نیمه‌ی فراری

«نیمه‌ی فراری» اثری است از بریت بنت (نویسنده‌ی آمریکایی، متولد ۱۹۸۹) که در سال ۲۰۲۰ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای دو خواهر دوقلوی سیاهپوست می‌پردازد که در زندگی مسیرهای متفاوتی پیش گرفته‌اند.

درباره‌ی نیمه‌ی فراری

رمان «نیمه‌ی فراری» اثر بریت بنت کاوشی قدرتمند از هویت، خانواده و نژاد را در زندگی در هم تنیده خواهران دوقلوی دزیره و استلا ویگن ارائه می‌کند. داستان در شهر خیالی ملارد، لوئیزیانا، از دهه ۱۹۵۰ تا ۱۹۹۰ می گذرد و در پیچیدگی های هویت نژادی و انتخاب هایی که زندگی ما را تعریف می کنند، می کاود.

مالارد یک جامعه منحصر به فرد است که توسط جد دوقلوها با تأکید غیرمعمول بر پوست روشن در جامعه سیاه پوستان تأسیس شده است. این محیط به طور قابل توجهی بر ادراک خواهران و انتخاب های زندگی آنها تأثیر می گذارد و زمینه را برای مسیرهای متفاوت آنها فراهم می کند. در شانزده سالگی، دزیره و استلا به نیواورلئان فرار می کنند تا از انتظارات ظالمانه شهر خود فرار کنند.

مسیر دزیره او را به یک ازدواج نادرست می کشاند که در نهایت از آن فرار می کند و با دختر تیره پوستش جود به ملارد باز می گردد. بازگشت او مملو از تنش است زیرا او با شهری که یک بار از آن فرار کرده و خانواده ای که پشت سر گذاشته است روبرو می شود. سفر دزیره با انعطاف‌پذیری و عزم او برای فراهم کردن زندگی بهتر برای دخترش، علی‌رغم چالش‌هایی که در ملارد با آن روبرو هستند، مشخص می‌شود.

در تضاد کامل، استلا انتخاب می کند که به عنوان یک سفید پوست زندگی جدیدی در لس آنجلس ایجاد کند. تصمیم او برای قطع رابطه با گذشته‌اش و زندگی به عنوان یک زن سفیدپوست، موفقیت مادی و پذیرش اجتماعی را برای او به ارمغان می‌آورد، اما به قیمت هویت شخصی و ارتباطات خانوادگی‌اش. زندگی استلا کاوش دردناکی از فداکاری ها و آشفتگی های درونی است که تصمیم او برای انکار میراث واقعی اش را همراهی می کند.

داستان جود لایه دیگری از پیچیدگی را به روایت اضافه می کند. او که در ملارد بزرگ می شود، به دلیل پوست تیره اش که درک او از هویت و تعلق را شکل می دهد، با تبعیض مواجه می شود. سفر جود به سوی خودپذیری و تلاش او برای کشف تاریخ پنهان خانواده‌اش، بیشتر وزن عاطفی رمان را به همراه دارد.

کندی، دختر استلا، بزرگ می شود که از هویت واقعی مادرش و میراث سیاه آنها آگاه نیست. رویارویی او با جود، مضامین هویت و پیوندهای خانوادگی را به دور کامل می‌آورد. سفر کندی از نادانی به درک تأثیر تصمیمات استلا بر نسل بعدی را برجسته می کند.

بنت با مهارت زندگی دزیره، استلا، جود و کندی را می‌بافد و نشان می‌دهد که چگونه انتخاب‌ها در بین نسل‌ها بازتاب می‌یابند. این رمان پیامدهای دراز مدت گذشت، پیچیدگی های هویت و قدرت پایدار پیوندهای خانوادگی را بررسی می کند. داستان هر شخصیت گواهی بر ماهیت چند وجهی هویت و تلاش پایدار برای پذیرش خود است.

شخصیت‌های «نیمه‌ی فراری» بسیار توسعه یافته‌اند و هر کدام با مبارزات و پیروزی‌های خاص خود دست و پنجه نرم می‌کنند. تصویری که بنت از زندگی درونی آنها به تصویر می کشد، هم ظریف و هم دلسوزانه است، و خوانندگان را به دنیای آنها می کشاند و حس عمیقی از ارتباط و درک را برمی انگیزد.

این رمان با پس‌زمینه تغییرات اجتماعی مهم، از جمله جنبش حقوق مدنی، منعکس‌کننده تغییرات و تنش‌های اجتماعی گسترده‌تر در مورد نژاد و هویت در آمریکا است. این زمینه تاریخی به داستان های شخصی شخصیت ها عمق و طنین می بخشد و نشان می دهد که چگونه نیروهای اجتماعی بزرگتر زندگی فردی را شکل می دهند.

سبک نوشتاری تغزلی و دقیق بنت، با دیدگاه‌های در حال تغییر که دید جامعی از تجربیات شخصیت‌ها ارائه می‌دهد، داستان را زنده می‌کند. ساختار رمان، متناوب بین خطوط زمانی و دیدگاه‌های مختلف، روایت را غنی می‌کند و لایه‌هایی از معنا را اضافه می‌کند.

«نیمه‌ی فراری» به دلیل کاوش تفکر برانگیزش در مورد نژاد، هویت و خانواده تحسین گسترده منتقدان را به خود جلب کرده است. مهارت بنت در داستان سرایی و مضامین متقاعدکننده رمان در میان خوانندگان و منتقدان به طور یکسان طنین انداز شده است و شهرت او را به عنوان صدای مهمی در ادبیات معاصر تثبیت کرده است.

در «نیمه‌ی فراری»، بریت بنت روایتی تکان دهنده و چند وجهی را ارائه می دهد که خوانندگان را به در نظر گرفتن پیچیدگی های هویت و انتخاب هایی که زندگی ما را شکل می دهد، به چالش می کشد. این رمان از طریق داستان های درهم تنیده دزیره، استلا، جود و کندی، تفسیری عمیق درباره ماهیت نژاد، خانواده و پذیرش خود ارائه می دهد.

کتاب نیمه‌ی فراری در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۴.۱۴ با بیش از ۷۷۲ هزار رای و ۶۰ هزار نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌ای از یاسمن ثانوی به بازار عرضه شده است.

فهرست افتخارات نیمه‌ی فراری

  • برنده‌ی جایزه‌ی گودریدز در سال ۲۰۲۰ در بخش رمان تاریخی
  • از پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز
  • از پرفروش‌ترین کتاب‌های ساندی تایمز
  • یکی از ده کتاب برتر سال به انتخاب نیویورک تایمز
  • بهترین کتاب سال ۲۰۲۰ به انتخاب واشینگتن پست، ان‌پی‌آر، پیپل و تایم مگزین
  • از کتاب‌های منتخب آمازون در بخش رمان و داستان
  • نامزد دریافت جایزه‌ی اورول در بخش رمان سیاسی در سال ۲۰۲۱
  • نامزد دریافت جایزه‌ی زنان در بخش رمان در سال ۲۰۲۱

داستان نیمه‌ی فراری

نیمه‌ی فراری یک داستان خانوادگی چند نسلی است که مربوط به دهه‌های ۱۹۴۰ تا ۱۹۹۰ است و به ترتیب روی خواهران دوقلوی همسان دزیره و استل «استلا» ویگن و دخترانشان جود و کندی متمرکز است. دزیره و استلا سیاه رنگ هستند و پوستی فوق العاده روشن دارند.

آنها در شهر خیالی مالارد، لوئیزیانا بزرگ شده اند، جایی که ساکنان آن منحصراً افرادی با پوست روشن هستند. دزیره و استلا شاهد قتل پدرشان در دهه ۱۹۴۰ هستند و از زندگی در ملارد که فرصت های کمی برای آنها وجود دارد احساس نارضایتی می کنند. یک لحظه شکل‌گیرنده برای دوقلوها زمانی است که مادرشان ادل آنها را از مدرسه بیرون می‌کشد تا بتوانند با تمیز کردن خانه یک خانواده درآمد کسب کنند.

استلا توسط مرد صاحب خانه مورد آزار جنسی قرار می گیرد و این موضوع را از خانواده اش پنهان می کند. در سال ۱۹۵۴، در سن ۱۶ سالگی، دوقلوها تصمیم می گیرند به نیواورلئان فرار کنند. استلا شروع به قبولی برای سفید می کند تا بتواند به عنوان منشی در یک شرکت بازاریابی به نام میسون بلانچ کار کند.

رئیس ثروتمندش، بلیک، عاشق او می شود و او بدون اینکه به دزیره بگوید با او به کالیفرنیا نقل مکان می کند. دزیره دلشکسته می شود و با مردی به نام سام وینستون ازدواج می کند.

استلا و بلیک ازدواج می کنند و در محله ای مرفه و سفیدپوست در لس آنجلس، کالیفرنیا زندگی می کنند. آنها دختری به نام کندی دارند که آرزوی بازیگر شدن را دارد. استلا برای حفظ نمایی که ساخته است، باید تا آخر عمر خود را سفیدپوست تظاهر کند.

او به بلیک و کندی دروغ می گوید و به آنها می گوید که همه اعضای خانواده اش مرده اند. کندی در نهایت کالج را رها می‌کند تا حرفه بازیگری را دنبال کند و رابطه‌ای مشکل با مادرش دارد که می‌داند درباره پیشینه‌اش دروغ می‌گوید.

در همین حال، دزیره یک ازدواج بد را ترک می کند و از واشنگتن دی سی دور می شود تا با دختر هشت ساله اش جود به ملارد بازگردد. از آنجایی که همسر سابق دزیره پوست تیره ای دارد، جود نیز پوست تیره ای دارد. بزرگ شدن در ملارد برای جود سخت است، زیرا او به خاطر رنگ تیره اش مورد تمسخر قرار می گیرد.

جود سرانجام به لس آنجلس نقل مکان می کند و با بورسیه تحصیلی در دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس تحصیل می کند. او در دوران کالج عاشق مردی ترنسجندری به نام ریس می شود و در نهایت شغلی به عنوان تهیه کننده غذا پیدا می کند تا به او کمک کند برای جراحی انتقال خود پس انداز کند.

جود در حالی که به صورت پاره وقت در بورلی هیلز به عنوان یک غذاخوری کار می کند، زنی را می بیند که به نظر می رسد داپلگانگر مادرش باشد. این زن عمه او استلا است که او هرگز ندیده است.

جود بعداً با کندی در یک تئاتر محلی ملاقات می کند زیرا کندی در همان نمایشنامه دوست جود بری است. کندی به دلیل استحقاق و عدم توجه به دیگران مورد بیزاری اکثر افراد حاضر در تئاتر است. جود متوجه می شود که کندی دختر استلا است و در نهایت راز هویت مادرش را به کندی می گوید.

جود همچنین هنگامی که برای تماشای یکی از نمایشنامه های کندی می آید با استلا در مورد هویت واقعی خود روبرو می شود که باعث فرار استلا می شود.

در پایان رمان، جود در دانشکده پزشکی می‌گذرد و در نهایت به ریس می‌رسد که در نهایت می‌تواند جراحی انتقال خود را انجام دهد. حرفه نسبتا ناموفق کندی در بازیگری به پایان می رسد و او به یک مشاور املاک تبدیل می شود.

کندی و استلا همچنان رابطه‌ای سخت دارند، زیرا کندی می‌داند که مادرش هرگز با او صادق نخواهد بود. دزیره به مردی به نام ارلی می رسد که یک بازرس خصوصی و بندباز است و با هم از مادر دوقلوها، ادل که زوال عقل دارد، مراقبت می کنند.

بخش‌هایی از نیمه‌ی فراری

دوقلوهای وین در ۱۴ آگوست ۱۹۵۴ ناپدید شدند، درست بعد از مراسم رقص روز مؤسس. بعدها همه متوجه شدند از قبل هم نقشه‌ی این کار را داشتند.

استِلا که باهوش‌تر بود، حتماً پیش‌بینی کرده بود که شهر در آن موقع شلوغ است. اول، در کنار باربیکیوی بزرگ شهر مست آفتاب شدند که در آن جا ویلی لی قصاب بوی کباب کردن چند تکه دنده و گوشت سینه و سوسیس را درآورده بود.

بعد هم شهردار فونتنوت و پدر کاناوو هنگام شکرگزاری برای غذا سخنرانی کردند، بچه‌ها بی‌قرار بودند و وقتی والدینشان در حال دعا خواندن بودند، تکه‌هایی از مرغ‌های سوخاری را از بشقاب آن‌ها برمی‌داشتند.

عصر طولانی جشن با نواختن موسیقی طی شد و شب با رقص در سالن ورزشی مدرسه گذشت، جایی که بزرگ‌ترها بعد از آن همه نوشیدنی پانچ از ترینیتی‌تیری گیج و منگ به خانه برمی‌گشتند. آن چند ساعت را در سالن به جوانی‌هایشان برگشته بودند.

هر شب دیگری بود سَل‌دِلافوس از پنجره دید می‌زد و بیرون رفتن آن دو دختر را زیر نور مهتاب می‌دید. حتماً اَدل وین صدای جیرجیر کف‌پوش‌ها را شنیده بود، حتی لو لبن هم می‌توانست موقع بستن رستوران بچه‌ها را در آن قاب شیشه‌ای مه‌گرفته ببیند.

اما در روز مؤسس رستوران اِگ‌هاوسِ لو زودتر بسته شد. سَل که ناگهان احساس سرحالی می‌کرد، خواست کنار همسرش باشد. اَدل که بعد از خوردن آن همه نوشیدنی پانچ گیج و مست شده بود، در رؤیایش تا خانه با شوهرش می‌رقصید. هیچ‌کس فرار دوقلوها را ندید، دقیقاً همانی شد که خودشان می‌خواستند.

…………………

 صبح روزی که یکی از دوقلوهای گمشده به «مالارد» برگشت، «لو لبن» به سمت رستوران دوید تا خبر را برساند، و حتی حالا بعد از این همه سال، همه شوک آن لحظه را به یاد می آورند که «لو» خیس عرق و نفس نفس زنان و با یقه ای که از آن همه تقلا تیره شده بود، درهای شیشه ای را هل داد و وارد رستوران شد.

………………..

 مشتریانی که زیاد هم به حال خود نبودند، دور او جمع شدند؛ ده نفری می شدند، هرچند خیلی ها به دروغ می گفتند که آن ها هم آنجا حضور داشتند، فقط و فقط برای این که بگویند این بار شاهد چنین لحظه ی پرهیجانی بودند.

 

اگر به کتاب نیمه‌ی فراری علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی برترین داستان‌های تاریخی در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار مشابه نیز آشنا شوید.