29 مرداد 1402
هابیت
«هابیت» با نام کامل «هابیت، یا آنجا و بازگشت دوباره» اثری است از جان رونالد روئل تالکین (نویسنده، شاعر، زبانشناس و استاد دانشگاه بریتانیایی، از ۱۸۹۲ تا ۱۹۷۳) که در سال ۱۹۳۷ منتشر شده است. این کتاب به روایت داستان تخیلی هابیتی میپردازد که برای یافتن گنجی افسانهای خانه و زندگی راحتش را رها کرده و همراه دوستانش به سفر میرود.
دربارهی هابیت
«هابیت، یا آنجا و بازگشت دوباره» یک رمان خیالپردازی کودکانه نوشتهی جی. آر. آر. تالکین، نویسندهی انگلیسی است. این اثر در ۲۱ سپتامبر ۱۹۳۷ به چاپ رسید و با استقبال گسترده منتقدان همراه بود. این اثر نامزد دریافت مدال کارِنگی شد و برای بهترین خیالپردازی نوجوانانه جایزه ای از نیویورک هرالد تریبیون دریافت کرد. این کتاب در حقیقت، پیشدرآمدی بر سهگانهی معروف ارباب حلقهها به شمار میرود.
این رمان همچنان در میان مردم محبوب است و به عنوان کتابی کلاسیک در ادبیات کودکان شناخته میشود. داستان هابیت در دنیای خیالی تالکین جریان دارد و دربارهی تلاش هابیتی به نام بیلبو بگینز خانهدوست، میباشد که به دنبال به دست آوردن سهم خود از گنجی که توسط اسماگ اژدها محافظت میشود، است. بیلبو با سفر خود از محیطهای روشن و روستایی به قلمرو شومتری راهی میشود.
داستان در قالب یک جستجوی بخشبخش روایت میشود که بیشتر قسمتها، بخش خاصی از جغرافیای تالکین را معرفی میکنند. در این داستان بیلبو بگینز، هابیتی است که زندگی راحت و بی چالشی را سپری می کند و به ندرت از محل زندگی اش دور می شود. اما زمانی که جادوگری به نام گاندولف و کوتوله های همراه او به در خانه اش می آیند تا بیلبو را برای رفتن به سفری ماجراجویانه راضی کنند، زندگی راحت و بی دغدغه ی این هابیت به حاشیه رانده می شود.
گاندولف و همراهانش قصد دارند تا گنج بزرگی را به دست آورند که اژدهایی بزرگ و بسیار خطرناک از آن محافظت می کند. بیلبو با اکراه با آن ها همراه می شود اما هیچ نمی داند که در این سفر با حلقه ای جادویی و موجودی ترسناک به نام گالوم مواجه خواهد شد.
داستان مهیج کتاب هابیت مورد توجه کارگردانان مختلفی قرار گرفته است و براساس آن چند فیلم سینمایی ساخته شده است. «پیتر رابرت جکسون»، کارگردان نیوزلندی براساس این داستان مجموعه فیلم هابیت را در سه قسمت ساخته است. قسمت اول این مجموعه با نام «سفر غیرمنتظره» در سال ۲۰۱۲ اکران شد، این فیلم فروش بسیار زیادی داشت و توانست نامزد جایزهی اسکار در شش شاخه مختلف از جمله بهترین جلوههای ویژه و بهترین چهره پردازی شود.
پس از «سفر غیرمنتظره»، در دسامبر سال بعد قسمت دوم این مجموعه با نام «هابیت: برهوت اسماگ» اکران شد. «هابیت: نبرد پنج سپاه» نام قسمت اسم مجموعه «پیتر رابرت جکسون» بود که در آوریل سال ۲۰۱۴ منتشر شد و به عنوان یکی از پرهزینهترین فیلمهای تاریخ سینما شناخته شد.
علاوهبر اینکه کتابهای جان رونالد روئل تالکین سوژهی فیلمهای معروفی بودند زندگی شخصی نویسنده نیز مورد توجه بوده و براساس آن فیلم سینمایی ساخته شده است. «دمه کاروکسکی» فیلم سینمایی تالکین را در سال ۲۰۱۹ ساخت که بسیار مورد توجه علاقهمندان به آثار جان تالکین قرار گرفت.
کتاب هابیت در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۲۸ با بیش از ۳.۷ میلیون رای و ۶۵ هزار نقد و نظر است. همچنین باید اشاره کرد که این کتاب در ایران با ترجمههایی از رضا علیزاده و فرزاد فربد به بازار عرضه شده است.
داستان هابیت
گندالف بیلبو بگینز را فریب میدهد تا میزبانی مهمانی تورین اوکنشیلد و گروه دوازده کوتولهاش (دوالین، بالین، کیلی، فیلی، دوری، نوری، اوری، اوین، گلوین، بیفور، بوفور، و بومبور) را برگزار کند که برنامههای خود را پی می گیرند. خانه باستانی، کوه تنها، و گنجینه عظیم آن از اژدهای اسماگ. گندالف از نقشه ترور که دری مخفی به داخل کوه نشان میدهد، پرده برداری می کند و پیشنهاد می کند که بیلبو مات و مبهوت به عنوان یک سارق عمل کند. کوتولهها این ایده را مسخره میکنند، اما بیلبو، خشمگین، میپذیرد.
این گروه به طبیعت سفر می کنند. گندالف گروه را از دست ترول ها نجات میدهد و آنها را به ریوندل هدایت می کند، جایی که الروند اسرار بیشتری را از نقشه فاش می کند. هنگامی که آنها سعی می کنند از کوه های مه آلود عبور کنند، توسط اجنه گرفتار شده و به اعماق زمین رانده می شوند. اگرچه گندالف آنها را نجات می دهد، بیلبو از دیگران جدا میشود زیرا آنها از اجنه فرار می کنند.
او که در تونلهای اجنه گم میشود، با حلقهای مرموز برخورد میکند و سپس با گلوم روبرو میشود که او را درگیر یک بازی میکند و هر کدام معمایی را مطرح میکنند تا اینکه یکی از آنها نتواند آن را حل کند. اگر بیلبو برنده شود، گولوم راه خروج از تونل ها را به او نشان می دهد، اما اگر شکست بخورد، زندگی اش از بین می رود.
بیلبو با کمک حلقه که نامرئی بودن را به همراه دارد می گریزد و دوباره به کوتوله ها می پیوندد و شهرت خود را نزد آنها بهبود می بخشد. گابلین ها و وارگ ها تعقیب می کنند، اما شرکت توسط عقاب ها نجات می یابد. آنها در خانه بئورن استراحت می کنند.
گروه بدون گندالف وارد جنگل تاریک میرک وود می شود که مسئولیت های دیگری نیز دارد. در میرکوود، بیلبو ابتدا کوتولهها را از دست عنکبوت های غولپیکر و سپس از سیاه چال های الف های چوبی نجات می دهد. در نزدیکی کوه تنها، مسافران مورد استقبال انسانهای ساکن شهر لیکتاون قرار میگیرند، که امیدوارند کوتولهها پیشگوییهای مرگ اسماگ را محقق کنند.
اکسپدیشن به کوه می رسد و در راز را پیدا می کند. کوتوله ها بیلبو را به داخل میفرستند تا لانه اژدها را جستجو کند. او یک فنجان بزرگ می دزد و در حالی که با اسماگ صحبت می کند، شکافی را در زره اژدهای باستانی می بیند. اژدهای خشمگین، با این نتیجه که شهر دریاچه به مهاجمان کمک کرده است، پرواز می کند تا شهر را نابود کند. برفک دهان گزارش بیلبو در مورد آسیب پذیری اسماگ را می شنود و به بارد ساکن شهر لیک می گوید. اسماگ شهر را ویران می کند، تا اینکه بارد تیری به زره اسماگ شلیک می کند و اژدها را می کشد.
وقتی کوتولهها کوه را تصاحب میکنند، بیلبو آرکن استون، ارزشمندترین میراث خانواده تورین را پیدا میکند و آن را پنهان میکند. الفهای چوبی و مردهای دریاچه برای تخریب لیکتاون و تسویه ادعاهای قدیمی در مورد گنج درخواست غرامت میکنند. وقتی تورین از دادن چیزی به آنها امتناع می کند، کوه را محاصره می کنند.
با این حال، تورین موفق می شود پیامی را به همتایان خود در تپه های آهنی بفرستد و موقعیت خود را تقویت کند. بیلبو می لغزد و آرکن استون را به محاصره کنندگان می دهد، به این امید که جنگ را متوقف کند. هنگامی که آنها جواهر را در ازای گنج به تورین تقدیم می کنند، بیلبو نشان می دهد که چگونه آن را به دست آورده اند. تورین که از آنچه به عنوان خیانت میبیند خشمگین است، بیلبو را تبعید میکند و زمانی که داین آیرونفوت، پسر عموی تورین، با ارتشی از جنگجویان کوتوله وارد میشود، نبرد اجتنابناپذیر به نظر میرسد.
گندالف دوباره ظاهر می شود تا به همه از نزدیک شدن ارتشی از اجنه و وارگ ها هشدار دهد. کوتولهها، مردان و الفها به هم میپیوندند، اما تنها با رسیدن به موقع عقابها و بیرن، در نبرد پنج ارتش پیروز میشوند. تورین به شدت زخمی می شود و قبل از مرگ با بیلبو آشتی می کند.
بیلبو تنها بخش کوچکی از گنج خود را می پذیرد، بدون نیاز یا نیاز به چیزهای بیشتر، اما هنوز یک هابیت بسیار ثروتمند تقریباً یک سال و یک ماه پس از اولین ترکش به خانه بازمی گردد. سال ها بعد او داستان ماجراجوییهایش را می نویسد.
بخشی از هابیت
مادرِ این هابیتِ ما… اصلاً هابیت چه موجودی است؟ فکر کنم امروزه لازم باشد کمی در مورد هابیتها توضیح بدهیم، چون خیلی کمیاب شدهاند و از آدمبزرگهایی مثلِ ما خجالت میکشند. آنها مردمانی کوچک هستند (یا بودند)، با حدوداً نصف قدِ ما، و کوچکتر از دوارف۳های ریشو. هابیتها ریش ندارند. قدرت جادویی کمی دارند یا اصلاً ندارند، غیر از نوع معمولش که وقتی سروکلهی آدم گنده و احمقی مثل من و شما پیدا میشود، که با صدای فیلمانندشان از مسافتی دور قابلشناساییاند، کمکشان میکند تا سریع و آرام ناپدید شوند.
آنها مستعد چاقیاند؛ لباسهای رنگ روشن میپوشند (معمولاً سبز و زرد)؛ کفش پا نمیکنند، چون پایشان به طور طبیعی کفهای چرمی دارد و مثل سرشان پوشیده از موهای پرپشت و قهوهای مُجعد است، انگشتانی قهوهای، بلند و چالاک، و چهرهای مهربان دارند، و از ته دل میخندند (بهخصوص بعدِ شام، که وقتی گیرشان بیاید دوبار در شب میخورند). حالا دیگر به اندازهی کافی میدانید.
داشتم میگفتم که مادرِ این هابیت ـ یعنی مادر بیلبو بگینز ـ بلادونا توک معروف بود، یکی از سه دختر استثنایی توک پیر، سردستهی هابیتهایی که کنار رود، رودخانهی کوچکی که پای تپه جاری بود، زندگی میکردند. اغلب میگفتند (در بقیهی خانوادهها) که حتماً در روزگاران گذشته یکی از اجداد توکها با یک پری ازدواج کرده.
البته این حرفِ نامعقولی بود، اما بیشک این خانواده خُلقوخویی داشت که کاملاً هابیتی نبود. اعضای طایفهی توک هر از گاهی دست به ماجراجویی میزدند. بهشکلِ نامحسوسی غیبشان میزد، و خانواده هم صدایش را درنمیآورد؛ اما واقعیت این بود که توکها مثل بگینزها قابلاحترام نبودند، هر چند بیشک ثروتمندتر بودند.
اما بلادونا توک بعد از آنکه همسر بانگو بگینز شد اصلاً ماجراجویی نکرد. بانگو، که پدر بیلبو بود، مجللترین حفرهی هابیتی را برای همسرش ساخت (و البته بخشی را با پولِ خود بلادونا) که هم زیر تپه بود، هم روی آن و هم کنارِ رود، همانجا هم تا آخر عمر زندگی کردند. اما هنوز احتمال داشت که بیلبو، تنها فرزندشان، با آنکه ظاهر و رفتاری داشت که انگار نسخهی دوم پدر محکم و آراماش است، ذرهای از شخصیت توکها را هم گرفته باشد، ذرهای که فقط منتظر فرصتی بود تا خودی نشان دهد.
این فرصت هرگز پیش نیامد، تا آنکه بیلبو بگینز بزرگ شد، به پنجاهسالگی رسیده، و در همان خانهی پدری که شرحاش را دادم زندگی میکرد، و ظاهراً جا خوش کرده بود.
اگر به کتاب هابیت علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی آثار جان رونالد روئل تالکین در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
کتاب واقعاً جذابی است. کتابهای تالکین فوقالعاده هستند.