«پدر، عشق و پسر» اثری است از سیدمهدی شجاعی (نویسندهی اهل تهران، متولد ۱۳۳۹) که در سال ۱۳۷۳ منتشر شده است. این کتاب در قالب روایت داستانی زیبا، به روایت زندگی حضرت علیاکبر(ع) فرزند امام حسین (ع) میپردازد.
دربارهی پدر، عشق و پسر
کتاب پدر، عشق و پسر داستانی زیبا و لطیف از سید مهدی شجاعی است که در انتشارات کتاب نیستان به چاپ رسیده است. این اثر که از زبان اسب حضرت علی اکبر (ع) روایت میشود، فرازهایی را از زندگی آن حضرت به تصویر کشیده است.
رویدادها و اتفاقات در این کتاب صوتی از زاویهی اول شخص و از زبان اسب حضرت علی اکبر به نام عقاب بیان میشود و مخاطب راوی در قصه، مادر ارجمند حضرت علی اکبر، لیلی بنت ابیمرّه است.
کتاب پدر، عشق و پسر از ده مجلس تشکیل شده که در هر مجلس، عقاب با زبانی شیرین و جذاب، پردهای از زندگی حضرت علیاکبر (ع) را بازگو میکند و مجالس پایانی، شهادت آن حضرت در کربلا را به نمایش میگذارند. هر قسمتی از زندگی حضرت علی اکبر (ع) که در مجالس دهگانه نشان داده میشود، در پایان به واقعهی کربلا مربوط میشود و به همین دلیل، تمام مجالس رنگ عاشورایی خود را حفظ میکنند.
کتاب پدر، عشق و پسر در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۷ با بیش از ۱۱۵۸ رای و ۱۶۴ نقد و نظر است.
داستان پدر، عشق و پسر
کتاب پدر، عشق و پسر در ده فصل که با نام «مجلس» در کتاب آورده شده زندگی حضرت علیاکبر (ع) را از زبان عقاب، اسب ایشان بازگو میکند.
عقاب زندگی این حضرت را برای لیلی بنت ابیمرّه، مادر علیاکبر روایت میکند. لیلی بنت ابیمرّه که در حماسهی عاشورا حضور نداشته و در بستر بیماری بوده است، داستان شهادت پسرش را از زبان اسب او که همواره همراهش بوده، میشنود. این ده مجلس به واقعهی عاشورا در ماه محرم منتهی میشود.
«مجلس اول» چگونگی به ارث رسیدن عقاب به حضرت علیاکبر (ع) است و «مجلس دوم» ولادت ایشان را به تصویر میکشد و عقاب اینطور آن لحظه را برای مادر حضرت علیاکبر علیهما السلام تعریف میکند :«عجیب بود این شباهت! آنقدر که من به محض تولد او، بوی پیامبر را در فضای حیاط استشمام کردم.یادت هست آن بیقراریهای مرا؟ آن شیهههای بیوقتم را؛ آن سم زمین کوبیدنهایم را؟ آنقدر که اهل خانه را به عجز آوردم و تا نوزاد را نشانم ندادند، آرام نگرفتم.».
«مجلس سوم» روایت دوران جوانی آن حضرت است. زمانی که امان به «عباس بن علی» و «علی بن الحسین» پیشنهاد میدهد که سپاه حسین (ع) را ترک کنند و به دشمنان حسین بپوندند. پس از روایت این پیشنهاد، عقاب «مجلس چهارم» را که ادامهی واقعهی کربلا و قصهی شب عاشورا است تعریف میکند. حضرت علیاکبر (ع) در این شب سوار بر عقاب به همراه بیست پیاده و سی سوار برای آوردن آب، خیمهها را ترک میکنند.
عقاب در «مجلس پنجم» کتاب پدر، عشق و پسر راوی ابطهی عاشقانه امام حسین (ع) و حضرت علیاکبر (ع) است. عقاب علاقهی تکرارنشدنی بین پدر و پسر را اینگونه بیان میکند :«گاهی احساس میکردم که رابطه حسین با علی اکبر فقط رابطهی یک پدر و پسر نیست، رابطهی یک باغبان با زیباترین گل آفرینش است.».
«مجلس ششم» کتاب، روایت حضور حضرت علیاکبر (ع) در میدان جنگ در کربلاست. ایشان مقابل دشمن اینگونه شروع به رجزخوانی میکنند :«این منم، علی، فرزند حسین بن علی! سوگند به بیت الله که ماییم پرچمدار ولایت نبی. به خدا قسم که این دشمن بیپدر بر ما حکومت نمیتواند کرد.
من با این شمشیر آخته به حمایت از پدرم ایستادهام. و آن چنان که شایستهی یک جوان هاشمی قریشی است، جنگ میکنم.». پس از حضور علیاکبر در صحنهی جنگ؛ عقاب داستان تشنگی و عطش ایشان را در «مجلس هفتم» برای لیلی بازگو میکند.
«مجلس هشتم» که یکی از تاثیرگذارترین فصلهای کتاب صوتی پدر، عشق و پسر است، روایت پیشروی علیاکبر به سمت دشمن و کشته شدن او به دست سپاه یزید است. سید مهدی شجاعی با قلم توانای خود توانسته است این صحنهی دردناک و تلخ که منتهی به شهادت حضرت علیاکبر (ع) میشود را به تصویر بکشد. در «مجلس نهم» عقاب بیقراری امام حسین (ع) را پس از شهادت حضرت علیاکبر (ع) را برای لیلی تعریف میکند.
فصل آخر کتاب با عنوان «مجلس دهم» است که عقاب بیان میکند به زودی خواهد مرد و لیلی برای شنیدن لحظههای آخر عمر امام حسین (ع) باید به نزد امام سجاد (ع) برود.
بخشی از پدر، عشق و پسر
علی، آشکارا سبکتر شده بود. من که حامل او بودم و مرکب و مرکوب او، به وضوح این سبکی را در مییافتم. پیش از این احساس میکردم که علی بر من نشسته است با یک سلسه از حلقههای سنگین رنجیر. علی بر من نشسته است با یک سلسله کوه. اگر چه سخت نبود، اگر چه به خاطر علی همه چیز آسان مینمود، اما متفاوت بود. اکنون احساس میکردم که پرندهای بر من نشسته است به همان بیوزنی و سبکبالی.
گفت :«بچرخیم» و من از خدا میخواستم. و با خود شروع کرد به ترنم این عبارات. ترنمی که آرام آرام، جوهرهاش بیشتر شد و رنگ رجز به خود گرفت :«اکنون زمین و زمان جان میدهد برای جنگیدن. حالیا پردهها کنار رفته است. مصداقها آشکار شده است و حقیقت رخ نموده است. بیایید! پیش بیایید که من عقبگرد نیاموختهام. تا بدنهای شما هست، غلاف، به چه کار میآید؟!»
او اگر چه این چنین میگفت، اما احساس من این بودکه این بار برای جنگیدن نیامده است؛ آمده است برای کشته شدن. جنازهها را از زمین برچیده بودند، اما خون همچنان بر سطح میدان دلمه بسته بود. خون بسان اسفنجی شده بود که اگر چه به چشم جامد میآمد، ولی وقتی بر آن پا مینهادی خون تازه از زیر آن ترشح میکرد. آفتاب درست در وسط آسمان، نه، درست در وسط میدان بر زمین نشسته بود. هرم گرما پلک چشمها را هم میسوزاند.
نه فقط دهان که حتی مجاری بینیام هم از شدت عطش خشک شده بود. احساس میکردم که خون به زحمت در لابلای رگهایم راه باز میکند. اما علی به گمانم دیگر تشنه نبود. اسب اگر حال و روز سوارش را نفهمد که اسب نیست. آن عقیقی که او مکیده بود، به آن چشمهای که او دهان سپرده بود، بر آن جامی که او لب زده بود و گذاشته بود و برنداشته بود، در پس آنچه نوش کرده بود، تشنگی دیگر معنا نداشت.
آنچه او اکنون داشت، شادمانی و طربی غیرقابل وصف بود. حال او آسمان تا زمین با میدان اول تفاوت میکرد. تفاوتی میان مبارزه و معانقه. تفاوتی میان ستیز و معاشقه. این حال خوشش مرا نیز به وجد آورده بود. چرخ میزدیم. شمشیر آختهاش با تمام شانه و کتف، در هوا میچرخید، اما گردن هیچ گردنکشی داوطلب تماس با این شمشیر نمیشد.
چنانچه به کتاب «پدر، عشق و پسر» علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی کتابهای سیدمهدی شجاعی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
3 مرداد 1402
پدر، عشق و پسر
«پدر، عشق و پسر» اثری است از سیدمهدی شجاعی (نویسندهی اهل تهران، متولد ۱۳۳۹) که در سال ۱۳۷۳ منتشر شده است. این کتاب در قالب روایت داستانی زیبا، به روایت زندگی حضرت علیاکبر(ع) فرزند امام حسین (ع) میپردازد.
دربارهی پدر، عشق و پسر
کتاب پدر، عشق و پسر داستانی زیبا و لطیف از سید مهدی شجاعی است که در انتشارات کتاب نیستان به چاپ رسیده است. این اثر که از زبان اسب حضرت علی اکبر (ع) روایت میشود، فرازهایی را از زندگی آن حضرت به تصویر کشیده است.
رویدادها و اتفاقات در این کتاب صوتی از زاویهی اول شخص و از زبان اسب حضرت علی اکبر به نام عقاب بیان میشود و مخاطب راوی در قصه، مادر ارجمند حضرت علی اکبر، لیلی بنت ابیمرّه است.
کتاب پدر، عشق و پسر از ده مجلس تشکیل شده که در هر مجلس، عقاب با زبانی شیرین و جذاب، پردهای از زندگی حضرت علیاکبر (ع) را بازگو میکند و مجالس پایانی، شهادت آن حضرت در کربلا را به نمایش میگذارند. هر قسمتی از زندگی حضرت علی اکبر (ع) که در مجالس دهگانه نشان داده میشود، در پایان به واقعهی کربلا مربوط میشود و به همین دلیل، تمام مجالس رنگ عاشورایی خود را حفظ میکنند.
کتاب پدر، عشق و پسر در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۷ با بیش از ۱۱۵۸ رای و ۱۶۴ نقد و نظر است.
داستان پدر، عشق و پسر
کتاب پدر، عشق و پسر در ده فصل که با نام «مجلس» در کتاب آورده شده زندگی حضرت علیاکبر (ع) را از زبان عقاب، اسب ایشان بازگو میکند.
عقاب زندگی این حضرت را برای لیلی بنت ابیمرّه، مادر علیاکبر روایت میکند. لیلی بنت ابیمرّه که در حماسهی عاشورا حضور نداشته و در بستر بیماری بوده است، داستان شهادت پسرش را از زبان اسب او که همواره همراهش بوده، میشنود. این ده مجلس به واقعهی عاشورا در ماه محرم منتهی میشود.
«مجلس اول» چگونگی به ارث رسیدن عقاب به حضرت علیاکبر (ع) است و «مجلس دوم» ولادت ایشان را به تصویر میکشد و عقاب اینطور آن لحظه را برای مادر حضرت علیاکبر علیهما السلام تعریف میکند :«عجیب بود این شباهت! آنقدر که من به محض تولد او، بوی پیامبر را در فضای حیاط استشمام کردم.یادت هست آن بیقراریهای مرا؟ آن شیهههای بیوقتم را؛ آن سم زمین کوبیدنهایم را؟ آنقدر که اهل خانه را به عجز آوردم و تا نوزاد را نشانم ندادند، آرام نگرفتم.».
«مجلس سوم» روایت دوران جوانی آن حضرت است. زمانی که امان به «عباس بن علی» و «علی بن الحسین» پیشنهاد میدهد که سپاه حسین (ع) را ترک کنند و به دشمنان حسین بپوندند. پس از روایت این پیشنهاد، عقاب «مجلس چهارم» را که ادامهی واقعهی کربلا و قصهی شب عاشورا است تعریف میکند. حضرت علیاکبر (ع) در این شب سوار بر عقاب به همراه بیست پیاده و سی سوار برای آوردن آب، خیمهها را ترک میکنند.
عقاب در «مجلس پنجم» کتاب پدر، عشق و پسر راوی ابطهی عاشقانه امام حسین (ع) و حضرت علیاکبر (ع) است. عقاب علاقهی تکرارنشدنی بین پدر و پسر را اینگونه بیان میکند :«گاهی احساس میکردم که رابطه حسین با علی اکبر فقط رابطهی یک پدر و پسر نیست، رابطهی یک باغبان با زیباترین گل آفرینش است.».
«مجلس ششم» کتاب، روایت حضور حضرت علیاکبر (ع) در میدان جنگ در کربلاست. ایشان مقابل دشمن اینگونه شروع به رجزخوانی میکنند :«این منم، علی، فرزند حسین بن علی! سوگند به بیت الله که ماییم پرچمدار ولایت نبی. به خدا قسم که این دشمن بیپدر بر ما حکومت نمیتواند کرد.
من با این شمشیر آخته به حمایت از پدرم ایستادهام. و آن چنان که شایستهی یک جوان هاشمی قریشی است، جنگ میکنم.». پس از حضور علیاکبر در صحنهی جنگ؛ عقاب داستان تشنگی و عطش ایشان را در «مجلس هفتم» برای لیلی بازگو میکند.
«مجلس هشتم» که یکی از تاثیرگذارترین فصلهای کتاب صوتی پدر، عشق و پسر است، روایت پیشروی علیاکبر به سمت دشمن و کشته شدن او به دست سپاه یزید است. سید مهدی شجاعی با قلم توانای خود توانسته است این صحنهی دردناک و تلخ که منتهی به شهادت حضرت علیاکبر (ع) میشود را به تصویر بکشد. در «مجلس نهم» عقاب بیقراری امام حسین (ع) را پس از شهادت حضرت علیاکبر (ع) را برای لیلی تعریف میکند.
فصل آخر کتاب با عنوان «مجلس دهم» است که عقاب بیان میکند به زودی خواهد مرد و لیلی برای شنیدن لحظههای آخر عمر امام حسین (ع) باید به نزد امام سجاد (ع) برود.
بخشی از پدر، عشق و پسر
علی، آشکارا سبکتر شده بود. من که حامل او بودم و مرکب و مرکوب او، به وضوح این سبکی را در مییافتم. پیش از این احساس میکردم که علی بر من نشسته است با یک سلسه از حلقههای سنگین رنجیر. علی بر من نشسته است با یک سلسله کوه. اگر چه سخت نبود، اگر چه به خاطر علی همه چیز آسان مینمود، اما متفاوت بود. اکنون احساس میکردم که پرندهای بر من نشسته است به همان بیوزنی و سبکبالی.
گفت :«بچرخیم» و من از خدا میخواستم. و با خود شروع کرد به ترنم این عبارات. ترنمی که آرام آرام، جوهرهاش بیشتر شد و رنگ رجز به خود گرفت :«اکنون زمین و زمان جان میدهد برای جنگیدن. حالیا پردهها کنار رفته است. مصداقها آشکار شده است و حقیقت رخ نموده است. بیایید! پیش بیایید که من عقبگرد نیاموختهام. تا بدنهای شما هست، غلاف، به چه کار میآید؟!»
او اگر چه این چنین میگفت، اما احساس من این بودکه این بار برای جنگیدن نیامده است؛ آمده است برای کشته شدن. جنازهها را از زمین برچیده بودند، اما خون همچنان بر سطح میدان دلمه بسته بود. خون بسان اسفنجی شده بود که اگر چه به چشم جامد میآمد، ولی وقتی بر آن پا مینهادی خون تازه از زیر آن ترشح میکرد. آفتاب درست در وسط آسمان، نه، درست در وسط میدان بر زمین نشسته بود. هرم گرما پلک چشمها را هم میسوزاند.
نه فقط دهان که حتی مجاری بینیام هم از شدت عطش خشک شده بود. احساس میکردم که خون به زحمت در لابلای رگهایم راه باز میکند. اما علی به گمانم دیگر تشنه نبود. اسب اگر حال و روز سوارش را نفهمد که اسب نیست. آن عقیقی که او مکیده بود، به آن چشمهای که او دهان سپرده بود، بر آن جامی که او لب زده بود و گذاشته بود و برنداشته بود، در پس آنچه نوش کرده بود، تشنگی دیگر معنا نداشت.
آنچه او اکنون داشت، شادمانی و طربی غیرقابل وصف بود. حال او آسمان تا زمین با میدان اول تفاوت میکرد. تفاوتی میان مبارزه و معانقه. تفاوتی میان ستیز و معاشقه. این حال خوشش مرا نیز به وجد آورده بود. چرخ میزدیم. شمشیر آختهاش با تمام شانه و کتف، در هوا میچرخید، اما گردن هیچ گردنکشی داوطلب تماس با این شمشیر نمیشد.
چنانچه به کتاب «پدر، عشق و پسر» علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی کتابهای سیدمهدی شجاعی در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات ایران، داستان ایرانی، داستان تاریخی، رمان، مذهبی، نوجوانان
۰ برچسبها: ادبیات ایران، سیدمهدی شجاعی، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب