«موریانه» اثری است از سیدمجتبی آقا بزرگ علوی (نویسندهی اهل تهران، از ۱۲۸۳ تا ۱۳۷۵) که در سال ۱۳۶۸ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجراهای دههی ۱۳۳۰ تا پایان دورهی پهلوی از زبان یک مامور ساواک میپردازد.
دربارهی موریانه
کتاب موریانه نوشتهی بزرگ علوی است. او در این کتاب اتفاقات آخرین سالهای حکومت پهلوی را روایت میکند. این کتاب داستان تنها پسر خانوادهای ایرانی است که ناخواسته وارد سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) میشود و مجبور به کارهایی می شود که برگشت از آنها غیرممکن است. بزرگ علوی در این کتاب، در کنار روایت داستانی جذاب نقدی جانانه به ساواک نیز انجام می دهد.
علت انتخاب نام موریانه برای این کتاب هم همین است. علوی معتقد بود سازمان ساواک مانند موریانه که به جان چوب میافتد، به جان مملکت افتاده است و سعی در تخریب کشور دارد.
کتاب موریانه شاید همچون آثار دیگر علوی، «گیلهمرد» و «چشمهایش» بر سر زبانهای نیافتاده باشد، اما شاهکاری هنرمندانه با ساختاری محکم و درونمایهای روشن است.
کتاب موریانه در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۰۸ با بیش از ۳۰۰ رای و ۳۰ نقد و نظر است.
داستان موریانه
علوی در داستان موریانه وقایع سالهای پایانی حکومت پهلوی را از زبان یک ساواکی روایت میکند. او تنها پسر خانواده است که ناخواسته و از روی ناآگاهی قربانی ساواک میشود و پا در راهی میگذارد که دیگر برایش بازگشتی ندارد.
علوی در کنار خط اصلی داستان ساختار و ساختمان از هم پاشیده نظام شاهنشاهی را با دستچین کردن تصاویر، موقعیتها و لحظههایی از عملکرد افراد چه در زندگی خصوصی و چه در زندگی سیاسی- اجتماعی بهتصویر میکشد.
داستان موریانه اینگونه آغاز میشود: من یک ساواکی هستم. از اینکه چنین شغلی اختیار کرده بودم نه شرمندهام نه مغرور. این هم کاری است مانند کارهای دیگر. مگر کارمندان وزارت دارائی همه دزدند و یا کسانی که در دادگاهها دسته دسته مردم را با گناه یا بیگناه به زندان میفرستند یا به پای دار، همهشان آدمکشند؟
علوی در این اثر محیط را برای مخاطب به تصویر میکشد. کاری که به بیشترین مهارت در داستاننویسی نیازمند است. موریانه موجودی ریز است که چوب را پوک و سست میکند و در این جا شخصیتی است که پایههای زندگی مردم و حتی پایههای زندگی خودش را سست و پوک می کند. موریانه نمادی از ویران کردن است و علوی با مهارت تمام این ویرانیها را به تصویر میکشد.
بخشی از موریانه
من یک ساواکى هستم. از اینکه چنین شغلى اختیار کرده بودم نه شرمندهام نه مغرور. این هم کارى است مانند کارهاى دیگر. مگر کارمندان وزارت دارائى همه دزدند و یا کسانى که در دادگاهها دسته دسته مردم را با گناه یا بىگناه به زندان مىفرستند یا به پاى دار، همهشان آدم کشند؟
تنها در یک اداره دولتى کارکردن جرم نیست. مگر مىشود در کشورى بىنگهبانى زندگى کرد؟ مگر در کشور آزاد امریکا سى آى ا وجود ندارد؟ در انگلستان اینتلیجنت سرویس نیست؟ در فرانسه رکن دوم و در روسیه کا گ ب؟ همهجا هست باید هم باشد. امروز هم اگر پایش بیفتد حاضرم براى هرکس که باشد کار کنم. خوبى یا بدى شغلى بسته به وابستگىهاى آن است. آرى من رشوه گرفتهام.
مگر در شهربانى و دادگسترى رشوهگیرى رواج ندارد؟ در دادگسترى و ارتش هم هست. چرا در سازمان امنیت و اطلاعات کشور نباشد؟ اما من کسى را شکنجه نکردهام. احدى را نکشتهام. سببش این است که عرضه نداشتم. اما دیدهام که خرابکاران را زجر دادهاند. بماند… من خیلى چیزها دیدهام. خیلى چیزها مىدانم. تا دیروز نمىتوانستم بگویم و بنویسم. نمىتوانستم به دیگران آنچه فکر کردم و احساس، بروز دهم. اما حالا مثلا آزادم. دهان بندان نیست. در کشورى که من دارم جان مىکنم اقلا این اختیار را دارم آنچه سالها در دل نگاه داشتهام روى کاغذ بیاورم.
هیچ شرمى ندارم. کارهاى بدى هم که کردهام مىگویم. قصدم این است آنچه درباره دیگران مىنویسم قابل قبول باشد. حالا که من دارم خودم را خراب مىکنم چرا آبروى دیگران را نریزم. من در ردههاى بالاى ساواک بودهام. از پائین شروع کردم. از آن خردهریزها هم نبودهام. در سالهاى اول فقط گاهى پاره استخوانى به من مىرسید. گوشتهاى چرب و نرمش را آن بالائىها مىخوردند و پسماندهاش به امثال من مىرسید. از آن آب و دانه در نمىآمد.
گفتم اینجور نمىشود. به من هم باید سهمى برسد. کوشیدم از پلهها بالا بروم. مدتها قسمت من همین بود که شکم زن و بچهام را سیر کنم و اتوموبیلى بخرم و سفر کنم. آن دوره گذشت. دیگر چیزى باقى نمانده هرچه ذخیره کرده بودم بر باد رفت. حالا جل و پلاسى ندارم. بدبختى هستم شکست خورده، مفلوک، چلاق، پایم تیر خورده و چیزى نمانده بود که این تیر به قلبم یا به سرم بخورد. دوندگى دیگر ازم برنمىآید. فقط دستم کار مىکند. مغزم پوک است. اگرچه تصدیق دانشگاهى در دست دارم و مثلا لیسانسیه هم هستم سواد حسابى ندارم.
هرچه به ذهنم برسد مىنویسم. لفاظى بلد نیستم. عبارتپردازى هم یاد نگرفتهام. در تمام عمرم دهتا نامه هم ننوشتم. کسى نداشتم بهاش نامه بنویسم نه دوست و نه آشنا. عوضش گزارش نوشتهام. نوشتن حالا وسیلهاى براى نان خوردن من شده. فصاحت و بلاغتى در کار نیست. همینقدر که چند نفر بخوانند و دریابند که باید به من باج بدهند برایم کافى است.
چنانچه به کتاب «موریانه» علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین کتابهای سیدمجتبی آقا بزرگ علوی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسندهی شهیر و چیرهدست ایرانی آشنا شوید.
17 تیر 1402
موریانه
«موریانه» اثری است از سیدمجتبی آقا بزرگ علوی (نویسندهی اهل تهران، از ۱۲۸۳ تا ۱۳۷۵) که در سال ۱۳۶۸ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجراهای دههی ۱۳۳۰ تا پایان دورهی پهلوی از زبان یک مامور ساواک میپردازد.
دربارهی موریانه
کتاب موریانه نوشتهی بزرگ علوی است. او در این کتاب اتفاقات آخرین سالهای حکومت پهلوی را روایت میکند. این کتاب داستان تنها پسر خانوادهای ایرانی است که ناخواسته وارد سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) میشود و مجبور به کارهایی می شود که برگشت از آنها غیرممکن است. بزرگ علوی در این کتاب، در کنار روایت داستانی جذاب نقدی جانانه به ساواک نیز انجام می دهد.
علت انتخاب نام موریانه برای این کتاب هم همین است. علوی معتقد بود سازمان ساواک مانند موریانه که به جان چوب میافتد، به جان مملکت افتاده است و سعی در تخریب کشور دارد.
کتاب موریانه شاید همچون آثار دیگر علوی، «گیلهمرد» و «چشمهایش» بر سر زبانهای نیافتاده باشد، اما شاهکاری هنرمندانه با ساختاری محکم و درونمایهای روشن است.
کتاب موریانه در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۰۸ با بیش از ۳۰۰ رای و ۳۰ نقد و نظر است.
داستان موریانه
علوی در داستان موریانه وقایع سالهای پایانی حکومت پهلوی را از زبان یک ساواکی روایت میکند. او تنها پسر خانواده است که ناخواسته و از روی ناآگاهی قربانی ساواک میشود و پا در راهی میگذارد که دیگر برایش بازگشتی ندارد.
علوی در کنار خط اصلی داستان ساختار و ساختمان از هم پاشیده نظام شاهنشاهی را با دستچین کردن تصاویر، موقعیتها و لحظههایی از عملکرد افراد چه در زندگی خصوصی و چه در زندگی سیاسی- اجتماعی بهتصویر میکشد.
داستان موریانه اینگونه آغاز میشود: من یک ساواکی هستم. از اینکه چنین شغلی اختیار کرده بودم نه شرمندهام نه مغرور. این هم کاری است مانند کارهای دیگر. مگر کارمندان وزارت دارائی همه دزدند و یا کسانی که در دادگاهها دسته دسته مردم را با گناه یا بیگناه به زندان میفرستند یا به پای دار، همهشان آدمکشند؟
علوی در این اثر محیط را برای مخاطب به تصویر میکشد. کاری که به بیشترین مهارت در داستاننویسی نیازمند است. موریانه موجودی ریز است که چوب را پوک و سست میکند و در این جا شخصیتی است که پایههای زندگی مردم و حتی پایههای زندگی خودش را سست و پوک می کند. موریانه نمادی از ویران کردن است و علوی با مهارت تمام این ویرانیها را به تصویر میکشد.
بخشی از موریانه
من یک ساواکى هستم. از اینکه چنین شغلى اختیار کرده بودم نه شرمندهام نه مغرور. این هم کارى است مانند کارهاى دیگر. مگر کارمندان وزارت دارائى همه دزدند و یا کسانى که در دادگاهها دسته دسته مردم را با گناه یا بىگناه به زندان مىفرستند یا به پاى دار، همهشان آدم کشند؟
تنها در یک اداره دولتى کارکردن جرم نیست. مگر مىشود در کشورى بىنگهبانى زندگى کرد؟ مگر در کشور آزاد امریکا سى آى ا وجود ندارد؟ در انگلستان اینتلیجنت سرویس نیست؟ در فرانسه رکن دوم و در روسیه کا گ ب؟ همهجا هست باید هم باشد. امروز هم اگر پایش بیفتد حاضرم براى هرکس که باشد کار کنم. خوبى یا بدى شغلى بسته به وابستگىهاى آن است. آرى من رشوه گرفتهام.
مگر در شهربانى و دادگسترى رشوهگیرى رواج ندارد؟ در دادگسترى و ارتش هم هست. چرا در سازمان امنیت و اطلاعات کشور نباشد؟ اما من کسى را شکنجه نکردهام. احدى را نکشتهام. سببش این است که عرضه نداشتم. اما دیدهام که خرابکاران را زجر دادهاند. بماند… من خیلى چیزها دیدهام. خیلى چیزها مىدانم. تا دیروز نمىتوانستم بگویم و بنویسم. نمىتوانستم به دیگران آنچه فکر کردم و احساس، بروز دهم. اما حالا مثلا آزادم. دهان بندان نیست. در کشورى که من دارم جان مىکنم اقلا این اختیار را دارم آنچه سالها در دل نگاه داشتهام روى کاغذ بیاورم.
هیچ شرمى ندارم. کارهاى بدى هم که کردهام مىگویم. قصدم این است آنچه درباره دیگران مىنویسم قابل قبول باشد. حالا که من دارم خودم را خراب مىکنم چرا آبروى دیگران را نریزم. من در ردههاى بالاى ساواک بودهام. از پائین شروع کردم. از آن خردهریزها هم نبودهام. در سالهاى اول فقط گاهى پاره استخوانى به من مىرسید. گوشتهاى چرب و نرمش را آن بالائىها مىخوردند و پسماندهاش به امثال من مىرسید. از آن آب و دانه در نمىآمد.
گفتم اینجور نمىشود. به من هم باید سهمى برسد. کوشیدم از پلهها بالا بروم. مدتها قسمت من همین بود که شکم زن و بچهام را سیر کنم و اتوموبیلى بخرم و سفر کنم. آن دوره گذشت. دیگر چیزى باقى نمانده هرچه ذخیره کرده بودم بر باد رفت. حالا جل و پلاسى ندارم. بدبختى هستم شکست خورده، مفلوک، چلاق، پایم تیر خورده و چیزى نمانده بود که این تیر به قلبم یا به سرم بخورد. دوندگى دیگر ازم برنمىآید. فقط دستم کار مىکند. مغزم پوک است. اگرچه تصدیق دانشگاهى در دست دارم و مثلا لیسانسیه هم هستم سواد حسابى ندارم.
هرچه به ذهنم برسد مىنویسم. لفاظى بلد نیستم. عبارتپردازى هم یاد نگرفتهام. در تمام عمرم دهتا نامه هم ننوشتم. کسى نداشتم بهاش نامه بنویسم نه دوست و نه آشنا. عوضش گزارش نوشتهام. نوشتن حالا وسیلهاى براى نان خوردن من شده. فصاحت و بلاغتى در کار نیست. همینقدر که چند نفر بخوانند و دریابند که باید به من باج بدهند برایم کافى است.
چنانچه به کتاب «موریانه» علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین کتابهای سیدمجتبی آقا بزرگ علوی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسندهی شهیر و چیرهدست ایرانی آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات ایران، داستان ایرانی، داستان معاصر، رمان
۰ برچسبها: ادبیات ایران، بزرگ علوی، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب