند.
رابینسون کروزوئه اغلب به عنوان رمانی از فردگرایی در نظر گرفته شده است که ایده انسان خودساخته را بررسی می کند. توانایی کروزوئه برای بازسازی زندگی خود از هیچ، گواهی بر روح انسان و اعتقاد به عاملیت شخصی است. داستان او با آرمان های روشنگری، که از عقل، پیشرفت و پتانسیل انسانی دفاع می کرد، طنین انداز می شود. در عین حال، رمان نقدی از غرور ارائه می دهد، زیرا تمایل اولیه کروزوئه برای ماجراجویی و فتح منجر به سقوط او می شود.
در نهایت، رابینسون کروزوئه اثری جاودانه باقی می ماند که برای قرن ها خوانندگان را مجذوب خود می کرد. مضامین بقا، اکتشاف، ایمان و استعمار در فرهنگ ها و دوره ها طنین انداز شده است. تصویر واضح دفو از سفر کروزوئه از بی پروایی به خوداتکایی و رشد معنوی، مراقبه عمیقی در مورد طبیعت و جامعه انسان ارائه می دهد. محبوبیت همیشگی رمان نشان دهنده توانایی آن در صحبت با تجربیات جهانی انزوا، استقامت و جستجوی معنا در مواجهه با ناملایمات است.
رمان رابینسون کروزوئه در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۶۸ با بیش از ۳۱۰ هزار رای و ۱۰ هزار نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از محسن سلیمانی، نعیمه کرمی، علی جوادیان، فائزه نوری، مجید عمیق، زهرا بهرامی، مهشید مجتهدزاده، محمد قصاع، فرزام حبیبی اصفهانی، مرجان رضایی، حبیب شنوقی و غیره به بازار عرضه شده است.
داستان رابینسون کروزوئه
رابینسون کروزوئه (نام خانوادگی مخدوش شده از نام آلمانی Kreutznaer) از کینگستون بر هال، انگلستان، در یک سفر دریایی در اوت ۱۶۵۱ بر خلاف میل والدینش که از او می خواستند حرفه حقوقی را دنبال کند، حرکت می کند. پس از یک سفر پر فراز و نشیب که کشتی او در طوفان غرق می شود، اشتیاق او برای دریا چنان قوی باقی می ماند که دوباره راهی دریا می شود.
این سفر نیز با فاجعه به پایان می رسد، زیرا کشتی توسط دزدان دریایی تسخیر می شود و کروزوئه توسط یک مور به بردگی گرفته می شود. دو سال بعد با پسری به نام ژوری با قایق فرار می کند. کاپیتان یک کشتی پرتغالی در سواحل غربی آفریقا او را نجات می دهد. این کشتی در مسیر برزیل است. کروزوئه ژوری را به کاپیتان می فروشد. با کمک کاپیتان، کروزوئه مزرعه ای در برزیل تهیه می کند.
سالها بعد، کروزوئه به اکسپدیشنی برای خرید بردهها از آفریقا میپیوندد، اما کشتی در طوفانی حدود چهل مایلی به سمت دریا منفجر میشود و در نوار شنی جزیرهای در سواحل ونزوئلا (که او آن را جزیره ناامیدی مینامد) به گل نشسته است. در نزدیکی دهانه رودخانه اورینوکو در ۳۰ سپتامبر ۱۶۵۹.
خدمه قایق را پایین می آورند، اما موجی جزر و مدی آن را غرق می کند و خدمه را غرق می کند، اما کروزوئه تنها بازمانده انسان باقی می ماند. او عرض جغرافیایی را ۹ درجه و ۲۲ دقیقه شمالی مشاهده می کند. او پنگوئن ها و فوک ها را در این جزیره می بیند. جدا از کروزو، سگ ناخدا و دو گربه از غرق شدن کشتی جان سالم به در می برند.
او با غلبه بر ناامیدی خود، قبل از اینکه طوفان بعدی کشتی را بشکند، اسلحه، ابزار و سایر لوازم را از کشتی می آورد. او در نزدیکی غاری که حفاری می کند، زیستگاهی حصارکشی می سازد. او با ایجاد علامت در یک صلیب چوبی، یک پست تقویم ایجاد می کند تا زمان خود را در جزیره پیگیری کند.
در طول سالها با استفاده از ابزارهای نجات یافته از کشتی و برخی از آنها که خودش می سازد حیوانات را شکار می کند، جو و برنج می کارد، انگور را خشک می کند تا کشمش درست کند، سفال سازی را می آموزد و تله می کند و بز پرورش می دهد. او همچنین یک طوطی کوچک را به فرزندی قبول می کند.
او کتاب مقدس را می خواند و مذهبی می شود و خدا را به خاطر سرنوشتی که در آن چیزی جز جامعه بشری کم ندارد شکر می کند. او همچنین دو قایق میسازد: یک قایق قایق بزرگ که قصد دارد از آن برای حرکت به سمت سرزمین اصلی استفاده کند، اما در نهایت بسیار بزرگ و دور از آب است که نمیتواند به آب بیفتد، و یک قایق کوچکتر که از آن برای کاوش در ساحل جزیره استفاده میکند.
سالهای بیشتری میگذرد و کروزوئه آدمخوارهایی را پیدا میکند که گهگاه برای کشتن و خوردن زندانیان از جزیره دیدن میکنند. او با نگرانی از این موضوع، مهماتی را که برای شکار استفاده میکرد (در آن نقطه کم میشد) برای دفاع حفظ میکند و خانهاش را در صورتی که آدمخوارها حضور او را در جزیره پیدا کنند، مستحکم میکند.
او قصد دارد آنها را به دلیل ارتکاب یک عمل زشت بکشد، اما بعداً متوجه می شود که حق این کار را ندارد، زیرا آدم خوارها آگاهانه مرتکب جنایت نمی شوند. یک روز، کروزو متوجه می شود که یک گالیون اسپانیایی در طول طوفان در جزیره به گل نشسته است، اما وقتی متوجه می شود که خدمه کشتی را رها کرده اند، امید او برای نجات از بین می رود.
با این وجود، مواد غذایی و مهمات دست نخورده گالیون رها شده، همراه با سگ کشتی، به ذخایر کروزوئه می افزاید. او هر شب خواب می بیند که با آزاد کردن چند زندانی یکی دو خدمتکار به دست آورد. در سفر بعدی آدم خوارها به جزیره، زمانی که یک زندانی فرار می کند، کروزو به او کمک می کند و نام همراه جدیدش را به نام روزی از هفته ای که ظاهر می شود، «جمعه» می گذارد. کروزوئه به جمعه زبان انگلیسی می آموزد و او را به مسیحیت می گراید.
کروزو به زودی از جمعه متوجه می شود که خدمه کشتی غرق شده ای که او پیدا کرده بود به سرزمین اصلی فرار کرده اند و اکنون با قبیله جمعه زندگی می کنند. با مشاهده امید دوباره برای نجات و با کمک روز جمعه، کروزو یک قایق رانی دیگر، اما کوچکتر، برای طرحی جدید برای حرکت به سرزمین اصلی میسازد.
پس از اینکه آدمخوارهای بیشتری برای شرکت در یک جشن می آیند، کروزو و جمعه اکثر آنها را می کشند و دو زندانی را نجات می دهند. یکی پدر جمعه و دیگری اسپانیایی است که کروزوئه را از کشتی غرق شده دیگر اسپانیایی در سرزمین اصلی مطلع می کند. طرحی ابداع می شود که در آن اسپانیایی با پدر جمعه به سرزمین اصلی باز می گردد و بقیه را باز می گرداند، یک کشتی می سازد و به بندری اسپانیا می رود.
قبل از بازگشت اسپانیایی ها، یک کشتی انگلیسی ظاهر می شود. ملوانان شورشی علیه کاپیتان خود به راه انداخته اند و قصد دارند او و کسانی که هنوز به او وفادار هستند را در جزیره ترک کنند. کروزوئه و ناخدای کشتی قراردادی را منعقد می کنند که در آن کروزوئه به کاپیتان و ملوانان وفادار کمک می کند تا کشتی را پس بگیرند.
با اعدام رهبر گروه آنها توسط کاپیتان، شورشیان پیشنهاد کروزوئه را برای ماندن در جزیره قبول می کنند تا اینکه به عنوان زندانی برای اعدام به انگلستان بازگردانده شوند. قبل از عزیمت به انگلستان، کروزو به شورشیان نشان می دهد که چگونه در جزیره زنده مانده است و می گوید که اسپانیایی ها خواهند آمد.
کروزوئه در ۱۹ دسامبر ۱۶۸۶ جزیره را ترک می کند و در ۱۱ ژوئن ۱۶۸۷ به انگلستان می رسد. او متوجه می شود که خانواده اش معتقد بودند که او مرده است. در نتیجه چیزی در وصیت پدرش باقی نگذاشت. کروزوئه عازم لیسبون می شود تا سود دارایی خود در برزیل را پس بگیرد که به او ثروت زیادی داده است.
در پایان، او ثروت خود را از طریق زمین به انگلستان از پرتغال میبرد تا از سفر دریایی خودداری کند. جمعه او را همراهی میکند و در مسیر، آخرین ماجراجویی را با هم تحمل میکنند و در حین عبور از پیرنه با گرگهای گرسنه مبارزه میکنند.
بخشهایی از رابینسون کروزوئه
همۀ ما آمادۀ سفر بودیم و صبح خیلی زود قبل از طلوع خورشید ساحل را ترک کردیم. هنوز مسافت زیادی از اسکله دور نشده بودیم که باد شدیدی شروع به وزیدن کرد و دریا طوفانی شد. امواج، کشتی را به این طرف و آن طرف میبرد. از تکانهای شدید دریازده شدم. درد شدیدی در بالای معدهام احساس کردم.
دلم مدام به هم میخورد و این حالت را تابهحال تجربه نکرده بودم. مرگ را جلوی چشمانم دیدم. ارتفاع موجها بهقدری بلند بود که روی کشتی و گاهی داخل آن فرود میآمد. عرشه پر از آب شده بود. به اتاق کوچکم رفتم و روی تختخواب دراز کشیدم. احساس کردم دنیا به آخر رسیده و مرگ در چند قدمی ما ایستاده است.
گریه امانم را بریده بود و بهخاطر گوش نکردن به حرفهای والدینم خودم را سرزنش میکردم. پدر و مادرم انسانهای خوب و مهربانی بودند. آنها بهترین امکانات را برایم فراهم کرده بودند، اما من به همۀ آنها پشت پا زدم و حالا سزاوار این تنبیه بودم. طوفان لحظه به لحظه بدتر و بدتر میشد.
هر بار کشتی چند متری به جلو پرتاب میشد و در آغوش موجی دیگر قرار میگرفت و درنهایت جان سالم به در میبردیم خدا را شکر میکردم، اما میدانستم که دفعۀ بعد موفق نخواهیم شد. دوباره امواج بلند و خروشان اوج میگرفتند و من منتظر بلعیدن بودم. با دیدن آن شرایط کاملاً ناامید شدم و میدانستم راه نجاتی نداریم.
آن شب با خودم گفتم: «اگه از این سفر جون سالم به در ببرم قسم میخورم به خونمون برگردم و پسر خوبی بشم. قول میدم همیشه به حرفای پدر و مادرم گوش بدَم.
اگر به کتاب رابینسون کروزوئه علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین رمانهای ماجراجویی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای مشابه نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، داستان تاریخی، داستان خارجی، رمان، ماجراجویی
۰ برچسبها: ادبیات جهان، دانیل دفو، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب