گزارش محرمانه

«گزارش محرمانه» اثری است از تام راب اسمیت (نویسنده‌ی انگلیسی، متولد ۱۹۷۹) که در سال ۲۰۰۹ منتشر شده است. این کتاب رمانی هیجان‌انگیز درباره‌ی تلاش لئو دمیدوف برای رهایی از گذشته‌ی تاریک خود، محافظت از خانواده‌اش و کشف راز قتل‌هایی مرموز در شوروی پس از استالین است.

درباره‌ی گزارش محرمانه

کتاب گزارش محرمانه نوشته‌ی تام راب اسمیت، دنباله‌ای بر رمان موفق کودک ۴۴ است که در سال ۲۰۰۹ منتشر شد. این کتاب، ادامه‌ی ماجراهای شخصیت اصلی، لئو دمیدوف، را در فضایی سرشار از اضطراب و وحشت در شوروی پس از استالین روایت می‌کند. اسمیت در این رمان نیز همانند اثر پیشین خود، مهارت بالایی در خلق فضایی نفس‌گیر و پرتعلیق دارد که خواننده را تا پایان داستان درگیر خود می‌کند.

پس از وقایع کودک ۴۴، لئو دمیدوف دیگر مأمور بی‌رحم امنیتی نیست، بلکه تلاش دارد تا زندگی جدیدی برای خود و خانواده‌اش بسازد. او اکنون در اداره‌ای مشغول به کار است که وظیفه‌اش تحقیق درباره‌ی جرایم جنایی واقعی، و نه اتهامات سیاسی ساختگی، است. با این حال، گذشته‌ی خشن او همچنان سایه‌اش را بر زندگی‌اش گسترانده و کسانی هستند که هرگز او را نخواهند بخشید.

یکی از موضوعات اصلی این رمان، تلاش لئو برای جبران اشتباهات گذشته‌اش است. او در دوران خدمت خود به عنوان مأمور امنیتی، افراد بسیاری را به دلیل ظن خیانت یا نافرمانی، بازداشت و شکنجه کرده بود. حالا که او مسیر تازه‌ای را در پیش گرفته، قربانیان سابقش یا خانواده‌های آن‌ها، به دنبال انتقام هستند. این موضوع به شکل ویژه‌ای در رابطه‌ی او با دو دخترخوانده‌اش، زویا و النا، نمود پیدا می‌کند.

داستان زمانی پیچیده‌تر می‌شود که یک پرونده‌ی قتل وحشیانه به لئو سپرده می‌شود؛ پرونده‌ای که او را وارد دنیایی می‌کند که از جهاتی حتی ترسناک‌تر از گذشته‌اش است. این قتل‌ها به نظر تصادفی نمی‌رسند و به تدریج لئو درمی‌یابد که با نقشه‌ای پیچیده روبه‌رو است که تهدیدی جدی برای او و خانواده‌اش محسوب می‌شود.

تام راب اسمیت در این رمان نیز، مانند کودک ۴۴، به‌خوبی فضای خفقان‌آور و نگران‌کننده‌ی شوروی دهه‌ی ۱۹۵۰ را به تصویر می‌کشد. اگرچه با مرگ استالین، کشور وارد دوره‌ای تازه شده، اما همچنان بی‌اعتمادی، توطئه‌ها و سیاست‌های سرکوبگرانه، زندگی مردم را تحت تأثیر قرار می‌دهد. لئو در تلاش است تا در این فضای متلاطم، راهی برای بقا و نجات خانواده‌اش پیدا کند.

یکی از نکات جالب توجه در گزارش محرمانه، تغییر شخصیت لئو نسبت به رمان نخست است. در کودک ۴۴، او فردی است که نظام را نمایندگی می‌کند و بدون چون و چرا دستورات را اجرا می‌کند، اما در این کتاب، او به انسانی در جستجوی رستگاری تبدیل شده است. این تحول شخصیتی، عمق بیشتری به داستان می‌بخشد و بر پیچیدگی‌های اخلاقی آن می‌افزاید.

روایت پرتنش اسمیت و سبک نوشتاری او که به‌خوبی حس ناامنی و وحشت آن دوران را منتقل می‌کند، سبب شده گزارش محرمانه همچون اثر قبلی‌اش، مخاطبان بسیاری را جذب کند. نویسنده با بهره‌گیری از جزئیات تاریخی و استفاده از عناصر داستانی قوی، خواننده را به درون جهان تاریک و پرفریب شوروی پس از استالین می‌کشاند.

از دیگر جنبه‌های برجسته‌ی این رمان، پرداختن به مفاهیم عدالت، انتقام و بخشش است. لئو نه تنها باید با دشمنان خارجی و تهدیدهای آشکار مواجه شود، بلکه درگیر نبردی درونی با گذشته‌ی خود نیز هست. اینکه آیا انسان می‌تواند از گذشته‌اش رهایی یابد و زندگی جدیدی را آغاز کند، پرسشی است که در سراسر داستان تکرار می‌شود.

شخصیت‌های فرعی نیز در این رمان نقش پررنگی دارند. همسر لئو، رایسا، همچنان در تلاش است تا خانواده را در کنار هم نگه دارد، در حالی که زویا، دخترخوانده‌اش، او را برای گناهان گذشته‌اش مقصر می‌داند. این تنش‌های خانوادگی، در کنار تهدیدهای بیرونی، فضایی پرتنش و احساسی ایجاد می‌کنند که بر جذابیت داستان می‌افزاید.

تام راب اسمیت در گزارش محرمانه نه‌تنها موفق به ادامه‌ی داستان کودک ۴۴ شده، بلکه توانسته است اثری مستقل و جذاب خلق کند که به‌تنهایی نیز قابل خواندن و درک است. هرچند خوانندگان کودک ۴۴ از شناخت پیشینه‌ی شخصیت‌ها و دنیای داستانی لذت بیشتری خواهند برد، اما این کتاب می‌تواند مخاطبان جدیدی را نیز به خود جذب کند.

با وجود اینکه رمان یک داستان جنایی و معمایی است، اما همچون اثر پیشین نویسنده، دارای لایه‌های عمیق‌تری نیز هست. دغدغه‌های انسانی، تصمیم‌های اخلاقی و تلاش برای یافتن حقیقت در دنیایی پر از دروغ، از جمله موضوعاتی هستند که در دل این اثر جای گرفته‌اند.

گزارش محرمانه را می‌توان دنباله‌ای درخور برای کودک ۴۴ دانست که نه‌تنها داستانی هیجان‌انگیز و پرکشش ارائه می‌دهد، بلکه همچنان به بررسی تاریک‌ترین زوایای تاریخ و روان انسان می‌پردازد. این کتاب بار دیگر ثابت می‌کند که تام راب اسمیت یکی از نویسندگان توانمند در ژانر هیجان‌انگیز و تاریخی است که می‌تواند با مهارت، داستانی پرتعلیق و تأثیرگذار خلق کند.

رمان گزارش محرمانه در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۱ با بیش از ۱۹۷۰۰ رای و ۱۶۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌ای از نادر قبیله‌ای به بازار عرضه شده است.

خلاصه‌ی داستان گزارش محرمانه

گزارش محرمانه ادامه‌ای بر رمان کودک ۴۴ است و بار دیگر ما را به دنیای پرتنش و خطرناک شوروی پس از استالین می‌برد. لئو دمیدوف، که پیش‌تر یکی از مأموران برجسته‌ی امنیتی بود، اکنون در تلاش است تا گذشته‌ی خشن خود را پشت سر بگذارد و زندگی تازه‌ای را آغاز کند.

او به‌عنوان مسئول یک واحد تحقیقاتی ویژه که به جرایم واقعی رسیدگی می‌کند، مشغول به کار است، اما این مسیر جدید نیز بدون چالش نیست. گذشته‌ی او همچنان سایه‌ای سنگین بر زندگی‌اش انداخته و دشمنان قدیمی و کسانی که از او نفرت دارند، به دنبال فرصتی برای انتقام هستند.

در این میان، لئو و همسرش، رایسا، تلاش می‌کنند تا با دو دخترخوانده‌شان، زویا و النا، زندگی خانوادگی پایداری بسازند. اما رابطه‌ی او با زویا پیچیده و پرتنش است؛ زویا او را برای جنایاتی که در گذشته مرتکب شده، مقصر می‌داند و کینه‌ی شدیدی از او به دل دارد. این تنش خانوادگی در کنار خطراتی که از بیرون لئو را تهدید می‌کنند، فضایی ناآرام و نگران‌کننده ایجاد کرده است.

زمانی که مجموعه‌ای از قتل‌های مرموز در مسکو رخ می‌دهد، لئو مسئول تحقیق درباره‌ی این پرونده می‌شود. نشانه‌هایی که در این قتل‌ها وجود دارد، حاکی از یک دشمن قدرتمند و بی‌رحم است که اهدافی فراتر از یک قاتل زنجیره‌ای عادی دارد. هرچه لئو بیشتر در این پرونده پیش می‌رود، پی می‌برد که این قتل‌ها نه‌تنها با گذشته‌ی خودش ارتباط دارند، بلکه تهدید مستقیمی برای او و خانواده‌اش به شمار می‌آیند.

در کنار این تحقیقات، فضای سیاسی شوروی نیز دستخوش تغییرات است. پس از مرگ استالین، حکومت به‌ظاهر آزادتر شده، اما در واقع همچنان سایه‌ی ترس و بی‌اعتمادی بر کشور سنگینی می‌کند. لئو درمی‌یابد که دشمنانش نه‌تنها از میان مجرمان و افراد شخصی هستند، بلکه در میان مقامات دولتی نیز کسانی وجود دارند که می‌خواهند او را نابود کنند.

با پیشرفت داستان، لئو با چالش‌های بزرگ‌تری روبه‌رو می‌شود. او باید از مهارت‌ها و تجربیات گذشته‌اش برای نجات خود و عزیزانش استفاده کند، در حالی که تلاش می‌کند به فردی بهتر تبدیل شود. در این مسیر، او بارها مجبور به اتخاذ تصمیماتی دشوار می‌شود که ممکن است هزینه‌های سنگینی برای او و اطرافیانش داشته باشد.

درگیری‌های خانوادگی لئو نیز به اوج خود می‌رسد. زویا نه‌تنها از او متنفر است، بلکه تصمیماتی می‌گیرد که می‌تواند سرنوشت همه را تغییر دهد. در همین حال، رایسا تلاش می‌کند تا از فروپاشی خانواده جلوگیری کند، اما تهدیدهای بیرونی و درونی، آرامش را از آن‌ها گرفته است.

هرچه داستان به جلو می‌رود، پرده از رازهای بیشتری برداشته می‌شود و مشخص می‌شود که دشمنان لئو برای انتقام‌گیری حاضرند تا چه حد پیش بروند. او باید تصمیم بگیرد که آیا می‌تواند در این دنیای تاریک و بی‌رحم، راهی برای نجات خود و خانواده‌اش بیابد یا اینکه گذشته‌اش سرانجام او را به نابودی خواهد کشاند.

گزارش محرمانه با ریتمی تند و فضایی پرتعلیق، مخاطب را درگیر ماجراهایی نفس‌گیر می‌کند که تا پایان، غیرقابل پیش‌بینی باقی می‌مانند. در حالی که لئو با دشمنانش روبه‌رو می‌شود، سوال اصلی این است که آیا او می‌تواند گذشته‌ی خود را پشت سر بگذارد، یا اینکه سایه‌ی آن برای همیشه بر زندگی‌اش باقی خواهد ماند.

بخش‌هایی از گزارش محرمانه

شرمساری مشترک، آن ها را باید به هم نزدیک تر می کرد و سبب برادری آن ها می شد. لئو باید او را در آغوش می کشید و می گفت :«من هم همینطور.» آیا لئو پیشینه شان را به همین راحتی فراموش کرده بود؟ نه، آنها فقط ساز و کار متفاوتی برای برخورد با آن داشتند.

لئو روی شغل جدید و شریفی سوار شده بود و دست های خونی اش را در لگن گرم و صابونی شرافت می مالید و پاک می کرد. روش نیکلای این بود که آن قدر زیاده روی کند تا از حال برود، نه برای هیجان آن، بلکه برای هجوم به حافظه‌اش.

…………………

همین الان هم لئو را دوست داشتند؛ حکومت، عاشق او بود. او عشق یک خائن را نمی خواست. چنین چیزی اصلا عشق نبود. فریب، خیانت؛ این ها ابزار یک افسر بودند. او حق مشروعی نسبت به آن ها داشت. کشورش به خیانت وابسته بود. یک سرباز پیش از اینکه مامور ام. جی. بی. باشد ضرورت وحشیانه ی شکست از فاشیسم را تجربه کرده بود. حتی وحشتناک ترین چیزها را می شد با هدفی عالی که آن ها به آن خدمت می کردند، بخشید.

………………..

مأمور اصلاح شده ی ام. جی. بی. به ساختارهای سنتی قدرت بازمی گردد. آن ها از تو سوءاستفاده می کنند. تو مجبوری به خودت اجازه بدهی که مورد سوءاستفاده قرار بگیری. اگر من جای تو بودم، لئو، خیلی دقت می کردم. باور نکن آن ها خیلی ملایم تر از استالین رفتار خواهند کرد. روح او هنوز زنده است، نه در یک شخص، بلکه به صورت پراکنده، در بسیاری از افراد نظام. این که بفهمی ولی اشتباهی نکنی سخت تر است؛ مشکل اینجاست.

………………..

شیشه‌ی رنگی منفجر شد و تمام پنجره‌ها هم‌زمان خرد شدند. هوا از خرده‌های رنگی پر شد. دیوار پشتی از توده‌ای جامد به ابر غبارآلودی تبدیل شد. تکه‌های پاره‌سنگ به هوا رفت و با صدای بلندی به زمین خورد، روی علف‌ها خزید و به سمت جمعیت سُر خورد. نرده‌ی سست که محافظی نداشت، با طنین صدای تیزی به کناری افتاد و به سمت افرادی که چپ و راست لازار بودند افتاد.

کودکان، که سنگ‌های زوزه‌کشان و تکه‌های شیشه به سمت‌شان می‌آمد، روی شانه‌ی پدرهای‌شان جلوی صورت‌شان را می‌گرفتند. مثل اینکه وجودشان درهم یکی شده بود. گروهی عظیم، جمعیت با هماهنگی دور می‌شدند، صلیب‌کشان خم می‌شدند و پشت یکدیگر پنهان می‌شدند. از اینکه خرده‌های بیشتری به سمت‌شان بیاید وحشت‌زده شده بودند.

هیچ‌کس انتظار اتفاقی را که افتاده بود نداشت؛ حتی بسیاری نمی‌توانستند مسیر صحیح را انتخاب کنند. دوربین‌های فیلم‌برداری هنوز نصب نشده بودند. کارگران در محیط انفجار حضور داشتند. موج انفجار از آنچه رخ داده بود کمتر تخمین زده شده بود و به اشتباه درباره‌اش فکر کرده بودند.

لازار ایستاد. گوشش سوت می‌کشید. خیره به گرد و غبار نگاه کرد و منتظر شد به زمین بنشیند. وقتی ابر غبار کمتر شد، سوراخی در دیوار به اندازه‌ی دو برابر ارتفاع و هم‌عرض انسانی آشکار شد. گویی غولی از روی تصادف نوک پایش را به دیوار کلیسا زده و بعد برای پوزش آن را پس کشیده و بقیه‌ی ساختمان را همراه خودش یدک کشیده بود. لازار سرش را بلند کرد و به گنبدهای طلایی نگاه کرد. هر کسی دور و برش بود، مثل او، بالا را نگاه می‌کرد. پرسشی در ذهن همه ایجاد شده بود: آیا برج‌ها سقوط می‌کنند؟

 

اگر به کتاب گزارش محرمانه علاقه دارید، بخش معرفی آثار تام راب اسمیت در وب‌سایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسنده نیز آشنا می‌سازد.