«بابا لنگ دراز» رمانی است به قلم جین وبستر (نویسندهی آمریکایی، از ۱۸۷۶ تا ۱۹۱۶) که در سال ۱۹۱۲ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای زندگی دختری یتیم به نام جودی آبوت و نامهنگاریهای او با یک مرد ثروتمند ناشناس میپردازد.
دربارهی بابا لنگ دراز
بابا لنگ دراز یک رمان نامهنگارانه دنبالهدار، اثر جین وبستر، نویسندهی آمریکایی است که نخست بهصورت دنبالهدار در مجله آمریکایی خانه بانوان منتشر میشد که سرانجام در سال ۱۹۱۲ به صورت کتاب منتشر شد و به فروش بالایی دست یافت.
این داستان ماجراهای قهرمانش را، که یک دختر جوان به نام «جودی آبوت» است، در سالهای تحصیل در کالج روایت میکند. جودی برای یک مرد ثروتمند و خیّر که تابهحال او را ندیدهاست نامه مینویسد.بابا لنگ دراز موفقترین کتاب جِین وبستر است.
بابا لنگ دراز این کتاب تنها یک اثر داستانی ساده نبود، بلکه برانگیزانندهی تحرکی برای بهبود وضعیت نگهداری از کودکان یتیم نیز بود. در سال ۱۹۱۴ نمایشنامه موفقی از آن با اقتباس خود وبستر بر روی صحنه رفت. در سال ۱۹۱۹ نیز فیلمی صامت با بازی مری پیکفورد از روی آن ساخته شد. وبستر در سال ۱۹۱۵ دشمن عزیز را به عنوان دنبالهای برای بابا لنگدراز منتشر کرد.
باید اشاره کرد که تا اکنون چندین فیلم سینمایی و برنامه تلویزیونی از روی این کتاب ساخته شدهاست که از این جمله میتوان به آثاری به نام بابا لنگ دراز در سالهای ۱۹۱۹، ۱۹۳۱، ۱۹۳۸، ۱۹۵۵، ۱۹۹۰ و ۲۰۰۵ اشاره کرد.
رمان بابا لنگ دراز علاوه بر جنبههای سرگرم کننده به عواطف و احساسات لطیف انسانی مثل بخشش، نوع دوستی، صبر و پایداری و غیره نیز اشاره میکند. جودی آبوت در کتاب بابا لنگ دراز به نوعی طرفدار حقوق زنان در اجتماع و فردی آزادیخواه است. این داستان به شیوهای بیان شده که هر فردی، در هر سن و سال، ارتباط خوبی با آن دارد.
رمان بابا لنگ دراز در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۵ با بیش از ۵۸ هزار رای و ۷۶۰۰ نقد و نظر است.
داستان بابا لنگ دراز
جودی ابوت (جروشا ابوت) با آن موهای قرمز بافته شدهاش، دختر مهربون و یتیم ولی در عین حال شاد و باهوشی است که پدر و مادرش را زمانی که هنوز کودکی بیش نبود، از دست داد. او در خیابان بسون در نیویورک سیتی پیدا و به یتیم خانه جان گیر منتقل شد، جایی که او توانایی خود برای نوشتن را کشف کرد. یکی از مقالات او توجه وکیلی به نام «جان اسمیت» را جلب میکند و بدون آنکه جودی او را بشناسد، جان به او اجازه میدهد تا تحصیلات خود را برای حضور در دبیرستان یادبود لینکلن ادامه دهد.
جودی از راه دور نگاهی کوتاه به خیرخواه اسرارآمیز خود به هنگام خروج از یتیم خانه میاندازد، سایه کشیده او نشان از مردی قد بلند دارد، او نامش را «بابا لنگ دراز» میگذارد. تنها درخواست پدر برای ارائه کمک هزینه تحصیلی این است که جودی یک بار در ماه نامهای برای او بنویسد.
اگر چه جودی ابوت میداند که هرگز به نامههایش پاسخ نخواهد داد، او بیشتر و بیشتر در مورد این نجیبزاده بینظیر و مهربان قدیمی خود کنجکاو میشود. همچنین، همکلاسیهای جودی در دبیرستان عبارتند از: سالی مکبراید و جولیا پندلتون.
در همین حال، رابطه دیگری را با جرویس پندلتون آغاز میکند، عموی یکی از هم اتاقیهایش در دبیرستان. از طریق نامههای ماهانه جودی به پدر و همچنین نزدیکی او به جرویس، رشد او را از یک دختر یتیم دور افتاده به زنی مستقل نشان میدهد. در نهایت، جودی ابوت با مردی که هرگز انتظارش نداشت روبرو شده و متوجه میشود که او، همان عشق واقعی او «جرویس پندلتون» است.
بخشی از بابا لنگ دراز
بابا لنگ دراز عزیز
دیشب یک خواب خیلی مزخرف دیدم. خواب دیدم که داخل یک کتابفروشی رفتم و فروشنده کتاب جدیدی به نام زندگینامهی جودی آبوت را برایم آورده است. جلد کتاب از جنس پارچهی قرمز بود و عکس یتیمخانه جانگریر روی جلد آن بود. عکس من در صفحهی اول بود و زیر آن نوشته شده بود ارادتمند واقعی شما. جودی آبوت.
اما همین که میخواستم بروم صفحهی آخر نوشتهی روی سنگ قبر را بخوانم از خواب پریدم. خواب بدی بود. من کم و بیش دیدم که با چه کسی ازدواج میکنم و کی میمیرم. به نظر شما هیجانانگیز نیست آدم بتواند داستان زندگی خودش را که یک نویسندهی ماهر بدون کم و کاستی نوشته است بخواند؟ و اگر بخواهید آن را بخوانید یک شرط دارد آن هم این است که شما هرگز آن را فراموش نکنید و با وجود اینکه کاملاً از آینده خبر دارید و هر لحظه میدانید قرار است چه اتفاقی بیافتد و حتی میدانید که چه زمانی خواهید مرد به زندگی عادی خود ادامه دهید.
با این شرایط فکر میکنید چند نفر شجاعت خواندن آن را دارند؟ یا چند نفر میتوانند جلوی کنجکاوی خود را بگیرند و آن را نخوانند؟ با وجود اینکه میتوانند اگر آن کتاب را بخوانند در ادامهی زندگی هیچ امید و هیجانی وجود نخواهد داشت.
زندگی در بهترین حالت هم بسیار خسته کننده است. بیشتر وقتها فقط میخوریم و میخوابیم. اما ببینید چقدر بدتر میشود اگر بین همین غذا خوردن هم هیچ اتفاق غیر منتظرهای رخ ندهد. آه، خدایا! بابا یک ذره جوهر روی کاغذ ریخت ولی من الان صفحهی سوم هستم و نمیتوانم دوباره از اول شروع کنم.
امسال باز هم زیستشناسی داریم. درسِ خیلی شیرینی است. بخش دستگاه گوارش هستیم: نمیدانید تصویر رودهی یک گربه زیر میکروسکوپ چقدر بامزه است.
برای آشنایی با سایر کتابهای مناسب نوجوانان میتوانید به بخش معرفی برترین کتابهای نوجوانان در وبسایت هر روز یک کتاب مراجعه کنید.
9 مهر 1401
بابا لنگ دراز
«بابا لنگ دراز» رمانی است به قلم جین وبستر (نویسندهی آمریکایی، از ۱۸۷۶ تا ۱۹۱۶) که در سال ۱۹۱۲ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای زندگی دختری یتیم به نام جودی آبوت و نامهنگاریهای او با یک مرد ثروتمند ناشناس میپردازد.
دربارهی بابا لنگ دراز
بابا لنگ دراز یک رمان نامهنگارانه دنبالهدار، اثر جین وبستر، نویسندهی آمریکایی است که نخست بهصورت دنبالهدار در مجله آمریکایی خانه بانوان منتشر میشد که سرانجام در سال ۱۹۱۲ به صورت کتاب منتشر شد و به فروش بالایی دست یافت.
این داستان ماجراهای قهرمانش را، که یک دختر جوان به نام «جودی آبوت» است، در سالهای تحصیل در کالج روایت میکند. جودی برای یک مرد ثروتمند و خیّر که تابهحال او را ندیدهاست نامه مینویسد.بابا لنگ دراز موفقترین کتاب جِین وبستر است.
بابا لنگ دراز این کتاب تنها یک اثر داستانی ساده نبود، بلکه برانگیزانندهی تحرکی برای بهبود وضعیت نگهداری از کودکان یتیم نیز بود. در سال ۱۹۱۴ نمایشنامه موفقی از آن با اقتباس خود وبستر بر روی صحنه رفت. در سال ۱۹۱۹ نیز فیلمی صامت با بازی مری پیکفورد از روی آن ساخته شد. وبستر در سال ۱۹۱۵ دشمن عزیز را به عنوان دنبالهای برای بابا لنگدراز منتشر کرد.
باید اشاره کرد که تا اکنون چندین فیلم سینمایی و برنامه تلویزیونی از روی این کتاب ساخته شدهاست که از این جمله میتوان به آثاری به نام بابا لنگ دراز در سالهای ۱۹۱۹، ۱۹۳۱، ۱۹۳۸، ۱۹۵۵، ۱۹۹۰ و ۲۰۰۵ اشاره کرد.
رمان بابا لنگ دراز علاوه بر جنبههای سرگرم کننده به عواطف و احساسات لطیف انسانی مثل بخشش، نوع دوستی، صبر و پایداری و غیره نیز اشاره میکند. جودی آبوت در کتاب بابا لنگ دراز به نوعی طرفدار حقوق زنان در اجتماع و فردی آزادیخواه است. این داستان به شیوهای بیان شده که هر فردی، در هر سن و سال، ارتباط خوبی با آن دارد.
رمان بابا لنگ دراز در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۵ با بیش از ۵۸ هزار رای و ۷۶۰۰ نقد و نظر است.
داستان بابا لنگ دراز
جودی ابوت (جروشا ابوت) با آن موهای قرمز بافته شدهاش، دختر مهربون و یتیم ولی در عین حال شاد و باهوشی است که پدر و مادرش را زمانی که هنوز کودکی بیش نبود، از دست داد. او در خیابان بسون در نیویورک سیتی پیدا و به یتیم خانه جان گیر منتقل شد، جایی که او توانایی خود برای نوشتن را کشف کرد. یکی از مقالات او توجه وکیلی به نام «جان اسمیت» را جلب میکند و بدون آنکه جودی او را بشناسد، جان به او اجازه میدهد تا تحصیلات خود را برای حضور در دبیرستان یادبود لینکلن ادامه دهد.
جودی از راه دور نگاهی کوتاه به خیرخواه اسرارآمیز خود به هنگام خروج از یتیم خانه میاندازد، سایه کشیده او نشان از مردی قد بلند دارد، او نامش را «بابا لنگ دراز» میگذارد. تنها درخواست پدر برای ارائه کمک هزینه تحصیلی این است که جودی یک بار در ماه نامهای برای او بنویسد.
اگر چه جودی ابوت میداند که هرگز به نامههایش پاسخ نخواهد داد، او بیشتر و بیشتر در مورد این نجیبزاده بینظیر و مهربان قدیمی خود کنجکاو میشود. همچنین، همکلاسیهای جودی در دبیرستان عبارتند از: سالی مکبراید و جولیا پندلتون.
در همین حال، رابطه دیگری را با جرویس پندلتون آغاز میکند، عموی یکی از هم اتاقیهایش در دبیرستان. از طریق نامههای ماهانه جودی به پدر و همچنین نزدیکی او به جرویس، رشد او را از یک دختر یتیم دور افتاده به زنی مستقل نشان میدهد. در نهایت، جودی ابوت با مردی که هرگز انتظارش نداشت روبرو شده و متوجه میشود که او، همان عشق واقعی او «جرویس پندلتون» است.
بخشی از بابا لنگ دراز
بابا لنگ دراز عزیز
دیشب یک خواب خیلی مزخرف دیدم. خواب دیدم که داخل یک کتابفروشی رفتم و فروشنده کتاب جدیدی به نام زندگینامهی جودی آبوت را برایم آورده است. جلد کتاب از جنس پارچهی قرمز بود و عکس یتیمخانه جانگریر روی جلد آن بود. عکس من در صفحهی اول بود و زیر آن نوشته شده بود ارادتمند واقعی شما. جودی آبوت.
اما همین که میخواستم بروم صفحهی آخر نوشتهی روی سنگ قبر را بخوانم از خواب پریدم. خواب بدی بود. من کم و بیش دیدم که با چه کسی ازدواج میکنم و کی میمیرم. به نظر شما هیجانانگیز نیست آدم بتواند داستان زندگی خودش را که یک نویسندهی ماهر بدون کم و کاستی نوشته است بخواند؟ و اگر بخواهید آن را بخوانید یک شرط دارد آن هم این است که شما هرگز آن را فراموش نکنید و با وجود اینکه کاملاً از آینده خبر دارید و هر لحظه میدانید قرار است چه اتفاقی بیافتد و حتی میدانید که چه زمانی خواهید مرد به زندگی عادی خود ادامه دهید.
با این شرایط فکر میکنید چند نفر شجاعت خواندن آن را دارند؟ یا چند نفر میتوانند جلوی کنجکاوی خود را بگیرند و آن را نخوانند؟ با وجود اینکه میتوانند اگر آن کتاب را بخوانند در ادامهی زندگی هیچ امید و هیجانی وجود نخواهد داشت.
زندگی در بهترین حالت هم بسیار خسته کننده است. بیشتر وقتها فقط میخوریم و میخوابیم. اما ببینید چقدر بدتر میشود اگر بین همین غذا خوردن هم هیچ اتفاق غیر منتظرهای رخ ندهد. آه، خدایا! بابا یک ذره جوهر روی کاغذ ریخت ولی من الان صفحهی سوم هستم و نمیتوانم دوباره از اول شروع کنم.
امسال باز هم زیستشناسی داریم. درسِ خیلی شیرینی است. بخش دستگاه گوارش هستیم: نمیدانید تصویر رودهی یک گربه زیر میکروسکوپ چقدر بامزه است.
برای آشنایی با سایر کتابهای مناسب نوجوانان میتوانید به بخش معرفی برترین کتابهای نوجوانان در وبسایت هر روز یک کتاب مراجعه کنید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، داستان خارجی، رمان، نوجوانان
۰ برچسبها: ادبیات جهان، جین وبستر، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب