ورق‌پاره‌های زندان

«ورق‌پاره‌های زندان» اثری است از سیدمجتبی آقا بزرگ علوی (نویسنده‌ی اهل تهران، از ۱۲۸۳ تا ۱۳۷۵) که در سال ۱۳۲۰ منتشر شده است. این کتاب شامل پنج داستان کوتاه است که در دوران حضور نویسنده در زندان نگاشته شده‌اند.

درباره‌ی ورق‌پاره‌های زندان

ورق‌پاره‌های زندان نام کتابی از بزرگ علوی است که محتوای آن در سالهای ۱۳۱۷ و ۱۳۲۰ در زندان قصر نوشته شده‌است.

ورق‌پاره‌های زندان در ۱۳۲۰/ ۱۹۴۱م چاپ شد و بزرگ علوی آن را به خواهرش بدری علوی پیشکش داده‌است؛ فداکارترین و از خود گذشته‌ترین زنی که در زندگی‌اش دیده‌است.

در دیباچه‌اش نوشته که عنوانِ «ورق‌پاره‌های زندان اسم بی‌مسمایی برای این یادداشت‌هایی که اغلب آن در زندان تهیه شده، نیست. در واقع اغلب آن‌ها روی ورق پاره، روی کاغذ قند، کاغذ سیگار اشنو یا پاکت‌هایی که در آن برای ما میوه و شیرینی می‌آوردند، نوشته شده‌است؛ و این کار بدون مخاطره نبوده‌است. در زندان اگر مداد و پاره کاغذی مأمورین زندان در دست ما می‌دیدند، جنایت بزرگی به‌شمار می‌رفت.»

بر پایه این دیباچه، این کتاب نوشته‌های او در زندان است و برای توصیف شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوران از تاریخ ایران نوشته شده‌است حال آنکه خواندن و نوشتن در زندان‌های دوره اش، ممنوع بوده‌است. کمتر به رویدادها و جزئیات زندان اشاره شده و بیشتر به زندگی، سرگذشت و دلایل محکومیت هم‌بندهایش در قالب پنج فصل/پنج داستان می‌پردازد که کتاب را یک مجموعه داستان کوتاه می‌کند.

در این داستان‌ها عشق‌ها و زندگی‌هایی که جانسوزانه به جدایی و زندان شدن یکی از معشوقه‌ها کشیده می‌شود و هم‌بند آقای علوی می‌شوند نماش داده می‌شود، داستان‌های ایرج و روشن، آقای م و دختر خاله‌اش، ببولی، مرتضی و مارگریتا… که چند تای آن‌ها در گفتگوی مستقیم با خود نویسنده یادداشت شده‌اند و چند تای دیگر هم مکاتبات و یادداشت‌های بجا مانده‌اند.

داستان های ورق پاره‌های زندان، برگرفته از واقعیت زندگی افراد است و بزرگ علوی، به عنوان یک نویسنده ی سیاسی و اجتماعی، تلاش کرد تا شرایط سیاسی آن زمان را در کنار وضعیت زندانیان، به خوبی توصیف کند. هر کدام از قصه ها با خط داستانی گیرای خود، خواننده را مجذوب می کنند.

کتاب ورق‌پاره‌های زندان در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۵۳ با بیش از ۶۶۷ رای و ۷۹ نقد و نظر است.

فهرست داستان‌های ورق‌پاره‌های زندان

کتاب ورق‌پاره‌های زندان دارای ۵ داستان زیر است:

  • پادنگ: مردی به نام غلامحسین به جرم قتل در زندان افتاده است اما هنوز مشخص نیست که او واقعا قاتل است یا نه
  • ستاره دنباله دار: ایرج یک فرد انقلابی ضد رژیم شاه است که در روز عروسیش دستگیر می‌شود و به زندان می رود.
  • انتظار: یکی از زندانانیان در زندان دیوانه شده، اما دیوانگی او با دیگران فرق دارد.
  • عفو عمومی: همه‌ی زندانیان چه سیاسی و چه عادی فکرشان فقط متوجه عفو است.
  • رقص مرگ: مردی عاشق زنی به نام مارگاریتا می‌شود و به جای او به زندان می رود.

بخش‌هایی از ورق‌پاره‌های زندان

همه ماها وقتی زیر یوغ شکنجه زندگی افتادیم، مجبور هستیم دست و پا بزنیم، فریاد کنیم و همین وسیله بروز احساسات ماست، همین لخته‌های خونی است که از جگر ما ریخته می‌شود، همین پاره‌هایی از روح ماست که به این شکل تجلی می‌کند. موضوع این است که دردها و شادمانی‌های خودمان را به هر راهی که هست بیان کنیم. اما درد کشیده بهتر پی به درد دیگران می‌برد.

زندان؟ که می‌فهمد یعنی چه؟ برای بیشتر مردم این کلمه مفهومی گنگ دارد. ولی یک مرتبه باید از پشت میله‌های آهنی لب‌های خشک و ترکیده، دماغ تیرکشیده و گونه‌های استخوانی ایرج را تماشا می‌کرد و آن‌وقت حدس زد، سعی کرد حدس زد، که این کلمه یعنی چه؟

فقط کسی که باقی می‌ماند خود غلامحسین است. رفیق دزد من که خیلی بیشتر از من مردم این روزگار را می‌شناسد و قاتل و آدم‌کش بیش از من سروکاری دارد و داشته است حاضر بود دستش را توی آتش بگذارد که این کار از غلامحسین سر نزده است.

 برای اینکه غلامحسین آن‌قدر آدم بی‌حالی بود که وقتی مستنطق بهش گفت بیا اقرار کن و چون این قتل برای حفظ عفت و عصمت تو بوده است زیاد حبس نخواهی شد ولا خواهر و عمویت را ۱۵ سال حبس می‌کنیم فوری گفت بله من خودم کشته‌ام و حتی نشان داد که با کدام کارد کشته است در صورتی‌که بعد معلوم شد که با کارد او را نکشته‌اند و سرش را زیر پادنگ داغون کرده‌اند.

 این غلامحسین نظافتچی ما دیروز مرخص شد. آدم ریخت او را که نگاه می کند، باور ندارد که ممکن است پشت این پیشانی کوتاه و در پس این خنده لوس چیزکی سوای چیزهای معمولی چیزهای معمولی وجود داشته باشد. محکوم شده بود به نه سال حبس. من محکوم به هفت سال هستم. او قتل کرده بود و یا اقلا اتهامش این بود که قتل کرده است. اینجا در زندان از هرکس که بپرسی: «ترا چرا اینجا آورده اند؟» می گوید: «من کاری نکرده ام، توی مسجد سر نماز بودم، گرفتندم و آوردند اینجا».

بعضی دیگر می گویند: «آن دفعه بی تقصیر بودم اما چون با تامیناتچی ها معامله مان نشده، توی چاله افتادم. من که صد تومان می دزدم، نمی توانم که هشتاد تومانش را به آن ها بدهم.» یک نفر دیگر هست که مامور غذای ما بود و فخر می کرد به اینکه دزد معمولی نیست: «ببخشید من دزد نیستم. من ۱۲ هزار تومان مال دولت را اختلاس کرده ام.» حالا آن هم قصه اش دراز است. تمبر دولتی را دزدیده بود، رفته بود به محله بدنام و تمبرها را به جای پول سر مامانش ریخته بود.

 

اگر به کتاب ورق‌پاره‌های زندان علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی برترین کتاب‌های بزرگ علوی در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.