«پدران و پسران» اثری است از ایوان تورگنیف (نویسندهی اهل روسیه، از ۱۸۱۸ تا ۱۸۸۳) که در سال ۱۸۶۲ منتشر شده است. این کتاب به پدیدهی اختلاف بین نسلها میپردازد.
دربارهی پدران و پسران
همانطور که از اسم این کتاب پیداست، در وصف پدران و پسرانی است که از لحاظ زمانی و ایدئولوژیکی مربوط به دو دوران متفاوتی است؛ در این کتاب پدران نماد افراد محافظه کار و سنت گرایی هستند که در آنها اصلاحاتی یا به کندی یا اصلاً به وجود نمیآید؛ اما پسران که کانون توجه نویسنده در این رمان است افرادی بسیار رادیکال هستند که شخص قهرمان داستان به نام بازارف که پیرو مکتب نهیلیسم و ماده گرایی مفرط است در جدال با مکتب مخالف خود یعنی پدران کلنجار میروند.
داستان مناظرههایی که بازارف با افراد مخالف خود انجام میدهد، از نکات جالب این کتاب است.بازارف با متانت و خونسردی کامل بعضاً عصبانیت آنها را بر میانگیزد.
کتاب پدران و پسران در فهرست ۱۰۰۱ کتاب خواندنی قبل از مرگ قرار گرفتهاست.
کتاب پدران و پسران در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۷ با حدود ۷۹ هزار رای و بیش از ۳۱۰۰ نقد و نظر است. در ایران کتاب پدران و پسران به ترجمه مهری آهی به چاپ رسیدهاست.
داستان پدران و پسران
آرکادی کرزانف به تازگی از دانشگاه پترزبورگ فارغالتحصیل شده است. او با یکی از دوستانش، بازاروف، به ملک ساده پدرش در یکی از استانهای دورافتاده روسیه بازمیگردد. پدرش، نیکولای، با خوشحالی از دو مرد جوان در املاک خود پذیرایی میکند، اما برادر نیکولای، پاول، به زودی از فلسفه جدید عجیب و غریبی به نام «نیهیلیسم» که مردان جوان، به ویژه بازاروف، طرفدارآن هستند، ناراحت میشود.
نیکولای که در ابتدا از بازگشت پسرش به خانه خوشحال بود، کم کم احساس ناراحتی میکند. نوعی ناهنجاری در رابطه او با پسرش ایجاد میشود، زیرا دیدگاههای رادیکال آرکادی، که بسیار تحت تأثیر بازاروف است، باعث میشود که باورهای خود نیکولای قدیمی به نظر برسد. نیکولای همیشه سعی کرده تا جایی که ممکن است امروزی باشد، با انجام کارهایی مانند دیدار پسرش درمدرسه تا آن دو بتوانند به همان اندازه که هستند نزدیک باشند، اما این از نظر نیکولای شکست خورده است.
برای پیچیده ترکردن این موضوع، پدر خدمتکاری به نام فنچکارا به خانه خود برده تا با او زندگی کند و از او صاحب پسری به نام میتیا شده است. با این حال، آرکادی از این رابطه ناراحت نیست: برعکس، او آشکارا اضافه شدن یک برادر کوچکتر را جشن میگیرد.
دو مرد جوان چند هفته در مارینو میمانند، سپس تصمیم میگیرند تا با یکی از بستگان آرکادی در یکی از استانهای همسایه دیدار کنند. در آنجا،آنها نجیبزادههای محلی را مشاهده میکنند و با مادام آناسرگونا اودینتسووا، زنی شیک و با امکانات مستقل، که چهرهای فریبندهای متفاوت از انواع پرمدعا یا هوسانگیز جامعه نجیبزادههای استانی اطرافش را جدا میکند، ملاقات میکنند.
هر دو جذب او میشوند و او که شیفته رفتار منحصر به فرد بازاروف شده است، از آنها دعوت میکند که چند روزی را درملک او ، نیکولسکویه بگذرانند. در حالی که بازاروف در ابتدا هیچ احساسی نسبت به آنا نمیکند، آرکادی عاشق او میشود.
برای اطلاع از سرنوشت این افراد و مابقی رویدادها، باید حتماً کتاب جذاب «پدران و پسران» را مطالعه کنید.
بخشی از پدران و پسران
هنگامی که بازارف پس از قولهای پیدرپی که راجع به مراجعت خود تا یک ماه دیگر داد، از آغوش کسانی که وی را به زحمت رها میکردند آزاد شد و در کالسکه نشست، هنگامی که اسبها به راه افتادند و زنگولهها به صدا درآمد و چرخهای کالسکه به گردش افتاد، هنگامی که بدرقه کردن مسافرین با چشم دیگر معنی نداشت و گرد خاک راه خوابید، تیموفئیچ لرزان و قوز کنان به خانه رفت.
هنگامی که والدین پیر در خانهای که گویی ناگهان فرتوت و فشرده شده بود تنها ماندند، واسیلی ایوانویچ که تا چند لحظه پیش مردانه در جلوی خانه ایستاده بود و دستمال خود راتکان میداد، در صندلی فرو رفت و سر خود را به زیر انداخت و زمزمه کنان گفت: مارا ترک کرد، بلی ترک کرد، حوصلهاش با ما سر رفت. اکنون مانند انگشت یکه و تنها ماندهام.
در ضمن تکرار این سخنان پیرمرد انگشت ابهام خود را از سایر انگشتان جدا کرده به آن اشاره مینمود.
در این موقع آرینا ولاسونا نزدیک او شد و سر سفید خود را به سر سفید او تکیه داد و گفت: چه میشود کرد واسیا؟ پسر تکه جداشده ایست، او مثل عقاب است، بخواهد میآید و بخواهد میرود. اما من و تو مانند کندههای درختانیم که در کنار هم نشسته ایم و از جا حرکت نمیکنیم. فقط من همیشه و پیوسته با تو خواهم بود، چنان که تو هم پیوسته با من خواهی بود.
واسیلی ایوانویچ دستها را از صورت خود برداشت و زن و دوست خود را چنان در آغوش کشید که در جوانی هم آن چنان در آغوشش نگرفته بود. آرینا بر دل مصیبت زده او مرهمی نهاده بود.
اگر به آثار ادبیات روسیه علاقه دارید میتوانید نمونههای دیگری از آن را در بخشهای معرفی آثار لئو تولستوی، معرفی آثار چخوف، معرفی آثار داستایوفسکی و معرفی آثار بوریس پاسترناک ببینید.
3 تیر 1401
پدران و پسران
«پدران و پسران» اثری است از ایوان تورگنیف (نویسندهی اهل روسیه، از ۱۸۱۸ تا ۱۸۸۳) که در سال ۱۸۶۲ منتشر شده است. این کتاب به پدیدهی اختلاف بین نسلها میپردازد.
دربارهی پدران و پسران
همانطور که از اسم این کتاب پیداست، در وصف پدران و پسرانی است که از لحاظ زمانی و ایدئولوژیکی مربوط به دو دوران متفاوتی است؛ در این کتاب پدران نماد افراد محافظه کار و سنت گرایی هستند که در آنها اصلاحاتی یا به کندی یا اصلاً به وجود نمیآید؛ اما پسران که کانون توجه نویسنده در این رمان است افرادی بسیار رادیکال هستند که شخص قهرمان داستان به نام بازارف که پیرو مکتب نهیلیسم و ماده گرایی مفرط است در جدال با مکتب مخالف خود یعنی پدران کلنجار میروند.
داستان مناظرههایی که بازارف با افراد مخالف خود انجام میدهد، از نکات جالب این کتاب است.بازارف با متانت و خونسردی کامل بعضاً عصبانیت آنها را بر میانگیزد.
کتاب پدران و پسران در فهرست ۱۰۰۱ کتاب خواندنی قبل از مرگ قرار گرفتهاست.
کتاب پدران و پسران در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۷ با حدود ۷۹ هزار رای و بیش از ۳۱۰۰ نقد و نظر است. در ایران کتاب پدران و پسران به ترجمه مهری آهی به چاپ رسیدهاست.
داستان پدران و پسران
آرکادی کرزانف به تازگی از دانشگاه پترزبورگ فارغالتحصیل شده است. او با یکی از دوستانش، بازاروف، به ملک ساده پدرش در یکی از استانهای دورافتاده روسیه بازمیگردد. پدرش، نیکولای، با خوشحالی از دو مرد جوان در املاک خود پذیرایی میکند، اما برادر نیکولای، پاول، به زودی از فلسفه جدید عجیب و غریبی به نام «نیهیلیسم» که مردان جوان، به ویژه بازاروف، طرفدارآن هستند، ناراحت میشود.
نیکولای که در ابتدا از بازگشت پسرش به خانه خوشحال بود، کم کم احساس ناراحتی میکند. نوعی ناهنجاری در رابطه او با پسرش ایجاد میشود، زیرا دیدگاههای رادیکال آرکادی، که بسیار تحت تأثیر بازاروف است، باعث میشود که باورهای خود نیکولای قدیمی به نظر برسد. نیکولای همیشه سعی کرده تا جایی که ممکن است امروزی باشد، با انجام کارهایی مانند دیدار پسرش درمدرسه تا آن دو بتوانند به همان اندازه که هستند نزدیک باشند، اما این از نظر نیکولای شکست خورده است.
برای پیچیده ترکردن این موضوع، پدر خدمتکاری به نام فنچکارا به خانه خود برده تا با او زندگی کند و از او صاحب پسری به نام میتیا شده است. با این حال، آرکادی از این رابطه ناراحت نیست: برعکس، او آشکارا اضافه شدن یک برادر کوچکتر را جشن میگیرد.
دو مرد جوان چند هفته در مارینو میمانند، سپس تصمیم میگیرند تا با یکی از بستگان آرکادی در یکی از استانهای همسایه دیدار کنند. در آنجا،آنها نجیبزادههای محلی را مشاهده میکنند و با مادام آناسرگونا اودینتسووا، زنی شیک و با امکانات مستقل، که چهرهای فریبندهای متفاوت از انواع پرمدعا یا هوسانگیز جامعه نجیبزادههای استانی اطرافش را جدا میکند، ملاقات میکنند.
هر دو جذب او میشوند و او که شیفته رفتار منحصر به فرد بازاروف شده است، از آنها دعوت میکند که چند روزی را درملک او ، نیکولسکویه بگذرانند. در حالی که بازاروف در ابتدا هیچ احساسی نسبت به آنا نمیکند، آرکادی عاشق او میشود.
برای اطلاع از سرنوشت این افراد و مابقی رویدادها، باید حتماً کتاب جذاب «پدران و پسران» را مطالعه کنید.
بخشی از پدران و پسران
هنگامی که بازارف پس از قولهای پیدرپی که راجع به مراجعت خود تا یک ماه دیگر داد، از آغوش کسانی که وی را به زحمت رها میکردند آزاد شد و در کالسکه نشست، هنگامی که اسبها به راه افتادند و زنگولهها به صدا درآمد و چرخهای کالسکه به گردش افتاد، هنگامی که بدرقه کردن مسافرین با چشم دیگر معنی نداشت و گرد خاک راه خوابید، تیموفئیچ لرزان و قوز کنان به خانه رفت.
هنگامی که والدین پیر در خانهای که گویی ناگهان فرتوت و فشرده شده بود تنها ماندند، واسیلی ایوانویچ که تا چند لحظه پیش مردانه در جلوی خانه ایستاده بود و دستمال خود راتکان میداد، در صندلی فرو رفت و سر خود را به زیر انداخت و زمزمه کنان گفت: مارا ترک کرد، بلی ترک کرد، حوصلهاش با ما سر رفت. اکنون مانند انگشت یکه و تنها ماندهام.
در ضمن تکرار این سخنان پیرمرد انگشت ابهام خود را از سایر انگشتان جدا کرده به آن اشاره مینمود.
در این موقع آرینا ولاسونا نزدیک او شد و سر سفید خود را به سر سفید او تکیه داد و گفت: چه میشود کرد واسیا؟ پسر تکه جداشده ایست، او مثل عقاب است، بخواهد میآید و بخواهد میرود. اما من و تو مانند کندههای درختانیم که در کنار هم نشسته ایم و از جا حرکت نمیکنیم. فقط من همیشه و پیوسته با تو خواهم بود، چنان که تو هم پیوسته با من خواهی بود.
واسیلی ایوانویچ دستها را از صورت خود برداشت و زن و دوست خود را چنان در آغوش کشید که در جوانی هم آن چنان در آغوشش نگرفته بود. آرینا بر دل مصیبت زده او مرهمی نهاده بود.
اگر به آثار ادبیات روسیه علاقه دارید میتوانید نمونههای دیگری از آن را در بخشهای معرفی آثار لئو تولستوی، معرفی آثار چخوف، معرفی آثار داستایوفسکی و معرفی آثار بوریس پاسترناک ببینید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات جهان، داستان خارجی، رمان
۰ برچسبها: ادبیات جهان، ایوان تورگنیف، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب