جاذبه و رحمت

«جاذبه و رحمت» اثری است از سیمون وی (فیلسوف فرانسوی، از ۱۹۰۹ تا ۱۹۴۳) که در سال ۱۹۴۷ منتشر شده است. این کتاب به شرح اعتقادات، افکار و باورهای مذهبی و فلسفی نویسنده می‌پردازد.

درباره‌ی جاذبه و رحمت

جاذبه و رحمت کتابی است از فیلسوف معروف فرانسوی، سیمون وی، که در سال ۱۹۴۷ یعنی چهارسال پس از مرگ وی به چاپ رسیده است. اگر چه جاذبه و رحمت  یکی از کتاب هایی است که بیشتر با سیمون وی و اعتقادات و افکار او مرتبط است، ولی در اصل مقرر نبود به صورت کتاب منتشر شود.

در حقیقت، این کتاب شامل مجموعه‌ای از قطعات مختلفی است که از دفترهای وی توسط دوستش گوستاو تیبون به صورت موضعی تنظیم شده است. سیمون وی این مطالب را قبل از سال ۱۹۴۲ نوشته و پیش از مهاجرت از فرانسه به نیویورک برای مطالعه و اظهار نظر به تیبون داده بود. با این حال، بعد از مرگ سیمون وی، تیبون که کاتولیک معتقد بود، به انتخاب، ساختاردهی، ویرایش و در نهایت چاپ آن‌ها بر اساس قضاوت خود پرداخت.

تیبون در مقدمه‌ی این کتاب می‌نویسد:

برایم سخت است که کار خارق العاده سیمون وی را عمومی کنم. تاکنون فقط با چند دوست خاص لذت شناخت شخصیت و ذهن او را به اشتراک گذاشته ام و اکنون احساس دردناکی از فاش کردن یک راز خانوادگی دارم. تنها تسلی من در این یقین نهفته است که از طریق هتک حرمت اجتناب ناپذیر تبلیغات، شهادت او به سایر ارواح خویشاوند خواهد رسید.

برایم سخت‌تر است که در معرفی این اثر مجبور باشم که اتفاقاً از خودم صحبت کنم. فقدان سکوت در میان بسیاری از نویسندگان مدرن، ذوق زندگی‌نامه و اعتراف، عادت به پذیرفتن مردم در درونی‌ترین فاصله‌های صمیمیت خالی از ذخایر هرگز نتوانسته مرا شگفت‌زده و رسوا کند. با این حال، من این را مدیون خودم هستم – صرفاً برای توجیه ظاهر شدن نامم در سر این مقالات – توضیح شرایط استثنایی که از طریق آن سیمون وی واقعی را شناختم و افتخار نالایق ارائه افکار او را داشتم. جهان.

کتاب جاذبه و رحمت در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۴.۲۹ با بیش از ۲۴۰۰ رای و ۲۷۵ نقد و نظر است. هم‌چنین باید اشاره کرد که این کتاب در ایران با ترجمه‌ی بهزاد حسین‌زاده به بازار عرضه شده است.

بخش‌هایی از جاذبه و رحمت

ماهیت کاستی‌ناپذیر رنج که هنگام تجربه‌ی آن دچار وحشت می‌شویم برای این مقدر گشته است که اراده را متوقف سازد، همچنان‌که پوچی عقل را متوقف می‌سازد و غیبت عشق را، تا شاید انسان که بدین ترتیب به نهایتِ قوای بشری‌اش رسیده است بیارامد، بایستد، به بالا بنگرد و انتظار بکشد.

هنگامی که در ژرف‌ترین ژرفناهای وجودمان نیاز به ندایی داریم که معنایی بدهد ــ هنگامی که در طلب پاسخی فریاد می‌کشیم و پاسخی به ما داده نمی‌شود ــ آن زمان است که سکوت خداوند را تجربه می‌کنیم… پس از تجربه‌ی این سکوت، برخی همچون دیوانگان شروع به حرف‌زدن با خود می‌کنند. پس از آن هرچه کنند، فقط باید برای‌شان دلسوزی کرد. برخی دیگر که تعدادشان هم زیاد نیست همه‌ی قلب‌شان را تسلیم سکوت می‌کنند.

………………….

سیمون ویل مشکل شر را اینگونه مطرح می کند: «چگونه می توانیم از چیزی که با جاذبه در خودمان مطابقت دارد بگریزیم؟» تنها با فیض. خداوند برای اینکه به ما بیاید از ضخامت بی نهایت زمان و مکان می گذرد. لطف او چیزی را در بازی آن نیروهای کور ضرورت و شانس که جهان را هدایت می کنند تغییر نمی دهد. همانطور که قطره‌ای آب از میان لایه‌های زمین‌شناسی بدون تأثیر بر ساختار آن‌ها عبور می‌کند، در روح ما نفوذ می‌کند، و در آنجا در سکوت منتظر می‌ماند تا زمانی که ما رضایت دهیم دوباره خدا شویم.

در حالی که جاذبه کار خلقت است، کار فیض عبارت است از «تقلیل» ما. خدا از طریق عشق رضایت داد که دیگر همه چیز نباشد تا ما چیزی باشیم. ما باید از طریق عشق رضایت دهیم که دیگر چیزی نباشیم تا خدا دوباره همه چیز شود. از این رو، مسئله از بین بردن خود درون ماست، «آن سایه افکنده از گناه و خطا که جلوی نور خدا را می گیرد و ما آن را موجود می دانیم.»

بدون این فروتنی مطلق، این رضایت بی قید و شرط به هیچ بودن، همه اشکال قهرمانی و سوزاندن هنوز تابع قانون جاذبه و دروغ است: ما نمی توانیم چیزی از خودمان ارائه دهیم. در غیر این صورت، آنچه ما پیشنهاد خود را می‌نامیم، صرفاً برچسبی است که به یک ادعای جبرانی «من» متصل شده است.

برای کشتن خود باید آماده تحمل همه زخم‌های زندگی باشیم و خود را برهنه و بی‌دفاع در معرض نیش‌های آن قرار دهیم، پوچی، تعادل نابرابر را بپذیریم، هرگز نباید به دنبال جبران باشیم و مهمتر از همه باید به تعلیق درآییم. کار تخیل ما، “که دائماً تمایل دارد شکاف هایی را که از آن فیض جاری می شود متوقف کند.” هر گناه تلاشی است برای فرار از پوچی.

ما همچنین باید از گذشته و آینده چشم پوشی کنیم، زیرا خود چیزی نیست جز انعقاد گذشته و آینده حول حال که همیشه در حال سقوط است. خاطره و امید با فراهم کردن میدان نامحدودی که در آن می‌توانیم در تخیل بالا بیاییم، تأثیر مفید مصیبت را از بین می‌برند («قبلاً بودم»، «من خواهم بود»…)، اما وفاداری به لحظه‌ای که می‌گذرد، انسان را واقعاً به هیچ می‌اندازد. بدین ترتیب دروازه های ابدیت به روی او باز می شود.

 

اگر به کتاب جاذبه و رحمت علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی برترین کتاب‌های فلسفی در وب‌سایت هر روز یک کتاب با دیگر نموه‌های مشابه آشنا شوید.