«نقطهی عطف» با نام کامل «نقطهی عطف: چگونه چیزهای کوچک تفاوتهای بزرگ ایجاد میکنند» اثری است از مالکوم گلدول (نویسنده و جامعهشناس کانادایی، متولد ۱۹۶۳) که در سال ۲۰۰۰ منتشر شده است. این کتاب به بررسی تاثیر تغییرات جامعهشناختی بر زندگی روزمرهی افراد میپردازد.
دربارهی نقطهی عطف
کتاب «نقطهی عطف»اولین کتاب از «مالکوم گلدول» روزنامهنگار کانادایی است که در سال ۲۰۰۰ منتشر شد. این کتاب به دنبال تبیین و توصیف تغییرات مبهم و ناشناختهی جامعهشناختی است که زندگی روزمره را تحت تأثیر خود قرار میدهد.
«مالکوم گلدول»، نویسندهی این اثر بر این باور است که ایدهها، محصولات، پیامها و رفتارها مانند ویروسها در جامعهی انسانی گسترش مییابند و زندگی را دستخوش تغییرات گستردهای میکنند. او در این کتاب به دنبال پاسخ برای این پرسش قدیمی است که چرا برخی از طرحها و ایدهها نسبت به بقیه فراگیرتر میشوند و به نقطهی اوج فروش و محبوبیت میرسند. او از اصل همهگیر شدن موضوعهای اجتماعی در این کتاب حرف میزند و از چگونگی سرایت کردن رفتار به دیگران و تأثیر آن بر اتفاقات بزرگ جوامع انسانی مانند فروش چند هزارتایی کفش در یک سال یا کاهش جرائم در شهر نیویورک میگوید.
کتاب «نقطهی عطف» با تکیه بر اصل همهگیر شدن، به این نکته اشاره دارد که تغییرات بزرگ بسیاری اوقات از حوادث کوچک ناشی میشوند، و این تغییرات ممکن است بهطور ناگهانی و با سرعت رخ دهد. اصل سرعت، اساس و مرکز ثقل ایدهی نقطهی عطف است. نقطهی عطف نقطهای است که یک تغییر در جامعه شروع به نمودار شدن میکند؛ مثلا در دهه ۷۰ مهاجرت رنگینپوستان به محلههای سفیدپوستنشین شهرهای شمال شرقی آمریکا زمانی که به ۲۰ درصد رسید، جامعه دچار تحول شد.
درواقع، لحظهی بازگشت یا عطف در جامعه، به لحظههایی گفته میشود که افراد به نقطهی بحرانی یا آستانه و یا نقطهی جوش برسند. این نقطهی عطف در تمام دگرگونیهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی وجود دارد.
مالکوم گلدول در این کتاب اصول و قوانین همهگیر شدن و شرایط مختلف برای بروز و ظهور آن را بررسی کرده و این موضوع را در چند مطالعه موردی نیز برای مخاطب تجزیه و تحلیل و شفافسازی کرده است.
کتاب نقطهی عطف در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۰ با بیش از ۷۸۸ هزار رای و ۱۵ هزار نقد و نظر است. همچنین باید اشاره کرد که این کتاب در ایران با ترجمههایی مهدی قراچهداغی، فهیمه فتحی و فریبرز آذرنیا به بازار عرضه شده است.
فهرست مطالب نقطهی عطف
کتاب نقطهی عطف در هشت فصل به شرح زیر منتشر شده است:
- فصل نخست: سه اصل همهگیر شدن (اپیدمی)
- فصل دوم: قانون حداقل: رابطها – خبرههای بازار – فروشندگان
- فصل سوم: فراموش نکردن یا مسئلهی چسبناک بودن پیام
- فصل چهارم: شرایط محیطی (بخش نخست): افزایش و کاهش جرم در نیویورک
- فصل پنجم: شرایط محیطی (بخش دوم): ۱۵۰، یک عدد سحرآمیز
- فصل ششم: مطالعهی موضوعی: شایعه – کفشهای کتانی – تفسیر پیام
- فصل هفتم مطالعهی موضوعی: خودکشی – سیگار کشیدن – جستوجو برای سیگار بیمزه
- فصل هشتم: نتیجه: تمرکز – آزمایش – و اعتقاد
بخش از نقطهی عطف
در کریسمس ۲۲ دسامبر ۱۹۸۴، برنارد گوتز، از آپارتمانش واقع در محله گرینویچ ویلج منهتن خارج شد و به سمت ایستگاه مترو، در تقاطع خیابان چهاردهم و هفتم، حرکت کرد. او باریک اندام و ۳۷ یا ۳۸ ساله بود. عینک زده بود و شلواری جین با یک بادگیر به تن داشت. در ایستگاه مترو سوار خط سریعالسیر شماره دو شد که به مرکز شهر میرفت.
روی یک صندلی، نزدیک به چهار جوان سیاهپوست نشست. در آن واگن بیست نفر مسافر هم بودند که همگی در انتهای واگن نشسته بودند تا از تیررس جوانان سیاهپوست چموش، که به این طرف و آن طرف میپریدند، به دور باشند. گوتز هم بیخبر و بیخیال روی صندلی نشسته بود. تروی کانتی، یکی از آن چهار نفر، بهسوی گوتز رفت و گفت: «حالت چه طوره؟» سپس با دوستش باری آلن، نزدیکتر رفتند و از او خواستند پنج دلار بدهد.
جیمز را مسور، جوان سوم، به جیب گوتز اشاره کرد و گفت: «بچهها مثل اینکه اسلحه داره.» گوتز از آن دو پرسید: «چی میخواید؟» کانتی دوباره تکرار کرد: «پنج دلار بده.» گوتز به چهره جوان نگاه کرد که همان طور که بعدها در اداره پلیس در اعترافاتش گفته بود – چشمانش برق میزد و میخندید.
در ظاهر از اینکه زورگیری میکرد خوشحال بود. خوب همینها هم باعث مرگش شد. گوتز دست به جیب برد و یک هفتتیر ۳۸ میلیمتری اسمیت و وسون پنج گلولهای را بیرون کشید و به هریک از آنان، یک گلوله شلیک کرد. یکی از آنها هنوز نفس میکشید.
گوتز بالای سرش رفت و گفت: «مثل اینکه تو هنوز حالت خوبه. بیا این هم یکی دیگه!» گلوله پنجم به کمر کابی خورد و او را تا آخر عمر فلج کرد.
در آن شلوغیهای تیراندازی، فردی ترمز اضطراری قطار را کشید و قطار ایستاد. همه مسافران بهسوی واگن کناری گریختند؛ فقط دو زن در گوشهای میخکوب شده بودند. گوتز بهسوی یکی از آنها رفت و پرسید: «حالت خوبه؟» زن پاسخ داد: «خوبم.» گوتز بهسوی زن دوم رفت، که خودش را به مردن زده بود. از او دو بار حالش را پرسید، سرانجام زن با سر علامت داد که حالش خوب است. رئیس قطار سررسید و از گوتز پرسید: «تو پلیسی؟» گوتز گفت: «نه، ولی نمیدونم چرا این کار را کردم.» سپس درنگی کرد و ادامه داد: «میخواستند جیبم را خالی کنند.»
رئیس قطار از گوتز خواست اسلحهاش را تحویل دهد. گوتز نپذیرفت. در واگن را باز کرد و از روی زنجیر به بیرون پرید و در تاریکی تونل ناپدید شد.
اگر به کتاب نقطهی عطف علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی بهترین کتابهای جامعهشناسی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای مشابه آشنا شوید.
28 اردیبهشت 1402
نقطهی عطف
«نقطهی عطف» با نام کامل «نقطهی عطف: چگونه چیزهای کوچک تفاوتهای بزرگ ایجاد میکنند» اثری است از مالکوم گلدول (نویسنده و جامعهشناس کانادایی، متولد ۱۹۶۳) که در سال ۲۰۰۰ منتشر شده است. این کتاب به بررسی تاثیر تغییرات جامعهشناختی بر زندگی روزمرهی افراد میپردازد.
دربارهی نقطهی عطف
کتاب «نقطهی عطف»اولین کتاب از «مالکوم گلدول» روزنامهنگار کانادایی است که در سال ۲۰۰۰ منتشر شد. این کتاب به دنبال تبیین و توصیف تغییرات مبهم و ناشناختهی جامعهشناختی است که زندگی روزمره را تحت تأثیر خود قرار میدهد.
«مالکوم گلدول»، نویسندهی این اثر بر این باور است که ایدهها، محصولات، پیامها و رفتارها مانند ویروسها در جامعهی انسانی گسترش مییابند و زندگی را دستخوش تغییرات گستردهای میکنند. او در این کتاب به دنبال پاسخ برای این پرسش قدیمی است که چرا برخی از طرحها و ایدهها نسبت به بقیه فراگیرتر میشوند و به نقطهی اوج فروش و محبوبیت میرسند. او از اصل همهگیر شدن موضوعهای اجتماعی در این کتاب حرف میزند و از چگونگی سرایت کردن رفتار به دیگران و تأثیر آن بر اتفاقات بزرگ جوامع انسانی مانند فروش چند هزارتایی کفش در یک سال یا کاهش جرائم در شهر نیویورک میگوید.
کتاب «نقطهی عطف» با تکیه بر اصل همهگیر شدن، به این نکته اشاره دارد که تغییرات بزرگ بسیاری اوقات از حوادث کوچک ناشی میشوند، و این تغییرات ممکن است بهطور ناگهانی و با سرعت رخ دهد. اصل سرعت، اساس و مرکز ثقل ایدهی نقطهی عطف است. نقطهی عطف نقطهای است که یک تغییر در جامعه شروع به نمودار شدن میکند؛ مثلا در دهه ۷۰ مهاجرت رنگینپوستان به محلههای سفیدپوستنشین شهرهای شمال شرقی آمریکا زمانی که به ۲۰ درصد رسید، جامعه دچار تحول شد.
درواقع، لحظهی بازگشت یا عطف در جامعه، به لحظههایی گفته میشود که افراد به نقطهی بحرانی یا آستانه و یا نقطهی جوش برسند. این نقطهی عطف در تمام دگرگونیهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی وجود دارد.
مالکوم گلدول در این کتاب اصول و قوانین همهگیر شدن و شرایط مختلف برای بروز و ظهور آن را بررسی کرده و این موضوع را در چند مطالعه موردی نیز برای مخاطب تجزیه و تحلیل و شفافسازی کرده است.
کتاب نقطهی عطف در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۰ با بیش از ۷۸۸ هزار رای و ۱۵ هزار نقد و نظر است. همچنین باید اشاره کرد که این کتاب در ایران با ترجمههایی مهدی قراچهداغی، فهیمه فتحی و فریبرز آذرنیا به بازار عرضه شده است.
فهرست مطالب نقطهی عطف
کتاب نقطهی عطف در هشت فصل به شرح زیر منتشر شده است:
بخش از نقطهی عطف
در کریسمس ۲۲ دسامبر ۱۹۸۴، برنارد گوتز، از آپارتمانش واقع در محله گرینویچ ویلج منهتن خارج شد و به سمت ایستگاه مترو، در تقاطع خیابان چهاردهم و هفتم، حرکت کرد. او باریک اندام و ۳۷ یا ۳۸ ساله بود. عینک زده بود و شلواری جین با یک بادگیر به تن داشت. در ایستگاه مترو سوار خط سریعالسیر شماره دو شد که به مرکز شهر میرفت.
روی یک صندلی، نزدیک به چهار جوان سیاهپوست نشست. در آن واگن بیست نفر مسافر هم بودند که همگی در انتهای واگن نشسته بودند تا از تیررس جوانان سیاهپوست چموش، که به این طرف و آن طرف میپریدند، به دور باشند. گوتز هم بیخبر و بیخیال روی صندلی نشسته بود. تروی کانتی، یکی از آن چهار نفر، بهسوی گوتز رفت و گفت: «حالت چه طوره؟» سپس با دوستش باری آلن، نزدیکتر رفتند و از او خواستند پنج دلار بدهد.
جیمز را مسور، جوان سوم، به جیب گوتز اشاره کرد و گفت: «بچهها مثل اینکه اسلحه داره.» گوتز از آن دو پرسید: «چی میخواید؟» کانتی دوباره تکرار کرد: «پنج دلار بده.» گوتز به چهره جوان نگاه کرد که همان طور که بعدها در اداره پلیس در اعترافاتش گفته بود – چشمانش برق میزد و میخندید.
در ظاهر از اینکه زورگیری میکرد خوشحال بود. خوب همینها هم باعث مرگش شد. گوتز دست به جیب برد و یک هفتتیر ۳۸ میلیمتری اسمیت و وسون پنج گلولهای را بیرون کشید و به هریک از آنان، یک گلوله شلیک کرد. یکی از آنها هنوز نفس میکشید.
گوتز بالای سرش رفت و گفت: «مثل اینکه تو هنوز حالت خوبه. بیا این هم یکی دیگه!» گلوله پنجم به کمر کابی خورد و او را تا آخر عمر فلج کرد.
در آن شلوغیهای تیراندازی، فردی ترمز اضطراری قطار را کشید و قطار ایستاد. همه مسافران بهسوی واگن کناری گریختند؛ فقط دو زن در گوشهای میخکوب شده بودند. گوتز بهسوی یکی از آنها رفت و پرسید: «حالت خوبه؟» زن پاسخ داد: «خوبم.» گوتز بهسوی زن دوم رفت، که خودش را به مردن زده بود. از او دو بار حالش را پرسید، سرانجام زن با سر علامت داد که حالش خوب است. رئیس قطار سررسید و از گوتز پرسید: «تو پلیسی؟» گوتز گفت: «نه، ولی نمیدونم چرا این کار را کردم.» سپس درنگی کرد و ادامه داد: «میخواستند جیبم را خالی کنند.»
رئیس قطار از گوتز خواست اسلحهاش را تحویل دهد. گوتز نپذیرفت. در واگن را باز کرد و از روی زنجیر به بیرون پرید و در تاریکی تونل ناپدید شد.
اگر به کتاب نقطهی عطف علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی بهترین کتابهای جامعهشناسی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای مشابه آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، جامعهشناسی
۰ برچسبها: ادبیات جهان، مالکوم گلدول، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب