تاریخ سری

«تاریخ سری» اثری است از دونا تارت (نویسنده‌ی آمریکایی، متولد ۱۹۶۳) که در سال ۱۹۹۲ منتشر شده است. این رمان به روایت ماجرای شش دانشجوی ممتاز می‌پردازد که راهی متفاوت برای تفکر و زندگی انتخاب کرده‌اند.

درباره‌ی تاریخ سری

تاریخ سری یکی از آثار مشهور و پرطرفدار نویسنده آمریکایی دونا تارت است که در سال ۱۹۹۲ منتشر شد. این رمان به دلیل پرداخت جذاب و عمیق به موضوعات اخلاقی، روان‌شناسی شخصیت‌ها و روابط پیچیده میان آنها، به سرعت جایگاه ویژه‌ای در میان خوانندگان و منتقدان پیدا کرد. داستان رمان در کالجی خیالی به نام هامپدن در ورمونت، آمریکا می‌گذرد و روایتگر گروهی از دانشجویان نخبه است که زیر نظر استادی کاریزماتیک به تحصیل زبان یونانی باستان می‌پردازند.

نثر تارت با دقت و جزئیات فراوان شخصیت‌ها را معرفی کرده و از ابتدا به مخاطب این احساس را می‌دهد که در دنیایی پیچیده و مرموز غرق شده است. شخصیت‌های اصلی، هرکدام با انگیزه‌ها و معماهای خاص خود، به تدریج درگیر جرمی هولناک می‌شوند. ریچارد پاپن، راوی داستان، یکی از این دانشجویان است که از خانواده‌ای طبقه متوسط به دانشگاه می‌آید و به سرعت تحت تأثیر گروهی از همکلاسی‌های نخبه و خاص قرار می‌گیرد.

رمان از همان ابتدا با یک قتل شروع می‌شود و سپس در خلال فلش‌بک‌ها و روایات، جزئیات بیشتری از زندگی و شخصیت‌های دانشجویان و انگیزه‌هایشان برملا می‌شود. در این میان، تارت موفق می‌شود که احساسات انسانی همچون گناه، وسوسه، ترس و دوگانگی‌های اخلاقی را به شکلی زنده و ملموس به تصویر بکشد.

یکی از نکات برجسته در تاریخ سری، فضای دانشگاهی خاص و منحصر به فرد آن است. محیط کالج، با زیبایی‌ها و آداب و رسوم خاص خود، به‌عنوان مکانی برای جستجوی دانش و هم‌زمان عرصه‌ای برای گمراهی و فساد تدریجی شخصیت‌ها عمل می‌کند. همچنین تأکید تارت بر استفاده از عناصر فلسفی و کلاسیک، رمان را از یک داستان ساده جنایی به یک اثر فلسفی و تأمل‌برانگیز تبدیل کرده است.

ارتباطات میان شخصیت‌ها نیز به‌شدت پیچیده است. هر کدام از دانشجویان گروه یونانی دارای شخصیتی منحصر به فرد و روابطی پیچیده با یکدیگر هستند که در طول داستان به تدریج روشن می‌شود. تعاملات آنها با استاد خود، جولیان موراو، استاد خاص و مرموزی که تأثیر زیادی بر رفتار و تفکر آنها دارد، یکی از محورهای مهم داستان است.

موضوع اصلی کتاب، اخلاق و حدود آن است. تارت این پرسش را مطرح می‌کند که چگونه افراد با سطحی از هوش و دانش می‌توانند به راحتی از مرزهای اخلاقی عبور کنند و وارد دنیایی از جنایت شوند. در این مسیر، رمان به نوعی کاوش در روان‌شناسی جرم و فساد نیز می‌پردازد.

داستان، با تمرکز بر موضوعات مانند گناه، پشیمانی و هویت فردی، به کاوش در درون‌مایه‌های عمیق انسانی و معنوی می‌پردازد. تأثیر حوادث کتاب بر روان و رفتار شخصیت‌ها به مرور زمان بیشتر روشن می‌شود و مخاطب را با سوالاتی عمیق درباره قدرت، اختیار و عواقب انتخاب‌های اخلاقی روبرو می‌کند.

با وجود گذشت چند دهه از انتشار، تاریخ سری همچنان به عنوان یکی از آثار برجسته ادبیات معاصر شناخته می‌شود و الهام‌بخش بسیاری از نویسندگان و خوانندگان بوده است.

کتاب تاریخ سری در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۷ با بیش از ۸۱۲ هزار رای و ۹۱ هزار نقد و نظر است. این کتاب در ایران تحت عنوان «گذشته‌ی رازآلود» و با ترجمه‌ای از مریم مفتاحی به بازار عرضه شده است.

داستان تاریخ سری

ریچارد پاپن زادگاهش پلانو در کالیفرنیا را ترک می کند تا در کالج نخبگان همپدن در ورمونت ادبیات بخواند. ریچارد متوجه می‌شود که نمی‌تواند در کلاس‌های تنها پروفسور کلاسیک جولیان مورو ثبت‌نام کند، که ثبت‌نام را به گروهی دست‌چین شده محدود می‌کند:

دوقلوهای چارلز و کامیلا مکالی، فرانسیس آبرناتی، هنری وینتر، و ادموند «بانی» کورکوران. پس از اینکه ریچارد در ترجمه به آنها کمک می کند، آنها به او توصیه می کنند که خود را برای جولیان دوست داشته باشد و ریچارد در کلاس های او پذیرفته می شود.

ریچارد از وضعیت جدید خود به عنوان عضوی از دسته لذت می برد، اما متوجه رفتارهای عجیب و غریب دیگران می شود: به نظر می رسد آنها دائماً آسیب های کوچکی می بینند، گیاهان عجیب و غریب را روی اجاق می جوشانند، و سعی می کنند لباس های خون آلود را پنهان کنند.

این گروه به جولیان اختصاص دارد، که از دانش‌آموزانش می‌خواهد که فقط با او کلاس‌ها را بگذرانند و بر حرفه‌های آکادمیک خود کنترل انحصاری دارند. اگرچه هنری به نظر می رسد دوستی تیره ای با بانی دارد، آنها تعطیلات زمستانی را با هم در رم می گذرانند، در حالی که ریچارد در یک انبار بدون گرما اقامت می کند.

او تقریباً بر اثر هیپوترمی و ذات الریه جان خود را از دست می دهد، اما زمانی که هنری به طور غیرمنتظره ای برمی گردد و او را به بیمارستان می آورد، نجات می یابد.

در سال جدید، تنش بین بانی و گروه بدتر می شود. بانی مدام به دیگران توهین می کند و شروع به رفتار نامنظم می کند. ریچارد حقیقت را از هنری می‌آموزد: گروه، منهای ریچارد و بانی (و با تأیید جولیان)، در جنگل‌های نزدیک املاک روستایی فرانسیس، یک باکال دیونیزی برگزار کردند.

این گروه در طول دوره باکانال یک کشاورز ورمونت را می کشند، اگرچه جزئیات نحوه وقوع این مرگ مبهم باقی مانده است. بانی به طور تصادفی متوجه شد و از آن زمان گروه را باج‌گیری می‌کند و فرانسیس و هنری به بانی پول زیادی می‌دهند تا او را آرام کنند.

هنری که دیگر نمی تواند خواسته های بانی را برآورده کند، و از ترس اینکه او آنها را با بدتر شدن وضعیت روانی اش فاش کند، گروه را متقاعد می کند که بانی را بکشند. آن‌ها هنگام پیاده‌روی با بانی روبرو می‌شوند و هنری او را به دره هل می‌دهد تا جانش را بگیرد.

این گروه برای حفظ پوشش خود، پیوستن به گروه های جستجو و شرکت در مراسم تشییع جنازه بانی تلاش می کند. اگرچه حضور پلیس در نهایت از بین می‌رود، گروه شروع به شکستن زیر فشار می‌کند:

هیپوکندری فرانسیس بدتر می‌شود، چارلز به اعتیاد به الکل می‌رود و از کامیلا سوء استفاده می‌کند، ریچارد به قرص‌ها معتاد می‌شود و هنری متوجه می‌شود که هیچ مخالفتی اخلاقی با قتل ندارد. ریچارد متوجه می شود که فرانسیس با چارلز رابطه جنسی داشته است. فرانسیس معتقد است که دوقلوها نیز با یکدیگر خوابیده اند.

از آنجایی که چارلز حتی بیشتر از خواهرش مالکیت می‌کند، هنری ترتیبی می‌دهد که کامیلا از آپارتمان مشترکشان به هتلی نقل مکان کند و چارلز را بیشتر خشمگین می‌کند.

جولیان نامه‌ای دریافت می‌کند که ادعا می‌کند از بانی است، که در آن جزئیات قتل ناقص و ترس بانی از اینکه هنری قصد کشتن او را دارد، توضیح می‌دهد. اگرچه جولیان در ابتدا آن را به عنوان یک حقه رد می کند، اما وقتی متوجه سربرگ هتل هنری و بانی در رم می شود، متوجه حقیقت می شود. جولیان به جای پرداختن به این موضوع، از دانشگاه فرار می کند و دیگر برنمی گردد، که باعث اندوه و ناراحتی هنری شد.

با شروع زندگی هنری با کامیلا، اعتیاد و دشمنی چارلز نسبت به هنری بدتر می شود. وقتی چارلز به دلیل رانندگی در حالت مستی در ماشین هنری دستگیر می شود، هنری می ترسد که چارلز روشن شود و گروه را افشا کند، در حالی که چارلز می ترسد که هنری ممکن است او را بکشد تا سکوتش را حفظ کند.

چارلز با اسلحه وارد اتاق هتل کامیلا و هنری می شود و سعی می کند هنری را بکشد. در درگیری بعدی، ریچارد به شکمش شلیک می‌کند و هنری به خود شلیک می‌کند تا بقیه اعضای گروه را بپوشاند. در نهایت، ریچارد زنده می ماند و هنری از زخمش می میرد. گزارش پلیس نتیجه می گیرد که هنری در یک حمله انتحاری به طور ناخواسته به ریچارد شلیک کرد.

با مرگ هنری، گروه از هم می پاشد. چارلز بیشتر به اعتیاد به الکل فرو می رود و با یک زن متاهل فرار می کند. کامیلا در مراقبت از مادربزرگ بیمار خود تنها مانده است. و فرانسیس، هر چند همجنس‌گرا، توسط پدربزرگ ثروتمندش مجبور می‌شود با زنی که از او نفرت دارد ازدواج کند و اقدام به خودکشی کند.

ریچارد از همپدن فارغ التحصیل می شود و به عنوان یک دانشگاهی تنها و با عشقی نافرجام به کامیلا، فارغ التحصیل می شود. این رمان با روایت ریچارد از ملاقات رویایی با هنری در یک موزه متروک آینده‌نگر به پایان می‌رسد. پس از مکالمه ای کوتاه، هنری ریچارد را ترک می کند تا به ناراحتی خود فکر کند.

بخش‌هایی از تاریخ سری

 آیا چیزی به نام «خطای سرنوشت ساز» خارج از ادبیات نیز وجود دارد؟ همان ترک سیاهی که وسط زندگی می افتد. همیشه تصورم بر این بوده است که چنین چیزی خارج از ادبیات وجود ندارد، اما اکنون فکر میکنم هست. گمان می کنم آن ترک برای من چنین است: حسرتی بیمارگونه برای داشتن یک تصویر خوب ذهنی، به هر قیمتی که شده. کمکم کنید. این داستان یکی از حماقت های من است.

………………..

 زرق وبرق های این کودکی خیالی – استخر شنا، باغ پرتقال و والدینی عیاش و دلربا و نمایشی – شامل همه چیز می شد، اما در اصل پوششی بود بر زندگی یکنواختم. در حقیقت وقتی به واقعیت دوران کودکی ام فکر می کنم، فقط انبوهی از اشیای تأسف آور به خاطرم می آید: کفش کتانی که در تمام طول سال به پایم بود و کتاب های رنگ آمیزی و کتاب های مصور که از فروشگاه می خریدیم و چندان جذابیتی نداشتند و چیز زیبایی نبودند.

پسر ساکتی بودم، قدم نسبت به سنم بلند بود و خیلی سریع کک ومک می زدم. دوستان زیادی نداشتم. اکنون نمیدانم انتخاب خودم بود یا شرایط ایجاب می کرد. این طور که پیداست درسم در مدرسه خوب بود، اما نه فوق العاده.

……………….

 از آن روزها جز حال وهوای اندوهباری که بر همه چیز سایه می افکند و شنبه شب هایی که دیدن دنیای شگفت انگیز دیزنی حس غم و اندوه با خود همراه داشت، واقعا چیز زیادی در خاطرم نمانده است. شنبه ها روزهای حزن انگیزی بودند، صبح باید به مدرسه می رفتم و شب باید زود می خوابیدم. همیشه نگران بودم که مبادا تکالیف مدرسه را درست انجام نداده باشم.

………………

اگرچه افکار مغشوشی داشتم مبنی بر اینکه ناخشنودی‌ام ناشی از حس سنت‌شکنی و قلندرمآبی‌ام بود و منشأ آن تا حدودی به مارکسیسم برمی‌گشت (در نوجوانی به‌طرزی احمقانه دم از سوسیالیسم می‌زدم و قصدم عمدتاً آزار پدرم بود)، اما هنوز درکی از آن نداشتم و اگر کسی اظهارنظر می‌کرد که این رفتار به دلیل حس قوی بنیادگرایی ذاتی من است، به‌شدت عصبانی می‌شدم، اما حرفشان درست بود.

همین چند وقت پیش در یکی از دفترهای خاطرات قدیمی که حدود هجده سالگی نوشته بودم، به این مطلب برخوردم: این مکانِ کوچک برای من بوی گندیدگی می‌دهد، بوی گندی که از میوه‌های گندیده به مشام می‌رسد.

سازوکار نفرت‌انگیز زندگی، جفت‌گیری و مرگ  آن تغییرات بزرگ زندگی که یونانی‌ها اسمش را میازما گذاشته‌اند ـ همواره سبعانه بوده و با رنگ و بزک آن را زیبا جلوه داده‌اند. چه بسا افرادی که به دروغ‌ها، ناپایداری، مرگ، مرگ و مرگ اعتقاد عمیقی داشته‌اند.

به نظر من موضوع به‌ظاهر دشوار بود. اگر در کالیفرنیا می‌ماندم سرانجامم به عضویت در فرقه‌ای کشیده می‌شد یا دست‌کم به نوعی رژیم غذایی عجیب‌وغریب روی می‌آوردم. یادم می‌آید آن روزها مطالبی راجع به فیثاغورث خواندم و بعضی از عقایدش به نظرم بسیار جالب رسیدند  مانند پوشیدن لباس سفید یا پرهیز از خوردن غذاهایی که روح دارند.

………………..

من به نهال‌هایی که گذرگاه پشت سرم را بسته بودند، نگاه کردم. هرچند لحظه‌های پیمودن راه بازگشت و نخستین دانه‌های برف که از لابه‌لای درختان کاج فرومی‌ریختند در خاطرم مانده است.

هرچند یادم می‌آید که چطور با خشنودی درون اتومبیل چپیدیم و مانند خانواده‌ای که از تعطیلات بازمی‌گردد، در جاده به حرکت درآمدیم و هنری با آرواره‌هایی به‌هم‌فشرده در جاده‌ی پر از چاله ‌و چوله رانندگی می‌کرد و ما عین بچه‌ها حرافی می‌کردیم، هرچند آن شبِ دراز و وحشتناک و آن شب‌ها و روزهای طویل و هولناکی که در پی آمدند به‌خوبی در خاطرم مانده‌اند.

فقط کافی است به پشت سرم نگاهی بیندازم و انگار نه ‌انگار این همه سال گذشته است و من دوباره آن تنگ‌دره را از لابه‌لای درختان می‌بینم که سبز و سیاه شده است، تصویری که یک لحظه هم از مقابل چشمانم دور نخواهد شد. روزی روزگاری تصور می‌کردم در زندگی‌ام ماجراهای زیادی خواهم داشت، اما حالا می‌بینم این‌طور نیست و تنها داستانی که می‌توانم بازگو کنم، همین است.

 

اگر به کتاب تاریخ سری علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی برترین داستان‌های معمایی و رازآلود در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار مشابه نیز آشنا شوید.