«سگ باسکرویل» یا «درندهی باسکرویل» کتابی است از سر آرتور کانن دویل (نویسندهی انگلیسی، از ۱۸۵۹ تا ۱۹۳۰) که سومین رمان رمان شرلوک هولمز به شمار میرود. این کتاب در سال ۱۹۰۲ منتشر شده است.
دربارهی سگ باسکرویل
سگ باسکرویل را غالباً بهترین داستان بلند شرلوک هولمز میدانند. این اثر ابتدا از اوت ۱۹۰۱تا آوریل ۱۹۰۲ به صورت پاورقی ماهانه در مجلهی استرند در انگلستان و تقریباً همزمان (از سپتامبر ۱۹۰۱ تا مه ۱۹۰۲)در مجلهی استرند چاپ ایالات متحدهم منتشر شد.
سگ باسکرویل، سپس برای نخستین بار در ۲۵ مارس ۱۹۰۲به صورت کتاب به چاپ رسید یعنی قبل از آنکه آخرین قسمت آن در مجلهی استرند منتشر شود. نخستین چاپ کتاب در ایالات متحده نیز در آوریل ۱۹۰۲ منتشر شد و در عرض پنج روز پنجاه هزار نسخه از چاپ اول آن به فروش رفت.
چاپ نخستین بخشهای این داستان در مجلهی استرند مردم را سخت به هیجان آورده بود چون به نظر میرسید نشانهی بازگشت پیروز مندانهی هولمز از آغوش مرگ باشد. البته با خواندن کتاب مشخص میشد که موضوع به این صورت نیست؛ هولمز هنوز به زندگی بازنگشته بود و این فقط بخشی از خاطرات دکتر واتسن بود.
کتاب سگ باسکرویل در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۳ با بیش از ۳۰۱ هزار رای و بیش از ۱۰ هزار نقد و نظر است. همچنین باید اشاره کرد که بر اساس داستان سگ باسکرویل، بیش از ۲۷ فیلم و اثر نمایشی ساخته شده است.
در ایران نیز ترجمههای مختلفی از کتاب «سگ باسکرویل» با عناوین متفاوت ارائه شده است که از این جمله میتوان به ترجمهی مژده دقیقی اشاره کرد که توسط نشر هرمس (کتابهای کارآگاه) منتشر شده است.
داستان سگ باسکرویل
دکتر جیمز مورتیمر پس از اینکه جسد دوستش سر چارلز باسکرویل را نزدیکی عمارتش در دارتمور در دوون پیدا میشئد، از شرلوک هولمز در لندن مشاوره می خواهد. مرگ به دلیل حمله قلبی بوده و در تحقیقات بعدی به عنوان تنها عامل مرتبط مطرح شد، اما به گفته مورتیمر، چهره سر چارلز حالت وحشتناکی داشت و نه چندان دور از جسد رد پای یک سگ شکاری غول پیکر به وضوح دیده دیده شده است.
طبق یک افسانهی قدیمی، از زمان جنگ داخلی انگلیس، یک نفرین در خانواده باسکرویل وجود دارد، زمانی که هوگو باسکرویل دختری را ربود و باعث مرگ او شد و خود نیز توسط یک سگ اهریمنی بزرگ کشته شد. ظاهراً همین موجود از آن زمان تا کنون در عمارت بوده است و باعث مرگ زودرس بسیاری از وارثان باسکرویل شده است. سر چارلز به نفرین سگ شکاری اعتقاد داشت و همینطور مورتیمر که اکنون از سرنوشت نفر بعدی یعنی سر هنری باسکرویل می ترسد.
علیرغم داستان نفرین، هولمز موافقت می کند که به محض ورود سر هنری از کانادا، جایی که او در آن زندگی می کند، با سر هنری در لندن ملاقات کند. او مردی جوان و خوش قیافه است که نسبت به افسانهی ترسناک بدبین و مشتاق تصاحب تالار باسکرویل است. با این حال به تازگی یک یادداشت ناشناس در نامهای دریافت کرده است که به او هشدار میدهد از آن محل دور بماند.
وقتی شخصی در حالی که سر هنری دارد در خیابانی راه میرود سعی میکند او را بکشد، هولمز از واتسون میخواهد تا با مرد جوان و مورتیمر به دارتمور برود تا از سر هنری محافظت کند و سرنخهایی در مورد اینکه چه کسی زندگی او را تهدید میکند جستجو کند.
برای این که بدانید چه بر سر سر هنری خواهد آمد و آیا شرلوک هولمز موفق به حل این معما خواهد شد یا نه، حتماً باید کتاب جذاب «سگ باسکرویل» را مطالعه کنید.
بخشی از سگ باسکرویل
داستانهای بسیاری در باره منشأ پیدایش درنده باسکرویل وجود دارد. اما از آنجایی که من نواده مستقیم هوگو باسکرویل هستم و این داستان را از پدرم شنیدهام که او هم از پدرش شنیده است، با یقین کامل به وقوع این رویداد، آن را بیکم و کاست، چنانکه اتفاق افتاده است، به رشته تحریر درمیآورم. نقل این داستان تنها برای ترساندن آیندگان از حوادث گذشته نیست؛ بلکه بیشتر به منظور دوراندیشی آیندگان است تا امیال ناشایستی که در گذشته باعث رنج و اندوه بسیار خانواده ما شد، بار دیگر سبب پریشانیمان نشود.
اکنون بدان که در هنگامه شورش بزرگ، ملک اربابی باسکرویل را هوگو باسکرویل اداره میکرد. او مردی بسیار وحشی و لامذهب بود. چنان شرور و سنگدل بود که نامش در سراسر غرب زبانزد همگان شده بود. تصادفآ هوگو عاشق دختر خردهمالکی شد که زمینهایی در نزدیکی ملک باسکرویل اجاره کرده بود.
اما دختر جوان از او دوری میکرد، چرا که از نام شیطانی وی میترسید. روزی هوگو و دوستان بدکارش، دختر جوان را در زمانی که میدانستند پدر و برادرانش در خانه نیستند، ربودند. آنها او را در طبقه بالای عمارت زندانی کردند و خودشان پایین آمدند و به آواز خواندن و سردادن ناسزا مشغول شدند.
هنگامی که شراب مینوشیدند، دخترک هراسان با کمک گرفتن از پیچکهای خودرویی که دیوار جنوبی را پوشانده بود، پایین رفت و از بوتهزار به سوی خانه دوید. اندکی بعد هوگو دریافت پرنده گریخته است. او چنانکه گویی اهریمنی در وجود خود دارد، فریاد برآورد که اگر بتواند به دخترک دست یابد، جسم و روحش را تسلیم قدرت شیطان خواهد کرد.
یکی از دوستان عیاش او فریاد زد که باید سگهای شکاری را سراغ دخترک بفرستند. هوگو با شنیدن این حرف از خانه بیرون دوید و بر سر مهترهایش فریاد کشید مادیانش را زین کنند و سگهای شکاری را از لانه بیرون آورند.
سپس دستمال سر دخترک را مقابل بینی سگها گرفت و آنها را به حرکت درآورد و زیر نور مهتاب در بوتهزار فریاد بلندی سر داد. دوستانش نیز سوار اسبهایشان شدند و در پی او رفتند.
برای آشنایی با سایر آثار این نویسنده، بخش معرفی آثار سرآرتور کانن دویل در وبسایت هر روز یک کتاب را ببینید. همچنین در بخش معرفی کتابهای جنایی و پلیسی میتوانید نمونههای بیشتری از این موارد را مشاهده کنید.
21 خرداد 1401
سگ باسکرویل
«سگ باسکرویل» یا «درندهی باسکرویل» کتابی است از سر آرتور کانن دویل (نویسندهی انگلیسی، از ۱۸۵۹ تا ۱۹۳۰) که سومین رمان رمان شرلوک هولمز به شمار میرود. این کتاب در سال ۱۹۰۲ منتشر شده است.
دربارهی سگ باسکرویل
سگ باسکرویل را غالباً بهترین داستان بلند شرلوک هولمز میدانند. این اثر ابتدا از اوت ۱۹۰۱تا آوریل ۱۹۰۲ به صورت پاورقی ماهانه در مجلهی استرند در انگلستان و تقریباً همزمان (از سپتامبر ۱۹۰۱ تا مه ۱۹۰۲)در مجلهی استرند چاپ ایالات متحدهم منتشر شد.
سگ باسکرویل، سپس برای نخستین بار در ۲۵ مارس ۱۹۰۲به صورت کتاب به چاپ رسید یعنی قبل از آنکه آخرین قسمت آن در مجلهی استرند منتشر شود. نخستین چاپ کتاب در ایالات متحده نیز در آوریل ۱۹۰۲ منتشر شد و در عرض پنج روز پنجاه هزار نسخه از چاپ اول آن به فروش رفت.
چاپ نخستین بخشهای این داستان در مجلهی استرند مردم را سخت به هیجان آورده بود چون به نظر میرسید نشانهی بازگشت پیروز مندانهی هولمز از آغوش مرگ باشد. البته با خواندن کتاب مشخص میشد که موضوع به این صورت نیست؛ هولمز هنوز به زندگی بازنگشته بود و این فقط بخشی از خاطرات دکتر واتسن بود.
کتاب سگ باسکرویل در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۳ با بیش از ۳۰۱ هزار رای و بیش از ۱۰ هزار نقد و نظر است. همچنین باید اشاره کرد که بر اساس داستان سگ باسکرویل، بیش از ۲۷ فیلم و اثر نمایشی ساخته شده است.
در ایران نیز ترجمههای مختلفی از کتاب «سگ باسکرویل» با عناوین متفاوت ارائه شده است که از این جمله میتوان به ترجمهی مژده دقیقی اشاره کرد که توسط نشر هرمس (کتابهای کارآگاه) منتشر شده است.
داستان سگ باسکرویل
دکتر جیمز مورتیمر پس از اینکه جسد دوستش سر چارلز باسکرویل را نزدیکی عمارتش در دارتمور در دوون پیدا میشئد، از شرلوک هولمز در لندن مشاوره می خواهد. مرگ به دلیل حمله قلبی بوده و در تحقیقات بعدی به عنوان تنها عامل مرتبط مطرح شد، اما به گفته مورتیمر، چهره سر چارلز حالت وحشتناکی داشت و نه چندان دور از جسد رد پای یک سگ شکاری غول پیکر به وضوح دیده دیده شده است.
طبق یک افسانهی قدیمی، از زمان جنگ داخلی انگلیس، یک نفرین در خانواده باسکرویل وجود دارد، زمانی که هوگو باسکرویل دختری را ربود و باعث مرگ او شد و خود نیز توسط یک سگ اهریمنی بزرگ کشته شد. ظاهراً همین موجود از آن زمان تا کنون در عمارت بوده است و باعث مرگ زودرس بسیاری از وارثان باسکرویل شده است. سر چارلز به نفرین سگ شکاری اعتقاد داشت و همینطور مورتیمر که اکنون از سرنوشت نفر بعدی یعنی سر هنری باسکرویل می ترسد.
علیرغم داستان نفرین، هولمز موافقت می کند که به محض ورود سر هنری از کانادا، جایی که او در آن زندگی می کند، با سر هنری در لندن ملاقات کند. او مردی جوان و خوش قیافه است که نسبت به افسانهی ترسناک بدبین و مشتاق تصاحب تالار باسکرویل است. با این حال به تازگی یک یادداشت ناشناس در نامهای دریافت کرده است که به او هشدار میدهد از آن محل دور بماند.
وقتی شخصی در حالی که سر هنری دارد در خیابانی راه میرود سعی میکند او را بکشد، هولمز از واتسون میخواهد تا با مرد جوان و مورتیمر به دارتمور برود تا از سر هنری محافظت کند و سرنخهایی در مورد اینکه چه کسی زندگی او را تهدید میکند جستجو کند.
برای این که بدانید چه بر سر سر هنری خواهد آمد و آیا شرلوک هولمز موفق به حل این معما خواهد شد یا نه، حتماً باید کتاب جذاب «سگ باسکرویل» را مطالعه کنید.
بخشی از سگ باسکرویل
داستانهای بسیاری در باره منشأ پیدایش درنده باسکرویل وجود دارد. اما از آنجایی که من نواده مستقیم هوگو باسکرویل هستم و این داستان را از پدرم شنیدهام که او هم از پدرش شنیده است، با یقین کامل به وقوع این رویداد، آن را بیکم و کاست، چنانکه اتفاق افتاده است، به رشته تحریر درمیآورم. نقل این داستان تنها برای ترساندن آیندگان از حوادث گذشته نیست؛ بلکه بیشتر به منظور دوراندیشی آیندگان است تا امیال ناشایستی که در گذشته باعث رنج و اندوه بسیار خانواده ما شد، بار دیگر سبب پریشانیمان نشود.
اکنون بدان که در هنگامه شورش بزرگ، ملک اربابی باسکرویل را هوگو باسکرویل اداره میکرد. او مردی بسیار وحشی و لامذهب بود. چنان شرور و سنگدل بود که نامش در سراسر غرب زبانزد همگان شده بود. تصادفآ هوگو عاشق دختر خردهمالکی شد که زمینهایی در نزدیکی ملک باسکرویل اجاره کرده بود.
اما دختر جوان از او دوری میکرد، چرا که از نام شیطانی وی میترسید. روزی هوگو و دوستان بدکارش، دختر جوان را در زمانی که میدانستند پدر و برادرانش در خانه نیستند، ربودند. آنها او را در طبقه بالای عمارت زندانی کردند و خودشان پایین آمدند و به آواز خواندن و سردادن ناسزا مشغول شدند.
هنگامی که شراب مینوشیدند، دخترک هراسان با کمک گرفتن از پیچکهای خودرویی که دیوار جنوبی را پوشانده بود، پایین رفت و از بوتهزار به سوی خانه دوید. اندکی بعد هوگو دریافت پرنده گریخته است. او چنانکه گویی اهریمنی در وجود خود دارد، فریاد برآورد که اگر بتواند به دخترک دست یابد، جسم و روحش را تسلیم قدرت شیطان خواهد کرد.
یکی از دوستان عیاش او فریاد زد که باید سگهای شکاری را سراغ دخترک بفرستند. هوگو با شنیدن این حرف از خانه بیرون دوید و بر سر مهترهایش فریاد کشید مادیانش را زین کنند و سگهای شکاری را از لانه بیرون آورند.
سپس دستمال سر دخترک را مقابل بینی سگها گرفت و آنها را به حرکت درآورد و زیر نور مهتاب در بوتهزار فریاد بلندی سر داد. دوستانش نیز سوار اسبهایشان شدند و در پی او رفتند.
برای آشنایی با سایر آثار این نویسنده، بخش معرفی آثار سرآرتور کانن دویل در وبسایت هر روز یک کتاب را ببینید. همچنین در بخش معرفی کتابهای جنایی و پلیسی میتوانید نمونههای بیشتری از این موارد را مشاهده کنید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، جنایی و پلیسی، داستان خارجی، رمان، معمایی/رازآلود
۰ برچسبها: ادبیات جهان، سر آرتور کانن دویل، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب