«جادهی جنگ» اثری است به قلم منصور انوری (نویسندهی اهل نیشابور، متولد ۱۳۳۴) که در فاصلهی سالهای ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۹ در ۱۲ جلد منتشر شده است. این کتاب به روایت اتفاقات ایران از شهریور ۱۳۲۰ تا پایان جنگ ایران و عراق میپردازد.
دربارهی جادهی جنگ
این کتاب یک رمان ۱۲ جلدی نوشته منصور انوری نویسندهی ایرانی است که در سال ۱۳۸۹ توسط شرکت انتشارات سوره مهر منتشر شد. داستان این کتاب از روز ۳ شهریور ۱۳۲۰ که موجب اشغال ایران در جنگ جهانی دوم شد، شروع میشود و تا جنگ ایران و عراق ادامه مییابد. نگارش این رمان بیش از ۱۰ سال طول کشید و جلد دوازدهم آن در خرداد ۱۳۹۹ به چاپ رسید.
افتخارات جادهی جنگ
- برگزیده چهاردهمین دوره کتاب فصل در بخش داستان در سال ۱۳۸۹
- برگزیده چهارمین دوره جایزه ادبی جلال آلاحمد در بخش داستان در سال ۱۳۹۰
- برگزیده بیست و نهمین دوره کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در بخش داستان در سال ۱۳۹۰
- برگزیده هشتمین جایزه قلم زرین در سال ۱۳۹۰
داستان جادهی جنگ
لین کتاب یک رمان بلند تاریخی است که در کنار داستانی پرکشش و عاشقانه بخشی از تاریخ پرفراز و فرود کشور را از آغاز جنگ جهانی دوم تا پایان جنگ تحمیلی روایت میکند. داستان از شهریور ۱۳۲۰ آغاز میشود، زمانی که روسها از شمال شرقی کشور به خراسان حمله میکنند و اشغال ایران به دست متفقین آغاز میشود. کتاب دو شخصیت اصلی مرئی و نامرئی دارد.
شخصیت نامرئی «مرگان» نام دارد که مانند روح در تمام حوادث رمان حاضر است و در آنها نقش دارد. شخصیت دیگر این داستان «سیدرضا شریفی» یک سرجوخه ژاندارمری است که به یک افسر زن تاجیک به نام «عالیه» علاقهمند میشود و او را فراری میدهد. او ۳۵ سال در خارج از کشور به سر میبرد و در انتهای رمان و زمان جنگ تحمیلی بازمیگردد. تا پایان داستان، حدود صد شخصیت دیگر وارد ماجراهای این اثر میشوند.
موضوعات این رمان بر اساس واقعیات تاریخی شکل گرفتهاند و گویای نیمقرن از حوادث تاریخ ایراناند. فضای اصلی این رمان هم کل کشور، به خصوص جاده شاهرود است که نقشی کلیدی در وقایع اصلی ابتدا و انتهای رمان دارد و به نوعی سمبلی از جنگ بیپایان است. نگاه چندبعدی انوری در این رمان، اثر او را از بسیاری رمانهای تاریخی متمایز کرده است. همهجای این اثر نوآوری و خلاقیت به چشم میخورد.
خط اصلی داستان در کنار موضوعات دیگری که هریک هویتی مستقل دارند از دست نمیرود و خرده داستانها و فلاشبکها به هیچ وجه آسیبی به انسجام این داستان بلند نمیزنند. شباهتهای ریزی میان این رمان و رمان «بر باد رفته» اثر مارگارت میچل وجود دارد که به نظر میرسد انوری در نگارش این اثر گوشه چشمی هم به اثر ماندگار میچل داشته است.
بخشی از جادهی جنگ
شهر، زیر قدمهای روسهای سرمست از پیروزیِ بدون درگیری، به لرزه درآمد. کمیسریها اشغال شدند. پادگان به تصرف درآمد و فرمانده نیروها، سوار بر جیپ فرماندهی، به سمت ستاد لشکر خرامید. به نظر میرسید که روسها از وضعیت شهر، فرار فرماندهان ارشد نظامی، وضعیت اماکن و مقاومتناپذیری مردم شهر به خوبی آگاهاند! بعید نبود که عوامل نفوذی اطلاعات لازم را در اختیارشان گذاشته باشند. وضعیت چنان مینمود که گویی به خانۀ خود وارد شدهاند؛ بدون شلیک حتی یک گلوله و بدون برخورد با حتی یک حرکت اعتراضآمیز. روسها به خوبی متوجه شده بودند که قضیه مرگان یک استثنا است و استثنا قاعده پذیر نیست.
مشهد به همین سادگی اشغال شد! سادهتر از آنچه حتی نیروهای خودی تصور میکردند. یک واحد نظامی نیز به تقاطع جادۀ زاهدان تهران اعزام شد و با تصرف تقاطع، در عمل، ارتباط مشهد با همه شهرها قطع شد. سرهنگ افشار در حال بازی محبوبش، بیلیارد، بود که خبر ورود روسها را برایش آوردند. او آخرین ضربهاش را به گوی روی میز وارد کرد، چوب بیلیارد را روی میز گذاشت، دکمههای یونیفورمش را بست، دستی به سبیلهای تابدادهاش کشید، سینهاش را با تکسرفه خشنی صاف کرد و گفت: «اوهوم… پس بالاخره اومدن… حرومزادهها!»
افراد معدود باقیمانده در ستاد، همه در سالن بازی جمع شده و با چشمهای نگران به فرماندۀ خود زل زده بودند. سرهنگ در برابر نگاه پر استفهام آنها فقط یک جمله بر زبان آورد. پاسدارایِ تشریفات آماده باشن!
وقتی اتومبیل فرمانده روس مقابل ستاد توقف کرد، پاسدارهای تشریفات و استقبال آماده بودند. فرمانده نیروهای روسی، که چند افسر سرخ و نمایندۀ استانداری همراهیاش میکردند، وارد ستاد شد و مورد احترام و استقبال قرار گرفت. افسر نگهبان، شمشیرکش پیش رفت، مقابل فرماندۀ دشمن خبردار ایستاد و با صدای رسا خیر مقدم گفت و اضافه کرد: «رویداد قابل به عرضی نیست!»
چنانچه به این کتاب علاقه دارید میتوانید در بخش معرفی داستانهای معاصر در وبسایت هر روز یک کتاب نمونههای بیشتری از این نوع آثار را بیابید.
22 مهر 1401
جادهی جنگ
«جادهی جنگ» اثری است به قلم منصور انوری (نویسندهی اهل نیشابور، متولد ۱۳۳۴) که در فاصلهی سالهای ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۹ در ۱۲ جلد منتشر شده است. این کتاب به روایت اتفاقات ایران از شهریور ۱۳۲۰ تا پایان جنگ ایران و عراق میپردازد.
دربارهی جادهی جنگ
این کتاب یک رمان ۱۲ جلدی نوشته منصور انوری نویسندهی ایرانی است که در سال ۱۳۸۹ توسط شرکت انتشارات سوره مهر منتشر شد. داستان این کتاب از روز ۳ شهریور ۱۳۲۰ که موجب اشغال ایران در جنگ جهانی دوم شد، شروع میشود و تا جنگ ایران و عراق ادامه مییابد. نگارش این رمان بیش از ۱۰ سال طول کشید و جلد دوازدهم آن در خرداد ۱۳۹۹ به چاپ رسید.
افتخارات جادهی جنگ
داستان جادهی جنگ
لین کتاب یک رمان بلند تاریخی است که در کنار داستانی پرکشش و عاشقانه بخشی از تاریخ پرفراز و فرود کشور را از آغاز جنگ جهانی دوم تا پایان جنگ تحمیلی روایت میکند. داستان از شهریور ۱۳۲۰ آغاز میشود، زمانی که روسها از شمال شرقی کشور به خراسان حمله میکنند و اشغال ایران به دست متفقین آغاز میشود. کتاب دو شخصیت اصلی مرئی و نامرئی دارد.
شخصیت نامرئی «مرگان» نام دارد که مانند روح در تمام حوادث رمان حاضر است و در آنها نقش دارد. شخصیت دیگر این داستان «سیدرضا شریفی» یک سرجوخه ژاندارمری است که به یک افسر زن تاجیک به نام «عالیه» علاقهمند میشود و او را فراری میدهد. او ۳۵ سال در خارج از کشور به سر میبرد و در انتهای رمان و زمان جنگ تحمیلی بازمیگردد. تا پایان داستان، حدود صد شخصیت دیگر وارد ماجراهای این اثر میشوند.
موضوعات این رمان بر اساس واقعیات تاریخی شکل گرفتهاند و گویای نیمقرن از حوادث تاریخ ایراناند. فضای اصلی این رمان هم کل کشور، به خصوص جاده شاهرود است که نقشی کلیدی در وقایع اصلی ابتدا و انتهای رمان دارد و به نوعی سمبلی از جنگ بیپایان است. نگاه چندبعدی انوری در این رمان، اثر او را از بسیاری رمانهای تاریخی متمایز کرده است. همهجای این اثر نوآوری و خلاقیت به چشم میخورد.
خط اصلی داستان در کنار موضوعات دیگری که هریک هویتی مستقل دارند از دست نمیرود و خرده داستانها و فلاشبکها به هیچ وجه آسیبی به انسجام این داستان بلند نمیزنند. شباهتهای ریزی میان این رمان و رمان «بر باد رفته» اثر مارگارت میچل وجود دارد که به نظر میرسد انوری در نگارش این اثر گوشه چشمی هم به اثر ماندگار میچل داشته است.
بخشی از جادهی جنگ
شهر، زیر قدمهای روسهای سرمست از پیروزیِ بدون درگیری، به لرزه درآمد. کمیسریها اشغال شدند. پادگان به تصرف درآمد و فرمانده نیروها، سوار بر جیپ فرماندهی، به سمت ستاد لشکر خرامید. به نظر میرسید که روسها از وضعیت شهر، فرار فرماندهان ارشد نظامی، وضعیت اماکن و مقاومتناپذیری مردم شهر به خوبی آگاهاند! بعید نبود که عوامل نفوذی اطلاعات لازم را در اختیارشان گذاشته باشند. وضعیت چنان مینمود که گویی به خانۀ خود وارد شدهاند؛ بدون شلیک حتی یک گلوله و بدون برخورد با حتی یک حرکت اعتراضآمیز. روسها به خوبی متوجه شده بودند که قضیه مرگان یک استثنا است و استثنا قاعده پذیر نیست.
مشهد به همین سادگی اشغال شد! سادهتر از آنچه حتی نیروهای خودی تصور میکردند. یک واحد نظامی نیز به تقاطع جادۀ زاهدان تهران اعزام شد و با تصرف تقاطع، در عمل، ارتباط مشهد با همه شهرها قطع شد. سرهنگ افشار در حال بازی محبوبش، بیلیارد، بود که خبر ورود روسها را برایش آوردند. او آخرین ضربهاش را به گوی روی میز وارد کرد، چوب بیلیارد را روی میز گذاشت، دکمههای یونیفورمش را بست، دستی به سبیلهای تابدادهاش کشید، سینهاش را با تکسرفه خشنی صاف کرد و گفت: «اوهوم… پس بالاخره اومدن… حرومزادهها!»
افراد معدود باقیمانده در ستاد، همه در سالن بازی جمع شده و با چشمهای نگران به فرماندۀ خود زل زده بودند. سرهنگ در برابر نگاه پر استفهام آنها فقط یک جمله بر زبان آورد. پاسدارایِ تشریفات آماده باشن!
وقتی اتومبیل فرمانده روس مقابل ستاد توقف کرد، پاسدارهای تشریفات و استقبال آماده بودند. فرمانده نیروهای روسی، که چند افسر سرخ و نمایندۀ استانداری همراهیاش میکردند، وارد ستاد شد و مورد احترام و استقبال قرار گرفت. افسر نگهبان، شمشیرکش پیش رفت، مقابل فرماندۀ دشمن خبردار ایستاد و با صدای رسا خیر مقدم گفت و اضافه کرد: «رویداد قابل به عرضی نیست!»
چنانچه به این کتاب علاقه دارید میتوانید در بخش معرفی داستانهای معاصر در وبسایت هر روز یک کتاب نمونههای بیشتری از این نوع آثار را بیابید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات ایران، داستان ایرانی، داستان معاصر، رمان
۰ برچسبها: ادبیات ایران، معرفی کتاب، منصور انوری، هر روز یک کتاب