23 مهر 1402
مزایای منزوی بودن
«مزایای منزوی بودن» اثری است از استیون شباسکی (نویسندهی آمریکایی، متولد ۱۹۷۰) که در سال ۱۹۹۹ منتشر شده است. این کتاب به روایت داستان زندگی پسری دبیرستانی و مشکلات وی میپردازد.
دربارهی مزایای منزوی بودن
مزایای منزوی بودن رمانی تربیتی در سبک نامهنگاری است که توسط نویسنده آمریکایی، استیون شباسکی نوشته شدهاست. این کتاب نخستین بار در ۱ فوریه ۱۹۹۹ توسط پاکت بوکس منتشر شد. وقایع رمان در اوایل دهه ۹۰ میلادی و شهر پیتسبرگ واقع در پنسیلوانیا اتفاق میافتد و داستان زندگی نوجوانی درونگرا و منزوی به نام چارلی را دنبال میکند که به تازگی اولین سال تحصیل خود در دبیرستان را آغاز کردهاست.
تمامی وقایع داستان از طریق نامههایی که چارلی برای دوست خیالی خود نوشته، تعریف میشود و تمرکز داستان نیز بر روی جزئیات زندگی چارلی، همچون ارتباط او با دنیای پیرامونش است. در بسیاری از بخشهای رمان، شخصیت چارلی تفکرات غیرمتعارف خود را دربارهی بسیاری از جزئیات زندگیش همچون ارتباط با خانواده و دوستان، با خواننده به اشتراک میگذارد و رمان ماجراهای او را که سعی میکند از دنیای نوجوانان به دنیای بزرگسالان پا بگذارد را دنبال میکند.
استیون شباسکی به مدت ۵ سال بر روی رمان و جزئیات آن وقت صرف کرد. او برای خلق بسیاری از شخصیتها و حوادث داستان از دوران کودکی و خاطرات نوجوانی خودش الهام گرفت. مزایای منزوی بودن به جنبههای مختلفی از زندگی نوجوانان میپردازد و مسائل گوناگونی همچون برونگرایی و درونگرایی، مسائل جنسی، استفاده از مواد مخدر و سلامت روان را مورد بررسی قرار میدهد.
رمان مزایای منزوی بودن همچنین ارتباط بسیار زیادی با فرهنگ مردمی جامعه آمریکا دارد و در آن ارجاعهای متفاوت و زیادی به داستانیهای ادبی، فیلمهای سینمایی و موسیقی دوران دهههای هشتاد و نود شدهاست. به خاطر پرداختن به موضوعات ممنوعه و تابوشکن همچون سوءاستفاده جنسی از کودکان، خواندن یا استفاده کردن از رمان مزایای منزوی بودن، برای تدریس از سوی بعضی از مدارس آمریکا ممنوع اعلام شد.
در سال ۲۰۱۲، خود استیون شباسکی، اقتباس سینمایی این کتاب را ساخت. لوگان لرمن، ازرا میلر و اما واتسون به ترتیب در نقش سه شخصیت اصلی داستان یعنی چارلی، پاتریک و سم ایفای نقش کردند. فیلم باعث به شهرت رسیدن بیشتر کتاب شد و آمار فروش آن را بالا برد. مزایای منزوی بودن بعد از مدتی به فهرست کتابهای پرفروش نیویورک تایمز وارد شد و رتبه اول را به خود اختصاص داد.
کتاب مزایای منزوی بودن در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۲۳ با بیش از ۱.۷ میلیون رای و ۸۵ هزار نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمهای از کاوان بشیری به بازار عرضه شده است.
داستان مزایای منزوی بودن
مزایای منزوی بودن، داستان زندگی پسری درونگرا و منزوی به نام چارلی کلمکیس را دنبال میکند. وقایع رمان در اوایل دهه ۹۰ رخ میدهد و تمام حوادث داستان از طریق نامههایی که چارلی به دوست خیالی خود ارسال میکند، گفته میشود. چارلی اولین نامه خود را در تاریخ ۲۵ اوت ۱۹۹۱ و آخرین نامه خود را ۲۳ اوت ۱۹۹۲ ارسال میکند و در طی این نامهها، حوادث سال اول ورود خود به دبیرستان را تعریف میکند. همچنین او بارها از گذشته خود و دوران کودکیاش سخن میگوید.
در آغاز رمان، خواننده متوجه میشود که چارلی قرار است به زودی سال اول دبیرستان خود را آغاز کند و این در حالی است که او از لحاظ روحی وضعیت مناسبی ندارد زیرا تنها دوستش در مدرسه به نام مایکل به تازگی خودکشی کردهاست. دیگر تجربه تلخ چارلی مربوط به مرگ خاله جوانش میشود که چارلی همیشه او را «خاله هلن» مینامد.
چارلی در طول رمان بارها اشاره میکند که خاله هلن فرد محبوب او در این دنیا بودهاست و مرگ او که چارلی خود را در آن مقصر میداند، یکی از بدترین حوادثی است که تاکنون برایش پیش آمدهاست. چارلی در مدرسه با پسری همجنسگرا به نام پاتریک و سپس خواهر ناتنی او به نام سم آشنا میشود. سم و پاتریک هردو سال آخری هستند و بعد از اتمام دبیرستان شهر را ترک خواهند کرد.
آشنایی با سم و پاتریک دریچهای برای ورود او به زندگی جدید است. چارلی به واسطه این دو با چند نفر از محبوبترین بچههای مدرسه آشنا میشود و برای اولینبار در زندگیاش طعم داشتن دوست را بهطور واقعی احساس میکند. همزمان معلم زبان انگلیسی که چارلی او را «بیل» صدا میکند، چارلی را تشویق میکند که به نوشتن ادامه بدهد زیرا او معتقد است چارلی استعداد لازم برای انجام این کار را دارد. بیل به چارلی کتابهای مختلفی برای خواندن میدهد و بعد از سم و پاتریک، بهترین دوست او در دبیرستان محسوب میشود.
در بخشهایی از رمان نیز چارلی از زندگی خانوادگی خود مینویسد. او پدر و مادرش را بسیار دوست دارد و به خصوص رابطهاش با پدرش بسیار عمیق است. چارلی یک خواهر و یک برادر دارد. خواهر او کندیس در سال آخر دبیرستان تحصیل میکند. روابط او با دوستپسران بیپایانش در طول رمان، بر روی زندگی چارلی هم اثر میگذارد و او را درگیر ماجراهای زیادی میکند.
برای مثال هنگامی که کندیس ناخواسته باردار میشود چارلی او را هنگام رفتن به کلینیک و سقط جنین همراهی میکند و این راز را نیز برای همیشه نزد خود نگه میدارد. رابطه چارلی با خواهرش چندان عمیق نیست اما چارلی بارها در طی نامههایش اعلام میکند که او را دوست دارد. برخلاف کندیس، رابطه چارلی با برادرش کریس بسیار خوب است.
کریس بازیکن فوتبال است و برای تحصیل به شهر دیگری رفتهاست و برای همین او مدت زیادی در داستان حضور ندارد. با این حال چارلی هنگام نوشتن خاطرات خانوادگیاش همیشه به نیکی از او یاد میکند و هنگامی که کریس برای تعطیلات کریسمس به خانه میآید نیز آنها مدت زیادی را با هم سپری میکنند.
چارلی خیلی زود عاشق سم میشود اما به دلایل مختلف تصمیم میگیرد این عشق را پنهان کند که مهمترین دلیل آن این است که سم با پسر دیگری دوست است که از چارلی نیز بزرگتر است. چارلی در طول داستان متوجه میشود که سم در زمان بچگی مورد سوءاستفاده جنسی قرار میگرفتهاست و این باعث میشود تا چارلی همواره احساسی دلسوزانه نسبت به او داشته باشد.
با این حال رابطه چارلی با سم و پاتریک به عنوان دوستان صمیمی ادامه پیدا میکند. چارلی با آنها به مهمانیهای مختلف و مراسم رقص میرود و به گروه نمایشی میپیوندد و با آنها نمایش اجرا میکند. همچنین چارلی به سم کمک میکند تا در آزمون ورودی دانشگاه پنسیلوانیا شرکت کند و موفق شود در آن قبول شود. در شب کریسمس که شب تولد چارلی نیز هست، سم به خاطر تشکر کردن از چارلی به او یک ماشین تحریر هدیه میدهد و سپس او را میبوسد و اعلام میکند که او را دوست دارد.
بعد از تعطیلات کریسمس و با زمان نزدیک شدن به پایان سال تحصیلی و رفتن سم و پاتریک به شهری دیگر جهت زندگی و ادامه تحصیل، چارلی به مرور دچار حالتهای عجیب میشود و دوباره کابوسها و توهمهایی دربارهی مرگ خاله هلن در ذهنش پدیدار میشود. چارلی همواره سعی میکند علت این کابوسها را پیدا کند اما هیچوقت به جواب درستی نمیرسد.
با اتمام زمان دبیرستان، تمامی دوستان چارلی از جمله سم و پاتریک که سال سومی هستند درصدد رفتن به شهرهای دیگر و دانشگاه برمیآیند و این باعث مضطرب و منزویتر شدن چارلی میشود زیرا با رفتن آنها، چارلی دوباره همان پسر تنهای قبل میشود. در مهمانی تلخ خداحافظی سم که همه بچهها در آن جمع هستند، چارلی تا پاسی از نیمهشب در خانه سم میماند و بالاخره احساساتش را بر زبان میآورد و میگوید که او را دوست دارد. سم و چارلی شروع به بوسیدن یکدیگر میکنند اما چارلی ناگهان با ترس عقب میپرد انگار که چیزی وحشتانگیز یادش آمده باشد.
روز بعد سم و پاتریک از شهر میروند و چارلی که دوباره تنها شدهاست، به مرور خاطراتش از خاله هلن میپردازد و سرانجام پی میبرد زمانی که بچه بوده، توسط خالهاش مورد سوءاستفاده جنسی قرار میگرفتهاست. پی بردن به این حقیقت چارلی را از حالت طبیعی خارج میکند باعث میشود منزویتر از قبل شود. چارلی دچار اختلال استرسی پس از آسیب روانی شده و کاملاً آشفته میشود.
چارلی به کمک روانشناس سعی در پشت سر گذاشتن این ماجرا میکند. روانشناس به پدر و مادر چارلی توضیح میدهد که خاله هلن چه کاری با او کردهاست و میگوید که منزوی شدن چارلی و دوری او از جامعه و ترسش از ارتباط برقرار کردن با دیگران همگی واکنشهایی بودند که او ناخودآگاه بعد از سوءاستفاده جنسی دچار آنها شدهاست.
آشکار شدن گذشته تلخ چارلی علت بسیاری از احساسات و رفتارها و سخنان او در طول داستان را روشن میکند و نشان میدهد چرا او اینقدر شدید احساساتش به سم را سرکوب میکردهاست. در بخشهای پایانی داستان، چارلی بعد از دو ماه از بیمارستان مرخص شده و به خانه بازمیگردد و سم و پاتریک نیز به دیدنش میآیند که این باعث خوشحالی چارلی میشود.
سم از زندگیش در دانشگاه میگوید و اینکه از اوضاع راضی است. چارلی به همراه سم و پاتریک سوار ماشین میشوند و به جاده میزنند. هنگام وارد شدن به تونل چارلی درحالیکه مشغول گوشدادن به آهنگ مورد علاقهاش است، از شیشه ماشین بیرون آمده و دستان خود را بالا میگیرد و آخرین نامه خود را به دوست خیالیاش اینگونه تمام میکند: «در این لحظه قسم میخورم که ما بیکران هستیم».
چارلی در آخرین خطهای نامه خود به دوستش اینگونه مینویسد: «ما بنا به دلایل زیادی چیزی هستیم که هستیم و شاید هیچوقت بیشتر اونا رو ندونیم، ولی حتی اگه ما قدرت انتخاب اینو نداشته باشیم که از کجا اومدیم، باز میتونیم انتخاب کنیم که به کجا بریم. میتونیم باز کارهایی بکنیم و حتی سعی کنیم احساسی خوبی بهشون داشته باشیم.» چارلی تصمیم میگیرد تا از این به بعد به قول خودش در زندگی «مشارکت» داشته باشد و از آن لذت ببرد.
بخشی از مزایای منزوی بودن
من خیلی مذهبی بزرگ نشدم، چون پدرمادرم خودشون به مدرسهی کاتولیک رفته بودن، ولی خیلی زیاد به خدا اعتقاد دارم. فقط اسمی براش نذاشتم. فکر کنم بدونی منظورم چیه. امیدوارم باوجوداین ناامیدش نکرده باشم.
درضمن، بابا یه جروبحث حسابی با پدرمادرِ پسره داشت. مادرِ پسره خیلیخیلی عصبانی شده بود و سر پسرش جیغوداد کرده بود. پدر پسره ساکت مونده بود. بابا خیلی موضوع رو شخصی نکرده بود. به اونا نگفته بود که پسرشون رو تخمی بزرگکردن یا یه همچین چیزهایی.
تا جاییکه به بابام مربوط میشد، تنها چیزِ مهم این بود که کمک کنن پسرشون از خواهرم دور بمونه. همینکه توافق شد، اونا رو ول کرده بود تا خونوادگی به این موضوع رسیدگی کنن. حداقل این چیزی بود که به ما گفت.
تنها چیزیکه از بابام پرسیدم، در مورد مشکلات خونوادگی پسره بود. اینکه فکر میکنه اونا پسرشون رو کتک زدن یا نه. بابا بهم گفت سرم به کار خودم باشه، چون نمیدونه و هیچوقت هم نمیپرسه و فکر نمیکنه مهم باشه.
«همه یه قصهی گریهدار ندارن چارلی، و حتی اگه داشته باشن، دلیل نمیشه.»
فقط همینها رو گفت. بعد رفتیم تلویزیون نگاه کنیم.
خواهرم هنوز از دستم عصبانیه، ولی بابا گفت کار درست رو انجام دادم. امیدوارم اینطوری بوده باشه، ولی سخته گفتنش گاهی وقتها.
اگر به کتاب مزایای منزوی بودن علاقه دارید، میتوانید در بخش معرفی بهترین کتابهای ویژهی نوجوانان در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای مشابه نیز آشنا شوید.
این کتاب بسیار زیباست، فیلم این کتاب هم ساخته شده و آن هم زیباست، اگر فرد درون گرایی هستید،خجالتی و یا مضطرب اجتماعی باشید با لحظات این کتاب به شدت همراه می شوید.