درک یک پایان

«درک یک پایان» اثری است از جولیان بارنز (نویسنده و منتقد انگلیسی، متولد ۱۹۴۶) که در سال ۲۰۱۱ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای مرد بازنشسته‌ای می‌پردازد که به مرور خاطرات خود می‌پردازد.

درباره‌ی درک یک پایان

درک یک پایان رمانی از جولیان بارنز است. این کتاب یازدهمین رمان بارنز با نام اصلی است (او همچنین چند رمان جنایی با نام مستعار دن کاوانا نوشته) که در ۴ اوت ۲۰۱۱ در بریتانیا منتشر شد. درک یک پایان در اکتبر ۲۰۱۱ برنده‌ی جایزه‌ی ادبی من بوکر و یک ماه بعد نامزد دسته‌ی رمان‌های جایزه‌ی ادبی کاستا شد.

«درک یک پایان» نوشته جولیان بارنز کاوشی قابل تأمل در حافظه، ادراک و ماهیت گریزان حقیقت است. این رمان برنده جایزه بوکر به پیچیدگی‌های روابط انسانی و راه‌هایی می‌پردازد که خاطرات ما درک ما از گذشته و حال را شکل می‌دهند.

داستان توسط تونی وبستر، مردی بازنشسته روایت می شود که در مورد زندگی خود و اتفاقاتی که او را به این نقطه رسانده است، منعکس می شود. تونی خاطرات دوران جوانی‌اش، به‌ویژه دوران مدرسه و دوستی‌اش با گروهی از همکلاسی‌هایش از جمله آدریان فین مرموز را به یاد می‌آورد. آدریان با قدرت فکری و بینش فلسفی خود، تأثیری ماندگار بر تونی و حلقه دوستان آنها بر جای می گذارد.

داستان زمانی تغییر می کند که تونی وصیت شگفت انگیزی از مادر دوست دختر سابقش، ورونیکا دریافت می کند. این میراث غیرمنتظره شامل یک دفتر خاطرات متعلق به آدریان است که ورونیکا از تحویل آن امتناع می کند. این امتناع جرقه کنجکاوی تونی را برمی‌انگیزد و او را وادار می‌کند تا گذشته‌اش را مرور کند و صحت خاطرات خود را زیر سوال ببرد.

همانطور که تونی عمیق تر به گذشته خود می پردازد، به طور فزاینده ای از خطاپذیری حافظه و راه هایی که مردم از طریق آن ها روایت هایی را برای معنا بخشیدن به زندگی خود می سازند، آگاه می شود. جستجوی او برای یافتن حقیقت با تلاش هایش برای درک روابطش با ورونیکا، آدریان و حلقه دوستانشان در هم آمیخته می شود.

بارنز به طرز ماهرانه ای گذشته و حال را به هم می پیوندد و خطوط بین واقعیت و ادراک را محو می کند. از طریق روایت درونگرایانه تونی، خوانندگان دعوت می شوند تا در مورد ماهیت حافظه و ماهیت ذهنی حقیقت تأمل کنند. این رمان مفاهیم سنتی داستان‌سرایی خطی را به چالش می‌کشد و به جای آن روایتی تکه‌تکه که پیچیدگی‌های حافظه انسان را منعکس می‌کند، انتخاب می‌کند.

در هسته خود، درک یک پایان مراقبه ای در گذر زمان و راه هایی است که در آن گذشته به شکل گیری خود حال ما ادامه می دهد. سفر خودیابی تونی او را مجبور می کند تا با حقایق ناراحت کننده در مورد اعمال و انگیزه های خود روبرو شود و در نهایت منجر به حسابرسی با گذشته شود.

نثر بارنز ظریف و کم بیان است و در عین حال سرشار از لایه های معناست. کاوش او در حافظه و هویت هم عمیق و هم ظریف است و خوانندگان را به تأمل در تجربیات خود از زمان و ادراک دعوت می کند. ساختار رمان منعکس کننده ماهیت تکه تکه شده خود حافظه است، با پژواک های گذشته که در سرتاسر روایت تونی طنین انداز می شود.

بارنز از طریق تأملات تونی سؤالات عمیقی را در مورد ماهیت واقعیت و داستان هایی که به خودمان می گوییم برای معنا بخشیدن به زندگی خود مطرح می کند. همانطور که تونی با پیچیدگی های حافظه و ادراک دست و پنجه نرم می کند، خوانندگان به یک مراقبه قانع کننده در مورد ماهیت گریزان حقیقت کشیده می شوند.

در نهایت، «درک یک پایان» رمانی پر از هیجان و تفکر است که مدت ها پس از ورق زدن صفحه آخر در ذهن باقی می ماند. کاوش بارنز در مورد حافظه، هویت و گذر زمان، هم از نظر فکری محرک و هم از نظر احساسی طنین انداز است، و این را برای هر کسی که به پیچیدگی های تجربه انسانی علاقه مند است، ضروری می کند.

کتاب درک یک پایان در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۷۴ با بیش از ۱۷۹ هزار رای و ۱۸۸۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌هایی از حسن کامشاد، نیلوفر داد، مرضیه محمدبکی و احسان فغانی (با عنوان حس یک پایان) به بازار ارائه شده است.

داستان درک یک پایان

این رمان به دو بخش با نام‌های «یک» و «دو» تقسیم می‌شود که هر دو توسط تونی وبستر در زمانی که بازنشسته شده و تنها زندگی می‌کند روایت می‌شود. قسمت اول در دهه ۱۹۶۰ با چهار دوست مدرسه ای متکبر روشنفکر آغاز می شود که دو نفر از آنها در ادامه داستان حضور دارند: تونی، راوی، و آدریان، باهوش ترین از این چهار نفر.

در اواخر دوران مدرسه، پسر دیگری در مدرسه خود را حلق آویز کرد، ظاهراً بعد از اینکه دختری را باردار کرده است. چهار دوست در مورد دشواری فلسفی دانستن دقیقاً آنچه اتفاق افتاده بحث می کنند. آدریان به دانشگاه کمبریج می رود و تونی به دانشگاه بریستول. تونی دوست دختری به نام ورونیکا پیدا می کند که در خانه خانوادگی او یک آخر هفته ناخوشایند را سپری می کند.

یک روز صبح که از خواب بیدار می شود متوجه می شود که او و مادر ورونیکا، سارا، در خانه تنها هستند و او به خاطر رفتار خانواده اش با او عذرخواهی می کند. رابطه تونی و ورونیکا با کمی تنش شکست می خورد، زیرا او از او جدا می شود و پس از جدایی با او رابطه جنسی برقرار می کند.

در سال آخر دانشگاه، تونی نامه ای از آدریان دریافت می کند که به او اطلاع می دهد که با ورونیکا بیرون می رود. تونی به نامه پاسخ می دهد و به آدریان می گوید که به نظر او ورونیکا به نوعی آسیب دیده است و باید در مورد آن با مادرش صحبت کند.

چند ماه بعد به او می گویند که آدریان خودکشی کرده است و یادداشتی خطاب به پزشکی قانونی می گذارد که می گوید فرد آزاد وظیفه فلسفی دارد که ماهیت زندگی خود را بررسی کند و سپس ممکن است تصمیم بگیرد از آن چشم پوشی کند. تونی این استدلال را تحسین می کند. او چهل سال بی‌حادثه‌ای از زندگی‌اش تا دهه شصت را به اختصار بازگو می‌کند.

در این مرحله روایت تونی از قسمت دوم رمان – که دو برابر اولی است – با رسیدن نامه وکیلی که به او اطلاع می دهد که مادر ورونیکا ۵۰۰ پوند از او وصیت کرده است (که ورونیکا به طور مرموزی آن را «دیه خون» می نامد آغاز می شود. ) و دو سند. اینها او را به برقراری ارتباط مجدد با ورونیکا و پس از چند ملاقات با او، به ارزیابی مجدد داستانی که در قسمت اول روایت کرده است، سوق می دهد.

با مشورت وکلا، تونی متوجه می شود که ورونیکا دفترچه خاطرات آدریان را دارد که به او وصیت شده است. این باعث می‌شود که او ایمیل‌های مکرر را برای ورونیکا ارسال کند و دفترچه خاطرات را درخواست کند. ورونیکا در نهایت یک صفحه از دفترچه خاطرات را برای تونی می فرستد که حاوی تفکرات آدریان در مورد زندگی به عنوان یک سری شرط بندی های انباشته است.

به دنبال آن، ورونیکا با تونی در پل هزاره در لندن ملاقات می کند و نامه ای را که در جوانی برای آدریان ارسال کرده بود به او می دهد. با بازخوانی آن، تونی متوجه می شود که چقدر بد و ناخوشایند بوده و چگونه آن را از حافظه خود پاک کرده است. با این وجود، او در تلاش برای بازیابی دفترچه خاطرات از ورونیکا اصرار می‌ورزد، که منجر به این می‌شود که ورونیکا از او می‌خواهد در مکانی در شمال لندن ملاقات کند، جایی که او را می‌راند تا گروهی از مردان ناتوان را ببیند که توسط مراقبشان به پیاده‌روی می‌روند.

که او به او اشاره می کند. تونی اهمیت این را درک نمی کند و ورونیکا او را بدون هیچ توضیحی رها می کند. در طی چند هفته، تونی دوباره به این مکان می‌پردازد تا اینکه بتواند مردی را که ورونیکا در یک میخانه به او نشان داده بود، جابجا کند. تونی به مرد سلام می کند و می گوید که او دوست ورونیکا است، که منجر به پاسخ ناراحت کننده مرد می شود.

تونی خاطره آدریان را از چهره این مرد به یاد می آورد. او به ورونیکا ایمیلی عذرخواهی می کند و می گوید که متوجه نشده است که او و آدریان با هم یک پسر دارند. ورونیکا فقط با این پاسخ پاسخ می دهد: «تو آن را متوجه نشدی،و هرگز متوجه نخواهی شد.»

با بازدید مجدد از میخانه ای که مرد را دید، تونی با مراقب صحبت می کند، که نشان می دهد این مرد در واقع پسر مادر ورونیکا، سارا است و او را برادر ناتنی ورونیکا می ‌داند.

بخش‌هایی از درک یک پایان

رابسون نه از درد و مرض مرده بود نه با دوچرخه‌اش تصادف کرده بود و نه در انفجار گاز ترکیده بود. چند روز بعد، همه چیز معلوم شد و شایعه در واقع منبع اصلی شایعه یعنی براون که دانش‌آموز ترم ششم ریاضی بود کار خود‌ش را کرد و هر چیزی که اولیاء مدرسه نمی‌دانستند یا می‌دانستند ولی نمی‌خواستند رو کنند را به موقع ریخت روی دایره.

 رابسون با دوست‌ دختر‌اش دسته‌ گل به آب داده بودند و بعد که فهمیده بود طرف باردار شده خودش را توی اتاق زیر شیروانی دار زده بود. دو روز هم طول کشیده بود پیدایش کنند.

«من اصلا فکرش را نمی‌کردم بتواند خودش را حلق‌آویز کند.»
«یادمان باشد که او دانش‌آموز ترم ششم علوم بود.»
«اما دار زدن به گره‌ی سفت و سختِ خاصی نیاز دارد.»
«این گره، مال فیلم‌ها و اعدام‌های آبرومند‌انه است. با یک گره‌ی معمولی هم می‌شود. فقط کمی ‌طول می‌کشد تا خفه‌ات کند و زجر‌کش می‌شوی.»
«راستی، دوست‌اش چطور آدمی‌بود؟»

بعد، گزینه‌های محتملِ دم‌ دست‌مان را خیلی سریع بررسی کردیم: یک دوشیزه‌ی متین و با وقار – که البته حالا دیگر لفظ دوشیزه چندان به کارش نمی‌آمد – یک آن‌کاره‌ی دوزاری، یک ایدزی تمام عیار. بحث‌مان داشت گل می‌انداخت تا این که آدریان دوباره مجلس را دست گرفت.

«کامو می‌گوید: خودکشی تنها موضوعی است که واقعا فلسفی است. صرف‌ نظر از جنبه‌های اخلاقی، سیاسی، زیبایی‌شناسی و ذاتِ واقعیت و باقی قضایا. تنها موضوعی که حقیقتا فلسفی است همین قضیه‌ی خودکشی است. در واقع تنها حقیقتی که موجودیت سایر موضاعات فلسفی به آن بستگی دارد.»

………………

ما در زمان زندگی می کنیم، زمان ما را نگه داشته و به ما شکل می دهد، اما من هیچوقت آن را به درستی درک نکرده ام. در ضمن من در مورد تئوری های مربوط به خمیدگی یا بازگشت آن، یا احتمال وجود زمان های موازی صحبت نمی کنم. نه، منظور من، زمان معمولی و هرروزه است که ساعت های مچی و دیواری از منظم گذشتن آن بر ما اطمینان حاصل می کنند.

 

اگر به کتاب درک یک پایان علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی برترین آثار جولیان بارنز در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.