«سماع جان» اثری است از جلیل مسعودی فرد (نویسنده و استاد دانشگاه، متولد ۱۳۴۱) که در سال ۱۴۰۰ منتشر شده است. این کتاب به تبیین و تحلیل داستانهای مثنوی معنوی پرداخته است.
دربارهی سماع جان
جلیل مسعودی فرد در کتاب سماع جان ابیات مثنوی را به نثر روان و در قالبی داستانگونه برگردانده و با بیانی جذاب به تبیین و تحلیل حکایات این کتاب ارزشمند میپردازد. مفاهیم به کار رفته در این اثر از جنبههای مختلف مورد تحلیل ارزیابی قرار گرفتهاند تا شما را به رازگشایی اسرار مثنوی معنوی نایل کند.
گنجینۀ عرفان ایرانی – اسلامی، میراثی بینظیر از فرهنگ و اندیشه و تجربۀ زیستۀ ایرانیان سدههای گذشته است. گوهرهای این میراث برجسته بیشتر در قالب شعر فارسی عرضه شده است و در میان این گوهرهای باارزش، کتاب مثنوی درخشش خاصی دارد.
مولانا با بهرهمندی از میراث عرفانی مکتوب چهار قرن قبل از خویش که خود حاصل تجربۀ زیستۀ انسانهای معنوی قرون گذشته است، اثری آفریده که به قرون بعدی نورافشانی میکند. او حماسۀ انسانی و معنوی بیهمتایی خلق کرده است که میتواند به بخش عمدهای از نیازهای معنوی و روحانی انسان امروز نیز پاسخهای درخوری ارائه کند.
سماعِ جان؛ تبیین و تحلیل داستانهای مثنوی کتابی است برای خوانندگانی که علاقهمند به فرهنگ گرانسنگِ عرفان ایرانیاند اما چندان با دنیای شعر و شاعری آشنا نیستند و به ظرافتهای آن آشنایی ندارند و مایلاند که گوهرهای سخن را روشن و بیابهام و به نثر امروزی دریابند و از راز گوهرهای معرفتی و اخلاقی و معنوی آن بیپردۀ آرایههای ادبی بهرهمند شوند. مولانا راوی داستانهای دیگران است؛ روایت داستانهای عاشقانۀ دیگران به سخن مولانا شور خاصی بخشیده و طراوتی ویژه خلق کرده است.
جلال الدین محمد بلخی راوی داستانهای دیگران است؛ روایت داستانهای عاشقانه دیگران از زبان مولانا شور خاصی بخشیده و طراوتی ویژه خلق کرده است. مولانا آن داستانها را در قالبی نو و اندیشهای تازه بازآفرینی کرده است. داستان مثنوی، داستان نو شدن هموارۀ انسان است و نماندن و حرکت دائمی و پیوسته، و در مسیر کمال گام برداشتن است.
مولانا هم به ظاهر و قالب داستان توجه دارد و هم به محتوا و باطن آن اهمیت میدهد. او اندیشههای بینظیر و معارف معنوی خویش را در قالب حکایات ریخته و به خواننده عرضه داشته است. پس شناخت قصههای مثنوی، مقدمۀ شناخت اندیشههای او و کلید بازگشایی راز و رمزهای اوست.
قصههای مولانا نقدِحال ماست. ما با سیر در قصههای مثنوی به کشف گوهرهای نهانی و حقایق معنوی دست مییابیم که مهمترین سرمایۀ معنوی ما خواهد بود. سخنان این مرد بزرگ چراغِ راهِ انسانها در قرون مختلف است. او تجربیات خاص خود را به انسانها عرضه داشته و دیگران را در آن سهیم کرده است.
تا به امروز دربارۀ قصه و روایت در مثنوی پژوهشهای فراوانی صورت گرفته است و حکایات مثنوی از جنبههای مختلفی تحلیل شده است. جلیل مسعودی فرد در کتاب سماع جان تلاش کرده همۀ داستانهای مثنوی را به نثر روان برگرداند. در کتاب حاضر به سبب محدودیتها و ارزشهای حاکم اخلاقی بر جامعۀ امروز، از نقل شش داستان بلند و شش داستان کوتاه تمثیلی هزلآمیز صرفِنظر شده است.
بخشهایی از سماع جان
داستان شاخص و برجستۀ دیگر مثنوی، داستان پیر چنگی است. مأخذ این داستان را اسرارالتوحید دانستهاند، اما مولانا برای رسیدن به مقاصد خویش، شکل و محتوای داستان را تغییر داده است و داستانی دیگر آفریده است. پیام اصلی داستان این است که پیمودن راههای سلوک و وصول به حق، به یک شکل خاص و تنها به یک گونه از پرستش وابسته نیست. انسان باید قالبهای ذهنی و متعصبانۀ خویش را رها کند و دربارۀ رفتار دیگران بهراحتی قضاوت نکند.
آنچه مهم است این است که انسانْ تعصب و سختگیری را رها کند و تواضع و فروتنی پیشه سازد.
در این داستان دو شخصیت اصلی وجود دارد:
عُمَر: نماد فقیهی جزماندیش و سنتی است که با معیارهای ذهنی خودش رفتار دیگران را میسنجد و دربارۀ خوبی و بدی آنها قضاوت میکند.
پیرچنگی: نماد انسانی خطاکار که با فروتنی خطای خویش را میپذیرد و در راه جبران آن تلاش میکند و به درویشی قلندر که در راه دوست رفتارهای شیرینی دارد تبدیل میشود.
موضوع مهم دیگر داستان بحث اهمیت سماع و موسیقی است که مولوی در جایجای داستان به آن اشاره میکند.
داستان در دوران حکومت عُمَر – خلیفۀ دوم مسلمانان – اتفاق افتاده است.
……………………….
دزد و نشانه های دزد طاعت عامه، گناه خاصگان وصلت عامه، حجاب خاص دان مولانا در این داستان تمثیلی کوتاه از مراتب وصال سخن می گوید. همچنین بیان می دارد که معرفت شهودی از معرفت استدلالی بالاتر و به حقیقت نزدیک تر است. چه بسا کار خوبی که انسان به آن فراخوانده می شود ولی مانع دست یافتن او به کار خوب تر می گردد.
شخصی وارد خانه اش شد. ناگهان دید که دزدی به خانه او آمده است. دزد پا به فرار گذاشت و آن شخص به تعقیب او پرداخت. تا دو سه یمدان به دنبالش دوید و از رنج و خستگی غرق عرق شد. بر اثر تلاش آن قدر به دزد نزدیک شده بود که اگر یک خیز دیگری برمی داشت دزد را گرفته بود.
دزد همدستی داشت. وقتی این ماجرا را دید نگران شد و فریاد زد: «برگرد تا نشانه های بلا را به تو نشان بدهم؛ رد پای دزد اینجاست. ای مرد، شتاب کن! اینجا اوضاع بسیار وخیم است.» صاحب خانه با خود گفت: «شاید در آن طرف دزد دیگری باشد. اگر با شتاب باز نگردم گرفتاری بزرگ تری نصیبم می شود. شاید او به زن و فرزندم آسیبی برساند؛ در آن صورت دستگیر کردن این دزد چه فایده ای دارد؟ آن شخص از روی جوانمردی مرا صدا می زند. اگر پیش او نروم پشیمان خواهم شد.»
صاحب خانه که گمان کرده بود آن شخص از روی نیک خواهی و مهربانی او را صدا زده است، دزد را رها کرد و به خانه برگشت.
صاحب خانه به آن شخص گفت: «دوست خوبم، اوضاع چگونه است؟ داد و فریاد تو برای چیست؟» آن شخص گفت: «من رد پای دزد را یافتم. بیا این ردپای او را ببین. مسلما آن دزد بی شرف از این طرف رفته است.» صاحب خانه گفت: «این چه حرفی است که می گویی؟ من نزدیک بود دزد را بگیرم و تو مرا صدا می زنی که رد پای او را نشانم دهی؟ ای مردک! این چه یاوه ای است که به هم می بافی؟»
چنانچه به کتاب سماع جان علاقه دارید، احتمالاً از مطالعهی کتابهای پلهپله تا ملاقات خدا و بحر در کوزه نیز لذت خواهید برد.
6 اردیبهشت 1402
سماع جان
«سماع جان» اثری است از جلیل مسعودی فرد (نویسنده و استاد دانشگاه، متولد ۱۳۴۱) که در سال ۱۴۰۰ منتشر شده است. این کتاب به تبیین و تحلیل داستانهای مثنوی معنوی پرداخته است.
دربارهی سماع جان
جلیل مسعودی فرد در کتاب سماع جان ابیات مثنوی را به نثر روان و در قالبی داستانگونه برگردانده و با بیانی جذاب به تبیین و تحلیل حکایات این کتاب ارزشمند میپردازد. مفاهیم به کار رفته در این اثر از جنبههای مختلف مورد تحلیل ارزیابی قرار گرفتهاند تا شما را به رازگشایی اسرار مثنوی معنوی نایل کند.
گنجینۀ عرفان ایرانی – اسلامی، میراثی بینظیر از فرهنگ و اندیشه و تجربۀ زیستۀ ایرانیان سدههای گذشته است. گوهرهای این میراث برجسته بیشتر در قالب شعر فارسی عرضه شده است و در میان این گوهرهای باارزش، کتاب مثنوی درخشش خاصی دارد.
مولانا با بهرهمندی از میراث عرفانی مکتوب چهار قرن قبل از خویش که خود حاصل تجربۀ زیستۀ انسانهای معنوی قرون گذشته است، اثری آفریده که به قرون بعدی نورافشانی میکند. او حماسۀ انسانی و معنوی بیهمتایی خلق کرده است که میتواند به بخش عمدهای از نیازهای معنوی و روحانی انسان امروز نیز پاسخهای درخوری ارائه کند.
سماعِ جان؛ تبیین و تحلیل داستانهای مثنوی کتابی است برای خوانندگانی که علاقهمند به فرهنگ گرانسنگِ عرفان ایرانیاند اما چندان با دنیای شعر و شاعری آشنا نیستند و به ظرافتهای آن آشنایی ندارند و مایلاند که گوهرهای سخن را روشن و بیابهام و به نثر امروزی دریابند و از راز گوهرهای معرفتی و اخلاقی و معنوی آن بیپردۀ آرایههای ادبی بهرهمند شوند. مولانا راوی داستانهای دیگران است؛ روایت داستانهای عاشقانۀ دیگران به سخن مولانا شور خاصی بخشیده و طراوتی ویژه خلق کرده است.
جلال الدین محمد بلخی راوی داستانهای دیگران است؛ روایت داستانهای عاشقانه دیگران از زبان مولانا شور خاصی بخشیده و طراوتی ویژه خلق کرده است. مولانا آن داستانها را در قالبی نو و اندیشهای تازه بازآفرینی کرده است. داستان مثنوی، داستان نو شدن هموارۀ انسان است و نماندن و حرکت دائمی و پیوسته، و در مسیر کمال گام برداشتن است.
مولانا هم به ظاهر و قالب داستان توجه دارد و هم به محتوا و باطن آن اهمیت میدهد. او اندیشههای بینظیر و معارف معنوی خویش را در قالب حکایات ریخته و به خواننده عرضه داشته است. پس شناخت قصههای مثنوی، مقدمۀ شناخت اندیشههای او و کلید بازگشایی راز و رمزهای اوست.
قصههای مولانا نقدِحال ماست. ما با سیر در قصههای مثنوی به کشف گوهرهای نهانی و حقایق معنوی دست مییابیم که مهمترین سرمایۀ معنوی ما خواهد بود. سخنان این مرد بزرگ چراغِ راهِ انسانها در قرون مختلف است. او تجربیات خاص خود را به انسانها عرضه داشته و دیگران را در آن سهیم کرده است.
تا به امروز دربارۀ قصه و روایت در مثنوی پژوهشهای فراوانی صورت گرفته است و حکایات مثنوی از جنبههای مختلفی تحلیل شده است. جلیل مسعودی فرد در کتاب سماع جان تلاش کرده همۀ داستانهای مثنوی را به نثر روان برگرداند. در کتاب حاضر به سبب محدودیتها و ارزشهای حاکم اخلاقی بر جامعۀ امروز، از نقل شش داستان بلند و شش داستان کوتاه تمثیلی هزلآمیز صرفِنظر شده است.
بخشهایی از سماع جان
داستان شاخص و برجستۀ دیگر مثنوی، داستان پیر چنگی است. مأخذ این داستان را اسرارالتوحید دانستهاند، اما مولانا برای رسیدن به مقاصد خویش، شکل و محتوای داستان را تغییر داده است و داستانی دیگر آفریده است. پیام اصلی داستان این است که پیمودن راههای سلوک و وصول به حق، به یک شکل خاص و تنها به یک گونه از پرستش وابسته نیست. انسان باید قالبهای ذهنی و متعصبانۀ خویش را رها کند و دربارۀ رفتار دیگران بهراحتی قضاوت نکند.
آنچه مهم است این است که انسانْ تعصب و سختگیری را رها کند و تواضع و فروتنی پیشه سازد.
در این داستان دو شخصیت اصلی وجود دارد:
عُمَر: نماد فقیهی جزماندیش و سنتی است که با معیارهای ذهنی خودش رفتار دیگران را میسنجد و دربارۀ خوبی و بدی آنها قضاوت میکند.
پیرچنگی: نماد انسانی خطاکار که با فروتنی خطای خویش را میپذیرد و در راه جبران آن تلاش میکند و به درویشی قلندر که در راه دوست رفتارهای شیرینی دارد تبدیل میشود.
موضوع مهم دیگر داستان بحث اهمیت سماع و موسیقی است که مولوی در جایجای داستان به آن اشاره میکند.
داستان در دوران حکومت عُمَر – خلیفۀ دوم مسلمانان – اتفاق افتاده است.
……………………….
دزد و نشانه های دزد طاعت عامه، گناه خاصگان وصلت عامه، حجاب خاص دان مولانا در این داستان تمثیلی کوتاه از مراتب وصال سخن می گوید. همچنین بیان می دارد که معرفت شهودی از معرفت استدلالی بالاتر و به حقیقت نزدیک تر است. چه بسا کار خوبی که انسان به آن فراخوانده می شود ولی مانع دست یافتن او به کار خوب تر می گردد.
شخصی وارد خانه اش شد. ناگهان دید که دزدی به خانه او آمده است. دزد پا به فرار گذاشت و آن شخص به تعقیب او پرداخت. تا دو سه یمدان به دنبالش دوید و از رنج و خستگی غرق عرق شد. بر اثر تلاش آن قدر به دزد نزدیک شده بود که اگر یک خیز دیگری برمی داشت دزد را گرفته بود.
دزد همدستی داشت. وقتی این ماجرا را دید نگران شد و فریاد زد: «برگرد تا نشانه های بلا را به تو نشان بدهم؛ رد پای دزد اینجاست. ای مرد، شتاب کن! اینجا اوضاع بسیار وخیم است.» صاحب خانه با خود گفت: «شاید در آن طرف دزد دیگری باشد. اگر با شتاب باز نگردم گرفتاری بزرگ تری نصیبم می شود. شاید او به زن و فرزندم آسیبی برساند؛ در آن صورت دستگیر کردن این دزد چه فایده ای دارد؟ آن شخص از روی جوانمردی مرا صدا می زند. اگر پیش او نروم پشیمان خواهم شد.»
صاحب خانه که گمان کرده بود آن شخص از روی نیک خواهی و مهربانی او را صدا زده است، دزد را رها کرد و به خانه برگشت.
صاحب خانه به آن شخص گفت: «دوست خوبم، اوضاع چگونه است؟ داد و فریاد تو برای چیست؟» آن شخص گفت: «من رد پای دزد را یافتم. بیا این ردپای او را ببین. مسلما آن دزد بی شرف از این طرف رفته است.» صاحب خانه گفت: «این چه حرفی است که می گویی؟ من نزدیک بود دزد را بگیرم و تو مرا صدا می زنی که رد پای او را نشانم دهی؟ ای مردک! این چه یاوه ای است که به هم می بافی؟»
چنانچه به کتاب سماع جان علاقه دارید، احتمالاً از مطالعهی کتابهای پلهپله تا ملاقات خدا و بحر در کوزه نیز لذت خواهید برد.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات ایران، ادبیات کهن، عرفان
۰ برچسبها: ادبیات ایران، جلیل مسعودی فرد، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب