«مادر» اثری است از ماکسیم گورکی (نویسندهی اهل روسیه، از ۱۸۶۸ تا ۱۹۳۶) که در سال ۱۹۰۶ منتشر شده است. این کتاب به روایت زندگی و مشکلات کارگران کارخانهها در روسیهی قرن نوزدهم میپردازد.
دربارهی مادر
در اواخر قرن نوزدهم میلادی در روسیه برای از بین بردن سیستم بردهداری کارگران، تلاشهای زیادی شد. «کارل مارکس» و «فردریش انگلس» جزو افرادی بودند که نظریهی انقلاب مارکسیستی یا انقلاب کارگری را پایه گذاری کردند. نظریهی آنها آنقدر تاثیرگذار بود که در همان زمان، ماکسیم گورکی، نویسندهی سرشناس روس کتاب مادر را با موضوع کارگران و دغدغهها و دردهای طبقهی کارگر نوشت. داستانی که به عنوان یکی از بهترین و تاثیرگذارترین اثر ادبی انقلابی در تاریخ ادبیات غرب ماندگار شده است.
گورکی زمانی که در سال ۱۹۰۶ برای جمعآوری کمک مالی مبارزههای انقلاب اکتبر راهی آمریکا شد و در ایام اقامت در این کشور آغاز به نوشتن «مادر» کرد. این کتاب امروزه یکی از بهترین نمونههای ادبیات کارگری و راه و رسم مبارزه است که به اثری کلاسیک بدل شده است.
این کتاب در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۶ با بیش از ۱۵۰۰۰ رای و ۱۲۰۰ نقد و نظر است. همچنین باید اشاره کرد که این کتاب به بسیاری از زبانهای زندهی دنیا ترجمه شده و تا کنون ۳ اثر نمایشی نیز با اقتباس از آن ساخته شده است. در ایران نیز این کتاب با ترجمهی محمد قاضی و علی اصغر سروش روانهی بازار شده است
داستان مادر
کتاب مادر زندگی زنی پرتلاش را ترسیم میکند. او در یک کارخانهی روسی کارهای طاقتفرسایی انجام میدهد تا فشار فقر و گرسنگی را کم کند. ماکسیم گورکی این زن را با لقب مادر معرفی میکند. همسر قهرمان داستان، مردی ظالم و زورگوست که دائما در حالت مستی به مادر حمله میکند. با اینحال «مادر» خود را زنی مسئولیتپذیر میداند و برای رشد پسرش پاول تمام تلاش خود را میکند. پدر خانواده میمیرد و پاول به تقلید از رفتارهای او مدت زیادی را به میگساری میگذراند.
چرخش اثر ماکسیم گورکی زمانی آغاز میشود که پاول یکباره عادتهای پدرش را ترک میکند و به کتاب خواندن، بهخصوص مطالعهی آثار سیاسی روی میآورد. مادر که از فضای سیاست کاملا به دور است، ابتدا سعی میکند جلوی فعالیتهای پاول را بگیرد از طرفی هم دلش میخواهد به او کمک کند. در این کتاب شخصیت اصلی انقلابی پاول است نه مادر، اما مادر سعی میکند بر نادانی سیاسی خود غلبه کرده و خود را تماماً درگیر انقلاب کند.
بخشی از مادر
مادر روز یکشنبه بعد، در حین خداحافظی با پاول در دفتر زندان، کاغذ کوچک گلولهای در دست خود حس کرد. از این قسمت به خود لرزید و نگاهی ملتمسانه و حاکی از پرسش به او انداخت، اما به وی هیچ جوابی نداد. طبق معمول، چشمهایش تبسمی آرام و متین داشت که مادر با آن آشنا بود.
آهی کشید و گفت: «خداحافظ»
پاول دوباره دستش را به سوی وی دراز کرد، در حالیکه صورتش حالت نوازشی به خود میگرفت.
– به سلامت مامان!
دست پسرش را گرفت و منتظر شد.
پاول ادامه داد: «نگران نباش مادر، از دست من ناراحت نشو!»
این حرفها و چین و سمج پیشانیاش جوابی را که مادر انتظار داشت به وی دادند.
سرش را پایین انداخت و زیر لب گفت: «چرا این حرفو میزنی؟ چه شده؟»
و بیآنکه به او نگاه کند تند بیرون رفت تا اشکهایش نشان احساساتش نباشند و در راه چنین مینمود که آن دستش که نامه پسرش در آن بود درد میکند. بازویش سنگینی میکرد مثل اینکه به شانهاش ضربتی وارد آمده باشد. در موقع ورود به خانه، گلوله کاغذ را به نیکلا داد. در حینی که میدید او آن کاغذ سخت فشرده شده را باز میکند از نو اندکی امید به وی دست داد. اما نیکلا به وی گفت: «میدونستم! ببین چی نوشته است»
رفقا نخواهم گریخت، نمیتوانم… هیچیک از ما حاضر نمیشود. اعتمادبهنفس را از دست خواهیم داد. بهتر آن است در فکر دهقانی باشید که تازه دستگیر شده و مستحق محبت و توجه شماست. اینجا خیلی زجر میکشید. هر روز با مقامات دست به گریبان است. بیست و چهار ساعت در دخمهای تاریک حبس بوده. مرتب اذیتش میکنند. همگی برای او شفاعت میکنیم. مادرم را دلداری بدهید. این موضوع را برایش توضیح دهید، همه چیز را میفهمد…
ناگهان نیکلا صورتش را برگرداند، دستمالش را از جیب بیرون آورد و پس از اینکه با سر و صدا دماغش را گرفت زیر لب گفت: «سرما خوردم…»
به بهانه زدن عینک چشمهایش را با دست پنهان کرد و در اتاق راه رفت و ادامه داد: «میبینی… اگه قبول هم میکرد موفق نمیشدیم»
مادر در حالیکه غصه مبهمی سینهاش را فرا میگرفت گفت: «چه اهمیتی داره! محاکمهاش کنن!»
– از رفیقی از پترزبورگ کاغذی دارم…
– از سیبری هم ممکنه فرار کنه، درسته؟
– البته! رفیقم نوشته که به زودی محاکمه شروع میشه، حکم محکمه از حالا معلومه. همه اونها تبعید میشن، میبینین؟ این بیشرفهای پست فطرت عدالت را به شکل کمدی ننگینی در میآرن، متوجهاید، محاکمه پیش از صدور حکم، در پترزبورگ انجام گرفته.
چنانچه به ادبیات روسیه علاقمند هستید، به حتم از خواندن آثار سایر نویسندگان مطرح این کشور نیز لذت میبرید. برای آشنایی با آثار ایشان به بخشهای معرفی آثار لئو تولستوی، معرفی آثار میخائیل بولگاکف، معرفی آثار میخائیل شولوخوف، معرفی آثار داستایوفسکی، معرفی آثار ایوان تورگنیف، معرفی آثار نیکولای گوگول، معرفی آثار آنتون چخوف و معرفی آثار بوریس پاسترناک در وبسایت هر روز یک کتاب مراجعه کنید.
28 آبان 1401
مادر
«مادر» اثری است از ماکسیم گورکی (نویسندهی اهل روسیه، از ۱۸۶۸ تا ۱۹۳۶) که در سال ۱۹۰۶ منتشر شده است. این کتاب به روایت زندگی و مشکلات کارگران کارخانهها در روسیهی قرن نوزدهم میپردازد.
دربارهی مادر
در اواخر قرن نوزدهم میلادی در روسیه برای از بین بردن سیستم بردهداری کارگران، تلاشهای زیادی شد. «کارل مارکس» و «فردریش انگلس» جزو افرادی بودند که نظریهی انقلاب مارکسیستی یا انقلاب کارگری را پایه گذاری کردند. نظریهی آنها آنقدر تاثیرگذار بود که در همان زمان، ماکسیم گورکی، نویسندهی سرشناس روس کتاب مادر را با موضوع کارگران و دغدغهها و دردهای طبقهی کارگر نوشت. داستانی که به عنوان یکی از بهترین و تاثیرگذارترین اثر ادبی انقلابی در تاریخ ادبیات غرب ماندگار شده است.
گورکی زمانی که در سال ۱۹۰۶ برای جمعآوری کمک مالی مبارزههای انقلاب اکتبر راهی آمریکا شد و در ایام اقامت در این کشور آغاز به نوشتن «مادر» کرد. این کتاب امروزه یکی از بهترین نمونههای ادبیات کارگری و راه و رسم مبارزه است که به اثری کلاسیک بدل شده است.
این کتاب در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۶ با بیش از ۱۵۰۰۰ رای و ۱۲۰۰ نقد و نظر است. همچنین باید اشاره کرد که این کتاب به بسیاری از زبانهای زندهی دنیا ترجمه شده و تا کنون ۳ اثر نمایشی نیز با اقتباس از آن ساخته شده است. در ایران نیز این کتاب با ترجمهی محمد قاضی و علی اصغر سروش روانهی بازار شده است
داستان مادر
کتاب مادر زندگی زنی پرتلاش را ترسیم میکند. او در یک کارخانهی روسی کارهای طاقتفرسایی انجام میدهد تا فشار فقر و گرسنگی را کم کند. ماکسیم گورکی این زن را با لقب مادر معرفی میکند. همسر قهرمان داستان، مردی ظالم و زورگوست که دائما در حالت مستی به مادر حمله میکند. با اینحال «مادر» خود را زنی مسئولیتپذیر میداند و برای رشد پسرش پاول تمام تلاش خود را میکند. پدر خانواده میمیرد و پاول به تقلید از رفتارهای او مدت زیادی را به میگساری میگذراند.
چرخش اثر ماکسیم گورکی زمانی آغاز میشود که پاول یکباره عادتهای پدرش را ترک میکند و به کتاب خواندن، بهخصوص مطالعهی آثار سیاسی روی میآورد. مادر که از فضای سیاست کاملا به دور است، ابتدا سعی میکند جلوی فعالیتهای پاول را بگیرد از طرفی هم دلش میخواهد به او کمک کند. در این کتاب شخصیت اصلی انقلابی پاول است نه مادر، اما مادر سعی میکند بر نادانی سیاسی خود غلبه کرده و خود را تماماً درگیر انقلاب کند.
بخشی از مادر
مادر روز یکشنبه بعد، در حین خداحافظی با پاول در دفتر زندان، کاغذ کوچک گلولهای در دست خود حس کرد. از این قسمت به خود لرزید و نگاهی ملتمسانه و حاکی از پرسش به او انداخت، اما به وی هیچ جوابی نداد. طبق معمول، چشمهایش تبسمی آرام و متین داشت که مادر با آن آشنا بود.
آهی کشید و گفت: «خداحافظ»
پاول دوباره دستش را به سوی وی دراز کرد، در حالیکه صورتش حالت نوازشی به خود میگرفت.
– به سلامت مامان!
دست پسرش را گرفت و منتظر شد.
پاول ادامه داد: «نگران نباش مادر، از دست من ناراحت نشو!»
این حرفها و چین و سمج پیشانیاش جوابی را که مادر انتظار داشت به وی دادند.
سرش را پایین انداخت و زیر لب گفت: «چرا این حرفو میزنی؟ چه شده؟»
و بیآنکه به او نگاه کند تند بیرون رفت تا اشکهایش نشان احساساتش نباشند و در راه چنین مینمود که آن دستش که نامه پسرش در آن بود درد میکند. بازویش سنگینی میکرد مثل اینکه به شانهاش ضربتی وارد آمده باشد. در موقع ورود به خانه، گلوله کاغذ را به نیکلا داد. در حینی که میدید او آن کاغذ سخت فشرده شده را باز میکند از نو اندکی امید به وی دست داد. اما نیکلا به وی گفت: «میدونستم! ببین چی نوشته است»
رفقا نخواهم گریخت، نمیتوانم… هیچیک از ما حاضر نمیشود. اعتمادبهنفس را از دست خواهیم داد. بهتر آن است در فکر دهقانی باشید که تازه دستگیر شده و مستحق محبت و توجه شماست. اینجا خیلی زجر میکشید. هر روز با مقامات دست به گریبان است. بیست و چهار ساعت در دخمهای تاریک حبس بوده. مرتب اذیتش میکنند. همگی برای او شفاعت میکنیم. مادرم را دلداری بدهید. این موضوع را برایش توضیح دهید، همه چیز را میفهمد…
ناگهان نیکلا صورتش را برگرداند، دستمالش را از جیب بیرون آورد و پس از اینکه با سر و صدا دماغش را گرفت زیر لب گفت: «سرما خوردم…»
به بهانه زدن عینک چشمهایش را با دست پنهان کرد و در اتاق راه رفت و ادامه داد: «میبینی… اگه قبول هم میکرد موفق نمیشدیم»
مادر در حالیکه غصه مبهمی سینهاش را فرا میگرفت گفت: «چه اهمیتی داره! محاکمهاش کنن!»
– از رفیقی از پترزبورگ کاغذی دارم…
– از سیبری هم ممکنه فرار کنه، درسته؟
– البته! رفیقم نوشته که به زودی محاکمه شروع میشه، حکم محکمه از حالا معلومه. همه اونها تبعید میشن، میبینین؟ این بیشرفهای پست فطرت عدالت را به شکل کمدی ننگینی در میآرن، متوجهاید، محاکمه پیش از صدور حکم، در پترزبورگ انجام گرفته.
چنانچه به ادبیات روسیه علاقمند هستید، به حتم از خواندن آثار سایر نویسندگان مطرح این کشور نیز لذت میبرید. برای آشنایی با آثار ایشان به بخشهای معرفی آثار لئو تولستوی، معرفی آثار میخائیل بولگاکف، معرفی آثار میخائیل شولوخوف، معرفی آثار داستایوفسکی، معرفی آثار ایوان تورگنیف، معرفی آثار نیکولای گوگول، معرفی آثار آنتون چخوف و معرفی آثار بوریس پاسترناک در وبسایت هر روز یک کتاب مراجعه کنید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات جهان، داستان خارجی، رمان
۰ برچسبها: ادبیات جهان، ماکسیم گورکی، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب