«بچهی رزماری» اثری است از آیرا لوین (نویسندهی آمریکایی، از ۱۹۲۹ تا ۲۰۰۷) که در سال ۱۹۶۷ منتشر شده است. این کتاب به روایت زندگی زوجی میپردازد که بعد از نقل مکان به یک خانهی جدید با ماجراهای ترسناکی مواجه میشوند.
دربارهی بچهی رزماری
بچهی رزماری یک داستان ترسناک از آیرا لوین نویسنده آمریکایی است که در ۱۹۶۷ منتشر شد. این دومین کتابی بود که به قلم او منتشر شد و با فروش بیش از ۴ میلیون نسخه توانست به پرفروشترین رمان ترسناک دهه ۱۹۶۰ تبدیل شود. اقبال بالای این رمان سبب رونق بازار داستانهای ترسناک شد و نشان داد که رمان ترسناک میتواند موفقیت تجاری خوبی داشته باشد.
این کتاب شاهکاری پر از تعلیق دربارهی حضور شیطان و داستانی ترسناک و رازآلود درباره زوجی است که بعد از نقلمکان به یک آپارتمان قدیمی، اتفاقات عجیبی را پشت سر میگذرانند. این کتاب محبوب و پرفروش در سال ۱۹۶۸ نامزد جایزه ادگار برای بهترین رمان شد.
چری وایلدر در رابطه با این کتاب میگوید: «بچهی رزماری یکی از کاملترین داستانهای ژانر وحشت است که تاکنون نوشته شدهاست.» همچنین، گری ویلیام کرافورد محقق ژانر وحشت، بچهی رزماری را «یک شاهکار واقعی» نامیده است. به علاوه، دیوید پرینگل بچهی رزماری را چنین توصیف کرده است: «این رمان ترسناک، رندانه، اغوا کننده و بدون نقص نوشته شدهاست… یک داستان نگاشته شده با مهارت، یک کتاب نمایشنامهای که در آن تمام جزئیات فیزیکی و خط گفتگوها مهم است.»
کتاب «بچهی رزماری» در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۲ با بیش از ۱۲۷ هزار رای و ۵۵۰۰ نقد و نظر است. به علاوه، باید اشاره کرد که در سالهای ۱۹۶۸ و ۲۰۱۴ به ترتیب یک فیلم و یک مینیسریال برای مبنای این داستان ساخته شده است. همچنین بد نیست بدانید که سی سال بعد از کتاب اول و در سال ۱۹۹۷، آیرا لوین کتابی دیگر به نام «پسر رزماری» نوشت که دنبالهای بر بچهی رزماری به شمار میرود.
داستان بچهی رزماری
رزماری وودهاوس شخصیت محوری این رمان است. او زن جوانی است که همراه با همسرش گای وودهاوس به آپارتمانی قدیمی به نام برامفورد در نیویورک نقل مکان میکند. شوهرش بازیگر است اما تاکنون فقط در دو تئاتر و چند فیلم تبلیغاتی تلویزیونی ظاهر شدهاست. به این زوج هشدار داده میشود که ساختمان برامفورد سابقه خوبی ندارد و قبلاً در آنجا چندین قتل و اعمال جادوگری رخ دادهاست. اما آنها این هشدار را نادیده میگیرند.
رزماری دلش بچه میخواهد اما گای ترجیح میدهد مدتی صبر کنند تا وضعیت حرفهای او تثبیت شود. در بدو ورود آنها به برامفورد، مورد استقبال همسایههای واحد کناری قرار میگیرند که یک زوج مسن به نام مینی و رومن کاستاوت هستند. رزماری آنها را افرادی گیج و پوچ میبیند اما گای به سرعت باب ملاقاتهای پیاپی با آنها را باز میکند.
طی رویدادی عجیب ناگهان رقیب کاری گای، بیناییاش را از دست داده و گای موفق میشود نقش او را در تئاتر تصاحب کند. در کمال شگفتی ناگهان گای تغییر عقیده داده و با رزماری موافقت میکند که اولین فرزندشان را به دنیا بیاورند.
بخشی از بچهی رزماری
سرزنده بود. کار انجام میداد. هستی داشت. سرانجام خودش بود و کامل بود. کارهایی میکرد که پیشتر هم انجام داده بود. غذا میپخت، تمیز میکرد، اتو میکرد. تختخواب را مرتب میکرد، خرید میرفت، لباسها را برای شستن به زیرزمین میبرد. کلاس مجسمهسازی میرفت، اما هر کاری را با علم به این واقعیت جدید و آرامشبخش انجام میداد که اندرو یا سوزان یا ملیندا در درون او هر روز کمی بزرگتر و کمی و شکلگرفتهتر و آمادهتر از روز پیش است.
دکتر ساپرستین مرد جالبی بود. بلندقد و آفتابخورده با موهای سفید و سبیل پرپشت سفید. پیشتر در جایی دیده بودش اما یادش نمیآمد کجا. شاید در برنامهی تلویزیونی که بهرغم صندلیهای سبک آلمانی و میزهای سرد مرمر اتاق انتظارش روحیهی اطمینانبخش قدیمی و روراست داشت. به رزمری گفت:
«لطفاً به کتاب مراجعه نکنید. حاملگیها متفاوتاند و کتابی که میگه تو سومین هفته از ماه سوم چه احساسی خواهید داشت، فقط اسباب نگرانیتون میشه. هیچ حاملگی، هیچوقت درست همون چیزی نبوده که تو کتابها شرح میدن. به حرف دوستاتون هم گوش ندید. تجربههای اونا خیلی متفاوت از تجربهی شماست. و همه صددرصد یقین دارن حاملگیهای خودشون طبیعی بوده و حاملگی شما غیرطبیعیه.»
اگر به داستانهایی از نوع «بچهی رزماری» علاقه دارید، میتوانید با مراجعه به بخش معرفی کتابهای ترسناک و دلهرهآور در وبسایت هر روز یک کتاب با نمونههای بیشتری از این آثار آشنا شوید.
25 آبان 1401
بچهی رزماری
«بچهی رزماری» اثری است از آیرا لوین (نویسندهی آمریکایی، از ۱۹۲۹ تا ۲۰۰۷) که در سال ۱۹۶۷ منتشر شده است. این کتاب به روایت زندگی زوجی میپردازد که بعد از نقل مکان به یک خانهی جدید با ماجراهای ترسناکی مواجه میشوند.
دربارهی بچهی رزماری
بچهی رزماری یک داستان ترسناک از آیرا لوین نویسنده آمریکایی است که در ۱۹۶۷ منتشر شد. این دومین کتابی بود که به قلم او منتشر شد و با فروش بیش از ۴ میلیون نسخه توانست به پرفروشترین رمان ترسناک دهه ۱۹۶۰ تبدیل شود. اقبال بالای این رمان سبب رونق بازار داستانهای ترسناک شد و نشان داد که رمان ترسناک میتواند موفقیت تجاری خوبی داشته باشد.
این کتاب شاهکاری پر از تعلیق دربارهی حضور شیطان و داستانی ترسناک و رازآلود درباره زوجی است که بعد از نقلمکان به یک آپارتمان قدیمی، اتفاقات عجیبی را پشت سر میگذرانند. این کتاب محبوب و پرفروش در سال ۱۹۶۸ نامزد جایزه ادگار برای بهترین رمان شد.
چری وایلدر در رابطه با این کتاب میگوید: «بچهی رزماری یکی از کاملترین داستانهای ژانر وحشت است که تاکنون نوشته شدهاست.» همچنین، گری ویلیام کرافورد محقق ژانر وحشت، بچهی رزماری را «یک شاهکار واقعی» نامیده است. به علاوه، دیوید پرینگل بچهی رزماری را چنین توصیف کرده است: «این رمان ترسناک، رندانه، اغوا کننده و بدون نقص نوشته شدهاست… یک داستان نگاشته شده با مهارت، یک کتاب نمایشنامهای که در آن تمام جزئیات فیزیکی و خط گفتگوها مهم است.»
کتاب «بچهی رزماری» در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۴.۰۲ با بیش از ۱۲۷ هزار رای و ۵۵۰۰ نقد و نظر است. به علاوه، باید اشاره کرد که در سالهای ۱۹۶۸ و ۲۰۱۴ به ترتیب یک فیلم و یک مینیسریال برای مبنای این داستان ساخته شده است. همچنین بد نیست بدانید که سی سال بعد از کتاب اول و در سال ۱۹۹۷، آیرا لوین کتابی دیگر به نام «پسر رزماری» نوشت که دنبالهای بر بچهی رزماری به شمار میرود.
داستان بچهی رزماری
رزماری وودهاوس شخصیت محوری این رمان است. او زن جوانی است که همراه با همسرش گای وودهاوس به آپارتمانی قدیمی به نام برامفورد در نیویورک نقل مکان میکند. شوهرش بازیگر است اما تاکنون فقط در دو تئاتر و چند فیلم تبلیغاتی تلویزیونی ظاهر شدهاست. به این زوج هشدار داده میشود که ساختمان برامفورد سابقه خوبی ندارد و قبلاً در آنجا چندین قتل و اعمال جادوگری رخ دادهاست. اما آنها این هشدار را نادیده میگیرند.
رزماری دلش بچه میخواهد اما گای ترجیح میدهد مدتی صبر کنند تا وضعیت حرفهای او تثبیت شود. در بدو ورود آنها به برامفورد، مورد استقبال همسایههای واحد کناری قرار میگیرند که یک زوج مسن به نام مینی و رومن کاستاوت هستند. رزماری آنها را افرادی گیج و پوچ میبیند اما گای به سرعت باب ملاقاتهای پیاپی با آنها را باز میکند.
طی رویدادی عجیب ناگهان رقیب کاری گای، بیناییاش را از دست داده و گای موفق میشود نقش او را در تئاتر تصاحب کند. در کمال شگفتی ناگهان گای تغییر عقیده داده و با رزماری موافقت میکند که اولین فرزندشان را به دنیا بیاورند.
بخشی از بچهی رزماری
سرزنده بود. کار انجام میداد. هستی داشت. سرانجام خودش بود و کامل بود. کارهایی میکرد که پیشتر هم انجام داده بود. غذا میپخت، تمیز میکرد، اتو میکرد. تختخواب را مرتب میکرد، خرید میرفت، لباسها را برای شستن به زیرزمین میبرد. کلاس مجسمهسازی میرفت، اما هر کاری را با علم به این واقعیت جدید و آرامشبخش انجام میداد که اندرو یا سوزان یا ملیندا در درون او هر روز کمی بزرگتر و کمی و شکلگرفتهتر و آمادهتر از روز پیش است.
دکتر ساپرستین مرد جالبی بود. بلندقد و آفتابخورده با موهای سفید و سبیل پرپشت سفید. پیشتر در جایی دیده بودش اما یادش نمیآمد کجا. شاید در برنامهی تلویزیونی که بهرغم صندلیهای سبک آلمانی و میزهای سرد مرمر اتاق انتظارش روحیهی اطمینانبخش قدیمی و روراست داشت. به رزمری گفت:
«لطفاً به کتاب مراجعه نکنید. حاملگیها متفاوتاند و کتابی که میگه تو سومین هفته از ماه سوم چه احساسی خواهید داشت، فقط اسباب نگرانیتون میشه. هیچ حاملگی، هیچوقت درست همون چیزی نبوده که تو کتابها شرح میدن. به حرف دوستاتون هم گوش ندید. تجربههای اونا خیلی متفاوت از تجربهی شماست. و همه صددرصد یقین دارن حاملگیهای خودشون طبیعی بوده و حاملگی شما غیرطبیعیه.»
اگر به داستانهایی از نوع «بچهی رزماری» علاقه دارید، میتوانید با مراجعه به بخش معرفی کتابهای ترسناک و دلهرهآور در وبسایت هر روز یک کتاب با نمونههای بیشتری از این آثار آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات جهان، ترسناک/دلهرهآور، داستان خارجی، رمان
۰ برچسبها: آیرا لوین، ادبیات جهان، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب