«در ستایش بطالت» اثری است از برتراند راسل (نویسندهی بریتانیایی و برندهی جایزهی نوبل، از ۱۸۷۲ تا ۱۹۷۰) که در سال ۱۹۳۵ منتشر شده است. این کتاب شامل چندین مقاله در زمینهی جامعهشناسی، فلسفه و اقتصاد است.
دربارهی در ستایش بطالت
کتاب در ستایش بطالت مقالهای کوتاه است از برتراند راسل، فیلسوف بریتانیایی است. او در کتاب «در ستایش بطالت» ایدهای انقلابی مطرح میکند و باورهای کلاسیک و مذهبی در خصوص کار، ساعات کار و رنج حاصل از آن را به چالش میکشد. او در کتاب در ستایش بطالت، کار و زندگی کارگران را به سنت فیلسوفان سوسیالیست، به مثابه یک مقوله اقتصادی و اجتماعی تحلیل و برای کاهش مشقتهای حاصل از آن بهدنبال چاره میگردد.
راسل را بهواسطه آثاری مانند در «باب دلالت» از ستونهای اصلی فلسفه قرن بیستم و یکی از بنیانگذاران فلسفه تحلیلی میدانند. او همچنین به پاس «آثار متعدد در حمایت از نوعدوستی و آزادی اندیشه»، در سال ۱۹۵۰ برندهی جایزهی نوبل ادبیات شد.
کتاب در ستایش بطالت در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۲ با بیش از ۵۱۰۰ رای و ۵۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران توسط مترجمان مختلفی مانند محمدرضا خانی و علی جعفری ترجمه و منتشر شده است.
محتوای در ستایش بطالت
برتراند راسل در کتاب «در ستایش بطالت» ایدهای انقلابی مطرح میکند و باورهای کلاسیک و مذهبی در خصوص کار، ساعات کار و رنج حاصل از آن را به چالش میکشد. او در این کتاب، کار و زندگی کارگران را به سنت فیلسوفان سوسیالیست، به مثابهی یک مقولهی اقتصادی و اجتماعی تحلیل و برای کاهش مشقتهای حاصل از آن به دنبال چاره میگردد. ا
ین مقاله در ستایش بطالت که در بحبوحهی رکود بزرگ اقتصادی و رشد فزایندهی نرخ بیکاری نوشته شده، این باور کلاسیک را که کار مهمترین عنصر معنابخش زندگی است رد میکند. وی راهکارهایی برای کاهش ساعات کاری و به دنبال آن استخدام افراد بیشتر برای پر کردن ساعات کاری خالیشده ارائه میدهد. راسل در این کتاب فراغت انسان از کار را عنصر رهاییبخش ذهن او میداند که میتواند از ساعات فراغتش در زمینهی اعتلای بُعد روحی و جسمی خود استفاده و بهرهوری شغلیاش را نیز افزایش دهد.
از دیدگاه راسل در ستایش بطالت، اگر هر مزدبگیر روزی چهار ساعت کار میکرد، کسی بینصیب نمیماند. خبری از بیکاری هم نبود، البته با فرض برقراری نظامی کموبیش با درایت. ثروتمندان از این حرف خلقشان تنگ میشود، چون به باور آنها فقرا بلد نیستند از اینهمه فراغت استفاده کنند. مردم در آمریکا اغلب تا بوق سگ کار میکنند، حتی کسی که دستش به دهنش میرسد. اصولاً این حرف که مزدبگیران فراغت داشته باشند، به مذاق این افراد خوش نمیآید.
ثروتمندان از شنیدن این حرف که فقرا هم باید فراغت داشته باشند، تُرش میکنند. در انگلستان، اوایل قرن نوزدهم، هر فرد به طور معمول روزی پانزده ساعت کار میکرد. کودکان هم گاهی همین اندازه کار میکردند، ولی اغلب دوازده ساعت در روز. وقتی عدهای فضول که خود را نخود هر آش میکنند، گفتند ساعت کار بفهمی نفهمی زیاد است، شنیدند که کار جلوی میگساری بزرگسالان و شیطنت کودکان را میگیرد. بچه که بودم، تازه به کارگران شهری حق رأی داده بودند و دولت هم تعطیل رسمی اعلام کرده بود که حسابی به دماغ طبقه اعیان برخورده بود.
یادم هست از زبان دوشس پیری شنیدم: «تعطیلی به چه درد فقیرها میخورد؟ آنها باید کار کنند» حالا آدمها تودارتر شدهاند، ولی حرف دلشان همان است و مسبب بسیاری از نابسامانیهای اقتصادی ما.
بخشی از در ستایش بطالت
واقعیت این است که جابجا کردن ماده تا حدودی برای حیات ما ضروری است. ولی مسلماً یکی از غایات زندگی بشر به شمار نمیرود. وگرنه بایست هر عملهای را برتر از شکسپیر میدانستیم. در این زمینه به دو دلیل به اشتباه افتادهایم. یکی ضرورت راضی نگهداشتن فقراء که هزاران سال است اغنیا را واداشته در باب شأن کار و کوشش داد سخن بدهند. درحالیکه مراقب بودهاند خود از این حیث بینصیب باقی بمانند. دیگری احساس خرسندی تازهای است که ما را به وجد میآورد از تغییرات هوشمندانهی شگفتانگیزی که میتوانیم در سطح زمین پدید بیاوریم.
این انگیزهها هیچ یک جاذبهی وافری برای کارگر واقعی ندارد. اگر از او بپرسند بهترین بخش زندگی خود را چه میداند. بعید است بگوید: «من از کار یدی خوشم میآید. چون باعث میشود احساس کنم که شریفترین وظیفهی بشری را انجام میدهم. و این که دوست دارم بدانم آدم چقدر میتواند سیارهاش را دگرگون کند. درست است که بدنم نیاز به زمانی برای استراحت هم دارد. و ناچارم به بهترین شکل ممکن آن را برآورده کنم. ولی هیچوقت آنقدر خوشحال نمیشوم که صبح میرسد و میتوانم به سرکاری برگردم که خشنودی من از آن است.» من هرگز نشنیدهام که کارگری چنین چیزی بگوید.
آنها کار را همانطور که باید تلقی میکنند. وسیلهای ضروری برای امرارمعاش؛ و اوقات فراغت برایشان سر منشا هر شادیای است که از آن لذت میبرند. خواهند گفت که اندکی فراغت البته دلچسب است. ولی اگر قرار باشد مردم فقط چهار ساعت از بیست و چهار نکوهشی است بر تمدن ما؛ و در هیچ دورانی پیشازاین صادق نبوده است. سابقاً ظرفیتی برای خوشی و تفریح وجود داشت که تا اندازهای به سبب کیش بهرهوری بسته و محدود مانده است. انسان مدرن میپندارد که هر کاری باید به خاطر چیز دیگری انجام شود. و نه هرگز به خاطر خودش.
مثلاً اشخاص خشک و جدی پیوسته عادت رفتن به سینما را سرزنش میکنند و میگویند که این کار باعث میشود جوانان به راه خلاف کشیده شوند. ولی همهی کارهای مربوط به تولید یک فیلم درخور احترام است « چونکه کار است» چونکه درآمدزاست. این تصور که فعالیتهای مطلوب آنهایی هستند که درآمدزایند. همهچیز را شلم شوربا کرده است.
قصابی که گوشت در اختیار شما میگذارد و نانوایی که نان، ارجمندند چون پول درمیآورند؛ ولی وقتی شما از همین غذایی لذت میبرید که ایشان عرضه کردهاند کمعقلی بیش نیستید مگر آنکه فقط بخورید تا برای کار کردن نیرو بگیرید. کل فرض بر این است که پول درآوردن خوب است و خرج کردن آن بد. با توجه به این که اینها دو روی یک سکهاند. این حرف مهمل است؛ نیز مثل آن است که کسی بگوید کلید خوب است ولی سوراخ کلید بد.
هر امتیازی که ممکن است برای تولید کالایی منظور شود. باید ماحصل مزیتی باشد که از مصرف آن کالا عاید میشود. هر فرد. در جامعهی ماء برای سود مالی کار میکند. ولی هدف اجتماعی کار وی درگرو مصرف چیزی است که او تولید میکند. همین جدایی بین فرد و هدف اجتماعی تولید است که فکر کردن درست را در دنیایی که سودجویی نیروی محرکهی صنعت است. برای آدم دشوار میسازد. چه بسیار به تولید میاندیشیم و چه کم به مصرف. نتیجه اینکه اهمیتی بس ناچیز به خوشیها و شادیهای سادهی زندگی میدهیم. و اینکه تولید را بر مبنای احساس خرسندی حاصل برای مصرفکننده نمیسنجیم.
برای آشنایی با سایر آثار شبیه به در ستایش بطالت، بخش معرفی کتابهای جامعهشناسی را در وبسایت هر روز یک کتاب مشاهده کنید.
8 شهریور 1401
در ستایش بطالت
«در ستایش بطالت» اثری است از برتراند راسل (نویسندهی بریتانیایی و برندهی جایزهی نوبل، از ۱۸۷۲ تا ۱۹۷۰) که در سال ۱۹۳۵ منتشر شده است. این کتاب شامل چندین مقاله در زمینهی جامعهشناسی، فلسفه و اقتصاد است.
دربارهی در ستایش بطالت
کتاب در ستایش بطالت مقالهای کوتاه است از برتراند راسل، فیلسوف بریتانیایی است. او در کتاب «در ستایش بطالت» ایدهای انقلابی مطرح میکند و باورهای کلاسیک و مذهبی در خصوص کار، ساعات کار و رنج حاصل از آن را به چالش میکشد. او در کتاب در ستایش بطالت، کار و زندگی کارگران را به سنت فیلسوفان سوسیالیست، به مثابه یک مقوله اقتصادی و اجتماعی تحلیل و برای کاهش مشقتهای حاصل از آن بهدنبال چاره میگردد.
راسل را بهواسطه آثاری مانند در «باب دلالت» از ستونهای اصلی فلسفه قرن بیستم و یکی از بنیانگذاران فلسفه تحلیلی میدانند. او همچنین به پاس «آثار متعدد در حمایت از نوعدوستی و آزادی اندیشه»، در سال ۱۹۵۰ برندهی جایزهی نوبل ادبیات شد.
کتاب در ستایش بطالت در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۲ با بیش از ۵۱۰۰ رای و ۵۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران توسط مترجمان مختلفی مانند محمدرضا خانی و علی جعفری ترجمه و منتشر شده است.
محتوای در ستایش بطالت
برتراند راسل در کتاب «در ستایش بطالت» ایدهای انقلابی مطرح میکند و باورهای کلاسیک و مذهبی در خصوص کار، ساعات کار و رنج حاصل از آن را به چالش میکشد. او در این کتاب، کار و زندگی کارگران را به سنت فیلسوفان سوسیالیست، به مثابهی یک مقولهی اقتصادی و اجتماعی تحلیل و برای کاهش مشقتهای حاصل از آن به دنبال چاره میگردد. ا
ین مقاله در ستایش بطالت که در بحبوحهی رکود بزرگ اقتصادی و رشد فزایندهی نرخ بیکاری نوشته شده، این باور کلاسیک را که کار مهمترین عنصر معنابخش زندگی است رد میکند. وی راهکارهایی برای کاهش ساعات کاری و به دنبال آن استخدام افراد بیشتر برای پر کردن ساعات کاری خالیشده ارائه میدهد. راسل در این کتاب فراغت انسان از کار را عنصر رهاییبخش ذهن او میداند که میتواند از ساعات فراغتش در زمینهی اعتلای بُعد روحی و جسمی خود استفاده و بهرهوری شغلیاش را نیز افزایش دهد.
از دیدگاه راسل در ستایش بطالت، اگر هر مزدبگیر روزی چهار ساعت کار میکرد، کسی بینصیب نمیماند. خبری از بیکاری هم نبود، البته با فرض برقراری نظامی کموبیش با درایت. ثروتمندان از این حرف خلقشان تنگ میشود، چون به باور آنها فقرا بلد نیستند از اینهمه فراغت استفاده کنند. مردم در آمریکا اغلب تا بوق سگ کار میکنند، حتی کسی که دستش به دهنش میرسد. اصولاً این حرف که مزدبگیران فراغت داشته باشند، به مذاق این افراد خوش نمیآید.
ثروتمندان از شنیدن این حرف که فقرا هم باید فراغت داشته باشند، تُرش میکنند. در انگلستان، اوایل قرن نوزدهم، هر فرد به طور معمول روزی پانزده ساعت کار میکرد. کودکان هم گاهی همین اندازه کار میکردند، ولی اغلب دوازده ساعت در روز. وقتی عدهای فضول که خود را نخود هر آش میکنند، گفتند ساعت کار بفهمی نفهمی زیاد است، شنیدند که کار جلوی میگساری بزرگسالان و شیطنت کودکان را میگیرد. بچه که بودم، تازه به کارگران شهری حق رأی داده بودند و دولت هم تعطیل رسمی اعلام کرده بود که حسابی به دماغ طبقه اعیان برخورده بود.
یادم هست از زبان دوشس پیری شنیدم: «تعطیلی به چه درد فقیرها میخورد؟ آنها باید کار کنند» حالا آدمها تودارتر شدهاند، ولی حرف دلشان همان است و مسبب بسیاری از نابسامانیهای اقتصادی ما.
بخشی از در ستایش بطالت
واقعیت این است که جابجا کردن ماده تا حدودی برای حیات ما ضروری است. ولی مسلماً یکی از غایات زندگی بشر به شمار نمیرود. وگرنه بایست هر عملهای را برتر از شکسپیر میدانستیم. در این زمینه به دو دلیل به اشتباه افتادهایم. یکی ضرورت راضی نگهداشتن فقراء که هزاران سال است اغنیا را واداشته در باب شأن کار و کوشش داد سخن بدهند. درحالیکه مراقب بودهاند خود از این حیث بینصیب باقی بمانند. دیگری احساس خرسندی تازهای است که ما را به وجد میآورد از تغییرات هوشمندانهی شگفتانگیزی که میتوانیم در سطح زمین پدید بیاوریم.
این انگیزهها هیچ یک جاذبهی وافری برای کارگر واقعی ندارد. اگر از او بپرسند بهترین بخش زندگی خود را چه میداند. بعید است بگوید: «من از کار یدی خوشم میآید. چون باعث میشود احساس کنم که شریفترین وظیفهی بشری را انجام میدهم. و این که دوست دارم بدانم آدم چقدر میتواند سیارهاش را دگرگون کند. درست است که بدنم نیاز به زمانی برای استراحت هم دارد. و ناچارم به بهترین شکل ممکن آن را برآورده کنم. ولی هیچوقت آنقدر خوشحال نمیشوم که صبح میرسد و میتوانم به سرکاری برگردم که خشنودی من از آن است.» من هرگز نشنیدهام که کارگری چنین چیزی بگوید.
آنها کار را همانطور که باید تلقی میکنند. وسیلهای ضروری برای امرارمعاش؛ و اوقات فراغت برایشان سر منشا هر شادیای است که از آن لذت میبرند. خواهند گفت که اندکی فراغت البته دلچسب است. ولی اگر قرار باشد مردم فقط چهار ساعت از بیست و چهار نکوهشی است بر تمدن ما؛ و در هیچ دورانی پیشازاین صادق نبوده است. سابقاً ظرفیتی برای خوشی و تفریح وجود داشت که تا اندازهای به سبب کیش بهرهوری بسته و محدود مانده است. انسان مدرن میپندارد که هر کاری باید به خاطر چیز دیگری انجام شود. و نه هرگز به خاطر خودش.
مثلاً اشخاص خشک و جدی پیوسته عادت رفتن به سینما را سرزنش میکنند و میگویند که این کار باعث میشود جوانان به راه خلاف کشیده شوند. ولی همهی کارهای مربوط به تولید یک فیلم درخور احترام است « چونکه کار است» چونکه درآمدزاست. این تصور که فعالیتهای مطلوب آنهایی هستند که درآمدزایند. همهچیز را شلم شوربا کرده است.
قصابی که گوشت در اختیار شما میگذارد و نانوایی که نان، ارجمندند چون پول درمیآورند؛ ولی وقتی شما از همین غذایی لذت میبرید که ایشان عرضه کردهاند کمعقلی بیش نیستید مگر آنکه فقط بخورید تا برای کار کردن نیرو بگیرید. کل فرض بر این است که پول درآوردن خوب است و خرج کردن آن بد. با توجه به این که اینها دو روی یک سکهاند. این حرف مهمل است؛ نیز مثل آن است که کسی بگوید کلید خوب است ولی سوراخ کلید بد.
هر امتیازی که ممکن است برای تولید کالایی منظور شود. باید ماحصل مزیتی باشد که از مصرف آن کالا عاید میشود. هر فرد. در جامعهی ماء برای سود مالی کار میکند. ولی هدف اجتماعی کار وی درگرو مصرف چیزی است که او تولید میکند. همین جدایی بین فرد و هدف اجتماعی تولید است که فکر کردن درست را در دنیایی که سودجویی نیروی محرکهی صنعت است. برای آدم دشوار میسازد. چه بسیار به تولید میاندیشیم و چه کم به مصرف. نتیجه اینکه اهمیتی بس ناچیز به خوشیها و شادیهای سادهی زندگی میدهیم. و اینکه تولید را بر مبنای احساس خرسندی حاصل برای مصرفکننده نمیسنجیم.
برای آشنایی با سایر آثار شبیه به در ستایش بطالت، بخش معرفی کتابهای جامعهشناسی را در وبسایت هر روز یک کتاب مشاهده کنید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، جامعهشناسی
۰ برچسبها: ادبیات جهان، برتراند راسل، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب