نفرتی که تو می‌کاری

«نفرتی که تو می‌کاری» اثری است از انجی توماس (نویسنده‌ی آمریکایی، متولد ۱۹۸۸) که در سال ۲۰۱۷ منتشر شده است. این کتاب به روایت داستان کشته شدن نوجوانی سیاه‌پوست توسط پلیس و حواشی پیرامون آن می‌پردازد.

درباره‌ی نفرتی که تو می‌کاری

«نفرتی که تو می‌کاری» عنوان کتابی است از انجی توماس نویسنده آمریکایی که توسط انتشارات هارپرکالینز در سال ۲۰۱۷ میلادی منتشر شده‌است. ماجراهای کتاب بر پایه روایت دختر سیاه‌پوست ۱۶ ساله‌ای به نام استار کارتر است که پس از کشته شدن دوست دوران نوجوانی‌اش به دست پلیس، اقدام به فعالیت‌هایی علیه خشونت بی‌حد و مرز علیه سیاه‌پوستان می‌نماید.

کتاب نفرتی که تو می‌کاری در ۲۸ فوریه ۲۰۱۷ میلادی توسط انتشارات هارپرکالینز منتشر و بلافاصله در فهرست کتاب‌های پرفروش نیویورک تایمز قرار گرفت که دست‌کم برای مدت زمان ۵۰ هفته این عنوان را در اختیار داشت. کتاب، نقدها و بازخوردهای بسیار مثبتی داشت که باعث شد چندین و چند جایزه معتبر را نیز به دست آورد. این کتاب در عین حال، رمان نخست توماس محسوب می‌شود که در اصل، بر پایه داستان کوتاهی در کالج آن را نوشت که برگرفته از ماجرای تیراندازی پلیس به اسکار گرانت بود.

نفرتی که تو می‌کاری نوشته انجی توماس یک رمان ویژه‌ی نوجوانان ست که به موضوعات پیچیدهی نژادپرستی، خشونت پلیس و هویت می پردازد. داستان در محله‌ی  سیاه پوستان می گذرد و داستان استار کارتر شانزده ساله را دنبال می کند که بین دو دنیای خود می‌چرخد: محله فقیرنشین و عمدتا سیاهپوست گاردن هایتس، جایی که او زندگی می کند، و مدرسه‌ی ویژه‌ی ثروتمندان عمدتاٌ سفیدپوست. زندگی استار زمانی که او شاهد تیراندازی مرگبار به دوست دوران کودکی خود خلیل توسط یک افسر پلیس سفیدپوست است، به هم می‌ریزد.

این رمان عواقب پس از مرگ خلیل را بررسی می کند، زیرا استار با اندوه، خشم و ترس دست و پنجه نرم می کند. او خود را بین عدالت خواهی برای خلیل و حفظ امنیت خود و خانواده اش می بیند. استار به عنوان تنها شاهد تیراندازی، با فشارهای بسیار زیاد هم از سوی پلیس و هم از سوی رسانه ها مواجه است که به دنبال بدنام کردن خلیل و ترسیم او به عنوان یک فرد شرور هستند. در همین حال، تظاهرات در باغ ارتفاعات نزدیک شهر شروع می شود و تنش بین جامعه و مجریان قانون را تشدید می‌کند.

در حقیقت، این رمان کاوش ظریفی از نژادپرستی سیستماتیک و تأثیر آن بر افراد و جوامع ارائه می‌کند. همچنین بر اهمیت استفاده از صدای خود برای بیان علیه بی عدالتی و قدرت کنشگری اجتماعی تاکید می کند. همانطور که استار با تعصبات خود روبرو می شود و با واقعیت زندگی در جامعه ای نژادپرستانه روبرو می شود، در نهایت شجاعت ایستادگی برای آنچه درست است، حتی در مواجهه با ناملایمات را پیدا می کند. «نفرتی که تو می‌کاری» رمانی به موقع و تأمل برانگیز است که خوانندگان را به چالش می کشد تا ضمن حمایت از تغییرات اجتماعی، باورها و تعصبات خود را بررسی کنند.

رمان نفرتی که تو می‌کاری در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۴.۴۸ با بیش از ۸۸۳ هزار رای و ۷۴ هزار نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌هایی از شقایق علی‌پور، الهام مرادی و میلاد بابانژاد به بازار عرضه شده است.

جوایز و افتخارات نفرتی که تو می‌کاری

کتاب نفرتی که تو می‌کاری پس از انتشار، در صدر فهرست پرفروش‌ترین‌های نیویورک تایمز در ژانر ادبیات جوانان قرار گرفت. عنوانی که توانست برای مدتی بیشتر از ۸۰ هفته متوالی حفظ کند. این کتاب توانست در همان ماه نخست بالغ بر ۱۰۰ هزار نسخه فروش نماید و تا ماه ژوئن سال ۲۰۱۸ میلادی این رقم به بیش از ۸۵۰ هزار نسخه رسید این کتاب در همین سال به عنوان بهترین کتاب نوجوانان از دیدگاه خوانندگان وبسایت گودریدز انتخاب شد و تحسین منتقدینش را برانگیخت.

شانون اوزیرنی در روزنامه گلوب اند میل در رابطه با این کتاب نوشت؛ فراموش نکنید که به این کتاب برچسب ژانر نوجوانان زده‌اند – این کتابی است که همه باید آن را بخوانند. کتی وارد در کریسچن ساینس مانیتور نیز نوشت؛ سر و صدایی که برای این کتاب به راه افتاده را باور کنید، این یک رمان شجاعانه و شگفت‌انگیز است و به واقع هم همینقدر عالی است. هم‌چنین باید اشاره کرد که این کتاب برنده‌ جایزه‌ی ملی کتاب انگلستان در سال ۲۰۱۸ نیز شده است.

داستان نفرتی که تو می‌کاری

رمان نفرتی که تو می‌کاری داستان استار کارتر شانزده ساله را دنبال می کند که شاهد تیراندازی مرگبار دوست دوران کودکی خود خلیل به دست یک افسر پلیس سفیدپوست است. این حادثه در حین توقف معمول ترافیک در محله عمدتاً سیاه‌پوست آنها در گاردن هایتس رخ می‌دهد. استار که از آنچه دیده آسیب دیده، تلاش می کند تا با مرگ خلیل کنار بیاید و با تصمیم خود به عنوان تنها شاهد تیراندازی صحبت کند یا خیر.

همانطور که استار بین دو دنیای خود حرکت می کند – محله فقر زده که در آن زندگی می کند و مدرسه مرفه و عمدتاً سفیدپوست که در آن تحصیل می کند – از طرف هر دو جامعه برای مطابقت با انتظارات آنها با فشار روبرو می شود. استار که مصمم به دنبال عدالت برای خلیل است، باید با ترس‌ها و ناامنی‌های خود مقابله کند، در حالی که در میدان مین نظارت رسانه‌ای، کنش‌گری اجتماعی و نژادپرستی نهادی حرکت می‌کند.

در طول رمان، استار از طرف خانواده‌اش از جمله والدینش ماوریک و لیزا و برادر ناتنی‌اش سون حمایت می‌شود. او همچنین به دوست پسرش کریس و دوستانش از مدرسه تکیه می کند. با این حال، تنش ها تشدید می شود زیرا رسانه ها خلیل را به عنوان یک اراذل و اوباش معرفی می کنند و پلیس تلاش می کند تا استار را مرعوب کند تا سکوت کند.

با شروع اعتراضات در باغ ارتفاعات و نزدیک شدن به محاکمه افسر پلیس، استار مجبور می شود با واقعیت های خشن نژادپرستی سیستمیک و عواقب بیان حقیقت به قدرت روبرو شود.

در نهایت، استار با وجود خطراتی که برای خود و خانواده اش وجود دارد، قدرت شهادت در دادگاه را پیدا می کند. شهادت او، همراه با حمایت جامعه، منجر به کیفرخواست افسر پلیس می شود. استار در طول سفر خود اهمیت استفاده از صدای خود را برای دفاع از عدالت و برابری می‌آموزد، در حالی که با هویت و جایگاه خود در جهان کنار می‌آید.

بخش‌هایی از نفرتی که تو می‌کاری

وقتی دوازده سالم بود پدر و مادرم درباره اینکه وقتی پلیس نگهم داشت چه کنم، با من حرف زدند. مادرم به پدرم ایراد گرفت و گفت که کوچکتر از آنم که این چیزها را بدانم. پدر گفت آنقدرها هم کوچک نیستم که دستگیر نشوم یا تیر نخورم. او گفت: «استار، استار، هر کاری رو که اونا بهت میگن رو انجام میدی. دستاتو نشون میدی. هیچ حرکت ناگهانی نمی‌کنی. هر وقت اونا باهات حرف می‌زنن، حرف می‌زنی».

می‌دانستم که قضیه باید جدی باشد. هیچکس از آن‌هایی که می‌شناختم، به پرچانگی پدرم نبودند. بنابراین اگر پدرم می‌گفت که باید ساکت شوی، ساکت می‌شدم. امیدوارم کسی هم این سفارش‌ها را به خلیل کرده باشد. زیر لب ناسزا گفت، صدای آهنگ را پایین آورد و ماشین را به کنار خیابان هدایت کرد. ما الان در کارنیشن هستیم، جایی که بیشتر خانه‌هایش متروکه‌اند و نصف چراغ‌های خیابانش شکسته است. کسی جز ما و پلیس در این اطراف نبود. خلیل ماشین را خاموش کرد: «نمی‌دونم این احمقا چی می‌خوان؟»

افسر ماشین را نگه داشت و چراغ را روشن کرد. پلک زدم تا کور نشوم. به یاد آوردم که پدر چیز دیگری هم گفت: «اگر با کسی هستی، بهتره امیدوار باشی اون چیزی همراهش نداشته باشه، چون اگر چیزی همراهش باشه، هر دو تا تو دردسر می‌افتید.»

پرسیدم: «خلیل تو که چیزی داخل ماشین نداری؟»

او از آینه بغل پلیس را دید و گفت: «نه»

…………………….

مایا و هیلی هم زنگ زدند و از وضعیت مغازه، خانه، خانواده و خودم پرسیدند. هیچ کدامشان حتی یادی هم از داستان مرغ سوخاری نکردند. صحبت کردن با آن‌ها در مورد گارد هایتس عجیب است. ما هیچ‌وقت در موردش با هم صحبت نمی‌کنیم. همیشه می‌ترسم یکی از آن‌ها به اینجا بگوید سگ‌دونی.

درک می‌کنم گاردن هایتس واقعا سگ‌دونی بود، دروغ هم نیست، اما این دقیقا مثل زمانی بود که نه سال داشتم و با سِوِن دعوام شد. برای زدن من آمد پایین و اسمم را گذاشت کوتوله‌ی کوتوله‌نژاد. الان که بهش فکر می‌کنم توهین مسخره‌ای بود، اما آن زمان حسابی نابودم کرد. می‌دانستم ممکن است کوتوله بمانم_هرچه باشد آن زمان همه از من بلندتذ بودند_و شاید خودم هم خودم را کوتوله صدا می‌کردم، اما وقتی سون این قضیه را با صدای بلند گفت تبدیل شد به حقیقتی ناراحت‌کننده.

من می‌توانم به گاردن هایتس بگویم سگ‌دونی، اما کس دیگری نمی‌تواند.

مامان پای تلفن بود و اوضاع و احوال همسایه‌ها را بررسی می‌کرد و جواب بقیه را می‌داد که اوضاع و احوال ما را بررسی می‌کردند. خانم جونز از پایین خیابان می‌گفت او و چهار بچه‌اش مثل ما در پناهگاهشان مخفی شدند. آقای چارلز که همسایه‌ی ما هم بود می‌گفت اگر برق قطع شود می‌توانیم از ژنراتورش استفاده کنیم.

دایی کارلوس هم حالمان را پرسید. مامان‌بزرگ تلفن را گرفت و به مامان گفت که مارا پیش او ببرد. انگار می‌شد از بین این همه ناآرامی گذشت و به خانه‌ی آن‌ها رسید. باباهم زنگ زد و گفت که برای مغازه مشکلی پیشنیامده. اما بازهم نگران بودم و هربار که اخبار گوش می‌داد به مغازه‌ای حمله شده، قلبم به دهانم می‌آمد.

حالا دیگر اخبار فقط به اسم خلیل قناعت نمی‌کرد و عکس او را هم نشان می‌داد. اما به من گفتند شاهد و بعضی وقت‌ها هم دختر سیاه‌پوست شانزده‌ساله.

 

اگر به کتاب نفرتی که تو می‌کاری علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی بهترین کتاب‌های ویژه‌ی نوجوانان در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار مشابه نیز آشنا شوید.