بانوی شکسته

«بانوی شکسته» اثری است از سیمون دو بووار (نویسنده و فیلسوف فرانسوی، از ۱۹۰۸ تا ۱۹۸۶) که در سال ۱۹۶۷ منتشر شده است. این کتاب شامل سه داستان بلند از نویسنده است که یکی از آنها به روایت سرگذشت غمبار یک زن از زبان خودش می‌پردازد.

درباره‌ی بانوی شکسته

بانوی شکسته اثری از سیمون دو بووار نویسنده و فیلسوف فرانسوی است که در سال ۱۹۶۷ منتشر شده است. به گفته‌ی خود نویسنده «من هرگز چیزی اندوهناک‌تر از این سرگذشت ننوشته بودم: سراسر بخش دوم جز فریاد اضطراب آلود نیست و انحطاط نهایی قهرمان داستان، تلخ‌تر از مرگ است.»

شخصیت اصلی داستان بانوی شکسته، بانویی ساده و معمولی؛ اگرچه با کنجکاوی می‌توان دریافت که دو بووار گوشه‌های پراکنده‌ای از زندگی خودش را نیز در سرگذشت زن داستان جای داده‌است. نگرانی‌های ذهنی و سرگردانی‌های عملی قهرمان، آن‌چنان وصف شده که گویی خود نویسنده آن را تجربه کرده‌است؛ اما شخصیت کلی این زن یعنی نقش اول داستان وانهاده به سیمون دوبووار روشنفکر هیچ شباهتی ندارد

این داستان یک داستان اول شخص است. در واقع روند و سیر داستان از دید شخصیت اصلی رمان و به‌صورت یادداشت‌های روزانه بیان شده‌است. نویسنده با نوشتن داستان زنی میان‌سال که همسرش به او خیانت می‌کند و عکس‌العمل‌های وی، خواننده را با زوایای عمیق درون شخصیت اصلی داستان روبه‌رو می‌کند.

ساندی هرالد تایمز در مورد این کتاب می‌گوید: داستان‌هایی بسیار هوشمندانه در مورد فروپاشی اشتیاق.

سیمون دو بووار نویسنده‌ی نام آشنای فرانسوی ما را به درون زندگی سه زن می کشاند، زنانی که همه‌شان دوران جوانی‌شان را پشت سر گذشته ، و با بحران‌های غیر منتظره‌ای روبرو هستند. کتابی جنجالی و جذاب که بینش جالب توجه دو بووار درمورد زنان را به خوانندگان ارائه می‌دهد.

هر سه زن این داستان با چیزی مشترک مواجه اند: تنهایی و ترس. ترس از پیر شدن. ترس از آنکه در زندگی شان شکست خورده اند. آن ها وامانده اند. آنها «وانهاده» شده‌اند. شخصیت اصلی زنی به نام مونیک. او زنی است معمولی مانند میلیون ها زن دیگر. زنی که زندگی اش را فدای همسر و فرزندش کرده است و حالا بحران پیری را از سر می‌گذراند.

کتاب بانوی شکسته در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۳ با بیش از ۲۳ هزار رای و ۲۷۰۰ نقد و نظر است. هم‌چنین باید اشاره کرد که این کتاب در ایران تحت عنوان «وانهاده» با ترجمه‌ی ناهید فروغان و «زمان رازداری» با ترجمه‌ی شهلا حمزاوی منتشر شده است.

داستان اول: زمان رازداری

در «زمان رازداری» شخصیت اصلی یک روشنفکر دهه شصتی است. در ابتدا، او خود را به عنوان یک زن مطمئن با اعتقادات قوی نشان می دهد. با این حال، زمانی که در زمینه های خانوادگی و حرفه ای مشکلاتی را تجربه می کند، کمتر و کمتر از خود مطمئن می شود.

او احساس می کند که نمی تواند مانند گذشته با شوهرش ارتباط برقرار کند و وقتی پسرش راهی را برخلاف میل او انتخاب می کند احساس می کند به او خیانت شده است. او در زمینه حرفه‌ای نیز شکست آخرین کتاب خود را تجربه می کند. با نزدیک شدن به سن پیری، او را به زیر سوال بردن زندگی و آینده اش سوق می دهد.

داستان دوم: تک‌گویی

«تک‌گویی» در واقع تک‌گویی خشمگین یک زن است. او ایده‌های خود را در مورد اینکه چه کسی است و زندگی ای که لیاقتش را دارد دارد، اما واقعیت ناامید کننده است. دخترش خودکشی کرد، حضانت پسرش را از دست داد، طلاق گرفت و رابطه رضایت بخشی با مادرش ندارد. او از این افراد و کل جامعه ای که برای او ارزش و احترام کمی قائل است، عصبان و عصبانی است.

داستان سوم: بانوی شکسته

این داستان شامل دفتر خاطرات مونیک است. مونیک زنی خانه دار است که همه چیز را روی زوج خود و عملکرد خود به عنوان مادر شرط بندی کرده است. دخترانش وقتی بالغ می‌شوند او را ترک می کنند و او نگران است که به نظر می رسد شوهرش از او دور می‌شود.

او ناگهان متوجه می شود که شوهرش موریس با یک زن جوان تر به او خیانت می کند و او هشت سال است که به او خیانت کرده است. او با پیروی از توصیه دوستش سعی می کند شرایط را درک کند. در پایان با نوشتن دفتر خاطراتش است که سعی می کند شرایط را درک کند.

بخش‌هایی از داستان بانوی شکسته

پیش از اینکه از نظرم ناپدید شود، یک بار دیگر سرش را برگرداند. اضطرابی در دیدگانش موج میزد که به من هم سرایت کرد. بلند شدن هواپیما به نظرم غم انگیز آمد. هواپیماهای چهار موتوره به آهستگی اوج می گیرند اما این یک وداع طولانی است. جت با خشونت یک «به امید دیدار» از زمین کنده شد. اما به زودی سر شاخ آمدم. نه، غیبت دخترها غم به دلم نیاورده بود، برعکس می توانستم به دلخواه تند یا آهسته برانم. هرجا بخواهم بروم و هر زمان میل کردم متوقف شم.

………………………

فردا به پاریس برمی گردم. موریس خانه را ترک کرده است و من به این دو در نگاه می کنم: دفتر کار موریس؛ اتاقمان. بسته اند… دری بسته، چیزی پشت در کمین کرده است. اگر تکان نخورم باز نخواهد شد. بی حرکت ماندن؛ برای همیشه. متوقف کردن زمان و زندگی. ولی می دانم که تکان خواهم خورد. در به آرامی باز خواهد شد و آنچه را پشت در است خواهم دید. آینده. در آینده باز خواهد شد. به آرامی. به طور حتم. بر آستانه ی آن ایستاده ام. جز این در و آنچه پشت آن کمین کرده چیزی ندارم. می ترسم. و نمی توانم کسی را به کمک بخواهم. می ترسم.

……………………..

بین آن دو این صمیمیت که روزی فقط مال من بود به وجود آمده است، پس از بیداری، حتما موریس او را به شانه اش می فشارد و او را غزالم و پرنده جنگلی ام می نامد، یا شاید نام های دیگری به او داده که با همان لحن ادا می شود؟ یا صدایش را هم جور دیگر کرده است. ریش می تراشد، به او می خندد، دیدگانش تیره تر و درخشان تر است و دهانش زیر پوشش کف سفید مخفی شده. در آستانه در ظاهر می شود، با دسته بزرگی از گل های سرخ: آیا برایش گل می برد؟ قلبم را با اره ای به دندانه های خیلی تیز می برند.

 

اگر به کتاب «بانوی شکسته» علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی آثار سیمون دو بووار در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.