«ژوزف بالسامو» اثری است از الکساندر دوما (نویسندهی اهل فرانسه، از ۱۸۰۲ تا ۱۸۷۰) که در سال ۱۸۵۳ منتشر شده است. این کتاب به روایت بخشی از ماجراهای انقلاب فرانسه میپردازد.
دربارهی ژوزف بالسامو
این کتاب در حقیقت مقدمهای است بر کتاب غرش طوفان (که به زودی در وبسایت هر روز یک کتاب معرفی خواهد شد) اثر همین نویسنده. در کتاب ژوزف بالسامو و کتاب غرش طوفان خواننده با دلایل، روند و چگونگی پیروزی انقلاب فرانسه آشنا میشود. ژوزف بالسامو در کتاب غرش طوفان با نام کاگلیوسترو حضور پیدا می کند.
انجمنی مرموز و سری به رهبری مردی به نام ژوزف بالسامو در سال ۱۷۷۰ تشکیل میشود؛ او که برای مردم ناشناخته است در مکانی عجیب اعضای انجمن را ملاقات کرده و هدف از تشکیل انجمن را توضیح میدهد. ژوزف بالسامو میخواهد با این گروه، نظام شاهان نالایق را سرنگون کند و دنیایی با فرمانروایی عادل بسازد که در آن هیچ انسانی رعیت نباشد. او مبارزهاش را از فرانسه که پادشاهی بیکفایت دارد، آغاز میکند.
رمان ژوزف بالسامو اولین کتاب تاریخی است که انقلاب فرانسه را در خلال داستان جذاب خود به تصویر میکشد و در آن به روند شکلگیری و چگونگی پیشرفت این انقلاب اشاره میکند. رویدادها و بستر داستان به قدری جذاب و خواندنی است که به خوبی ما را با خود همراه میکند.
الکساندر دوما به جهت احیای رمانهای تاریخی در فرانسه ستایش میشود؛ او از معدود نویسندگانی به شمار میآید که با خلق فضاهای کلاسیک تاریخ کشورش را به تصویر میکشد. او روایت جالب و واقعی خود را در این کتاب از دربار لوئی پانزدهم شروع میکند و داستان را تا زمان اعدام لوئی شانزدهم ادامه میدهد.
هر چه در داستان پیش میرویم، دوما ما را با شخصیتهای بیشتری آشنا میکند و وقایع تاریخی مهم آن دوره را به بهترین شکل برای ما ترسیم میکند. شخصیتهای فرعی کتاب ژوزف بالسامو با داستانهای خود بر جذابیت هر چه بیشتر این رمان افزودهاند. جزییات روزها و صحنههای انقلاب فرانسه از ویژگیهای بارز کتاب حاضر هستند که دوما این فضاسازی دقیق را مدیون خاطرات پدرش است که در کودکی برای او بازگو کرده بود.
کتاب ژوزف بالسامو در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۱ است. همچنین باید اشاره کرد که چندین اقتباس سینمایی و تلویزیونی از این کتاب به عمل آمده است.
در ایران نیز این کتاب با ترجمهی ذبیحالله منصوری (مترجم اهل سنندج، از ۱۲۷۸ تا ۱۳۶۵) شناخته میشود.
بخشی از ژوزف بالسامو
بالسامو در چندقدمی شاهزاده خانم توقف کرد و سر فرود آورد، و بعد سر را بلند کرد و با احترام، اما با جرئت، نظر به چشمهای ماری آنتوانت دوخت و منتظر ایستاد تا طرف خطاب قرار بگیرد.
ماری آنتوانت گفت: «من اکنون وصف شما را از آقای بارون دو تاورنی شنیدم. جلو بیایید تا ما ببینیم که یک جادوگر چهجور شخصی است؟»
بالسامو به راه افتاد و چند قدم جلوتر آمد و مجدداً تعظیم کرد. ماری آنتوانت دست دراز کرد و قدری شیر از مینای ایرانی در فنجان ریخت و فنجان را به لب برد و بعد از نوشیدن یک جرعه گفت: «من شنیدهام که حرفۀ شما غیبگویی است.»
بالسامو که چشمهای خود را به چشمان شاهزاده خانم دوخته بود، گفت: «والاحضرتا، حرفۀ من غیبگویی نیست، ولی میتوانم حوادث آینده را پیشبینی کنم.»
ماری آنتوانت گفت: «ما مسیحی هستیم و با اصول مقدس دیانت مسیح بار آمدهایم و لذا فقط میتوانیم پیشگوییها و اسرار مذهبی را بپذیریم.»
بالسامو با احترام جواب داد: «والاحضرتا، اسرار و پیشگوییهای دینی البته مقدس و محترم است، ولی جناب قدوسیمآب، کاردینال «روهان» که اینجا حضور دارند، با اینکه از امرای کلیسا هستند، شاید تصدیق کنند که در طبیعت نیز اسراری هست که درخور توجه میباشد.»
از این حرف کاردینال روهان تکان خورد، زیرا با اینکه اسم خود را به کسی نگفته و کسی نام او را بر زبان نیاورده بود، جادوگر او را شناخت و هم دانست که او به کیمیا و ماوراءالطبیعه علاقهمند است.
ماری آنتوانت بدین نکته توجه نکرد و گفت: «با این وصف، تصدیق کنید که اسرار و پیشگوییهای مذهبی یگانه اسراری است که هیچ متدینی منکر آن نمیباشد.»
بالسامو در پاسخ گفت: «والاحضرتا، معتقدات مذهبی مقدس و محترم است، لیکن منکر حقایق نیز نمیتوان شد.»
شاهزاده خانم گفت: «آقای جادوگر، شما مجمل و سربسته صحبت میکنید و گرچه من زبان فرانسوی را تحصیل کردهام و اینک هم یک فرانسوی هستم و گرچه مقرر است که در پاریس معلمی برای من انتخاب کنند تا ظرایف و لطایف این زبان را بیاموزم، ولی هنوز در این زبان تسلط ندارم و بهتر است که واضحتر صحبت کنید تا بتوانم منظور شما را بفهمم.»
بالسامو سر فرود آورد و گفت: «والاحضرتا، اجازه میخواهم که به اجمال و مطالب سربسته اکتفا کنم، زیرا مایل نیستم که در حضور والاحضرت چیزهایی را به عرض برسانم که شاید مطابق میل شما نباشد.»
ماری آنتوانت گفت: «تصور میکنم منظور شما این است که حس کنجکاوی مرا تحریک کنید و مرا وادارید که از شما بخواهم که حوادث آیندۀ مرا بگویید.»
بالسامو گفت: «والاحضر تا، برعکس، من هیچ میل ندارم که حوادث آیندۀ والاحضرت را به عرض برسانم.»
ماری آنتوانت خندید و گفت: «این تمایل شما طبیعی است، زیرا قدرت پیشبینی حوادث آینده در اختیار نوع بشر نمیباشد.»
ولی خندۀ شاهزاده خانم خاموش شد، بدون اینکه هیچیک از حضار برای رعایت ادب تبسم کنند؛ زیرا همه مجذوب جادوگر شده بودند و ماری آنتوانت هم از این تأثیر برکنار نبود.
چند لحظه سکوت برقرار شد و دختر پادشاه اتریش گفت: «آیا راست است که شما آمدن مرا به اینجا پیشبینی کرده و به آقای بارون دو تاورنی گفته بودید؟»
بالسامو گفت: «بلی والاحضرتا.»
ماری آنتوانت که تحت تأثیر نگاههای جادوگر قدری مضطرب شده بود و میخواست دیگران را هم شریک در صحبت کند، تا مجبور نباشد بهتنهایی با جادوگر صحبت کند، به بارون گفت: «این آقا چطور آمدن مرا پیشبینی کردند؟»
بارون گفت: «والاحضرتا، من نمیدانم که ایشان چه کردند و همینقدر دیدم که نظر به یک لیوان آب انداختند و گفتند که والاحضرت بهزودی تشریف میآورند»
چنانچه به رمان ژوزف بالسامو علاقه دارید، برای آشنایی با سایر آثار نویسندهی این کتاب میتوانید به بخش معرفی آثار الکساندر دوما در وبسایت هر روز یک کتاب مراجعه کنید. در ضمن در بخش معرفی داستانهای تاریخی میتوانید نمونههای بیشتری از این کتابها را نیز مشاهده کنید.
15 تیر 1401
ژوزف بالسامو
«ژوزف بالسامو» اثری است از الکساندر دوما (نویسندهی اهل فرانسه، از ۱۸۰۲ تا ۱۸۷۰) که در سال ۱۸۵۳ منتشر شده است. این کتاب به روایت بخشی از ماجراهای انقلاب فرانسه میپردازد.
دربارهی ژوزف بالسامو
این کتاب در حقیقت مقدمهای است بر کتاب غرش طوفان (که به زودی در وبسایت هر روز یک کتاب معرفی خواهد شد) اثر همین نویسنده. در کتاب ژوزف بالسامو و کتاب غرش طوفان خواننده با دلایل، روند و چگونگی پیروزی انقلاب فرانسه آشنا میشود. ژوزف بالسامو در کتاب غرش طوفان با نام کاگلیوسترو حضور پیدا می کند.
انجمنی مرموز و سری به رهبری مردی به نام ژوزف بالسامو در سال ۱۷۷۰ تشکیل میشود؛ او که برای مردم ناشناخته است در مکانی عجیب اعضای انجمن را ملاقات کرده و هدف از تشکیل انجمن را توضیح میدهد. ژوزف بالسامو میخواهد با این گروه، نظام شاهان نالایق را سرنگون کند و دنیایی با فرمانروایی عادل بسازد که در آن هیچ انسانی رعیت نباشد. او مبارزهاش را از فرانسه که پادشاهی بیکفایت دارد، آغاز میکند.
رمان ژوزف بالسامو اولین کتاب تاریخی است که انقلاب فرانسه را در خلال داستان جذاب خود به تصویر میکشد و در آن به روند شکلگیری و چگونگی پیشرفت این انقلاب اشاره میکند. رویدادها و بستر داستان به قدری جذاب و خواندنی است که به خوبی ما را با خود همراه میکند.
الکساندر دوما به جهت احیای رمانهای تاریخی در فرانسه ستایش میشود؛ او از معدود نویسندگانی به شمار میآید که با خلق فضاهای کلاسیک تاریخ کشورش را به تصویر میکشد. او روایت جالب و واقعی خود را در این کتاب از دربار لوئی پانزدهم شروع میکند و داستان را تا زمان اعدام لوئی شانزدهم ادامه میدهد.
هر چه در داستان پیش میرویم، دوما ما را با شخصیتهای بیشتری آشنا میکند و وقایع تاریخی مهم آن دوره را به بهترین شکل برای ما ترسیم میکند. شخصیتهای فرعی کتاب ژوزف بالسامو با داستانهای خود بر جذابیت هر چه بیشتر این رمان افزودهاند. جزییات روزها و صحنههای انقلاب فرانسه از ویژگیهای بارز کتاب حاضر هستند که دوما این فضاسازی دقیق را مدیون خاطرات پدرش است که در کودکی برای او بازگو کرده بود.
کتاب ژوزف بالسامو در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۱ است. همچنین باید اشاره کرد که چندین اقتباس سینمایی و تلویزیونی از این کتاب به عمل آمده است.
در ایران نیز این کتاب با ترجمهی ذبیحالله منصوری (مترجم اهل سنندج، از ۱۲۷۸ تا ۱۳۶۵) شناخته میشود.
بخشی از ژوزف بالسامو
بالسامو در چندقدمی شاهزاده خانم توقف کرد و سر فرود آورد، و بعد سر را بلند کرد و با احترام، اما با جرئت، نظر به چشمهای ماری آنتوانت دوخت و منتظر ایستاد تا طرف خطاب قرار بگیرد.
ماری آنتوانت گفت: «من اکنون وصف شما را از آقای بارون دو تاورنی شنیدم. جلو بیایید تا ما ببینیم که یک جادوگر چهجور شخصی است؟»
بالسامو به راه افتاد و چند قدم جلوتر آمد و مجدداً تعظیم کرد. ماری آنتوانت دست دراز کرد و قدری شیر از مینای ایرانی در فنجان ریخت و فنجان را به لب برد و بعد از نوشیدن یک جرعه گفت: «من شنیدهام که حرفۀ شما غیبگویی است.»
بالسامو که چشمهای خود را به چشمان شاهزاده خانم دوخته بود، گفت: «والاحضرتا، حرفۀ من غیبگویی نیست، ولی میتوانم حوادث آینده را پیشبینی کنم.»
ماری آنتوانت گفت: «ما مسیحی هستیم و با اصول مقدس دیانت مسیح بار آمدهایم و لذا فقط میتوانیم پیشگوییها و اسرار مذهبی را بپذیریم.»
بالسامو با احترام جواب داد: «والاحضرتا، اسرار و پیشگوییهای دینی البته مقدس و محترم است، ولی جناب قدوسیمآب، کاردینال «روهان» که اینجا حضور دارند، با اینکه از امرای کلیسا هستند، شاید تصدیق کنند که در طبیعت نیز اسراری هست که درخور توجه میباشد.»
از این حرف کاردینال روهان تکان خورد، زیرا با اینکه اسم خود را به کسی نگفته و کسی نام او را بر زبان نیاورده بود، جادوگر او را شناخت و هم دانست که او به کیمیا و ماوراءالطبیعه علاقهمند است.
ماری آنتوانت بدین نکته توجه نکرد و گفت: «با این وصف، تصدیق کنید که اسرار و پیشگوییهای مذهبی یگانه اسراری است که هیچ متدینی منکر آن نمیباشد.»
بالسامو در پاسخ گفت: «والاحضرتا، معتقدات مذهبی مقدس و محترم است، لیکن منکر حقایق نیز نمیتوان شد.»
شاهزاده خانم گفت: «آقای جادوگر، شما مجمل و سربسته صحبت میکنید و گرچه من زبان فرانسوی را تحصیل کردهام و اینک هم یک فرانسوی هستم و گرچه مقرر است که در پاریس معلمی برای من انتخاب کنند تا ظرایف و لطایف این زبان را بیاموزم، ولی هنوز در این زبان تسلط ندارم و بهتر است که واضحتر صحبت کنید تا بتوانم منظور شما را بفهمم.»
بالسامو سر فرود آورد و گفت: «والاحضرتا، اجازه میخواهم که به اجمال و مطالب سربسته اکتفا کنم، زیرا مایل نیستم که در حضور والاحضرت چیزهایی را به عرض برسانم که شاید مطابق میل شما نباشد.»
ماری آنتوانت گفت: «تصور میکنم منظور شما این است که حس کنجکاوی مرا تحریک کنید و مرا وادارید که از شما بخواهم که حوادث آیندۀ مرا بگویید.»
بالسامو گفت: «والاحضر تا، برعکس، من هیچ میل ندارم که حوادث آیندۀ والاحضرت را به عرض برسانم.»
ماری آنتوانت خندید و گفت: «این تمایل شما طبیعی است، زیرا قدرت پیشبینی حوادث آینده در اختیار نوع بشر نمیباشد.»
ولی خندۀ شاهزاده خانم خاموش شد، بدون اینکه هیچیک از حضار برای رعایت ادب تبسم کنند؛ زیرا همه مجذوب جادوگر شده بودند و ماری آنتوانت هم از این تأثیر برکنار نبود.
چند لحظه سکوت برقرار شد و دختر پادشاه اتریش گفت: «آیا راست است که شما آمدن مرا به اینجا پیشبینی کرده و به آقای بارون دو تاورنی گفته بودید؟»
بالسامو گفت: «بلی والاحضرتا.»
ماری آنتوانت که تحت تأثیر نگاههای جادوگر قدری مضطرب شده بود و میخواست دیگران را هم شریک در صحبت کند، تا مجبور نباشد بهتنهایی با جادوگر صحبت کند، به بارون گفت: «این آقا چطور آمدن مرا پیشبینی کردند؟»
بارون گفت: «والاحضرتا، من نمیدانم که ایشان چه کردند و همینقدر دیدم که نظر به یک لیوان آب انداختند و گفتند که والاحضرت بهزودی تشریف میآورند»
چنانچه به رمان ژوزف بالسامو علاقه دارید، برای آشنایی با سایر آثار نویسندهی این کتاب میتوانید به بخش معرفی آثار الکساندر دوما در وبسایت هر روز یک کتاب مراجعه کنید. در ضمن در بخش معرفی داستانهای تاریخی میتوانید نمونههای بیشتری از این کتابها را نیز مشاهده کنید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، داستان تاریخی، داستان خارجی، رمان
۰ برچسبها: ادبیات جهان، الکساندر دوما، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب