«افسانهی قاجار» با نام کامل «افسانهی قاجار: شاهزاده خانم ناکامی که همیشه ناشناس ماند» اثری است از حمزه سردادور (نویسندهی اهل تبریز، از ۱۲۷۵ تا ۱۳۴۹) که در سال ۱۳۳۵ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای زندگی زنی از تبار قاجار میپردازد که به دلایلی گمنام باقی مانده است.
دربارهی افسانهی قاجار
«افسانهی قاجار» رمانی تاریخی از «حمزه سردادور» است که در آن ماجرای زندگی دختری با نام «افسانه»، شاهدختی در دورهی قاجاریه که همیشه ناشناس ماند، روایت میشود.
در دل این داستان، وقایع تاریخی آن دوره، چون مرگ فتحعلیشاه قاجار؛ انتخاب ولیعهد؛ عشق ولیعهد به افسانه؛ چگونگی و علل ملاقات امیرکبیر با افسانه؛ ازدواج افسانه با «امیراصلان خان»، پسر «سالارخان» حاکم شهر خراسان در آن دوره؛ توطئه علیه امیرکبیر؛ چگونگی سقوط شهر مشهد و مرگ افسانه، مورد توجه قرار گرفته است.
داستان افسانهی قاجار در دوره تاریخی قاجار و حکومت محمدشاه و ناصرالدین شاه رخ می دهد. قهرمان اصلی داستان، دختری به نام افسانه است که از مهدعلیا، زن محمدشاه به دنیا می آید؛ اما با دسیسه دایی اش با پسری سیدزاده از عوام الناس جابه جا می شود تا پسر، ولیعهد شاه شود و دختر، دربه در احقاق حقوق خود و مهم تر از آن، واقعیت اصل و نسب خویش باشد.
افسانه در جمال، اکمل و در کمال، افضل است و در سراسر ماجرای پرفراز و نشیب خود، خدمتگزاران مخلصی او را همراهی می کنند. عشقی جان سوز نیز در وجود او شعله می کشد. رمان، از سنخ رمان تاریخی است و اندکی چاشنی اجتماعی نیز دارد و سعی می کند نمایی کلی از زندگی مردمان در آن عصر به دست دهد.
در کنار همین امر، بی آن که، انتقادی صریح و علنی از مناسبات پی بریزد؛ مخاطب را متوجه مظالم رایج برآمده از سنن نادرست اجتماعی، ستم های مشهود برخاسته از سلطنت مطلقه و ناامنی و بی ثباتی مست تر در زیست اجتماعی آن دوران نیز می کند.
کتاب افسانهی قاجار در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۱ با بیش از ۵۳ رای و ۸ نقد و نظر است.
داستان افسانهی قاجار
«ملک جهان» همسر محمدمیرزا که در نخستین بارداری خود، دختر زیبایی را به محمدمیرزا هدیه کرده است در دومین بارداری نگران از متولدشدن دختر دیگری، دعا می کند تا فرزند پسری نصیب او شود. حیله های «عیسی خان»، برادر ملک جهان موجب می شود تا وی به روستای «کهن میر» برود و در آن جا نوزاد خود را به دنیا بیاورد.
نوزاد متولد شده دختر است به همین دلیل با نوزاد پسر دیگری تعویض می شود. روایت زندگی این دختر؛ یعنی «افسانه»، دختر ملک جهان، واقعیتی حیرت انگیز است که در ادامه این داستان به آن پرداخته می شود.
بخشهایی از افسانهی قاجار
یکسال از سلطنت ناصرالدین شاه می گذشت. در تمام این مدت شاه جوان مضطرب و نگران بود و تخت پادشاهی به زیر پایش لرزان. دشمن بزرگش حسن خان سالار پس از تصرف تمام خطه خراسان وارد نیشابور شده بود تا از آنجا مقدمات حمله به تهران را فراهم آورد. سالار پس از ساعت ها شور و مشورت با روسای ایلات کرد وترکمن و سایر بزرگان خراسان خسته شده از جا برخاست و مهمانان خود را برای شام دعوت نمود.
…………………
فسانه این خبر را مژده بزرگی تلقی کرد. به بغداد شتافت. گیسوان را تراشیده به لباس مردانه درآمد. جزو غازیان داوطلب اسم نوشت و به استانبول رفت. تا چند سال کاغذش می آمد. شجاعت و دلاوری وی شهره آفاق شده و به گوش سلطان رسید و از طرف سلطان به درجه افسری نایل آمده چند بار در جنگ با کفار زخم برداشته و شفا یافته و سالهاست که دیگر خبری از او ندارم.
……………….
بانوی جوان بهره وافری از زیبایی داشت. آن روز برای پوشاندن ته رنگ زرد صورت و لکه های مخصوص دوران بارداری قشر ضخیمی از سفیداب معروف تبریز به رخسار مالیده بود. ولی از شیارهای نازک و بلندی که اشک چشماش روی سفیداب عذارش باز کرده بود، هر بیننده دستگیرش می شد که بانو گریه کرده و در گریه به حدی بی اختیار شده که از حفظ آرایش غفلت ورزیده است.
اگر به کتاب افسانهی قاجار علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین آثار حمزه سردادور در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
11 تیر 1403
افسانهی قاجار
«افسانهی قاجار» با نام کامل «افسانهی قاجار: شاهزاده خانم ناکامی که همیشه ناشناس ماند» اثری است از حمزه سردادور (نویسندهی اهل تبریز، از ۱۲۷۵ تا ۱۳۴۹) که در سال ۱۳۳۵ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای زندگی زنی از تبار قاجار میپردازد که به دلایلی گمنام باقی مانده است.
دربارهی افسانهی قاجار
«افسانهی قاجار» رمانی تاریخی از «حمزه سردادور» است که در آن ماجرای زندگی دختری با نام «افسانه»، شاهدختی در دورهی قاجاریه که همیشه ناشناس ماند، روایت میشود.
در دل این داستان، وقایع تاریخی آن دوره، چون مرگ فتحعلیشاه قاجار؛ انتخاب ولیعهد؛ عشق ولیعهد به افسانه؛ چگونگی و علل ملاقات امیرکبیر با افسانه؛ ازدواج افسانه با «امیراصلان خان»، پسر «سالارخان» حاکم شهر خراسان در آن دوره؛ توطئه علیه امیرکبیر؛ چگونگی سقوط شهر مشهد و مرگ افسانه، مورد توجه قرار گرفته است.
داستان افسانهی قاجار در دوره تاریخی قاجار و حکومت محمدشاه و ناصرالدین شاه رخ می دهد. قهرمان اصلی داستان، دختری به نام افسانه است که از مهدعلیا، زن محمدشاه به دنیا می آید؛ اما با دسیسه دایی اش با پسری سیدزاده از عوام الناس جابه جا می شود تا پسر، ولیعهد شاه شود و دختر، دربه در احقاق حقوق خود و مهم تر از آن، واقعیت اصل و نسب خویش باشد.
افسانه در جمال، اکمل و در کمال، افضل است و در سراسر ماجرای پرفراز و نشیب خود، خدمتگزاران مخلصی او را همراهی می کنند. عشقی جان سوز نیز در وجود او شعله می کشد. رمان، از سنخ رمان تاریخی است و اندکی چاشنی اجتماعی نیز دارد و سعی می کند نمایی کلی از زندگی مردمان در آن عصر به دست دهد.
در کنار همین امر، بی آن که، انتقادی صریح و علنی از مناسبات پی بریزد؛ مخاطب را متوجه مظالم رایج برآمده از سنن نادرست اجتماعی، ستم های مشهود برخاسته از سلطنت مطلقه و ناامنی و بی ثباتی مست تر در زیست اجتماعی آن دوران نیز می کند.
کتاب افسانهی قاجار در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۸۱ با بیش از ۵۳ رای و ۸ نقد و نظر است.
داستان افسانهی قاجار
«ملک جهان» همسر محمدمیرزا که در نخستین بارداری خود، دختر زیبایی را به محمدمیرزا هدیه کرده است در دومین بارداری نگران از متولدشدن دختر دیگری، دعا می کند تا فرزند پسری نصیب او شود. حیله های «عیسی خان»، برادر ملک جهان موجب می شود تا وی به روستای «کهن میر» برود و در آن جا نوزاد خود را به دنیا بیاورد.
نوزاد متولد شده دختر است به همین دلیل با نوزاد پسر دیگری تعویض می شود. روایت زندگی این دختر؛ یعنی «افسانه»، دختر ملک جهان، واقعیتی حیرت انگیز است که در ادامه این داستان به آن پرداخته می شود.
بخشهایی از افسانهی قاجار
یکسال از سلطنت ناصرالدین شاه می گذشت. در تمام این مدت شاه جوان مضطرب و نگران بود و تخت پادشاهی به زیر پایش لرزان. دشمن بزرگش حسن خان سالار پس از تصرف تمام خطه خراسان وارد نیشابور شده بود تا از آنجا مقدمات حمله به تهران را فراهم آورد. سالار پس از ساعت ها شور و مشورت با روسای ایلات کرد وترکمن و سایر بزرگان خراسان خسته شده از جا برخاست و مهمانان خود را برای شام دعوت نمود.
…………………
فسانه این خبر را مژده بزرگی تلقی کرد. به بغداد شتافت. گیسوان را تراشیده به لباس مردانه درآمد. جزو غازیان داوطلب اسم نوشت و به استانبول رفت. تا چند سال کاغذش می آمد. شجاعت و دلاوری وی شهره آفاق شده و به گوش سلطان رسید و از طرف سلطان به درجه افسری نایل آمده چند بار در جنگ با کفار زخم برداشته و شفا یافته و سالهاست که دیگر خبری از او ندارم.
……………….
بانوی جوان بهره وافری از زیبایی داشت. آن روز برای پوشاندن ته رنگ زرد صورت و لکه های مخصوص دوران بارداری قشر ضخیمی از سفیداب معروف تبریز به رخسار مالیده بود. ولی از شیارهای نازک و بلندی که اشک چشماش روی سفیداب عذارش باز کرده بود، هر بیننده دستگیرش می شد که بانو گریه کرده و در گریه به حدی بی اختیار شده که از حفظ آرایش غفلت ورزیده است.
اگر به کتاب افسانهی قاجار علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین آثار حمزه سردادور در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات ایران، داستان ایرانی، داستان تاریخی، رمان
۰ برچسبها: ادبیات ایران، حمزه سردادور، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب