ژنرال در هزارتوی خود

«ژنرال در هزارتوی خود» اثری است از گابریل گارسیا مارکز (نویسنده‌ی کلمبیایی و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات، از ۱۹۲۷ تا ۲۰۱۴) که در سال ۱۹۸۹ منتشر شده است. این کتاب شرح حالی از روزهای واپسین زندگی رهبر آزادی‌خواه آمریکای لاتین، سیمون بولیوار، است.

درباره‌ی ژنرال در هزارتوی خود

ژنرال در هزارتوی خود رمانی است از نویسنده کلمبیایی برنده جایزه نوبل ادبیات، گابریل گارسیا مارکز که اساس کتاب شرح حالی از واپسین روزهای زندگی رهبر و آزادی‌خواه آمریکای لاتین، سیمون بولیوار است. نخستین چاپ این کتاب در سال ۱۹۸۹ میلادی به زبان اسپانیایی منتشر شد.

آثار و مدارک تاریخی کتاب بر اساس واپسین سفر بولیوار از بوگوتا به نوار ساحلی کلمبیا به قصد سفر به اروپا است. با توجه به شواهد تاریخی، مارکز در این کتاب تصویری جالب از ناامیدی، بیماری و مرگی که به ناچار بر عشق بولیوار به سلامتی و زندگی چیره می‌شود را به نمایش گذاشته است.

هر چند که بسیاری از منتقدان ساکن آمریکای لاتین اذعان کرده‌اند که این کتاب ضربه بزرگی به وجه یکی از سرشناس‌ترین و نمادین‌ترن افراد این قاره وارد کرده‌است. آنها عمده مطالب این کتاب را خلاف واقع دانسته و این کتاب را تنها به زندگی سیمون بولیوار از دیدگاه مارکز تشبیه کرده‌اند، هر چند که برخی دیگر از منتقدان ادبی این قاره این کتاب را به مثابه آهنگی نوید بخش تشبیه کرده‌اند که در راستای ارتقای فرهنگ این قاره و به چالش کشیدن مشکلات سیاسی و فرهنگی در این منطقه جغرافیایی کمک شایان توجه‌ای کرده‌است.

منتقدان موافق این کتاب عقیده دارند که مارکز دریا را در متن این کتاب به عنوان نمادی برای زندگی نوین و جهانی نو در منطقه آمریکای جنوبی به کار برده است و سیمون بولیوار (که در این کتاب نمادی از خودکامگان منطقه به شمار می‌آید) برای ترک کلمبیا هر چه بیشتر به دریا، نزدیک‌تر می‌شود، شانسش برای زندگی کمتر و یاس و ناامیدی بیشتری در برابر خود می‌بیند.

کتاب ژنرال در هزارتوی خود در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۶۹ با بیش از ۲۱ هزار رای و ۱۲۰۰ نقد و نظر است. هم‌چنین باید اشاره کرد که این کتاب تا کنون به ۲۱ زبان ترجمه شده‌است. در ایران نیز این کتاب با ترجمه‌ی مترجمانی مانند کیومرث پارسای، مینو جواهری، اسماعیل قهرمانی‌پور، جمشید نوایی و هوشنگ اسدی به بازار عرضه شده است.

داستان ژنرال در هزارتوی خود

بولیوار که در سنین میانسالی به‌سر می‌برد و به‌نظر می‌رسد از نظر جسمی مانند یک پیرمرد می‌ماند، از پست خود که ریاست جمهوری است کنار کشیده. خودش اغراق می‌کند که می‌خواهد دست از سیاست بکشد. او قصد سفر به اروپا را دارد. در این بین هستند کسانی که گزافه‌گویی‌های این پیرمرد را باور ندارند و معتقدند این‌بار نیز این ادعاهای او مانند دفعات پیشین تنها در حد حرف است.

سیمون بولیوار یک سیاستمدار ونزوئلایی و یکی از رهبران اصلی جنبش ازادی خواهی در آمریکای لاتین بوده است. او جمهوری بزرگ کلمبیا شامل کلمبیا، ونزوئلا و اکوادور را بنیان نهاد. در کاراکاس دانشگاهی را به نام بولیوار تاسیس کردند. مسن‌ترین خادم او، خوزه پالاسیوس او را در حالی یافت که لخت مادرزاد، با چشمانی باز روی آب وان شناور مانده بود.

او گمان کرد که غرق شده است؛ البته می‌دانست که این یکی از شیوه‌هایی‌ست که ژنرال به تفکر می‌پردازد، اما حالت شناورماندن بی‌هوشانه‌ی او طوری بود که نشان می‌داد در این جهان نیست، بنابراین از ترس جرأت نکرد به وان نزدیک شود اما برای اجابت دستورش که گفته بود او را پیش از ساعت پنج صبح بیدار کند تا بتوانند صبح زود از آن جا حرکت کنند، به آهسته‌گی صدایش کرد.

بخشی از ژنرال در هزارتوی خود

پایان یک روز پرسروصدا فرا رسیده بود. سربازان سواره‌نظام سبک اسلحه و هنگ پیاده‌نظام مستقر در یک پادگان به ‌خاطر عدم دریافت جیره و مواجب خودشان در طول سه ماه گذشته دست به آشوب و بلوا زده بودند. این ظاهر قضیه بود. دلیل واقعی اغتشاش آن‌ها که بیش‌ترشان هم ونزئولایی‌اند جنگ در راه آزادی چهار ملت متفاوت دیگر بود.

اما در چند هفته‌ی اخیر آن‌چنان در خیابان‌ها در معرض پرخاش و توهین مردم قرار گرفته بودند که حالا دلیلی داشتند تا بعد از رفتن ژنرال نگران جان و مال خودشان باشند. اغتشاش آن‌ها با پرداخت هزینه‌ی سفر، به اضافه‌ی یک هزار پزوی طلا به ‌جای هفتاد هزار پزوی طلا که مورد درخواست آن‌ها بود، خوابید و در شام‌گاه آن‌روز به‌طور دسته‌جمعی به سوی سرزمین مادری‌شان حرکت کردند.

یک عده زن نیز به همراه باروبندشان، و تمامی فرزندان و حیوانات اهلی‌شان به دنبال آن‌ها راه افتادند. حتی صدای بلند طبل بزرگ و سنج و شیپورهای مارش نظامی این نظامیان نیز تتوانست بر غوغای دسته‌هایی از اوباش و اراذل که سگ‌های خود را به روی حرکت دسته‌جمعی آن‌ها باز کرده بودند و مرتباً هفت‌ترقه به زیر پای آن‌ها پرتاب می‌کردند تا نظم حرکت آن‌ها را برهم بزنند، فایق آیند؛ رفتاری که حتی علیه‌ی قوای دشمن‌شان نیز به عمل نیآورده بودند. یازده سال پیش نیز، پس از سه قرن طلایی حکومت جبارانه‌ی اسپانیا بر آن‌جا، نایب‌السلطنه‌ی درنده‌خوی حاکم بر آن‌ها مجبور شد خودش را به ‌صورت خدمت‌کاری درآورده و از طریق همین خیابان‌ها فرار بکند.

اما بعکس این‌ها، چمدان‌های او پر از تندیس‌های طلایی، سنگ‌های زبرجد خام تراش نخورده، تندیس‌های کوچک قدیسین و پروانه‌های کریستالی آب‌طلا شده‌ی ساخت موزکو بود، اما کسی از اهالی آن‌جا نبود که روی بالکن خانه‌ی خود نایستاده باشد تا ضمن بدرقه‌ی او شاخه‌های گل را نثار قدوم او کند و از صمیم قلب برایش سفری خوش و دریایی آرام و عاری از خطر آرزو کند.

 

اگر به کتاب «ژنرال در هزارتوی خود» علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی برترین آثار گابریل گارسیا مارکز در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده‌ی موفق آشنا شوید.