همزاد

«همزاد» اثری است از فیودور داستایوفسکی (نویسنده‌ی اهل روسیه، از ۱۸۲۱ تا ۱۸۸۱) که در سال ۱۸۴۶ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای مردی می‌پردازد که با همزاد قدرتمند و موفق خود روبرو می‌شود.

درباره‌ی همزاد

«همزاد: شعری در پترزبورگ» یکی از آثار اولیه فئودور داستایوفسکی است که در ابتدا در سال ۱۸۴۶ منتشر شد. این رمان نشان دهنده انحراف قابل توجهی از نوشته قبلی او، هم از نظر مضمون و هم از نظر سبک، و منعکس کننده تعامل عمیق او با دغدغه های روانشناختی و وجودی است.

داستان در فضای سورئال و سرکوبگر سنت پترزبورگ قرن نوزدهم می گذرد، این داستان به بررسی مضامین هویت، ادراک از خود و ماهیت واقعیت می پردازد، که بعداً در آثار بالغ تر داستایوفسکی تبدیل شد. این رمان اغلب به عنوان پیش درآمدی برای کاوش های بعدی نویسنده در مورد دوگانگی روانشناختی در نظر گرفته می شود، موضوعی که بر شاهکارهای او مانند «جنایت و مکافات» و «برادران کارامازوف» تسلط داشت.

در قلب «همزاد»، شخصیت اصلی داستان، یاکوف پتروویچ گلیادکین، یک کارمند رده پایین دولتی است که در سن پترزبورگ زندگی می کند. گلیادکین یک «مرد کوچک» اساسی در ادبیات روسیه است – یک نوع شخصیت که داستایوفسکی اغلب به تصویر می کشد.

او ترسو، از نظر اجتماعی بی دست و پا، و گرفتار احساس بی کفایتی و پارانویا است. زندگی گلیادکین با تلاش های مذبوحانه او برای سازگاری با جامعه اطرافش مشخص می شود، اما تلاش های او به طور مداوم توسط ناامنی های خودش و واکنش های بی تفاوت یا خصمانه کسانی که با آنها روبرو می شود خنثی می شود.

رمان به این ترتیب شروع می شود که گلیادکین در صبحی به خصوص تاریک از خواب بیدار می شود و احساس ناخوشی و ناراحتی می کند. احساس ناراحتی او هم جسمی و هم روانی است و زمینه را برای آشکار شدن وضعیت روانی او فراهم می کند. دنیای گلیادکین جایی است که او دائماً احساس می‌کند در جای خود نیست، احساسی که وقتی او با یک شخصیت مرموز و ناراحت‌کننده روبرو می‌شود، تشدید می‌شود.

این همزاد مردی است که دقیقاً شبیه او است اما دارای شخصیتی مطمئن تر و قاطع تر است. ظاهر دوتایی باعث یک سری اتفاقات فزاینده سورئال و نگران کننده می شود که گولیدکین را به زیر سوال بردن سلامت عقل خود سوق می دهد.

داستایوفسکی با استادی از همزاد به عنوان ابزاری ادبی برای کشف تکه تکه شدن هویت گلیادکین استفاده می کند. همزاد همه چیزهایی را که گلیادکین نیست مجسم می کند: مطمئن، از نظر اجتماعی ماهر و موفق. زمانی که دوتایی شروع به غصب موقعیت گلیادکین در محل کار و محافل اجتماعی می کند، احساس ارزشمندی و واقعیت در گلیادکین شروع به از بین رفتن می کند. این رمان به وحشت روانی از دست دادن هویت و وحشت جایگزین شدن با نسخه موفق‌تری از خود می‌پردازد.

سن پترزبورگ، محل داستان، نقش تعیین کننده ای در داستان دارد. شهر به مثابه فضایی سرد، ظالمانه و هزارتویی به تصویر کشیده شده است که آینه آشفتگی درونی گلیادکین است. نمایش سن پترزبورگ توسط داستایوفسکی نشان دهنده بیگانگی و انزوا است که قهرمان داستان تجربه می کند. خیابان های مه آلود، دفاتر اداری، و هوای تیره و تار، همگی به احساس کلاستروفوبیا و گرفتاری کمک می کنند و مضامین ترس وجودی و شکنندگی خود را در رمان تقویت می کنند.

سبک روایی «همزاد» نیز قابل توجه است. داستایوفسکی از تکنیک جریان آگاهی برای به تصویر کشیدن افکار و ادراکات گلیادکین استفاده می کند. این سبک به خوانندگان اجازه می دهد تا نزول قهرمان داستان به سمت جنون را از دیدگاه او تجربه کنند و حس صمیمیت و بی واسطه بودن را ایجاد کنند.

روایت غیرقابل اعتماد به حس سرگردانی رمان می افزاید و مرز بین واقعیت و توهم را محو می کند. این تکنیک بعداً به ویژگی بارز نوشته های داستایوفسکی تبدیل شد، به ویژه در کاوش او در مورد حالات پیچیده روانی.

یکی از سؤالات محوری طرح «همزاد» ماهیت خود است. داستایوفسکی از طریق رویارویی گلیادکین با دوگانه‌اش، این ایده را بررسی می‌کند که خود موجودی ثابت یا پایدار نیست، بلکه ساختاری است که می‌تواند تکه تکه و تکرار شود. همزاد گلیادکین به عنوان آینه ای عمل می کند و ترس ها، ناامنی ها و خواسته های قهرمان داستان را منعکس می کند. این رمان نشان می دهد که خود ذاتاً تقسیم شده است و این تقسیم می تواند منجر به احساس بیگانگی و ناامیدی عمیق شود.

همزاد علاوه بر مضامین روانشناختی، به عنوان یک نقد اجتماعی نیز قابل خواندن است. مبارزات گلیادکین نه تنها درونی، بلکه محصول جامعه سفت و سخت و سلسله مراتبی است که او در آن زندگی می کند. این رمان اثرات غیرانسانی بوروکراسی و فشارها برای انطباق با هنجارهای اجتماعی را به تصویر می‌کشد.

همزاد گلیادکین، که در جایی موفق می شود که اصلی شکست بخورد، نشان دهنده سازگاری ایده آل است، کسی که با قوانین جامعه بازی می کند و برای آن پاداش می گیرد. در مقابل، ناتوانی گلیادکین در سازگاری منجر به سقوط او می شود.

شخصیت گلیادکین هم تراژیک و هم رقت انگیز است و آمیزه ای از همدردی و ناراحتی را در خواننده برمی انگیزد. هبوط او به جنون با احساسی اجتناب ناپذیر به تصویر کشیده می شود، گویی سرنوشت او از لحظه ظهور دوگانه اش مهر و موم شده است.

تجسم داستایوفسکی از فروپاشی ذهنی گلیادکین هم قانع کننده و هم نگران کننده است و نگاهی اجمالی به فرورفتگی های تاریک ذهن انسان ارائه می دهد. پایان رمان، که سرنوشت گلیادکین را مبهم می‌گذارد، حس ناآرامی و عدم اطمینانی را که در داستان نفوذ می‌کند، تقوی ت می‌کند.

همزاد بلافاصله پس از انتشار با موفقیت مواجه نشد و برخی از منتقدان آن زمان آن را گیج کننده و تفسیر آن دشوار می دانستند. با این حال، این رمان از آن زمان به‌عنوان اثری مهم در آثار داستایوفسکی به رسمیت شناخته شد، به‌ویژه به دلیل کاوش آن در موضوعاتی که در نوشته‌های بعدی او نقش محوری داشتند.

تأثیر این رمان را می توان در آثار نویسندگان بعدی، مانند فرانتس کافکا و رابرت لویی استیونسون، که مضامین هویت، دوگانگی و غیرعادی را نیز بررسی کردند، مشاهده شد.

در پایان، همزاد کاوشی عمیق و نگران کننده در مورد هویت، ادراک از خود و ماهیت واقعیت است. داستایوفسکی از طریق شخصیت گلیادکین و مواجهه با همزادش، به دوراهی‌های روان‌شناختی و وجودی می‌پردازد که بیشتر آثار بعدی او را مشخص می‌کنند.

سبک داستانی پیچیده رمان، استفاده از سنت پترزبورگ به عنوان یک محیط نمادین، و مضامین بیگانگی و تکه تکه شدن آن، آن را به کمک قابل توجه و ماندگاری به ادبیات قرن نوزدهم تبدیل کرده است. به‌عنوان یک اثر اولیه، بینش‌های ارزشمندی را در مورد توسعه اندیشه داستایوفسکی و ظهور مضامینی که بر شاهکارهای او تسلط داشتند، ارائه می‌کند.

رمان همزاد در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۶۸ با بیش از ۳۴ هزار رای و ۲۹۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌هایی از ناصر موذن، سروش حیبی، طوبی مردانی و نسرین مجیدی به بازار عرضه شده است.

داستان همزاد

در سن پترزبورگ، یاکوف پتروویچ گلیادکین به عنوان یک مشاور عالی کار می کند (رتبه ۹ در جدول رتبه های تعیین شده توسط پیتر کبیر). او یک بوروکرات سطح پایین است که برای موفقیت تلاش می کند.

گلیادکین با پزشکش، دکتر روتنسپیتز، که از سلامت عقل او می ترسد و به او می گوید که رفتارش به طرز خطرناکی ضداجتماعی است، بحثی سازنده دارد. او «شرکت در برنامه‌ای شاد» را به عنوان درمان تجویز می کند. گلیادکین تصمیم می گیرد این کار را امتحان کند و دفتر را ترک می کند.

 او به یک جشن تولد برای کلارا اولسوفیونا، دختر مدیر دفترش می رود. او ناخوانده بوده و یک سری تقلبات منجر به اخراج او از حزب شد. در راه بازگشت به خانه در میان طوفان برفی، او با مردی روبرو می شود که دقیقاً شبیه او است، همزاد او. دو سوم بعدی رمان سپس به رابطه در حال تکامل آنها می پردازد.

در ابتدا، گلیادکین و همزادش با هم دوست هستند، اما گلیادکین دوم تلاش می‌کند تا زندگی فرد اصلی را به دست بگیرد و آنها تبدیل به دشمنان سرسخت می‌شوند. از آنجا که گلیادکین دوم تمام جذابیت ها، بی ادبی ها و مهارت های اجتماعی را دارد که گلیادکین اصیل فاقد آن است، او در بین همکاران دفتر بسیار محبوب است.

در پایان داستان، گلیادکین اصلی شروع به دیدن همزادهای زیادی از خود می کند، دچار یک وقفه روانی می شود و توسط دکتر روتنسپیتز به یک آسایشگاه فرستاده می شود.

بخش‌هایی از همزاد

 حالا دیگر آقای گولیادکین کمترین تردیدی نداشت که دیگر در سرزمین رویاها نیست، بلکه در شهر پترزبورگ و در آپارتمان خود در طبقه ی چهارم ساختمان بزرگ در شستیلا و چنی به سر می برد. پس از این کشف مهم چشمانش را با حالتی عصبی بست، انگار افسوس می خورد که از سرزمین رویاهایش بیرون آمده است.

دلش می خواست برای یک دقیقه هم که شده به آنجا بازگردد. اما یک دقیقه بعد با یک خیز از رختخواب بیرون جست. احتمالا فورا افکار پریشان خود را رها کرد. مستقیم به سمت آینه ای که روی قفسه بود، رفت. گرچه چهره ی خواب آلود و سر نسبتا تاسش در نظر اول چندان جلب توجه نمی کرد، اما صاحبش از آنچه در آینه می دید، راضی بود.

…………………..

 ساعت نزدیک هشت بود که مشاور صاحب عنوان، یاکوف پتروویچ گولیادکین از خواب طولانی بیدار شد. خمیازه کشید، بدنش را کش و قوسی داد و سرانجام چشمانش را کاملا باز کرد. دو دقیقه بی حرکت در رختخواب ماند، گویی کاملا مطمئن نبود که بیدار شده یا هنوز خواب است. در مورد حقیقی یا رویایی بودن آنچه در اطرافش بود، تردید داشت.

شاید آنچه می دید ادامه ی رویاهای درهم و مغشوش وی بود. به هر حال خیلی زود حواس و درک عادی روزانه ی خویش را بازیافت. دیوارهای سبز کثیف دودزده و غبارگرفته ی اتاق کوچک، قفسه ها و صندلی های چوبی، میز قرمزرنگ و کاناپه ی چرمی قرمز با گل های سبز ریز بر روی آن و لباس هایی که شب گذشته باشتاب روی آن کپه کرده بود با نگاهی آشنا به او می نگریستند.

……………………

 آقای گالیادکین همچنان درجا ایستاده، چشمش به دنبال او بود. اما رفته رفته به خود آمد. با غیظ در دل گفت: «یعنی چه؟ چه شده؟ یعنی من واقعا دیوانه شده ام؟»

……………………..

ساعت نزدیک هشت بود که مشاور صاحب‌عنوان، یاکوف پتروویچ گولیادکین از خواب طولانی بیدار شد. خمیازه کشید، بدنش را کش‌وقوسی داد و سرانجام چشمانش را کاملاً باز کرد. دو دقیقه بی‌حرکت در رختخواب ماند، گویی کاملاً مطمئن نبود که بیدار شده یا هنوز خواب است. در مورد حقیقی یا رویایی‌بودن آنچه در اطرافش بود، تردید داشت.

شاید آنچه می‌دید ادامه‌ی رویاهای درهم و مغشوش وی بود. به‌هرحال خیلی زود حواس و درک عادی روزانه‌ی خویش را بازیافت. دیوارهای سبز کثیف دودزده و غبارگرفته‌ی اتاق کوچک، قفسه‌ها و صندلی‌های چوبی، میز قرمزرنگ و کاناپه‌ی چرمی قرمز با گل‌های سبز ریز بر‌روی آن و لباس‌هایی که شب گذشته باشتاب روی آن کپه کرده بود با نگاهی آشنا به او می‌نگریستند.

آن‌گاه روز مه‌آلود پاییزی، کثیف و تیره از پنجره‌ی تیره و تار به درون اتاق سرک کشید و شکلکی زشت و خصمانه درآورد. حالا دیگر آقای گولیادکین کمترین تردیدی نداشت که دیگر در سرزمین رویاها نیست، بلکه در شهر پترزبورگ و در آپارتمان خود در طبقه‌ی چهارم ساختمان بزرگ در شستیلا و چنی به سر می‌برد.

پس از این کشف مهم چشمانش را با حالتی عصبی بست، انگار افسوس می‌خورد که از سرزمین رویاهایش بیرون آمده است. دلش می‌خواست برای یک دقیقه هم که شده به آنجا بازگردد. اما یک دقیقه بعد با یک خیز از رختخواب بیرون جست. احتمالاً فوراً افکار پریشان خود را رها کرد. مستقیم به سمت آینه‌ای که روی قفسه بود رفت.

گرچه چهره‌ی خواب‌آلود و ما را چش کوته‌بینانه و سر نسبتاً تاسش در نظر اول چندان جلب توجه نمی‌کرد، اما صاحبش از آنچه در آینه می‌دید راضی بود. آقای گولیادکین زیر لب گفت: «امروز چه اتفاقی می‌افتد؟ اگر کارها به‌خوبی پیش نرود یا آبروریزی کنم، اگر یک جای کار خراب شود یا اتفاق ناخوشایندی بیفتد چه می‌شود؟ اما تا حالا که مسئله‌ای پیش نیامده و همه چیز طبق روال عادی است.

 

اگر به کتاب همزاد علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی برترین آثار فیودور داستایوفسکی در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.