چین خوردگی در زمان

«چین خوردگی در زمان» اثری است از مادلین لنگل (نویسنده‌ی آمریکایی، از ۱۹۱۸ تا ۲۰۰۷) که در سال ۱۹۶۲ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجراهایی عجیبی می‌پردازد که برای یک دختر و دو برادرش رخ می‌دهند.

درباره‌ی چین خوردگی در زمان

رمان چین خوردگی در زمان اثری در ژانر فانتزی و ماجراجویانه است که تاکنون به چندین زبان دنیا ترجمه شده و طرفداران بی‌شماری در سراسر جهان دارد. شخصیت‌ها و فضای داستان به قدری جذاب است که با وجود سال‌ها از انتشار کتاب همچنان برای نسل جدید تازگی و جذابیت دارد. کتاب چین خوردگی در زمان با وجود اینکه داستانی در ژانر علمی – تخیلی است اما شخصیت‌پردازی آن و نکاتی که مادلین لنگل برای خلق این داستان مدنظر قرار داده این کتاب را به اثری قابل توجه در بسیاری از ابعاد تبدیل کرده است.

ورود به دوران حساس نوجوانی، اتحاد، پیوند خانوادگی، تلاش برای حل مشکلات، شجاعت، امیدواری و… از جمله مفاهیمی هستند که در داستان چین خوردگی در زمان به چشم می‌خورند. شخصیت مگی با الهام از شخصیت و زندگی واقعی خود نویسنده خلق شده است. از دیگر ویژگی‌های پررنگ کتاب چین خوردگی در زمان عناصر معنوی و مذهبی آن است که مادلین لنگل با قلمی هنرمندانه آن را با ماجرایی فانتزی ترکیب کرده است.

مادلین لنگل در ژوئن ۱۹۶۰ در دفترچۀ خصوصی خاطرات‌اش نوشت: «اگر تا به حال کتابی نوشته باشم که حاوی عقایدم دربارۀ خدا و کائنات باشد، همین کتاب است.» این نویسنده ابتدا سردی‌ها و تحقیرهایی را نسبت به این کتاب دریافت کرد. او به خودش می‌گفت: «می‌دانم که این کتاب خوبی است. این سرود تحسین من برای زندگی است، ایستادگی من برای زندگی و در برابر مرگ.»

عاقبت چین‌خوردگی در زمان در سال ۱۹۶۲ چاپ شد و مدال نیوبری را در سال ۱۹۶۳ برد و ۱۶ میلیون نسخه از آن به بیش از ۳۰ زبان به فروش رفت و این روند همچنان ادامه دارد.

با این کتاب، مادلین لنگل، یکی از معدودنویسندگانی شد که اَبَر‌ستاره بودن در ادبیات را در طول زندگی‌اش تجربه کرد و یکی از اندک کسانی شد که آن‌قدر زنده ماند تا شاهد ریشه دواندن کتاب‌اش در فرهنگ، تغییر زندگی نسل‌هایی از خوانندگان و تغییر چشم‌انداز احتمالی برای نویسندگان زنِ کتاب‌های علمی-تخیلی و قهرمانان زن باشد.

«مگ موری» در این کتاب، نماد جهانی و پایدار ترس و اضطراب نوجوانی و قدرت دخترانه و یکی از نمادین‌ترین و محبوب‌ترین شخصیت‌ها در ادبیات داستانی امریکا شد.

کتاب چین خوردگی در زمان در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۹ با بیش از ۱.۱ میلیون رای و ۳۷ هزار نقد و نظر است. هم‌چنین باید اشاره کرد تا کنون دو اقتباس سینمایی نیز از این اثر به عمل آمده است. در ایران نیز این کتاب با  تلاش مترجمین مختلفی مانند فریده خرمی و گلناز صالح کریمی به بازار عرضه شده است.

افتخارات چین خوردگی در زمان

  • برنده مدال نیوبری سال ۱۹۶۳
  • برنده جایزه Oklahoma Sequoyah سال ۱۹۶۵
  • برنده جایزه جایزه مارگارت ای. ادواردز در سال ۱۹۹۸
  • برنده جایزه کتاب Sequoyah
  • برنده جایزه لوئیس کارول شلف
  • نامزد جایزه کتاب Vermont Golden Dome در سال ۱۹۶۴
  • نامزد جایزه کتاب کودکان دوروتی کانفیلد فیشر سال ۱۹۶۴
  • نامزد جایزه هانس کریستین اندرسن

داستان چین خوردگی در زمان

شخصیت اصلی رمان چین خوردگی در زمان دختری به نام مگی است که به تازگی قدم به دوره‌ی نوجوانی گذاشته است. او برادری به نام چارلز و دوستی به نام کالوین دارد که تیم جذاب آن‌ها را تشکیل می‌دهد. پدر چارلز و مگی دانشمندی است که در زمان سفر می‌کند اما در طی یکی از سفرهایش ناپدید شده و با گذشت یکسال همچنان خبری از او نمی‌شود.

در همین دوران زنی غریبه به خانه‌ی آن‌ها می‌آید؛ او ظاهری عجیب و شبیه به جادوگران دارد و همین موضوع مگی و چارلز را بسیار متعجب می‌کند تا اینکه زن شروع به گفتن ماجرا می‌کند و اینکه کیست و از کجا آمده.

این زن که از سیاره‌ای دیگر آمده وجود چین خوردگی در زمان و فضا را به مگی و چارلز توضیح می‌دهد و اینکه پدرشان آن‌ها را ترک نکرده بلکه در این چین خوردگی اسیر شده است. این خواهر و برادر به همراه دوستشان کالوین تصمیم می‌گیرند تا سفرشان را آغاز کنند و هر طور شده پدرشان را نجات دهند اما چه سرنوشتی در انتظار آن‌هاست؟ هیچکس نمی‌داند.

بخشی از چین خوردگی در زمان

چارلز والاس گفت: «می‌دونستیم توی خطر می‌افتیم. خانم چیه به‌مون گفت.»

«آره. اینم گفت که تو بیشتر از من و مگ در خطری و باید احتیاط کنی. همین‌جا پیش مگ بمون، رفیق، من می‌رم تو و سر و گوشی آب می‌دم. بعد می‌یام خبرت می‌کنم.»

چارلز والاس قاطعانه گفت: «نه. خانم چیه گفت از هم جدا نشیم. گفت تنهایی جایی نریم.»

«به تو گفت تنهایی جایی نرو. من از همه‌تون بزرگ‌ترم و باید قبل از شما برم تو.»

مگ صاف و پوست‌کنده گفت: «نه، چارلز درست می‌گه. باید پیش هم بمونیم. اگه نیای بیرون چی؟ باید بیایم دنبالت؟ نه، نه، بی‌خیال. اما بیاین دست‌های همدیگه رو بگیریم اگه اشکالی نداره.»

بچه‌ها، بااحتیاط و آرام از میدان گذشتند. ساختمان عظیمِ مرکزیِ مرکزیِ اطلاعات فقط یک در داشت، یک در غول‌پیکر به بلندی دوطبقه و عریض‌تر از یک اتاق، ساخته‌شده از یک ماده‌ی برنز‌مانندِ بی‌ریخت.

مگ با پوزخند گفت: «باید در بزنیم؟»

کالوین در را وارسی کرد. «دسته یا دستگیره یا چفت و بستی که نداره. شاید راه دیگه‌ای برای وارد شدن باشه.»

چارلز گفت: «به هر حال بیاین در بزنیم.» دستش را بالا برد اما قبل از اینکه دستش با چیزی تماس پیدا کند، در به سه قسمتی که تا یک دقیقه پیش نامرئی بود تقسیم شد و از بالا و دو طرف کنار رفت. بچه‌ها هاج و واج به سالن ورودی بزرگی نگاه کردند که از مرمرِ سبزِ کم‌رنگِ مات درست شده بود. نیمکت‌های مرمر جلو سه تا از دیوارها به صف شده بودند. مردم روی نیمکت‌ها مثل مجسمه نشسته بودند. انعکاسِ رنگِ سبز مرمر روی صورت‌هاشان آنها را بدخلق و بدقلق نشان می‌داد. با باز شدن در، سرهاشان را برگرداندند، به بچه‌ها نگاه کردند و دوباره سر برگرداندند.

چارلز گفت: «یالا.» و آنها که هنوز دست همدیگر را گرفته بودند قدم به سالن گذاشتند. با عبور آنها از درگاه در آهسته بسته شد. مگ به کالوین و چارلز نگاه کرد که مثل همان آدم‌های در حال انتظار صورت‌های سبز رنجور داشتند.

بچه‌ها به سوی دیوار خالی چهارم رفتند که به نظر غیر مادی می‌آمد جوری که انگار می‌شد از میان آن رد شد. چارلز دستش را روی آن گذاشت. «محکمه و مثل یخ سرده.»

کالوین هم به دیوار دست زد. «اوخ.»

دست چپ مگ در دست چارلز بود و هیچ دلش نمی‌خواست برای لمس دیوار دست او را رها کند.

چارلز آنها را به سمت یکی از نیمکت‌ها برد. «بیاین از یکی یه چیزی بپرسیم.» از یکی از مردها پرسید: «اوم م… می‌شه به‌مون بگین روال کارها اینجا چه جوریه؟» تمام مردها کت و شلوار اداری بی‌رنگ و رو پوشیده بودند و گرچه قیافه‌هاشان مثل قیافه‌های مردم روی زمین با هم فرق داشت، شباهتی هم بین‌شان وجود داشت.

مگ فکر کرد، مثل شباهت آدم‌هایی که سوار مترو می‌شن. فقط توی مترو گاهی آدم‌های متفاوت می‌بینی و اینجا نه.

مرد با خستگی به بچه‌ها نگاه کرد. «روند چه کاری؟»

چارلز پرسید: «چه جوری کسی رو که مسئول اینجاست پیدا کنیم؟»

مرد با خشونت گفت: «باید مدارک‌تون رو به دستگاهِ A نشون بدین. اینو که باید بدونین.»

کالوین پرسید: «دستگاهِ A کجاست؟»

مرد به دیوار خالی اشاره کرد.

 

اگر به کتاب چین خوردگی در زمان علاقه دارید، می‌توانید با مراجعه به بخش‌های معرفی برترین کتاب‌های ویژه‌ی نوجوانان و معرفی بهترین داستان‌های تخیلی در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونه‌های مشابه آشنا شوید.