«گردنبند ملکه» اثری است از الکساندر دوما (نویسندهی فرانسوی، از ۱۸۰۲ تا ۱۸۷۰) که در سال ۱۸۴۹ منتشر شده است. این رمان داستان رسوایی تاریخی گردنبند ماری آنتوانت را روایت میکند که با دسیسهها و توطئههای درباری به یکی از عوامل بیاعتمادی مردم به سلطنت فرانسه و زمینهساز انقلاب بدل شد.
دربارهی گردنبند ملکه
کتاب گردنبند ملکه با نام اصلی The Queen’s Necklace از آثار الکساندر دوما، نویسنده نامدار فرانسوی قرن نوزدهم است. این کتاب ادامهای بر رمان مشهور ژوزف بالسامو به شمار میرود و در امتداد مجموعهای قرار میگیرد که دوما درباره وقایع تاریخی و ماجراهای دربار فرانسه در آستانه انقلاب نوشته است. همانگونه که در بسیاری از آثار او دیده میشود، داستانی تاریخی با روایتی پرکشش و شخصیتهای فراموشنشدنی در هم آمیخته است.
داستان کتاب حول ماجرای رسوایی گردنبند معروف ملکه ماری آنتوانت میگردد؛ رسواییای که در قرن هجدهم لرزه بر پیکره دربار فرانسه انداخت و از عوامل بیاعتمادی مردم به سلطنت به شمار آمد. دوما با مهارت همیشگی خود، این ماجرا را در قالب روایتی داستانی بازسازی میکند و شخصیتهای واقعی تاریخ را با قهرمانان تخیلی خویش در هم میآمیزد.
این اثر همانند دیگر رمانهای تاریخی دوما تنها بازگویی تاریخ نیست، بلکه بازآفرینی صحنهها و لحظاتی است که تاریخ رسمی کمتر به آن پرداخته است. او با خلق گفتگوها، صحنهها و توصیفات زنده، به خواننده اجازه میدهد تا فراتر از اسناد تاریخی، فضای سیاسی و اجتماعی فرانسه پیش از انقلاب را لمس کند.
از ویژگیهای برجسته گردنبند ملکه حضور شخصیت کاریزماتیک و مرموز کالیوسترو است؛ شخصیتی که در کتاب پیشین، یعنی ژوزف بالسامو به خوانندگان معرفی شده بود. کالیوسترو در این اثر نیز نقشی کلیدی ایفا میکند و همچنان با قدرتهای رازآلود و نفوذ عجیبش، در حوادث نقشآفرینی دارد.
کتاب از نظر ساختار، ترکیبی از ماجرای جنایی، درام درباری و بازتابی از بحرانهای اجتماعی است. ماجرای گردنبند نه تنها یک رسوایی درباری، بلکه نشانهای از فساد، فریب و دسیسههایی است که جامعه فرانسه را به سوی انفجار بزرگ انقلاب سوق داد. دوما این لایههای پنهان تاریخ را با نثری پرشور آشکار میکند.
یکی از جذابیتهای کتاب در توانایی دوما برای آفرینش تعلیق و هیجان است. هر فصل، گره تازهای میآفریند و شخصیتها در برابر آزمونهایی قرار میگیرند که گاه شرافت و گاه جانشان را به خطر میاندازد. در پس این کشمکشها، خواننده نه تنها سرگرم میشود، بلکه به عمق تضادهای اجتماعی و اخلاقی نیز میاندیشد.
شخصیت ماری آنتوانت در این اثر حضوری پررنگ دارد. دوما تلاش میکند تا از ورای ماجرای گردنبند، چهرهای انسانیتر و چندلایهتر از ملکه ارائه دهد؛ زنی که میان شایعات، دشمنیهای درباری و بیاعتمادی مردم گرفتار آمده است. این روایت باعث میشود خواننده تصویری فراتر از قضاوتهای تاریخی درباره او داشته باشد.
نکته دیگر، حضور زنان در این اثر است. علاوه بر ملکه، شخصیتهای زن دیگر نیز در داستان ایفای نقش میکنند و در دسیسهها، عشقها و خیانتها حضور پررنگ دارند. دوما همچون دیگر آثارش نشان میدهد که زنان در بزنگاههای تاریخی نیز نقشی تعیینکننده داشتهاند.
با خواندن گردنبند ملکه میتوان دریافت که دوما نه تنها داستانسرای توانا، بلکه مورخی ادیب است. او تاریخ را از منظر انسانی روایت میکند؛ جایی که احساسات، جاهطلبیها، توطئهها و امیدها در کنار هم قرار میگیرند. به همین دلیل آثار او همچنان زنده و پرخواننده باقی ماندهاند.
این کتاب به لحاظ تاریخی، دریچهای است برای شناخت فضای فرهنگی و سیاسی فرانسه پیش از انقلاب. رسوایی گردنبند در واقع نمادی از شکاف عمیق میان مردم و سلطنت بود و دوما با هنرمندی این ماجرا را چونان تئاتری پرهیجان بر صحنه رمان میآورد.
از نظر ادبی نیز گردنبند ملکه نمونهای عالی از شیوه داستانگویی دوما است؛ روایتی پرشتاب، دیالوگهای پرانرژی، شخصیتهای فراموشنشدنی و نثری که مخاطب را تا پایان با خود همراه میسازد. این اثر همانند سهگانه معروف سه تفنگدار نشان میدهد که دوما چگونه میتواند تاریخ را به ماجرایی جاودانه بدل کند.
در نهایت میتوان گفت گردنبند ملکه نه تنها دنبالهای بر داستان ژوزف بالسامو است، بلکه پلی است میان ماجراهای پیشین و رخدادهای بعدی در آثار تاریخی دوما. این کتاب خواننده را هم به دل دسیسههای درباری میبرد و هم نشانههایی از آینده پرآشوب فرانسه را نمایان میسازد؛ آیندهای که چندی بعد با انقلاب فرانسه رقم خواهد خورد.
رمان گردنبند ملکه در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۸ با بیش از ۲۱۰۰ رای و ۱۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران به عنوان بخشی از مجموعهی «غرش طوفان» با ترجمهای از ذبیحالله منصوری به بازار عرضه شده است.
خلاصهی داستان گردنبند ملکه
داستان با بازگشت شخصیت مرموز کالیوسترو آغاز میشود؛ او که در کتاب پیشین (ژوزف بالسامو) معرفی شده بود، بار دیگر با نقشهها و نفوذ خارقالعادهاش وارد میدان میشود. کالیوسترو همچنان در پس پرده بسیاری از ماجراها حضور دارد و با هوش و تواناییهای عجیبش، مسیر حوادث را تغییر میدهد.
محور اصلی داستان، رسوایی معروف گردنبند ماری آنتوانت، همسر لوئی شانزدهم، است. گردنبندی گرانقیمت و باشکوه که توسط جواهرسازان دربار ساخته شد و قرار بود نشانی از عظمت سلطنت باشد، به تدریج به ابزاری برای بیآبرو کردن ملکه بدل میشود.
در این میان، شخصیتی به نام ژان دو لاموت، زنی جاهطلب و حیلهگر، نقش کلیدی در ماجرا دارد. او با دسیسههایش و همراهی برخی از درباریان، ملکه را درگیر پروندهای میکند که در ظاهر به خرید گردنبند مربوط است، اما در واقع توطئهای برای لکهدار کردن حیثیت اوست.
شاهزاده کاردینال دو روهان نیز وارد ماجرا میشود؛ او که از دیرباز میل به جلب نظر ملکه داشته، به دام فریب ژان دو لاموت میافتد. او گمان میکند با میانجیگری در خرید گردنبند میتواند لطف ماری آنتوانت را به دست آورد، بیآنکه بداند در حقیقت آلت دست توطئهگران شده است.
نقش کالیوسترو در این مرحله پررنگتر میشود. او با اشراف به دسیسهها و آینده مبهم فرانسه، از این رسوایی بهعنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف و افشای فساد دربار استفاده میکند. شخصیت او همواره میان رازآلودگی و تأثیرگذاری سیاسی حرکت میکند.
رسوایی زمانی آشکار میشود که ملکه به طور علنی متهم میگردد؛ هرچند او در حقیقت هیچ نقشی در ماجرای گردنبند نداشته است. دادگاه و محاکمهای که در پی این حادثه برپا میشود، نه تنها سرنوشت افراد دخیل، بلکه سرنوشت کل سلطنت را تحتالشعاع قرار میدهد.
افکار عمومی فرانسه نیز به شدت علیه ملکه برانگیخته میشود. مردم که سالها شاهد تجمل و بیاعتنایی دربار به رنجهایشان بودند، داستان گردنبند را بهانهای تازه برای خشم و نفرت خود مییابند. دوما در اینجا به خوبی نشان میدهد که چگونه یک رسوایی ظاهراً کوچک میتواند به انفجاری بزرگ در عرصه اجتماعی منجر شود.
در خلال این حوادث، روابط میان شخصیتها نیز با لایههای عاطفی و اخلاقی پیچیده همراه است. عشقهای نافرجام، خیانتها و جاهطلبیها در کنار توطئههای سیاسی قرار میگیرند و داستان را سرشار از کشمکشهای انسانی میسازند.
سرانجام، بیگناهی ملکه در دادگاه تا حدودی روشن میشود، اما آسیب واقعی به اعتبار او وارد شده است. این ماجرا اعتماد مردم به سلطنت را بیش از پیش از بین میبرد و جرقهای دیگر بر آتش انقلاب آینده میافکند. بدینگونه، دوما نشان میدهد که چگونه یک گردنبند میتواند سرنوشت یک پادشاهی را دگرگون کند.
بخشهایی از گردنبند ملکه
ماری آنتوانت با نگاهی سرشار از غرور و اندوه به تالار بزرگ کاخ چشم دوخته بود. میدانست که نگاههای بسیاری به او دوخته شده است؛ برخی با ستایش، برخی با حسد و عدهای نیز با کینه. او در دل احساس میکرد که طوفانی در راه است، طوفانی که شاید تاج و تخت را در هم بشکند، اما نمیدانست نخستین جرقه آن از جواهری آغاز خواهد شد.
……………….
کالیوسترو همچون شبحی در تاریکی ظاهر میشد. کسی نمیدانست او کیست و از کجا آمده است، اما هیچکس نمیتوانست نفوذ عجیبش را انکار کند. گویی تاریخ در برابر نگاه نافذ او سر خم میکرد. وقتی سخن میگفت، حتی دشمنانش نیز سکوت میکردند، چرا که کلامش سرشار از پیشگویی و قدرت بود.
………………….
کاردینال دو روهان در قلب خود امیدی کودکانه داشت؛ امید به آنکه ملکه روزی نگاهی از سر مهربانی به او بیفکند. اما او نمیدانست که این امید ساده، به زنجیری بدل خواهد شد که او را در برابر تمام فرانسه به استهزا خواهد کشید.
…………………….
ژان دو لاموت، با لبخندی فریبنده، نقشهاش را چون شطرنجی بزرگ میدید. او مهرهها را به آرامی جابهجا میکرد: کاردینال را با وعده عشق، ملکه را با شایعهای کوچک، و دربار را با زر و جواهر. و در ذهنش میخندید، چرا که میدانست یک گردنبند میتواند تاجی را سرنگون کند.
…………………….
دادگاه، پر از همهمه و نگاههای مشتاق بود. وقتی نام ملکه بر زبانها میآمد، جمعیت همچون موجی خروشان برمیآشفت. عدهای میخواستند فریاد بزنند که او بیگناه است، و عدهای دیگر با نفرت او را عامل همه بدبختیها میدانستند. ملکه در میان این غوغا، همچون پرندهای بود که در دام افتاده باشد.
……………………
ملکه در خلوت خویش، بارها به بیعدالتی سرنوشت اندیشیده بود. او که روزگاری با شور و شوق دخترکی جوان به دربار فرانسه پا نهاده بود، اکنون در برابر امواجی سهمگین از نفرت و بدگمانی ایستاده بود. گویی هیچکس نمیخواست سخن راست او را بشنود، چرا که در پس پرده تجمل، مردم تنها سایهای از بیرحمی و بیتفاوتی میدیدند.
……………………..
کالیوسترو آرام در تالار گام میزد. هر قدمش همچون مهر تأییدی بر نقشهای بود که تنها او از تمامی زوایایش آگاه بود. نگاه تیزش بر کاردینال دوخته میشد، و در چشمان او چیزی میان ترس و امید میدرخشید. او میدانست که این مرد به زودی قربانی خواهد شد، اما قربانیای که تاریخ را دگرگون میسازد.
……………………..
در آن شب تاریک، وقتی صندوق گردنبند به دست دسیسهگران افتاد، ستارگان آسمان گویی بیتابی میکردند. کسی نمیتوانست حدس بزند که این جواهر درخشان، به زودی همچون خنجری در قلب سلطنت فرو خواهد رفت. و در سکوت شهر، صدای قدمهایی شنیده میشد که آینده فرانسه را به سوی انقلاب میبرد.
………………………….
دادگاه لحظه به لحظه به صحنهای شبیه نمایش بدل میشد. وکلا سخن میگفتند، شاهدان شهادت میدادند، و مردم در هیجان غرق بودند. اما در پس این هیاهو، حقیقت همچون شعلهای لرزان بود که هر لحظه بیم خاموشیاش میرفت.
اگر به کتاب گردنبند ملکه علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار الکساندر دوما در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسندهی چیرهدست فرانسوی نیز آشنا میکند.
20 شهریور 1404
گردنبند ملکه
«گردنبند ملکه» اثری است از الکساندر دوما (نویسندهی فرانسوی، از ۱۸۰۲ تا ۱۸۷۰) که در سال ۱۸۴۹ منتشر شده است. این رمان داستان رسوایی تاریخی گردنبند ماری آنتوانت را روایت میکند که با دسیسهها و توطئههای درباری به یکی از عوامل بیاعتمادی مردم به سلطنت فرانسه و زمینهساز انقلاب بدل شد.
دربارهی گردنبند ملکه
کتاب گردنبند ملکه با نام اصلی The Queen’s Necklace از آثار الکساندر دوما، نویسنده نامدار فرانسوی قرن نوزدهم است. این کتاب ادامهای بر رمان مشهور ژوزف بالسامو به شمار میرود و در امتداد مجموعهای قرار میگیرد که دوما درباره وقایع تاریخی و ماجراهای دربار فرانسه در آستانه انقلاب نوشته است. همانگونه که در بسیاری از آثار او دیده میشود، داستانی تاریخی با روایتی پرکشش و شخصیتهای فراموشنشدنی در هم آمیخته است.
داستان کتاب حول ماجرای رسوایی گردنبند معروف ملکه ماری آنتوانت میگردد؛ رسواییای که در قرن هجدهم لرزه بر پیکره دربار فرانسه انداخت و از عوامل بیاعتمادی مردم به سلطنت به شمار آمد. دوما با مهارت همیشگی خود، این ماجرا را در قالب روایتی داستانی بازسازی میکند و شخصیتهای واقعی تاریخ را با قهرمانان تخیلی خویش در هم میآمیزد.
این اثر همانند دیگر رمانهای تاریخی دوما تنها بازگویی تاریخ نیست، بلکه بازآفرینی صحنهها و لحظاتی است که تاریخ رسمی کمتر به آن پرداخته است. او با خلق گفتگوها، صحنهها و توصیفات زنده، به خواننده اجازه میدهد تا فراتر از اسناد تاریخی، فضای سیاسی و اجتماعی فرانسه پیش از انقلاب را لمس کند.
از ویژگیهای برجسته گردنبند ملکه حضور شخصیت کاریزماتیک و مرموز کالیوسترو است؛ شخصیتی که در کتاب پیشین، یعنی ژوزف بالسامو به خوانندگان معرفی شده بود. کالیوسترو در این اثر نیز نقشی کلیدی ایفا میکند و همچنان با قدرتهای رازآلود و نفوذ عجیبش، در حوادث نقشآفرینی دارد.
کتاب از نظر ساختار، ترکیبی از ماجرای جنایی، درام درباری و بازتابی از بحرانهای اجتماعی است. ماجرای گردنبند نه تنها یک رسوایی درباری، بلکه نشانهای از فساد، فریب و دسیسههایی است که جامعه فرانسه را به سوی انفجار بزرگ انقلاب سوق داد. دوما این لایههای پنهان تاریخ را با نثری پرشور آشکار میکند.
یکی از جذابیتهای کتاب در توانایی دوما برای آفرینش تعلیق و هیجان است. هر فصل، گره تازهای میآفریند و شخصیتها در برابر آزمونهایی قرار میگیرند که گاه شرافت و گاه جانشان را به خطر میاندازد. در پس این کشمکشها، خواننده نه تنها سرگرم میشود، بلکه به عمق تضادهای اجتماعی و اخلاقی نیز میاندیشد.
شخصیت ماری آنتوانت در این اثر حضوری پررنگ دارد. دوما تلاش میکند تا از ورای ماجرای گردنبند، چهرهای انسانیتر و چندلایهتر از ملکه ارائه دهد؛ زنی که میان شایعات، دشمنیهای درباری و بیاعتمادی مردم گرفتار آمده است. این روایت باعث میشود خواننده تصویری فراتر از قضاوتهای تاریخی درباره او داشته باشد.
نکته دیگر، حضور زنان در این اثر است. علاوه بر ملکه، شخصیتهای زن دیگر نیز در داستان ایفای نقش میکنند و در دسیسهها، عشقها و خیانتها حضور پررنگ دارند. دوما همچون دیگر آثارش نشان میدهد که زنان در بزنگاههای تاریخی نیز نقشی تعیینکننده داشتهاند.
با خواندن گردنبند ملکه میتوان دریافت که دوما نه تنها داستانسرای توانا، بلکه مورخی ادیب است. او تاریخ را از منظر انسانی روایت میکند؛ جایی که احساسات، جاهطلبیها، توطئهها و امیدها در کنار هم قرار میگیرند. به همین دلیل آثار او همچنان زنده و پرخواننده باقی ماندهاند.
این کتاب به لحاظ تاریخی، دریچهای است برای شناخت فضای فرهنگی و سیاسی فرانسه پیش از انقلاب. رسوایی گردنبند در واقع نمادی از شکاف عمیق میان مردم و سلطنت بود و دوما با هنرمندی این ماجرا را چونان تئاتری پرهیجان بر صحنه رمان میآورد.
از نظر ادبی نیز گردنبند ملکه نمونهای عالی از شیوه داستانگویی دوما است؛ روایتی پرشتاب، دیالوگهای پرانرژی، شخصیتهای فراموشنشدنی و نثری که مخاطب را تا پایان با خود همراه میسازد. این اثر همانند سهگانه معروف سه تفنگدار نشان میدهد که دوما چگونه میتواند تاریخ را به ماجرایی جاودانه بدل کند.
در نهایت میتوان گفت گردنبند ملکه نه تنها دنبالهای بر داستان ژوزف بالسامو است، بلکه پلی است میان ماجراهای پیشین و رخدادهای بعدی در آثار تاریخی دوما. این کتاب خواننده را هم به دل دسیسههای درباری میبرد و هم نشانههایی از آینده پرآشوب فرانسه را نمایان میسازد؛ آیندهای که چندی بعد با انقلاب فرانسه رقم خواهد خورد.
رمان گردنبند ملکه در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۸ با بیش از ۲۱۰۰ رای و ۱۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران به عنوان بخشی از مجموعهی «غرش طوفان» با ترجمهای از ذبیحالله منصوری به بازار عرضه شده است.
خلاصهی داستان گردنبند ملکه
داستان با بازگشت شخصیت مرموز کالیوسترو آغاز میشود؛ او که در کتاب پیشین (ژوزف بالسامو) معرفی شده بود، بار دیگر با نقشهها و نفوذ خارقالعادهاش وارد میدان میشود. کالیوسترو همچنان در پس پرده بسیاری از ماجراها حضور دارد و با هوش و تواناییهای عجیبش، مسیر حوادث را تغییر میدهد.
محور اصلی داستان، رسوایی معروف گردنبند ماری آنتوانت، همسر لوئی شانزدهم، است. گردنبندی گرانقیمت و باشکوه که توسط جواهرسازان دربار ساخته شد و قرار بود نشانی از عظمت سلطنت باشد، به تدریج به ابزاری برای بیآبرو کردن ملکه بدل میشود.
در این میان، شخصیتی به نام ژان دو لاموت، زنی جاهطلب و حیلهگر، نقش کلیدی در ماجرا دارد. او با دسیسههایش و همراهی برخی از درباریان، ملکه را درگیر پروندهای میکند که در ظاهر به خرید گردنبند مربوط است، اما در واقع توطئهای برای لکهدار کردن حیثیت اوست.
شاهزاده کاردینال دو روهان نیز وارد ماجرا میشود؛ او که از دیرباز میل به جلب نظر ملکه داشته، به دام فریب ژان دو لاموت میافتد. او گمان میکند با میانجیگری در خرید گردنبند میتواند لطف ماری آنتوانت را به دست آورد، بیآنکه بداند در حقیقت آلت دست توطئهگران شده است.
نقش کالیوسترو در این مرحله پررنگتر میشود. او با اشراف به دسیسهها و آینده مبهم فرانسه، از این رسوایی بهعنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف و افشای فساد دربار استفاده میکند. شخصیت او همواره میان رازآلودگی و تأثیرگذاری سیاسی حرکت میکند.
رسوایی زمانی آشکار میشود که ملکه به طور علنی متهم میگردد؛ هرچند او در حقیقت هیچ نقشی در ماجرای گردنبند نداشته است. دادگاه و محاکمهای که در پی این حادثه برپا میشود، نه تنها سرنوشت افراد دخیل، بلکه سرنوشت کل سلطنت را تحتالشعاع قرار میدهد.
افکار عمومی فرانسه نیز به شدت علیه ملکه برانگیخته میشود. مردم که سالها شاهد تجمل و بیاعتنایی دربار به رنجهایشان بودند، داستان گردنبند را بهانهای تازه برای خشم و نفرت خود مییابند. دوما در اینجا به خوبی نشان میدهد که چگونه یک رسوایی ظاهراً کوچک میتواند به انفجاری بزرگ در عرصه اجتماعی منجر شود.
در خلال این حوادث، روابط میان شخصیتها نیز با لایههای عاطفی و اخلاقی پیچیده همراه است. عشقهای نافرجام، خیانتها و جاهطلبیها در کنار توطئههای سیاسی قرار میگیرند و داستان را سرشار از کشمکشهای انسانی میسازند.
سرانجام، بیگناهی ملکه در دادگاه تا حدودی روشن میشود، اما آسیب واقعی به اعتبار او وارد شده است. این ماجرا اعتماد مردم به سلطنت را بیش از پیش از بین میبرد و جرقهای دیگر بر آتش انقلاب آینده میافکند. بدینگونه، دوما نشان میدهد که چگونه یک گردنبند میتواند سرنوشت یک پادشاهی را دگرگون کند.
بخشهایی از گردنبند ملکه
ماری آنتوانت با نگاهی سرشار از غرور و اندوه به تالار بزرگ کاخ چشم دوخته بود. میدانست که نگاههای بسیاری به او دوخته شده است؛ برخی با ستایش، برخی با حسد و عدهای نیز با کینه. او در دل احساس میکرد که طوفانی در راه است، طوفانی که شاید تاج و تخت را در هم بشکند، اما نمیدانست نخستین جرقه آن از جواهری آغاز خواهد شد.
……………….
کالیوسترو همچون شبحی در تاریکی ظاهر میشد. کسی نمیدانست او کیست و از کجا آمده است، اما هیچکس نمیتوانست نفوذ عجیبش را انکار کند. گویی تاریخ در برابر نگاه نافذ او سر خم میکرد. وقتی سخن میگفت، حتی دشمنانش نیز سکوت میکردند، چرا که کلامش سرشار از پیشگویی و قدرت بود.
………………….
کاردینال دو روهان در قلب خود امیدی کودکانه داشت؛ امید به آنکه ملکه روزی نگاهی از سر مهربانی به او بیفکند. اما او نمیدانست که این امید ساده، به زنجیری بدل خواهد شد که او را در برابر تمام فرانسه به استهزا خواهد کشید.
…………………….
ژان دو لاموت، با لبخندی فریبنده، نقشهاش را چون شطرنجی بزرگ میدید. او مهرهها را به آرامی جابهجا میکرد: کاردینال را با وعده عشق، ملکه را با شایعهای کوچک، و دربار را با زر و جواهر. و در ذهنش میخندید، چرا که میدانست یک گردنبند میتواند تاجی را سرنگون کند.
…………………….
دادگاه، پر از همهمه و نگاههای مشتاق بود. وقتی نام ملکه بر زبانها میآمد، جمعیت همچون موجی خروشان برمیآشفت. عدهای میخواستند فریاد بزنند که او بیگناه است، و عدهای دیگر با نفرت او را عامل همه بدبختیها میدانستند. ملکه در میان این غوغا، همچون پرندهای بود که در دام افتاده باشد.
……………………
ملکه در خلوت خویش، بارها به بیعدالتی سرنوشت اندیشیده بود. او که روزگاری با شور و شوق دخترکی جوان به دربار فرانسه پا نهاده بود، اکنون در برابر امواجی سهمگین از نفرت و بدگمانی ایستاده بود. گویی هیچکس نمیخواست سخن راست او را بشنود، چرا که در پس پرده تجمل، مردم تنها سایهای از بیرحمی و بیتفاوتی میدیدند.
……………………..
کالیوسترو آرام در تالار گام میزد. هر قدمش همچون مهر تأییدی بر نقشهای بود که تنها او از تمامی زوایایش آگاه بود. نگاه تیزش بر کاردینال دوخته میشد، و در چشمان او چیزی میان ترس و امید میدرخشید. او میدانست که این مرد به زودی قربانی خواهد شد، اما قربانیای که تاریخ را دگرگون میسازد.
……………………..
در آن شب تاریک، وقتی صندوق گردنبند به دست دسیسهگران افتاد، ستارگان آسمان گویی بیتابی میکردند. کسی نمیتوانست حدس بزند که این جواهر درخشان، به زودی همچون خنجری در قلب سلطنت فرو خواهد رفت. و در سکوت شهر، صدای قدمهایی شنیده میشد که آینده فرانسه را به سوی انقلاب میبرد.
………………………….
دادگاه لحظه به لحظه به صحنهای شبیه نمایش بدل میشد. وکلا سخن میگفتند، شاهدان شهادت میدادند، و مردم در هیجان غرق بودند. اما در پس این هیاهو، حقیقت همچون شعلهای لرزان بود که هر لحظه بیم خاموشیاش میرفت.
اگر به کتاب گردنبند ملکه علاقه دارید، بخش معرفی برترین آثار الکساندر دوما در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با سایر آثار این نویسندهی چیرهدست فرانسوی نیز آشنا میکند.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، داستان تاریخی، داستان خارجی، رمان، ماجراجویی
۰ برچسبها: ادبیات جهان، ادبیات فرانسه، الکساندر دوما، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب