30 بهمن 1400
سه تفنگدار
کتاب «سه تفنگدار» اثر الکساندر دوما (از ۱۸۰۲ تا ۱۸۷۰) است که ابتدا در فاصلهی ماههای مارس تا جولای سال ۱۸۴۴ میلادی به صورت پاورقی دنبالهدار در یکی از مجلات فرانسوی و سپس به صورت یک کتاب مستقل در چندین جلد منتشر شد.
به علاوه، قسمت دوم این کتاب نیز تحت عنوان «بیست سال بعد» نیز در سال ۱۸۴۵ میلادی به چاپ رسید که داستان آن پیرامون اتفاقات رخ داده برای قهرمانان اصلی قصه، سالها بعد از ماجراهای اولیه است. در نهایت، قسمت سوم این کتاب تحت عنوان «ویکنت براژلون: ده سال بعد» نیز اتفاقات بعدی مرتبط با دارتانیان را پوشش میدهد.
به طور کلی کتاب اول ماوقع دوران ریشیلو (صدراعظم لویی سیزدهم)، کتاب دوم اتفاقات زمان مازران (جانشین ریشیلو) و کتاب سوم ماجراهای زمان سلطنت لویی چهاردهم را شرح میدهد.
کتاب سه تفنگدار در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۸ با بیش از ۲۹۶ هزار رای و ۸ هزار نقد و نظر است.
داستان کتاب سه تفنگدار
در ماه آوریل سال ۱۶۲۶ میلادی، جوانی بسیار پر شر و شور به نام دارتانیان در ۱۹ سالگی از شهر محل زندگی خود، گاسکون، به همراه یک اسب پیر زرد رنگ و یک شمشیر به سمت پاریس میرود تا به گارد تفنگداران پادشاهی فرانسه پیوندد و ضمن دست و پا کردن نامی برای خود به نان و نوایی نیز برسد.
دارتانیان در مسیرش به سمت به پاریس با کنت دوروشفورت، از نیروهای کاردینال ریشیلیو صدراعظم فرانسه، به مجادله میپردازد؛ ولی از آنجایی که گاهی اوقات شانس با آدم یار میشود تا بتواند زودتر و بهتر به اهدافش برسد، دارتانیان نیز شانس ملاقات با سه تفنگدار سلطنتی به نامهای آتوس، پروتوس و آرامیس برمیخورد. برخورد آنها اگر چه در ابتدا دوستان نیست و حتی منجر به قرار دوئل میشود، ولی در نهایت و در اثر رخ دادن اتفاقاتی موجب ایجاد یک دوستی عمیق بین آنها شده و کم کم از همین طریق دارتانیان نیز به هدف خود رسیده وارد جرگهی تفنگداران میشود. این شروع داستان جذاب سه تفنگدار است.
این چهار دوست، در طی داستان با اتفاقات و خطرات بیشماری مواجه شده ولی با تلاش و پشتکار بر همهی آنها غلبه میکنند. شعاری که آنها برای خود انتخاب میکنند شعار «یکی برای همه، همه برای یکی است» که نشان از همدلی و رفاقت بین آنها است. در حقیقت نمیتوان گفت امروزه، شهرت این شعار بیشتر از کتاب سه تفنگدار است یا برعکس، ولی در کل هر دو از شهرت بسیاری در دنیا برخوردار هستند.
آتوس، پورتوس، آرامیس و دارتنیان در طرحی از موریس لکلُوار، ۱۸۹۴
اقتباسات سه تفنگدار
در طی قرن گذشته اقتباسات زیادی نیز از این کتاب به عمل آمده و آثار نمایشی متعددی در قالب فیلم، سریال، انمیشین و غیره از آن ساخته شده است؛ اما به عنوان یک دوستدار کتاب باید اعتراف کنم که لذت خواندن کتاب سه تفنگدار بسیار بیشتر از مشاهدهی آثار نمایشی مقتبس از آن است.
ترجمه سه تفنگدار در ایران
این کتاب به زبانهای متعددی ترجمه شده است. در ایران نیز برای اولین بار این کتاب توسط محمدطاهر میرزا قاجار به زبان فارسی ترجمه و به صورت چاپ سنگی در زمان سلطنت ناصرالدینشاه به چاپ رسید. پس از آن نیز به همت ذبیحالله منصوری این کتاب ترجمه و در قالب ۵ جلد منتشر شده است.
بخشی از کتاب سه تفنگدار
دارتانیان فریاد زد: «اوه، نه! باید به آنها بگویم تا فوراً او را آزاد کنند!» مرد دیگر گفت: «نه ارباب. موسیو آتوس گفت به شما بگویم که شما باید آزاد بمانید. او بعد از سه روز هویت واقعیاش را فاش خواهد کرد.» دارتانیان فهمید چیزها سریعتر از آن برایش اتفاق میافتند که بتواند از آنها سر دربیاورد. تصمیم گرفت تا با موسیو ترویل حرف بزند؛ اما خیلی زود فهمید که سرفرمانده خانه نیست.
دارتانیان فکر کرد شاید به دیدن پادشاه رفته است. میتوانم چشمانتظار او بمانم و بهمحض بازگشت، سراغش بروم. باشتاب به پایین خیابان رفت؛ اما بهمحض نزدیک شدن به مقصدش از دیدن یک تفنگدار که همراه با زنی شنلپوش راه میرفت، خشکش زد. دارتانیان زیر لب گفت: «این مادام بوناسیوست و آرامیس. او گفت که آرامیس را نمیشناسد.» باشتاب رفت تا به زوج برسد. جلوی آنها ایستاد تا مسیرشان را سد کند. مستقیم به صورت تفنگدار نگاه کرد.
دارتانیان گفت: «تو آرامیس نیستی.» مرد گفت: «هیچوقت ادعا نکردم. برو کنار، لطفاً!» در آن هنگام مرد شمشیرش را کشید و دارتانیان نیز بهسرعت شمشیر خودش را کشید. مادام بوناسیو بین شمشیرها ایستاد و فریاد زد: «نه اعلیحضرت.» «اعلیحضرت!» وقتی دارتانیان به مرد زل زد، شمشیرش افتاد. او دوست انگلیسی ملکه بود، دوک باکینگهام.
«مرا ببخشید و به من بگویید چطور میتوانم به شما خدمت کنم.» دوک گفت: «شما مرد شجاعی هستید و من خدمتگزاری شما را میپذیرم. دنبال ما بیا و اگر دیدی کسی جاسوسی ما را میکند، او را بکش.» به این ترتیب دارتانیان آنها را تا لوور تعقیب کرد؛ ولی آن شب فرصت کشتن جاسوسی را پیدا نکرد.
برای آشنا شدن با سایر کتابهای این نویسنده، به بخش معرفی کتابهای الکساندر دوما در وبسایت هر روز یک کتاب مراجعه کنید.
واقعاً کتاب جذابی است.
کاملاً موافقم!
این کتاب به نظر من بهترین کتاب رمان است
موافقم. البته کاش کتابهای دیگر نویسنده هم معرفی بشوند.
Good👍👍
خیلی زیباست حتما بخوانید
یادش به خیر. دوران نوجوانی این کتاب را در کتابخانه مرحوم پدربزرگم دیدم و شروع کردم به خواندن. چه دنیایی داشتم. خاطراتم زنده شد.
چه جالب. من تقریباً همچین خاطره ای دارم.
واقعا هر فرد علاقمند به رمان و داستان باید این کتاب و دنبالههای را بخواند.
ممنون بابت سایت خوبتان