«اتاق جیکوب» اثری است از ویرجینیا وولف (نویسندهی انگلیسی، از ۱۸۸۲ تا ۱۹۴۱) که در سال ۱۹۲۲ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای زندگی مردی جوان و حساس به نام جیکوب فلاندرز میپردازد.
دربارهی اتاق جیکوب
کتاب اتاق جیکوب، رمانی نوشته ی ویرجینیا وولف است که اولین بار در سال ۱۹۲۲ انتشار یافت. این رمان که به عنوان اولین اثر نوآورانه و برجستهی وولف شناخته می شود، به داستان مردی جوان و حساس به نام جیکوب فلاندرز می پردازد.
داستان زندگی، شخصیت و دوستان جیکوب در مجموعه ای از صحنه ها و لحظات به یاد ماندنی، از دوران کودکی، سپری کردن دوران کالج در کمبریج، روابط عاشقانه در لندن و سفرهایی به یونان گرفته تا اتفاقات تراژیک جنگ، با نثر جذاب و دلنشین وولف به تصویر کشیده شده اند.
کتاب اتاق جیکوب، نام ویرجینیا وولف را به عنوان نویسنده ای نمادگرا با نثری بسیار شاعرانه مطرح کرد؛ نویسنده ی بزرگی که تمرکز خود را نه بر طرح داستانی یا رویدادهای مختلف، بلکه بر قلمروهای ذهنی و روانشناسانه ی شخصیت های داستان هایش معطوف می کرد.
اتاق جیکوب را میتوان در یک کلام توالیای از زمانهای نامنظم، بازگویی احساسات، تفکرات درونی، خاطرات و تداعی شخصیتها در قالب زبانی فاخر و شعرگونه دانست پیش از فروید، نگاه نویسنده تنها به لایههای بیرونی شخصیتها و جامعه معطوف بوده است، و از نظر زمانی هم داستان از نقطهای مشخص شروع می شود و در نقطهای دیگر به پایان میرسد، حال آنکه با کشف ضمیر ناخودآگاه پنجرهی جدیدی نه تنها به ادبیات بلکه به دیگر شاخههای هنر گشوده شد.
در این آثار نویسنده تنها دانای مطلق نیست، بلکه خواننده را نیز در داستان پا به پای شخصیتها پیش میبرد، او را به فکر وا میدارد و نتیجهی نهایی را به عهده او میگذارد. شخصیتها پویا هستند، هر لحظه خاطراتی را تداعی میکنند، میاندیشند، احساسات و تفکرات درونی خود را بازگو میکنند، حتی میتوان چنین استنباط کرد که در این شیوه شخصیت اول وجود ندارد و هر شخصیت میتواند به تنهایی بار این مسئولیت را به دوش کشد. در جریان سیال ذهن شاهد تراوشات فکری نویسنده از زبان شخصیتها هستیم.
کتاب اتاق جیکوب در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۵۳ با بیش از ۱۱ هزار رای و هزار نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از سهیل سمی، مهدیه عباسپور و متین کریمی به بازار عرضه شده است.
داستان اتاق جیکوب
داستان این رمان در انگلستان قبل از جنگ اتفاق میافتد، این رمان از کودکی جیکوب شروع می شود و او را تا دوران کالج در کمبریج و تا بزرگسالی دنبال می کند. داستان عمدتاً از طریق دیدگاه های زنان در زندگی جیکوب، از جمله کلارا دورانت از طبقه متوسط رو به بالا سرکوب شده و فلوریندا دانشجوی جوان بی بند و باری که او با آنها رابطه نامشروع دارد، روایت میشود. حضور او در لندن بخش بزرگی از داستان را تشکیل می دهد، اگرچه در پایان رمان او به ایتالیا و سپس یونان سفر می کند.
بخشی از اتاق جیکوب
خانم فلاندرز آهسته گفت «شببهخیر ربکا.» با اینکه هر دو همدستانِ توطئهٔ ابدی سکوت و شیشههای تمیز بودند، ربکا او را «خانم» خطاب کرد.
خانم فلاندرز چراغ الکلی اتاقِ جلویی را روشن گذاشت. عینک و وسایل خیاطیش و یک نامه با مُهر پستی اسکاربورو آنجا بودند. پردهها را هم نکشیده بود.
نور تمامِ زمین چمن را درخشان کرد؛ روی سطلِ سبز بچه افتاد، با آن خطوط طلاییِ دورش، و روی گل مینایی که در نزدیکی آن بهشدت تکانتکان میخورد. چون توفان در ساحل خیلی شدید بود، خودش را به سوی تپهها پرتاب میکرد و به شکل تندبادهای ناگهانی، روی پشت خودش میجهید. اینگونه بود که توفان روی شهری که در گودی قرار داشت پخش شد! اینگونه بود که گویی نورها چشمک میزدند و از عصبانیت میلرزیدند، نورهای بندر و نورِ پنجرههای اتاقخوابِ خانههای بالادست! و در برابرشان امواج تاریک میغلتیدند، روی آتلانتیک میچرخیدند و ستارهها بر فراز کشتیها با سرعت اینطرف و آنطرف میرفتند.
از اتاقنشیمن جلویی صدای ضعیفی آمد. آقای پیرس لامپ را خاموش کرده بود. باغ تاریک شد. چیزی جز قطعهزمینی سیاه دیده نمیشد. همهجایش باران باریده بود. همهی علفها زیر باران خم شده بودند. پلکها از شدت بارش باران بسته میشدند. اگر کسی طاقباز میخوابید چیزی جز درهم و برهمی و آشفتگی نمیدید… ابرها میچرخیدند و میچرخیدند، و چیزی با تهرنگِ زرد و گوگردمانند در تاریکی بود.
پسربچهها در اتاقخواب جلویی، پتو را از روی خودشان کنار زده و زیر ملافه خوابیده بودند. هوا گرم و تا اندازهای شرجی و بخارآلود بود. آرچر خودش را پخش کرده بود و یک بازویش روی بالش بود. سرخ شده بود و تا کمی باد به پردهی سنگین خورد، برگشت و چشمهایش را نیمهباز کرد. باد رویهی دِراور را تکان داد و کمی نور به داخل تابید و لبهی تیز قفسهی دِراور دیده شد. پارچه تا اندازهای بالا آمد و یک برآمدگی سفید تشکیل شد و نوار باریک نقرهای در آینه نمایان شد.
جیکوب در تخت دیگر کنارِ در خوابیده بود؛ غرقِ خواب و در بیهوشیای عمیق بود. آروارهی گوسفند با آن دندانهای زردِ بزرگ کنار پایش بود. جیکوب با پایش آن را به طرف نردههای تخت هل داده بود.
بیرون، توفان در ساعتهای اولیهی صبح قطع شد، ولی باران بیوقفه و با شدت میبارید. گل مینا روی زمین له شده بود. سطلِ بچه تا نیمه پُر از باران شده بود و خرچنگ با پوستهی شیریرنگ آهسته کف سطل میچرخید، سعی میکرد با پاهای ضعیفش از دیوارهی شیبدار بالا برود؛ سعی میکرد و میافتاد، بارها و بارها سعی میکرد.
اگر به اتاق جیکوب علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی آثار ویرجینیا وولف در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
18 مهر 1402
اتاق جیکوب
«اتاق جیکوب» اثری است از ویرجینیا وولف (نویسندهی انگلیسی، از ۱۸۸۲ تا ۱۹۴۱) که در سال ۱۹۲۲ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای زندگی مردی جوان و حساس به نام جیکوب فلاندرز میپردازد.
دربارهی اتاق جیکوب
کتاب اتاق جیکوب، رمانی نوشته ی ویرجینیا وولف است که اولین بار در سال ۱۹۲۲ انتشار یافت. این رمان که به عنوان اولین اثر نوآورانه و برجستهی وولف شناخته می شود، به داستان مردی جوان و حساس به نام جیکوب فلاندرز می پردازد.
داستان زندگی، شخصیت و دوستان جیکوب در مجموعه ای از صحنه ها و لحظات به یاد ماندنی، از دوران کودکی، سپری کردن دوران کالج در کمبریج، روابط عاشقانه در لندن و سفرهایی به یونان گرفته تا اتفاقات تراژیک جنگ، با نثر جذاب و دلنشین وولف به تصویر کشیده شده اند.
کتاب اتاق جیکوب، نام ویرجینیا وولف را به عنوان نویسنده ای نمادگرا با نثری بسیار شاعرانه مطرح کرد؛ نویسنده ی بزرگی که تمرکز خود را نه بر طرح داستانی یا رویدادهای مختلف، بلکه بر قلمروهای ذهنی و روانشناسانه ی شخصیت های داستان هایش معطوف می کرد.
اتاق جیکوب را میتوان در یک کلام توالیای از زمانهای نامنظم، بازگویی احساسات، تفکرات درونی، خاطرات و تداعی شخصیتها در قالب زبانی فاخر و شعرگونه دانست پیش از فروید، نگاه نویسنده تنها به لایههای بیرونی شخصیتها و جامعه معطوف بوده است، و از نظر زمانی هم داستان از نقطهای مشخص شروع می شود و در نقطهای دیگر به پایان میرسد، حال آنکه با کشف ضمیر ناخودآگاه پنجرهی جدیدی نه تنها به ادبیات بلکه به دیگر شاخههای هنر گشوده شد.
در این آثار نویسنده تنها دانای مطلق نیست، بلکه خواننده را نیز در داستان پا به پای شخصیتها پیش میبرد، او را به فکر وا میدارد و نتیجهی نهایی را به عهده او میگذارد. شخصیتها پویا هستند، هر لحظه خاطراتی را تداعی میکنند، میاندیشند، احساسات و تفکرات درونی خود را بازگو میکنند، حتی میتوان چنین استنباط کرد که در این شیوه شخصیت اول وجود ندارد و هر شخصیت میتواند به تنهایی بار این مسئولیت را به دوش کشد. در جریان سیال ذهن شاهد تراوشات فکری نویسنده از زبان شخصیتها هستیم.
کتاب اتاق جیکوب در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۵۳ با بیش از ۱۱ هزار رای و هزار نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمههایی از سهیل سمی، مهدیه عباسپور و متین کریمی به بازار عرضه شده است.
داستان اتاق جیکوب
داستان این رمان در انگلستان قبل از جنگ اتفاق میافتد، این رمان از کودکی جیکوب شروع می شود و او را تا دوران کالج در کمبریج و تا بزرگسالی دنبال می کند. داستان عمدتاً از طریق دیدگاه های زنان در زندگی جیکوب، از جمله کلارا دورانت از طبقه متوسط رو به بالا سرکوب شده و فلوریندا دانشجوی جوان بی بند و باری که او با آنها رابطه نامشروع دارد، روایت میشود. حضور او در لندن بخش بزرگی از داستان را تشکیل می دهد، اگرچه در پایان رمان او به ایتالیا و سپس یونان سفر می کند.
بخشی از اتاق جیکوب
خانم فلاندرز آهسته گفت «شببهخیر ربکا.» با اینکه هر دو همدستانِ توطئهٔ ابدی سکوت و شیشههای تمیز بودند، ربکا او را «خانم» خطاب کرد.
خانم فلاندرز چراغ الکلی اتاقِ جلویی را روشن گذاشت. عینک و وسایل خیاطیش و یک نامه با مُهر پستی اسکاربورو آنجا بودند. پردهها را هم نکشیده بود.
نور تمامِ زمین چمن را درخشان کرد؛ روی سطلِ سبز بچه افتاد، با آن خطوط طلاییِ دورش، و روی گل مینایی که در نزدیکی آن بهشدت تکانتکان میخورد. چون توفان در ساحل خیلی شدید بود، خودش را به سوی تپهها پرتاب میکرد و به شکل تندبادهای ناگهانی، روی پشت خودش میجهید. اینگونه بود که توفان روی شهری که در گودی قرار داشت پخش شد! اینگونه بود که گویی نورها چشمک میزدند و از عصبانیت میلرزیدند، نورهای بندر و نورِ پنجرههای اتاقخوابِ خانههای بالادست! و در برابرشان امواج تاریک میغلتیدند، روی آتلانتیک میچرخیدند و ستارهها بر فراز کشتیها با سرعت اینطرف و آنطرف میرفتند.
از اتاقنشیمن جلویی صدای ضعیفی آمد. آقای پیرس لامپ را خاموش کرده بود. باغ تاریک شد. چیزی جز قطعهزمینی سیاه دیده نمیشد. همهجایش باران باریده بود. همهی علفها زیر باران خم شده بودند. پلکها از شدت بارش باران بسته میشدند. اگر کسی طاقباز میخوابید چیزی جز درهم و برهمی و آشفتگی نمیدید… ابرها میچرخیدند و میچرخیدند، و چیزی با تهرنگِ زرد و گوگردمانند در تاریکی بود.
پسربچهها در اتاقخواب جلویی، پتو را از روی خودشان کنار زده و زیر ملافه خوابیده بودند. هوا گرم و تا اندازهای شرجی و بخارآلود بود. آرچر خودش را پخش کرده بود و یک بازویش روی بالش بود. سرخ شده بود و تا کمی باد به پردهی سنگین خورد، برگشت و چشمهایش را نیمهباز کرد. باد رویهی دِراور را تکان داد و کمی نور به داخل تابید و لبهی تیز قفسهی دِراور دیده شد. پارچه تا اندازهای بالا آمد و یک برآمدگی سفید تشکیل شد و نوار باریک نقرهای در آینه نمایان شد.
جیکوب در تخت دیگر کنارِ در خوابیده بود؛ غرقِ خواب و در بیهوشیای عمیق بود. آروارهی گوسفند با آن دندانهای زردِ بزرگ کنار پایش بود. جیکوب با پایش آن را به طرف نردههای تخت هل داده بود.
بیرون، توفان در ساعتهای اولیهی صبح قطع شد، ولی باران بیوقفه و با شدت میبارید. گل مینا روی زمین له شده بود. سطلِ بچه تا نیمه پُر از باران شده بود و خرچنگ با پوستهی شیریرنگ آهسته کف سطل میچرخید، سعی میکرد با پاهای ضعیفش از دیوارهی شیبدار بالا برود؛ سعی میکرد و میافتاد، بارها و بارها سعی میکرد.
اگر به اتاق جیکوب علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی آثار ویرجینیا وولف در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: اجتماعی، ادبیات جهان، داستان خارجی، رمان
۰ برچسبها: ادبیات جهان، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب، ویرجینیا وولف