«یک چاه و دو چاله» با نام کامل «یک چاه و دو چاله و مثلاً شرح احوالات» اثری است از جلال آل احمد (نویسندهی اهل تهران، از ۱۳۰۲ تا ۱۳۴۸) که در سال ۱۳۵۶ منتشر شده است. این کتاب شرح احوالی از نویسنده به قلم خودش است.
دربارهی یک چاه و دو چاله
یک چاه و دو چاله گزارشی از شرح روزگار و احوال جلال آل احمد به قلم خودش است. سادگی اثر که از صداقت جلال سرچشمه دارد به همراه بیان وقایعی اجتماعی از روگار جلال که گاه با حرکات سیاسی و جنبش های مدنی و تحولات گره می خورد، از آن اثری در خور توجه ساخته است.
نسل قبل با نثر و داستانهای جلال آل احمد آشنا نبود. نسل پیش از انقلاب اما او را به خوبی میشناسند، با آثارش آشنا هستند و بسیاری از جوانان قدیم با تک به تک آثار جلال زندگی کردهاند.
اما نسل امروز یا در دنیای تکنولوژی و کامپیوتر خود را گرفتار ساخته و در آنجا دست و پا میزند، یا به کتابها و داستانهاى این عصر مشتاقتر است و در نتیجه بسیار طبیعیست که نه جلال را فراتر از کتابهای تاریخ ادبیات مدرسه بشناسد و نه انس و الفت چندانی با آثار او داشته باشد.
البته به هزار و یک دلیل میشود حق را به آنان داد. از طرفی دنیاى آن روز که جلال در آن زندگى میکرد و مشکلات و دردهایى که گریبان اجتماع دورهى جلال را گرفته بود، با این روزگار و اوضاع اجتماعى امروز متفاوت است و جوان این روزگار حق دارد که جلال و زمانهاش را کمتر بشناسد.
با همهی اینها، جدا از این که داستانها و قصهها همچون آیینهای هستند که اوضاع و احوال روزگار خویش را به ما مینمایانند، اهمیت شناختن هزارتوی شیوه، سبک، طرز فکر و قلم نامآوران نسل پیش قابل انکار نیست.
همین موضوع بر ارزش و ضرورت مطالعهی این کتاب افزوده است. جلال آل احمد در کتابی کوتاه و در دو بخش به تالیف زندگینامهی خود پرداخته: یک چاه و دو چاله و مثلا شرح احوالات. این کتاب یکی از بهترین منابعیست که میتوانید از آن برای شناخت بیشتر جلال و فضای سیاسی و اجتماعی که او در آن نفس میکشیده استفاده کنید.
در این کتاب خواندنی احساس میکنید جلال آل احمد از دل تاریخ بیرون آمده، دستتان را گرفته و شما را به کافهای در یکی از قدیمیترین محلههای تهران برده تا بنشیند و برای شما از آنچه که از سر گذرانده بگوید. در واقع لحن یک چاه و چاله به قدری پرکشش است که فکر میکنید نویسنده روبهرویتان نشسته و با شما گفتگو میکند. به محض این که کتاب را در دست میگیرید، تا خواندن آن را به پایان نبرید قادر نخواهید بود کتاب را کنار بگذارید.
کتاب یک چاه و دو چاله در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۰۲ با بیش از ۱۲۸ رای و ۲۴ نقد و نظر است.
بخشهایی از یک چاه و دو چاله
در حزب توده درعرض چهارسال از صورت یک عضو ساده به عضویت کمیته حزبی تهران رسیدم و نمایندگی کنگره. و از این مدت دو سالش را مدام قلم زدم؛ در «بشر برای دانشجویان» که گرانندهاش بودم و در مجله ماهانه «مردم» که مدیر داخلیش بودم. و گاهی هم در «رهبر».
اولین قصهام در «سخن» درآمد؛ شماره نوروز ۲۴ که آنوقتها زیر سایه «صادق هدایت» منتشر میشد و ناچار همه جماعت ایشان گرایش به چپ داشتند و در اسفند همینسال «دید و بازدید» را منتشر کردم؛ مجموعه آنچه در «سخن» و «مردم برای روشنفکران» هفتگی درآمده بود. به اعتبار همین پرتوپلاها بود که از اوایل ۲۵ مأمور شدم که زیر نظر طبری ماهانه «مردم» را راهبیندازم. که تا هنگام انشعاب ۱۸ شمارهاش را درآوردم.
حتی ششماهی مدیر چاپخانه حزب بودم؛ چاپخانه «شعلهور». که پساز شکست «دموکرات فرقه سی» و لطمهای که به حزب زد و فرار رهبران، از پشت عمارت مخروبه «اپرا» منتقلش کردهبودند به داخل حزب. و به اعتبار همین چاپخانهای دراختیار داشتن بود که «از رنجی که میبریم» درآمد.
اواسط ۱۳۲۶؛ حاوی قصههای شکست در آن مبارزات و به سبک رئالیسم سوسیالیستی! و انشعاب در آذر ۱۳۲۶ اتفاق افتاد. بهدنبال اختلاف نظر جماعتی که ما بودیم ـبه رهبری خیل ملکیـ و رهبران حزب که بهعلت شکست قضیه آذربایجان زمینه افکار عمومی حزب، دیگر زیرپایشان نبود.
و بههمینعلت سخت دنبالهروی سیاست استالینی بودند که میدیدیم که به چه بواری میانجامید. پساز انشعاب، یک حزب سوسیالیست ساختیم که زیر بار اتهامات مطبوعات حزبی که حتی کمک رادیو مسکو را در پس پشت داشتند، تاب چندانی نیاورد و منحل شد و ما ناچار شدیم به سکوت.
…………….
و اما حکمها؛ حکم کردهاند که من قصه بلندنویس نیستم. جلالخالق! براى ما همین بس که مىنویسیم. اسمش را شما بگذارید. ما کى و کجا دعوى کردیم؟ تنها دعوى ما این قلمزدن و این شاهد بودن. شاهد همه توطئهها. سکوتش براى نیما، قدرتش براى خانلرى، جسدش براى خود من و تازه به اسم تجلیل و حکم دیگر این که مرا من سرا خطاب کردهاند.
بسیار خوب. اگر قرار بود این من، تو سرا باشد، پس شما چهکاره بودید؟ و حیف که عقل شما قد نمىدهد جوانهاى عزیز وگرنه مىفهمیدید که نرهخرى دارد اینجورى زمینه قضیه را لق مىکند نه که به لوث خودخواهى خویش بخواهد زمین و زمان را به گند بکشد و بعد در آن شماره هم که به کتاب ماه تاخته بود نمىدانم که.
و بىامضاء مرا مرد واحد نامیده بود که از صفحات آن مجله نوعى سربازخانه ساخته. من اگر اهل پنبهکارى بودم، حالا شما هم پاى علم این وجاهت ملى سینه مىزدید؛ ولى حیف که پنبهکارى درخور ما نیست. درخور لحافدوزها است.
من تیغ به دست دارم، یا شلاق و جراحتها را شما پنبهکارى کنید. دیگر اینکه من دست کم خودم مىدانم که با این قلم جورى تا نکردهام که دل کسى را بهدست بیاورم؛ چه رسد به وجاهت ملى. من زدهام و خوردهام و با این زد و خورد دست کم خودم را نیز نگه داشتهام. بى هیچ منتى بر احدى.
اگر کُشتهاى باقى نیست، کِشتهاى که باقى است (اولى را به ضم بخوان، دومى را به کسر) و این است بزرگترین غبن در این ولایت که مشت مىزنى؛ اما به سایه و اصلاً در خواب. تا این نمدى که ما مىکوبیم جواب مس بدهد، سالها وقت مىخواهد؛ دست کم تا وقتى که ریش این بچهها سفید شود و اصلاً من باید خودم را بهدست این حضرات مىدادم. با آن دسته قشه و رشه که اولین بار بود مىدیدمشان.
اگر به کتاب یک چاه و دو چاله علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین آثار جلال آل احمد در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
23 تیر 1403
یک چاه و دو چاله
«یک چاه و دو چاله» با نام کامل «یک چاه و دو چاله و مثلاً شرح احوالات» اثری است از جلال آل احمد (نویسندهی اهل تهران، از ۱۳۰۲ تا ۱۳۴۸) که در سال ۱۳۵۶ منتشر شده است. این کتاب شرح احوالی از نویسنده به قلم خودش است.
دربارهی یک چاه و دو چاله
یک چاه و دو چاله گزارشی از شرح روزگار و احوال جلال آل احمد به قلم خودش است. سادگی اثر که از صداقت جلال سرچشمه دارد به همراه بیان وقایعی اجتماعی از روگار جلال که گاه با حرکات سیاسی و جنبش های مدنی و تحولات گره می خورد، از آن اثری در خور توجه ساخته است.
نسل قبل با نثر و داستانهای جلال آل احمد آشنا نبود. نسل پیش از انقلاب اما او را به خوبی میشناسند، با آثارش آشنا هستند و بسیاری از جوانان قدیم با تک به تک آثار جلال زندگی کردهاند.
اما نسل امروز یا در دنیای تکنولوژی و کامپیوتر خود را گرفتار ساخته و در آنجا دست و پا میزند، یا به کتابها و داستانهاى این عصر مشتاقتر است و در نتیجه بسیار طبیعیست که نه جلال را فراتر از کتابهای تاریخ ادبیات مدرسه بشناسد و نه انس و الفت چندانی با آثار او داشته باشد.
البته به هزار و یک دلیل میشود حق را به آنان داد. از طرفی دنیاى آن روز که جلال در آن زندگى میکرد و مشکلات و دردهایى که گریبان اجتماع دورهى جلال را گرفته بود، با این روزگار و اوضاع اجتماعى امروز متفاوت است و جوان این روزگار حق دارد که جلال و زمانهاش را کمتر بشناسد.
با همهی اینها، جدا از این که داستانها و قصهها همچون آیینهای هستند که اوضاع و احوال روزگار خویش را به ما مینمایانند، اهمیت شناختن هزارتوی شیوه، سبک، طرز فکر و قلم نامآوران نسل پیش قابل انکار نیست.
همین موضوع بر ارزش و ضرورت مطالعهی این کتاب افزوده است. جلال آل احمد در کتابی کوتاه و در دو بخش به تالیف زندگینامهی خود پرداخته: یک چاه و دو چاله و مثلا شرح احوالات. این کتاب یکی از بهترین منابعیست که میتوانید از آن برای شناخت بیشتر جلال و فضای سیاسی و اجتماعی که او در آن نفس میکشیده استفاده کنید.
در این کتاب خواندنی احساس میکنید جلال آل احمد از دل تاریخ بیرون آمده، دستتان را گرفته و شما را به کافهای در یکی از قدیمیترین محلههای تهران برده تا بنشیند و برای شما از آنچه که از سر گذرانده بگوید. در واقع لحن یک چاه و چاله به قدری پرکشش است که فکر میکنید نویسنده روبهرویتان نشسته و با شما گفتگو میکند. به محض این که کتاب را در دست میگیرید، تا خواندن آن را به پایان نبرید قادر نخواهید بود کتاب را کنار بگذارید.
کتاب یک چاه و دو چاله در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۰۲ با بیش از ۱۲۸ رای و ۲۴ نقد و نظر است.
بخشهایی از یک چاه و دو چاله
در حزب توده درعرض چهارسال از صورت یک عضو ساده به عضویت کمیته حزبی تهران رسیدم و نمایندگی کنگره. و از این مدت دو سالش را مدام قلم زدم؛ در «بشر برای دانشجویان» که گرانندهاش بودم و در مجله ماهانه «مردم» که مدیر داخلیش بودم. و گاهی هم در «رهبر».
اولین قصهام در «سخن» درآمد؛ شماره نوروز ۲۴ که آنوقتها زیر سایه «صادق هدایت» منتشر میشد و ناچار همه جماعت ایشان گرایش به چپ داشتند و در اسفند همینسال «دید و بازدید» را منتشر کردم؛ مجموعه آنچه در «سخن» و «مردم برای روشنفکران» هفتگی درآمده بود. به اعتبار همین پرتوپلاها بود که از اوایل ۲۵ مأمور شدم که زیر نظر طبری ماهانه «مردم» را راهبیندازم. که تا هنگام انشعاب ۱۸ شمارهاش را درآوردم.
حتی ششماهی مدیر چاپخانه حزب بودم؛ چاپخانه «شعلهور». که پساز شکست «دموکرات فرقه سی» و لطمهای که به حزب زد و فرار رهبران، از پشت عمارت مخروبه «اپرا» منتقلش کردهبودند به داخل حزب. و به اعتبار همین چاپخانهای دراختیار داشتن بود که «از رنجی که میبریم» درآمد.
اواسط ۱۳۲۶؛ حاوی قصههای شکست در آن مبارزات و به سبک رئالیسم سوسیالیستی! و انشعاب در آذر ۱۳۲۶ اتفاق افتاد. بهدنبال اختلاف نظر جماعتی که ما بودیم ـبه رهبری خیل ملکیـ و رهبران حزب که بهعلت شکست قضیه آذربایجان زمینه افکار عمومی حزب، دیگر زیرپایشان نبود.
و بههمینعلت سخت دنبالهروی سیاست استالینی بودند که میدیدیم که به چه بواری میانجامید. پساز انشعاب، یک حزب سوسیالیست ساختیم که زیر بار اتهامات مطبوعات حزبی که حتی کمک رادیو مسکو را در پس پشت داشتند، تاب چندانی نیاورد و منحل شد و ما ناچار شدیم به سکوت.
…………….
و اما حکمها؛ حکم کردهاند که من قصه بلندنویس نیستم. جلالخالق! براى ما همین بس که مىنویسیم. اسمش را شما بگذارید. ما کى و کجا دعوى کردیم؟ تنها دعوى ما این قلمزدن و این شاهد بودن. شاهد همه توطئهها. سکوتش براى نیما، قدرتش براى خانلرى، جسدش براى خود من و تازه به اسم تجلیل و حکم دیگر این که مرا من سرا خطاب کردهاند.
بسیار خوب. اگر قرار بود این من، تو سرا باشد، پس شما چهکاره بودید؟ و حیف که عقل شما قد نمىدهد جوانهاى عزیز وگرنه مىفهمیدید که نرهخرى دارد اینجورى زمینه قضیه را لق مىکند نه که به لوث خودخواهى خویش بخواهد زمین و زمان را به گند بکشد و بعد در آن شماره هم که به کتاب ماه تاخته بود نمىدانم که.
و بىامضاء مرا مرد واحد نامیده بود که از صفحات آن مجله نوعى سربازخانه ساخته. من اگر اهل پنبهکارى بودم، حالا شما هم پاى علم این وجاهت ملى سینه مىزدید؛ ولى حیف که پنبهکارى درخور ما نیست. درخور لحافدوزها است.
من تیغ به دست دارم، یا شلاق و جراحتها را شما پنبهکارى کنید. دیگر اینکه من دست کم خودم مىدانم که با این قلم جورى تا نکردهام که دل کسى را بهدست بیاورم؛ چه رسد به وجاهت ملى. من زدهام و خوردهام و با این زد و خورد دست کم خودم را نیز نگه داشتهام. بى هیچ منتى بر احدى.
اگر کُشتهاى باقى نیست، کِشتهاى که باقى است (اولى را به ضم بخوان، دومى را به کسر) و این است بزرگترین غبن در این ولایت که مشت مىزنى؛ اما به سایه و اصلاً در خواب. تا این نمدى که ما مىکوبیم جواب مس بدهد، سالها وقت مىخواهد؛ دست کم تا وقتى که ریش این بچهها سفید شود و اصلاً من باید خودم را بهدست این حضرات مىدادم. با آن دسته قشه و رشه که اولین بار بود مىدیدمشان.
اگر به کتاب یک چاه و دو چاله علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی برترین آثار جلال آل احمد در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات ایران، زندگینامه
۰ برچسبها: ادبیات ایران، جلال آل احمد، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب