«کتاب تابستان» اثری است از تووه یانسون (نویسندهی فنلاندی، از ۱۹۱۴ تا ۲۰۰۱) که در سال ۱۹۷۲ منتشر شده است. این رمان داستانی دربارهی رابطهی عمیق و ظریف میان یک دختر کوچک و مادربزرگش است که تابستانی را در یک جزیرهی کوچک سپری میکنند و در دل طبیعت به پرسشهای فلسفی و لحظات ساده اما پرمعنای زندگی میپردازند.
دربارهی کتاب تابستان
کتاب تابستان نوشتهی تووه یانسون، نویسندهی فنلاندی-سوئدی، یکی از آثار ماندگار در ادبیات جهان است که با زبان شاعرانه و ظرافتی بیمانند، داستانی ساده اما عمیق را روایت میکند. یانسون که بیشتر بهخاطر خلق شخصیتهای مومین شهرت دارد، در این اثر نشان میدهد که توانایی او فراتر از ادبیات کودکانه است و میتواند به قلبهای خوانندگان بالغ نیز راه یابد.
تابستان داستانی است که در جزیرهای کوچک در مجمعالجزایری نزدیک به دریای بالتیک رخ میدهد. این جزیره، با طبیعت بکر و محیط آرامشبخش خود، بستری میشود برای نمایش روابط انسانی و جستوجوی معنای زندگی. محوریت داستان حول ارتباط میان دختری کوچک به نام سوفیا و مادربزرگ پیرش شکل میگیرد. این رابطه، با پیچیدگیها و زیباییهای خاص خود، جوهر اصلی کتاب را تشکیل میدهد.
زبان تووه یانسون در این کتاب ساده اما در عین حال عمیق و نمادین است. او از توصیفات دقیق و ظریف برای خلق تصاویر زنده از جزیره، دریا، و طبیعت اطراف استفاده میکند. در دل این توصیفات، احساسی از گذر زمان و پذیرش چرخههای زندگی نهفته است که تأثیری عمیق بر خواننده میگذارد.
یکی از جنبههای برجستهی کتاب، رویکرد نویسنده به مسائل فلسفی و وجودی است. یانسون با بهرهگیری از لحظات روزمره، به پرسشهایی دربارهی زندگی، مرگ، و پیوندهای انسانی میپردازد. این پرسشها بهگونهای در داستان تنیده شدهاند که خواننده را بدون احساس فشار، به تفکر وامیدارند.
روابط میان سوفیا و مادربزرگ او، ترکیبی از طنز، صمیمیت، و گاه لحظات تلخ است. مادربزرگ با خرد و شوخطبعی خود، راهنمای سوفیا در کشف دنیای اطراف میشود، در حالی که سوفیا با کنجکاوی کودکانهاش، روح تازهای به زندگی مادربزرگ میبخشد. این تعاملها به شکلی طبیعی و دلنشین به تصویر کشیده شدهاند.
جزیره در داستان، نه تنها مکانی فیزیکی، بلکه نمادی از انزوا، خودشناسی، و اتصال به طبیعت است. فضای جزیره به خواننده این امکان را میدهد تا از شلوغی و پیچیدگیهای زندگی شهری فاصله بگیرد و در آرامش طبیعت غرق شود.
کتاب تابستان همچنین بازتابی از تجربیات شخصی یانسون است. او که خود بیشتر عمرش را در جزایر سپری کرده، عشق و ارتباط عمیق خود با طبیعت را در این اثر بهخوبی نمایان میکند. این اصالت در روایت، به کتاب حسی از واقعیت و صداقت میبخشد.
در عین حال، کتاب فاقد طرح داستانی پیچیده است. این ویژگی، به جای کاهش ارزش آن، به جذابیت اثر میافزاید. زیرا تمرکز بر لحظات کوتاه اما پرمعنا، خواننده را به تفکر دربارهی جزئیات سادهی زندگی ترغیب میکند.
یانسون با مهارت خود در ایجاد تعادل میان شوخطبعی و اندوه، فضایی خلق میکند که هم دلگرمکننده و هم تأملبرانگیز است. خواننده در این داستان، با ترکیبی از لحظات خندهدار و تلخ روبهرو میشود که به تجربهی خواندن عمق میبخشد.
یکی از ویژگیهای مهم کتاب، جهانی بودن موضوعات آن است. هرچند داستان در جزیرهای کوچک و در چارچوب فرهنگ فنلاندی روایت میشود، اما پیامهای آن دربارهی زندگی، طبیعت، و روابط انسانی، برای خوانندگان از هر ملیت و پیشینهای قابل درک و مرتبط است.
ترجمهی تابستان به زبانهای مختلف، از جمله انگلیسی و فارسی، نشاندهندهی استقبال گسترده از این اثر است. مترجمان با تلاشهای خود توانستهاند روح اثر را به خوانندگان فرهنگهای دیگر منتقل کنند، هرچند برخی از ظرایف زبان اصلی ممکن است از دست رفته باشد.
در نهایت، تابستان کتابی است که خواننده را به آرامشی عمیق و تفکری فلسفی دعوت میکند. این اثر، با داستان ساده و زبان شاعرانهی خود، تجربهای ماندگار از خواندن را به ارمغان میآورد و یادآور ارزشهای کوچک اما پرمعنای زندگی است.
رمان کتاب تابستان در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۲ با بیش از ۴۴۹۰۰ رای و ۵۹۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از یاسمن تورنگ و محمد مومنی به بازار عرضه شده است.
داستان کتاب تابستان
کتاب تابستان نوشتهی تووه یانسون داستانی ساده و لطیف دربارهی رابطهی میان یک دختر کوچک به نام سوفیا و مادربزرگ پیرش است که تابستانی را در یک جزیرهی کوچک در مجمعالجزایر دریای بالتیک سپری میکنند. این داستان، با روایت لحظات روزمره و تعاملهای میان این دو شخصیت، تصویری از زندگی در هماهنگی با طبیعت و تفکر دربارهی مفاهیم عمیق زندگی ارائه میدهد.
سوفیا که کنجکاوی کودکانه و انرژی بیپایانی دارد، همراه با مادربزرگش که زنی خردمند و گاه شوخطبع است، روزهای خود را به کشف دنیای اطراف جزیره میگذرانند. مادربزرگ با سخنان ساده اما پرمعنا، تلاش میکند دیدگاهی فلسفی دربارهی زندگی و طبیعت به سوفیا منتقل کند. این گفتوگوها اغلب با طنز و صمیمیت همراه است، اما گاهی نیز به موضوعاتی جدیتر همچون مرگ، تنهایی، و معنای وجود میپردازد.
جزیره در داستان، نه تنها محیطی برای رویدادهای داستانی است، بلکه بهعنوان یک شخصیت مستقل حضور دارد. طبیعت وحشی و در عین حال آرام این جزیره، بستر تجربیات و احساسات سوفیا و مادربزرگ را فراهم میکند. آنها با جریانهای طبیعی جزیره همراه میشوند: از مشاهدهی پرندگان و بررسی گیاهان تا لحظاتی از مواجهه با طوفان و چالشهای دیگر.
سوفیا در طول داستان با پرسشهایی دربارهی زندگی و جهان روبهرو میشود و مادربزرگ، با نگاه خود به زندگی، سعی میکند پاسخهایی ساده اما عمیق ارائه دهد. در عین حال، مادربزرگ نیز از تعامل با سوفیا الهام میگیرد و حس زندگی تازهای را تجربه میکند. این دو شخصیت، هر کدام به شیوهی خود، به یکدیگر کمک میکنند تا معنای بیشتری از زندگی درک کنند.
در کنار این دو شخصیت اصلی، پدر سوفیا نیز حضوری حاشیهای اما مهم دارد. او که بیشتر وقت خود را صرف کارهای عملی و فنی میکند، نوعی حس ثبات و محافظت را به محیط خانواده اضافه میکند. اگرچه نقش او در داستان محدود است، اما تعادل لازم برای زندگی در جزیره را فراهم میسازد.
داستان بدون داشتن یک خط روایی مشخص یا اوجهای هیجانانگیز، به زیبایی در جزئیات و لحظات کوچک جریان مییابد. یانسون با دقت و ظرافت، هر صحنه را بهگونهای به تصویر میکشد که خواننده حس میکند خود در جزیره حضور دارد و صدای امواج یا بوی نمک دریا را حس میکند.
یکی از محورهای اصلی داستان، مفهوم گذر زمان است. مادربزرگ که در دوران پایانی زندگی خود است، با پذیرش آرامشبخش زمان روبهرو میشود، در حالی که سوفیا، با شور و شوق کودکیاش، به آینده نگاه میکند. این تقابل دیدگاهها، فضای داستان را پر از عمق و معنی میکند.
در نهایت، تابستان یک داستان ساده اما پرمعنا دربارهی زندگی، طبیعت، و پیوندهای انسانی است. کتاب بدون استفاده از پیچیدگیهای داستانی یا شخصیتپردازیهای عجیب، موفق میشود تأثیری عمیق بر خواننده بگذارد و او را به تأمل دربارهی ارزشهای اساسی زندگی و ارتباط با طبیعت و دیگران دعوت کند.
بخشهایی از کتاب تابستان
روشنی از علف دریایی بود که با حرکت آب به جلو و عقب موج میزد. کودک گفت: «می خواهم شنا کنم.» انتظار داشت مادربزرگ مخالفت کند، ولی مادربزرگ واکنشی نشان نداد. سوفیا با ترس و نگرانی لباسش را در آورد؛ چون به کسانی که به آدم اجازه ی هر کاری می دهند نمی شود اطمینان کرد. پایش را کرد توی آب و گفت: «سردشت بانوی پیر در حالی که حواسش جای دیگری بود، گفت: «معلوم است که سرد اساسی می خواستی گرم باشد؟!»
………………….
سوفیا تا کمر در آوفره رفت و با نگرانی منتظر ماند. مادر بزرگ گفت: «شنا کنکو که بلدی خوب شنا کنی.» سوفیا فکر کرد: «این آب عمیق است. یادش رفنه که من هیچ وقت تنهایی در آبی به این عمیقی شنا نکرده ام.» و به همین دلیل از آب بیرون آمد و روی صخره نشست و توضیح داد معلوم است که امروز هوا خیلی خوب میشود آفتاب در آسمان خیلی بالاتر رفته بودم جزیره و دریا میدرخشید.
هوا بسیار سبک بود سوفیا گفت: «من می توانم بروم زیر آب. تو میدانی وقتی آدم می رود زیر آب، چه میشود؟ مادربزرگش جواب داد: «معلوم است که می دانم. آدم همه چیز را رها می کند، نفسش را توی سینه حبس می کند و می رود زیر آب احساس می کنی خزهای قهوه ای رنگ روی پایت لیز می خورد.
………………..
در فضای آرام جزیره، نسیم خنک صبحگاهی برگها را به رقص وامیداشت. سوفیا روی تختهسنگی نشسته بود و به موجهایی که بر شنها بوسه میزدند خیره شده بود. مادربزرگ با چهرهای که خطوط عمرش را چون نقشهای پنهان بر خود داشت، کنار او نشست.
«دریا چرا همیشه اینقدر بیقرار است؟» سوفیا پرسید.
مادربزرگ لبخندی زد، از آن لبخندهایی که انگار میخواهد بگوید رازهای زیادی میداند. «دریا همیشه حرفهای زیادی برای گفتن دارد. گاهی آرام است و گاهی مثل امروز، دلش میخواهد خودش را تخلیه کند.»
سوفیا دستی در آب فرو برد و گفت: «من میخواهم بدانم چه میگوید.»
مادربزرگ چوبی برداشت و روی شنها دایرهای کشید. «اگر گوش کنی، شاید بتوانی بشنوی. اما باید یاد بگیری مثل دریا باشی؛ هم سکوت کنی و هم گاهی بلند حرف بزنی.»
سکوت کوتاهی برقرار شد. صدای امواج، پر کردن این خلأ را بر عهده گرفت. سوفیا به چهرهی مادربزرگ نگاه کرد. «مامانبزرگ، از مرگ نمیترسی؟»
مادربزرگ چوب را رها کرد و به افق خیره شد. «نه، مرگ مثل خوابیدن است. وقتی خوب زندگی کرده باشی، از خوابیدن نمیترسی. اما زندگی کردن، این سخت است، مخصوصاً وقتی فراموش کنی چطور باید گوش کنی.»
باد درختان کاج را لرزاند. سوفیا احساس کرد چیزی در دلش آرام گرفته است. او دوباره به دریا نگاه کرد و در دلش گفت: «من یاد میگیرم.»
اگر به کتاب کتاب تابستان علاقه دارید، بخش معرفی برترین رمانهای جهان در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با دیگر آثار مشابه نیز آشنا میسازد.
30 آبان 1403
کتاب تابستان
«کتاب تابستان» اثری است از تووه یانسون (نویسندهی فنلاندی، از ۱۹۱۴ تا ۲۰۰۱) که در سال ۱۹۷۲ منتشر شده است. این رمان داستانی دربارهی رابطهی عمیق و ظریف میان یک دختر کوچک و مادربزرگش است که تابستانی را در یک جزیرهی کوچک سپری میکنند و در دل طبیعت به پرسشهای فلسفی و لحظات ساده اما پرمعنای زندگی میپردازند.
دربارهی کتاب تابستان
کتاب تابستان نوشتهی تووه یانسون، نویسندهی فنلاندی-سوئدی، یکی از آثار ماندگار در ادبیات جهان است که با زبان شاعرانه و ظرافتی بیمانند، داستانی ساده اما عمیق را روایت میکند. یانسون که بیشتر بهخاطر خلق شخصیتهای مومین شهرت دارد، در این اثر نشان میدهد که توانایی او فراتر از ادبیات کودکانه است و میتواند به قلبهای خوانندگان بالغ نیز راه یابد.
تابستان داستانی است که در جزیرهای کوچک در مجمعالجزایری نزدیک به دریای بالتیک رخ میدهد. این جزیره، با طبیعت بکر و محیط آرامشبخش خود، بستری میشود برای نمایش روابط انسانی و جستوجوی معنای زندگی. محوریت داستان حول ارتباط میان دختری کوچک به نام سوفیا و مادربزرگ پیرش شکل میگیرد. این رابطه، با پیچیدگیها و زیباییهای خاص خود، جوهر اصلی کتاب را تشکیل میدهد.
زبان تووه یانسون در این کتاب ساده اما در عین حال عمیق و نمادین است. او از توصیفات دقیق و ظریف برای خلق تصاویر زنده از جزیره، دریا، و طبیعت اطراف استفاده میکند. در دل این توصیفات، احساسی از گذر زمان و پذیرش چرخههای زندگی نهفته است که تأثیری عمیق بر خواننده میگذارد.
یکی از جنبههای برجستهی کتاب، رویکرد نویسنده به مسائل فلسفی و وجودی است. یانسون با بهرهگیری از لحظات روزمره، به پرسشهایی دربارهی زندگی، مرگ، و پیوندهای انسانی میپردازد. این پرسشها بهگونهای در داستان تنیده شدهاند که خواننده را بدون احساس فشار، به تفکر وامیدارند.
روابط میان سوفیا و مادربزرگ او، ترکیبی از طنز، صمیمیت، و گاه لحظات تلخ است. مادربزرگ با خرد و شوخطبعی خود، راهنمای سوفیا در کشف دنیای اطراف میشود، در حالی که سوفیا با کنجکاوی کودکانهاش، روح تازهای به زندگی مادربزرگ میبخشد. این تعاملها به شکلی طبیعی و دلنشین به تصویر کشیده شدهاند.
جزیره در داستان، نه تنها مکانی فیزیکی، بلکه نمادی از انزوا، خودشناسی، و اتصال به طبیعت است. فضای جزیره به خواننده این امکان را میدهد تا از شلوغی و پیچیدگیهای زندگی شهری فاصله بگیرد و در آرامش طبیعت غرق شود.
کتاب تابستان همچنین بازتابی از تجربیات شخصی یانسون است. او که خود بیشتر عمرش را در جزایر سپری کرده، عشق و ارتباط عمیق خود با طبیعت را در این اثر بهخوبی نمایان میکند. این اصالت در روایت، به کتاب حسی از واقعیت و صداقت میبخشد.
در عین حال، کتاب فاقد طرح داستانی پیچیده است. این ویژگی، به جای کاهش ارزش آن، به جذابیت اثر میافزاید. زیرا تمرکز بر لحظات کوتاه اما پرمعنا، خواننده را به تفکر دربارهی جزئیات سادهی زندگی ترغیب میکند.
یانسون با مهارت خود در ایجاد تعادل میان شوخطبعی و اندوه، فضایی خلق میکند که هم دلگرمکننده و هم تأملبرانگیز است. خواننده در این داستان، با ترکیبی از لحظات خندهدار و تلخ روبهرو میشود که به تجربهی خواندن عمق میبخشد.
یکی از ویژگیهای مهم کتاب، جهانی بودن موضوعات آن است. هرچند داستان در جزیرهای کوچک و در چارچوب فرهنگ فنلاندی روایت میشود، اما پیامهای آن دربارهی زندگی، طبیعت، و روابط انسانی، برای خوانندگان از هر ملیت و پیشینهای قابل درک و مرتبط است.
ترجمهی تابستان به زبانهای مختلف، از جمله انگلیسی و فارسی، نشاندهندهی استقبال گسترده از این اثر است. مترجمان با تلاشهای خود توانستهاند روح اثر را به خوانندگان فرهنگهای دیگر منتقل کنند، هرچند برخی از ظرایف زبان اصلی ممکن است از دست رفته باشد.
در نهایت، تابستان کتابی است که خواننده را به آرامشی عمیق و تفکری فلسفی دعوت میکند. این اثر، با داستان ساده و زبان شاعرانهی خود، تجربهای ماندگار از خواندن را به ارمغان میآورد و یادآور ارزشهای کوچک اما پرمعنای زندگی است.
رمان کتاب تابستان در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۲ با بیش از ۴۴۹۰۰ رای و ۵۹۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از یاسمن تورنگ و محمد مومنی به بازار عرضه شده است.
داستان کتاب تابستان
کتاب تابستان نوشتهی تووه یانسون داستانی ساده و لطیف دربارهی رابطهی میان یک دختر کوچک به نام سوفیا و مادربزرگ پیرش است که تابستانی را در یک جزیرهی کوچک در مجمعالجزایر دریای بالتیک سپری میکنند. این داستان، با روایت لحظات روزمره و تعاملهای میان این دو شخصیت، تصویری از زندگی در هماهنگی با طبیعت و تفکر دربارهی مفاهیم عمیق زندگی ارائه میدهد.
سوفیا که کنجکاوی کودکانه و انرژی بیپایانی دارد، همراه با مادربزرگش که زنی خردمند و گاه شوخطبع است، روزهای خود را به کشف دنیای اطراف جزیره میگذرانند. مادربزرگ با سخنان ساده اما پرمعنا، تلاش میکند دیدگاهی فلسفی دربارهی زندگی و طبیعت به سوفیا منتقل کند. این گفتوگوها اغلب با طنز و صمیمیت همراه است، اما گاهی نیز به موضوعاتی جدیتر همچون مرگ، تنهایی، و معنای وجود میپردازد.
جزیره در داستان، نه تنها محیطی برای رویدادهای داستانی است، بلکه بهعنوان یک شخصیت مستقل حضور دارد. طبیعت وحشی و در عین حال آرام این جزیره، بستر تجربیات و احساسات سوفیا و مادربزرگ را فراهم میکند. آنها با جریانهای طبیعی جزیره همراه میشوند: از مشاهدهی پرندگان و بررسی گیاهان تا لحظاتی از مواجهه با طوفان و چالشهای دیگر.
سوفیا در طول داستان با پرسشهایی دربارهی زندگی و جهان روبهرو میشود و مادربزرگ، با نگاه خود به زندگی، سعی میکند پاسخهایی ساده اما عمیق ارائه دهد. در عین حال، مادربزرگ نیز از تعامل با سوفیا الهام میگیرد و حس زندگی تازهای را تجربه میکند. این دو شخصیت، هر کدام به شیوهی خود، به یکدیگر کمک میکنند تا معنای بیشتری از زندگی درک کنند.
در کنار این دو شخصیت اصلی، پدر سوفیا نیز حضوری حاشیهای اما مهم دارد. او که بیشتر وقت خود را صرف کارهای عملی و فنی میکند، نوعی حس ثبات و محافظت را به محیط خانواده اضافه میکند. اگرچه نقش او در داستان محدود است، اما تعادل لازم برای زندگی در جزیره را فراهم میسازد.
داستان بدون داشتن یک خط روایی مشخص یا اوجهای هیجانانگیز، به زیبایی در جزئیات و لحظات کوچک جریان مییابد. یانسون با دقت و ظرافت، هر صحنه را بهگونهای به تصویر میکشد که خواننده حس میکند خود در جزیره حضور دارد و صدای امواج یا بوی نمک دریا را حس میکند.
یکی از محورهای اصلی داستان، مفهوم گذر زمان است. مادربزرگ که در دوران پایانی زندگی خود است، با پذیرش آرامشبخش زمان روبهرو میشود، در حالی که سوفیا، با شور و شوق کودکیاش، به آینده نگاه میکند. این تقابل دیدگاهها، فضای داستان را پر از عمق و معنی میکند.
در نهایت، تابستان یک داستان ساده اما پرمعنا دربارهی زندگی، طبیعت، و پیوندهای انسانی است. کتاب بدون استفاده از پیچیدگیهای داستانی یا شخصیتپردازیهای عجیب، موفق میشود تأثیری عمیق بر خواننده بگذارد و او را به تأمل دربارهی ارزشهای اساسی زندگی و ارتباط با طبیعت و دیگران دعوت کند.
بخشهایی از کتاب تابستان
روشنی از علف دریایی بود که با حرکت آب به جلو و عقب موج میزد. کودک گفت: «می خواهم شنا کنم.» انتظار داشت مادربزرگ مخالفت کند، ولی مادربزرگ واکنشی نشان نداد. سوفیا با ترس و نگرانی لباسش را در آورد؛ چون به کسانی که به آدم اجازه ی هر کاری می دهند نمی شود اطمینان کرد. پایش را کرد توی آب و گفت: «سردشت بانوی پیر در حالی که حواسش جای دیگری بود، گفت: «معلوم است که سرد اساسی می خواستی گرم باشد؟!»
………………….
سوفیا تا کمر در آوفره رفت و با نگرانی منتظر ماند. مادر بزرگ گفت: «شنا کنکو که بلدی خوب شنا کنی.» سوفیا فکر کرد: «این آب عمیق است. یادش رفنه که من هیچ وقت تنهایی در آبی به این عمیقی شنا نکرده ام.» و به همین دلیل از آب بیرون آمد و روی صخره نشست و توضیح داد معلوم است که امروز هوا خیلی خوب میشود آفتاب در آسمان خیلی بالاتر رفته بودم جزیره و دریا میدرخشید.
هوا بسیار سبک بود سوفیا گفت: «من می توانم بروم زیر آب. تو میدانی وقتی آدم می رود زیر آب، چه میشود؟ مادربزرگش جواب داد: «معلوم است که می دانم. آدم همه چیز را رها می کند، نفسش را توی سینه حبس می کند و می رود زیر آب احساس می کنی خزهای قهوه ای رنگ روی پایت لیز می خورد.
………………..
در فضای آرام جزیره، نسیم خنک صبحگاهی برگها را به رقص وامیداشت. سوفیا روی تختهسنگی نشسته بود و به موجهایی که بر شنها بوسه میزدند خیره شده بود. مادربزرگ با چهرهای که خطوط عمرش را چون نقشهای پنهان بر خود داشت، کنار او نشست.
«دریا چرا همیشه اینقدر بیقرار است؟» سوفیا پرسید.
مادربزرگ لبخندی زد، از آن لبخندهایی که انگار میخواهد بگوید رازهای زیادی میداند. «دریا همیشه حرفهای زیادی برای گفتن دارد. گاهی آرام است و گاهی مثل امروز، دلش میخواهد خودش را تخلیه کند.»
سوفیا دستی در آب فرو برد و گفت: «من میخواهم بدانم چه میگوید.»
مادربزرگ چوبی برداشت و روی شنها دایرهای کشید. «اگر گوش کنی، شاید بتوانی بشنوی. اما باید یاد بگیری مثل دریا باشی؛ هم سکوت کنی و هم گاهی بلند حرف بزنی.»
سکوت کوتاهی برقرار شد. صدای امواج، پر کردن این خلأ را بر عهده گرفت. سوفیا به چهرهی مادربزرگ نگاه کرد. «مامانبزرگ، از مرگ نمیترسی؟»
مادربزرگ چوب را رها کرد و به افق خیره شد. «نه، مرگ مثل خوابیدن است. وقتی خوب زندگی کرده باشی، از خوابیدن نمیترسی. اما زندگی کردن، این سخت است، مخصوصاً وقتی فراموش کنی چطور باید گوش کنی.»
باد درختان کاج را لرزاند. سوفیا احساس کرد چیزی در دلش آرام گرفته است. او دوباره به دریا نگاه کرد و در دلش گفت: «من یاد میگیرم.»
اگر به کتاب کتاب تابستان علاقه دارید، بخش معرفی برترین رمانهای جهان در وبسایت هر روز یک کتاب، شما را با دیگر آثار مشابه نیز آشنا میسازد.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات جهان، داستان خارجی، رمان، فلسفی
۰ برچسبها: ادبیات جهان، تووه یانسون، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب