ده سال بعد

«ده سال بعد» با نام کامل «ده سال بعد: ویکنت دوبراژلون» اثری است از الکساندر دوما (نویسنده‌ی فرانسوی، از ۱۸۰۲ تا ۱۸۷۰) که در فاصله‌ی سال‌های ۱۸۴۷ تا ۱۸۵۰ منتشر شده است. این کتاب داستان کتاب بیست سال بعد را دنبال کرده و سرنوشت سه تفنگدار را روایت می‌کند.

درباره‌ی ده سال بعد

ویکنت دوبراژلون: ده سال بعد رمانی از الکساندر دوما است. این سومین و آخرین رمان عاشقانه دارتانیان است، پس از سه تفنگدار و بیست سال بعد. این اولین بار به صورت سریالی بین سال های ۱۸۴۷ و ۱۸۵۰ ظاهر شد.

در ترجمه‌های انگلیسی، ۲۶۸ فصل از این جلد بزرگ معمولاً به سه، اما گاهی چهار یا حتی شش کتاب جداگانه تقسیم می‌شود.در نسخه‌های چهار جلدی، نام‌های مجلد باقی می‌ماند به جز اینکه لوئیز دو لا والیر و مردی با نقاب آهنین از جلد دوم و سوم به جلد سوم و چهارم منتقل می‌شوند و ده سال بعد به جلد دوم تبدیل می‌شوند.

«ده سال بعد: ویکنت دوبراژلون» که اغلب به سادگی با عنوان «ده سال بعد» شناخته می‌شود، سومین قسمت از مجموعه مشهور «عاشقانه‌های دارتانیان» الکساندر دوما است. این داستان حماسی که در اواسط قرن نوزدهم منتشر شد، ادامه ماجراهای جذاب سه تفنگدار یعنی دآرتانیان، و رفقای وفادارش آتوس، پورتوس و آرامیس است.

این رمان تقریباً یک دهه پس از وقایع «بیست سال بعد» اتفاق می‌افتد، این رمان خوانندگان را به دنیای پرجنب‌وجوش فرانسه قرن هفدهم، مملو از دسیسه‌های سیاسی، عاشقانه، و کنش‌های غوغایی فرو می‌برد.

در این قسمت، دوما به طرز ماهرانه‌ای خطوط داستانی متعددی را به هم می‌پیوندد و مبارزات شخصی تفنگداران را با رویدادهای تاریخی گسترده‌تر آن زمان در هم می‌آمیزد. در پس زمینه سلطنت پادشاه لوئی چهاردهم، این روایت به دسیسه های درباری، امور مخفیانه و جنگ قدرت در سلطنت فرانسه و اتحادهای اروپایی آن می پردازد. در حالی که تنش ها در داخل و خارج از کشور در حال جوشیدن است، دآرتانیان و همراهانش خود را درگیر شبکه ای از فریب و خطر می یابند، جایی که وفاداری و افتخار دائماً در معرض آزمایش قرار می گیرند.

محور اصلی داستان، شخصیت اصلی، ویکونت رائول دو براژلون، پسر آتوس است، که سفرش به عنوان نقطه کانونی برای مضامین رمان عشق، وظیفه و فداکاری عمل می کند. همانطور که رائول پیچیدگی‌های زندگی دربار و درگیری‌های عاشقانه را دنبال می‌کند، با احساس هویت و هدف خود دست و پنجه نرم می‌کند و بین وفاداری به پدرش و آرزوهای رو به رشدش سرگردان است.

در این میان، خود تفنگداران با چالش‌های شخصی و معضلات اخلاقی مواجه می‌شوند که پایه‌های برادری آنها را متزلزل می‌کند. از نگرانی های پدرانه آتوس برای رائول گرفته تا تلاش پورتوس برای ثروت و به رسمیت شناختن، هر یک از شخصیت ها دچار تحول عمیقی می شوند و با شیاطین خود روبرو می شوند و سرنوشت خود را در بوته سختی رقم می‌زنند.

در میان پس‌زمینه ناآرامی‌های سیاسی و آشفتگی‌های شخصی، دوما به طرز ماهرانه‌ای واقعیت تاریخی را با تزیینات تخیلی ترکیب می‌کند و خوانندگان را به دوران گذشته‌ای می‌برد که در آن جوانمردی و افتخار با جاه‌طلبی و دسیسه درگیر می‌شوند. «ده سال بعد» با شخصیت‌های پرطرفدار، پیچش‌های داستانی پیچیده و جزئیات تاریخی زنده، به‌عنوان یک شاهکار جاودانه از ادبیات ماجراجویی می‌ماند و با مضامین ماندگار شجاعت، رفاقت، و جستجوی پایدار برای عدالت و رستگاری، مخاطبان را مجذوب خود می‌کند.

کتاب ده سال بعد در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۶ با بیش از ۲۹۰۰ رای و ۸۲ نقد و نظر است. لازم به ذکر است که مجموعه سه تفنگداری که در ده جلد توسط ذبیح‌الله منصوری به فارسی ترجمه شده، شامل سه کتاب: سه تفنگدار، بیست سال بعد و ویکنت دو براژلون است.

داستان ده سال بعد

داستان رمان ده سال بعد بین سال‌های ۱۶۶۰ و ۱۶۶۷ با پس‌زمینه برزگ شدن لویی چهادرهم و در سه قسمت جریان دارد.

قسمت اول: ویکنت براژلون (فصل‌های ۱تا ۹۳)

پس از ۳۵ سال خدمت وفادار، دارتانیان به عنوان ستوان تفنگدار استعفا داد زیرا او پادشاه جوان لوئی چهاردهم را ضعیف می دانست. او تصمیم می گیرد به چارلز دوم تبعیدی کمک کند تا تاج و تخت انگلستان را بازپس گیرد، غافل از اینکه آتوس نیز همین کار را می کند. با کمک آنها چارلز دوم به تاج و تخت بازگردانده می شود و دارتانیان پاداش زیادی دریافت می کند.

در فرانسه، کاردینال مازارین درگذشت و لوئیس با ژان باپتیست کولبر به عنوان وزیر دارایی او قدرت را به دست گرفت. کولبر از ناظر امور مالی مافوق پادشاه، نیکلاس فوکه، نفرت شدیدی دارد و سعی می کند سقوط او را به وجود آورد. او توجه پادشاه را جلب می کند که فوکه به طور مخفیانه در حال استحکام بخشیدن به قدرت است.

لویی دآرتانیان را متقاعد می‌کند تا دوباره به خدمتش برود، و او را مأمور می‌کند تا در مورد جزیره‌ی بله تحقیق کند و به او قول می‌دهد که در بازگشت، حقوق قابل‌توجهی دریافت کند و به کاپیتان تفنگداران پادشاه برسد. لویی که در نهایت تبدیل به یک حاکم قاطع شد، همچنین پیشنهاد آتوس از چارلز دوم را برای ازدواج با برادر لویی، فیلیپ اول، دوک اورلئان، با خواهر چارلز، هنریتا آن استوارت، می پذیرد.

دارتانیان تأیید می کند که جزیره بله در حال تقویت است و معمار ظاهراً مسئول آن پورتوس است، اگرچه نقشه ها دست خط آرامیس را نشان می دهد که اکنون اسقف وان است. آرامیس که به دارتانیان مشکوک شده است، پروتوس را به پاریس می فرستد تا به فوکه هشدار دهد، در حالی که دارتانیان را فریب می دهد تا به دنبال پروتوس در اطراف وانس بگردد. پورتوس به زودی به فوکه هشدار می دهد و او بل ایل را به پادشاه واگذار می کند و کولبر را تحقیر می کند. پس از بازگشت از ماموریت، دارتانیان به هر حال کاپیتان تفنگداران پادشاه می شود.

در همین حین، پرنسس هنریتا با اسکورت دوک دوم باکینگهام به فرانسه می رسد تا با سفارتی متشکل از رائول دو براژلون، پسر نامشروع آتوس، ملاقات کند. دوست صمیمی او آرماند د گرامون، کنت دو گویش. و کنت دو واردز، پسر کنت دو واردز قبلی از سه تفنگدار. باکینگهام نامنظم دیوانه وار عاشق شاهزاده خانم است و به سختی می تواند آن را پنهان کند، در حالی که گویچه به زودی خود را به همان اندازه شکست خورده می بیند. فیلیپ، اگرچه کمی جذب زنان می شود، به شدت به باکینگهام حسادت می کند و او را پس از عروسی تبعید می کند.

قسمت دوم: لوئیز دو لا والیر (فصل‌های ۹۴تا۱۸۰)

این قسمت بیشتر مربوط به رویدادهای عاشقانه دربار لویی چهاردهم است. رائول دو براژلون متوجه می شود که یار دوران کودکی خود، لوئیز دو لاوالیر، خدمتکار شاهزاده خانم است. رائول از ترس لکه دار شدن شهرت لوئیز توسط امور دربار، به دنبال ازدواج با او است. پدرش، آتوس، کنت دو لا فر، مخالفت می کند، اما در نهایت، به دلیل عشق به پسرش، با اکراه موافقت می کند. با این حال، پادشاه از تایید این ازدواج امتناع می ورزد زیرا لوئیز از موقعیت اجتماعی پایین تری برخوردار است و بنابراین ازدواج به تاخیر می افتد.

در همین حال، مبارزه برای قدرت بین فوکه و کولبر آغاز می شود. لویی سعی می کند با درخواست پول برای یک جشن بزرگ در فونتنبلو، فوکه را فقیر کند. در همین حال، آرامیس با فرماندار باستیل بیسماکس ملاقات می کند و از زندانی مخفی که شباهت زیادی به لویی چهاردهم دارد مطلع می شود. آرامیس از این راز استفاده می کند تا ژنرال در حال مرگ یسوعیان را متقاعد کند که او را جانشین خود معرفی کند.

پس از اینکه باکینگهام فرانسه را ترک می کند، کنت دو گویش با هنریتا درگیر می شود، به زودی لویی چهاردهم. برای جلوگیری از حسادت شوهر جدیدش، هنریتا به پادشاه پیشنهاد می‌کند که بانوی جوانی را در دربار انتخاب کند تا به عنوان پرده دود برای معاشقه آنها عمل کند.

آنها لوئیز د لا والیر را برای این قسمت انتخاب می کنند، اما در طول جشن، پادشاه می شنود که لوئیز به دوستانش علاقه خود را به او اعتراف می کند و بلافاصله علاقه خود را به هنریتا فراموش می کند. همان شب هنریتا می شنود که دو گویچه به رائول عشقش را به او اعتراف می کند. او و کنت به دنبال رابطه عاشقانه خود هستند. پادشاه با آگاهی از دلبستگی لوئیز، رائول را برای مدت نامحدودی به عنوان فرستاده دیپلماتیک به انگلستان می فرستد.

شایعات مربوط به رابطه عاشقانه پادشاه باعث ایجاد اصطکاک با دو واردز می شود، که از پدرش نفرت از دارتانیان و همه افراد مرتبط با او را به ارث برده است. د گویچه مجبور می شود با او دوئل کند و شکست خورده و به شدت زخمی می شود. این حادثه آخرین نیش برای مادام هنریتا است که تصمیم می گیرد لوئیز را از خدمتش به عنوان خدمتکار افتخار اخراج کند.

پادشاه هنریتا را منصرف می کند، اما او مانع از دیدن شاه از لوئیز می شود. پادشاه هنریتا را دور می زند و بنابراین او با برادرش شاه چارلز دوم تماس می گیرد و از او می خواهد که رائول را از انگلیس بیرون کند. در بازگشت به فرانسه، هنریتا او را از رابطه لوئیز با لویی مطلع می کند و قلب او را می شکند.

آتوس همه چیز را می فهمد و به لویی چهاردهم تحقیر می کند. پادشاه جوان دستور زندانی شدن آتوس را می دهد، اما دآرتانیان او را متقاعد می کند که او را آزاد کند.

قسمت سوم: مردی در نقاب آهنین (فصل‌های ۱۸۱تا۲۶۹)

آرامیس از معشوقه سابقش دوشس دو شوروز دریافته است که شبیه لویی چهاردهم زندانی در باستیل، برادر دوقلوی پادشاه، فیلیپ است که پدرش لویی سیزدهم و مادرش آن، از بدو تولد او را پنهان کرده و زندانی کرده بودند. آرامیس نقشه می کشد تا فیلیپ را به جای لوئیس به عنوان یک حاکم دست نشانده برای خود و حامیش فوکه، جایگزین کند و حتی قصد دارد به نوبه خود پاپ بعدی شود.

فیلیپ از طریق یک مزاحمت پیچیده توسط آرامیس، زندانی را که قرار است از باستیل آزاد شود جایگزین می‌کند و به واکس می‌گریزد. در همین حال، فوکه یک مهمانی مجلل برای لویی در وو برگزار می کند. کولبر پادشاه را بیشتر در برابر فوکه مسموم می کند.

در حالی که پادشاه هنوز در واکس از فوکه بازدید می کند، آرامیس نیمه دوم نقشه خود را آغاز می کند و لویی را می رباید و او را در باستیل به جای فیلیپ زندانی می کند. سپس فیلیپ را جایگزین پادشاه می کند. پورتوس در همه اینها شریک جرمی غیرقابل درک است و معتقد است که به جای پادشاه واقعی، یک شیاد را حذف می کند.

آرامیس توطئه‌آمیز فوکه را از اعمال خود مطلع می‌کند، اما فوکه نمی‌خواهد در چنین خیانت‌هایی نقشی نداشته باشد و با عجله به باستیل می‌رود، لویی را نجات می‌دهد و او را برای مقابله با فیلیپ به واکس باز می‌گرداند. آرامیس که متوجه می‌شود نقشه‌اش از هم پاشیده شده است، برای فرار از خشم قریب‌الوقوع پادشاه، به سراغ بله می‌رود و پورتوس را با خود می‌برد. لویی با کمک دارتانیان تاج و تخت را به دست می آورد و به سلطنت کوتاه فیلیپ پایان می دهد. لویی یک بار دیگر فیلیپ را زندانی می کند.

آتوس و رائول با آرامیس و پورتوس ملاقات می‌کنند که پیش از دریافت اسب‌هایی برای کمک به سفرشان به بل ایل، وضعیت مخمصه‌شان را بازگو می‌کنند. آنها سپس با دوک دو بوفور، در راه او به الجزیره برای یک لشکرکشی علیه کورسیان بربری ملاقات می کنند. رائول که از رابطه عاشقانه پادشاه با لوئیز ویران شده است، داوطلب می شود تا به دوک در اکسپدیشن او بپیوندد. به زودی رائول به جنگ در شمال آفریقا می رود و آتوس بازنشسته می شود.

علیرغم امتناع فوکه از همراهی با نقشه آرامیس، لوئیس به دآرتانیان دستور می دهد تا او را دستگیر کند، که پس از یک تعقیب و گریز حماسی موفق می شود. سپس لویی به دارتانیان دستور داد تا پروتوس و آرامیس را دستگیر کند. دارتانیان تظاهر به تبعیت می کند در حالی که مخفیانه به دوستان خود زمان می دهد تا فرار کنند. با این حال، کولبر همدردی های دآرتانیان را تشخیص می دهد و او را تضعیف می کند. دآرتانیان با اطلاع از این که زندانیان باید بلافاصله پس از دستگیری اعدام شوند، استعفا می دهد.

پورتوس در تلاش برای فرار از بل ایل کشته می شود، در حالی که آرامیس برای اولین بار در زندگی خود پشیمان شده به دریا می گریزد. در همین حال، آتوس به املاک خود باز می گردد و رو به زوال می رود. آتوس با شنیدن اینکه رائول در عمل در جیگلی مرده است، تسلیم اندوه می شود و می میرد. در همین حال، دارتانیان بازداشت شده توسط پادشاه لوئیس آزاد شده و دوباره به کار خود بازگردانده می شود. او از مرگ پورتوس و فرار آرامیس مطلع می شود.

آرامیس به لطف قدرت مخفی یسوعی ها که اکنون فرماندهی آنها را بر عهده دارد، به اسپانیا می رسد و دوک آلمدا، سفیر اسپانیا در فرانسه می شود. لوئیز دو لا والیر در نهایت توسط دوست سابقش مادام دو مونتسپن در محبت های پادشاه قرار می گیرد. لوئیس از نظر قدرت و قد رشد می کند و با فرماندهی تهاجمی دآرتانیان علیه جمهوری هلند وارد عملیات نظامی می شود. دآرتانیان لحظاتی پس از خواندن او به عنوان مارشال فرانسه در جریان محاصره در نبرد مجروح می شود.

بخش‌هایی از ده سال بعد

در همین حال، آتوس پس از جستجوی افق با لیوان خود، به سمت کشوری که پشت سرش قرار داشت و بر شانه ستوان تفنگداران تکیه داد، چرخید و آهی کشید و گفت: «من دلیل خوبی دارم که باور کنم که یک خائن در پادگان من در بله وجود دارد، اما چگونه می توان او را پیدا کرد، این سوال است.

افسر به نشانه آمادگی خود برای اجرای دستورات مافوق لبخند زد. اما آتوس به تکان دادن سر خود بسنده کرد، که به طور کلی حکایت از شک، یا بهتر بگوییم عدم امکان موفقیت دارد.

…………………

راز غیبت مادام برای رائول معلوم شد و کنجکاوی زیادی را در میان تفنگدارها برانگیخت. گفته می‌شود که بیفورت یک روز عصر او را دیده بود که به بالکن خانه‌اش در بلوآ تکیه داده بود. دوک با او صحبت کرده بود. او تعجب کرده بود و فرار کرده بود. پس از آن مادام دیده شده بود و شناخته شده بود. زیرا فردای آن روز، براگلون در موقعیتی قرار گرفت که برایش غیرممکن بود شک کند که دوستانش از رسوایی او مطلع شده اند و خودشان در سرنوشت او جالب بودند.

در واقع، هنگامی که دوک وارد شهر می شد، رائول شنید که گروه های عابران نام زنی را ذکر می کنند. و وقتی خبر را پرسید، زنی از کنارش گذشت و گریه می‌کرد و ناله می‌کرد که خانم بیچاره در صومعه‌ای حبس می‌شد. رائول فوراً نزد ام دو بوفور رفت که قصد داشت به دیدار مادام دو سن رمی برود. دوک قول داد که ابا نباید خواهرش را بدون رضایت او ببرد.

 

اگر به کتاب ده سال بعد علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی آثار الکساندر دوما در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده‌ی چیره‌دست نیز آشنا شوید.