فقط برایم نامه بنویس

«فقط برایم نامه بنویس» اثری است از اورلاندو فیجز (نویسنده و مورخ بریتانیایی، متولد ۱۹۵۹) که در سال ۲۰۱۲ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای یک عشق در اردوگاه کار اجباری استالین می‌پردازد.

درباره‌ی فقط برایم نامه بنویس

 اورلاندو گای فیجز نویسنده و تاریخ‌دان بریتانیایی‌ست که بیشتر به خاطر پژوهش‌های پیرامون تاریخ روسیه و اروپا شناخته می‌شود. فیجز که استاد تاریخ کالج بریکبک و دانشگاه لندن است، در سال ۱۹۵۹ در لندن متولد شد. کتاب‌های «یک تراژدی مردمی»، «رقص ناتاشا»، «زمزمه‌گران: زندگی خصوصی در روسیه استالینی»، «کریمه» و «فقط برایم نامه بنویس» روایت‌های او از تاریخ و وقایع روسیه است. او عضو هیئت‌تحریریه نشریه تاریخ روسیه است و برای نشریات بین‌المللی نیز مقاله و یادداشت می‌نویسد و نیز یکی از اعضای انجمن سلطنتی ادبیات است. کتاب‌های فیجز تا کنون به بیش از سی زبان ترجمه شده‌اند.

 اورلاندو فیجز، نویسنده و تاریخ‌دان بریتانیایی، در کتاب فقط برایم نامه بنویس داستان دو عاشق را روایت می‌کند که در گولاگ استالین که یکی از بدنام‌ترین اردوگاه‌های کار اجباری بود، به صورت مخفیانه برای هم نامه می‌نوشتند.

درست هم‌زمان با قدرت‌گیری هیتلر در آلمان، رژیم حاکم بر شوروی به رهبری ژوزف استالین اقدام به ساخت اردوگاه‌هایی کرد که به گولاگ شهرت یافتند. گولاگ اداره‌ی کل اردوگاه‌های کار اجباری و اصلاح محکومین بود که با بهره‌کشی از نیروی کار محکومین به عملیات عمرانی، ساخت خط آهن، تولید برق و چوب‌بری و غیره می‌پرداخت. همان‌طور که بازماندگان اردوگاه‌های مرگ آلمان نازی روایت زندگی دهشتناک در این اردوگاه‌ها را برای آیندگان به یادگار گذاشتند، محکومان گولاگ نیز اجازه ندادند که وقایع گولاگ به فراموشی سپرده شوند.

«گولاگ» نهادی بود که به آن «اداره کل اردوگاه‌های کار و اصلاح» می‌گفتند. اردوگاه‌های زیرمجموعه‌ی گولاگ در نواحی دورافتاده‌ی اتحاد جماهیر شوروی قرار داشتند. مکان‌هایی همچون سرزمین‌های سردسیر، یخبندان‌های سیبری و یا بیایان‌های ترکمنستان شامل این اردوگاه‌ها می‌شدند. استالین افراد زیادی از شهروندان شوروی را به عنوان محکومین سیاسی به این اردوگاه‌ها می‌فرستاد و از آن‌ها کار می‌کشید و بخش اعظمی از آن‌ها بر اثر سرما یا گرسنگی جان می‌باختند.

کتاب «فقط برایم نامه بنویس» روایت یک عشق دیرپا است. عشقی که تحت تأثیر محکومیت یکی از طرفین تا مدت‌ها بی‌وصال می‌ماند. این کتاب مجموعه‌ای از جزئیات تاریخی، تعاملات بین زندانیان و زندانبانان، شیوه‌های عجیب بهره‌کشی و در عین حال نیروی عظیم یک عشق دیرپا را پیش روی مخاطب قرار می‌دهد.

«اورلاندو فیجز» نویسنده‌ی کتاب کوشیده است تا با کنار هم قراردادن نامه‌های این زوج و وقایع تاریخی دوران جنگ‌جهانی دوم و پس از آن، چشم‌اندازی ارائه کند که در آن می‌توان رنج مردم عادی شوروی، چهره‌ی سیاه جنگ و سیاست‌های امنیتی استالین را به خوبی مشاهده کرد.

«فقط برایم نامه بنویس» کتابی است که کوشیده تاریخ گولاگ را از منظر رنج‌های عمیقی که بر قربانیانش رفته ترسیم کند. انتظار برای پایان یافتن مدت محکومیت، ملاقات‌های غیرقانونی و زمستان‌های طولانی «پچورا»، زمان را به عاملی فرساینده برای محکومین تبدیل کرده بود و نویسنده با تأکید بر تمام این جنبه‌ها، مشقت کار اجباری و عمر بر باد رفته‌ی محکومین را برای مخاطب برجسته نموده است. بیشتر محکومین گولاگ زندانیان سیاسی، فراریان جنگ و اسرای جنگی بودند که مجازاتشان کار کردن در یکی از خشن‌ترین مناطق سیاره بود.

کتاب «فقط برایم نامه بنویس» در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۴ است و باید اشاره کرد که این کتاب در ایران با ترجمه‌ی غلامحسین میرزاصالح به بازار عرضه شده است.

داستان فقط برایم نامه بنویس

«لو میشچنکو»، ۲۹ ساله در سال ۱۹۴۶، بعد از پنج سال زندانی بودن، به عنوان اسیر جنگی شوروی به اردوگاه‌های کار اجباری نازی فرستاده می‌شود. کمی بعد او را به خیانت متهم کردند و به گولاگ قطب شمال فرستاند. او کمی آن‌جا ماند و چند وقت بعد نامه‌ی غیرمنتظره‌ای از معشوقه‌اش «اسوتا» دریافت کرد. زنی که گمان می‌کرد مرده اما با دیدن نامه‌هایش دوباره امیدش را به زندگی بازیافت.

این دو عاشق به طرز شگفت‌انگیزی طی هشت سال بعد حدود ۱۵۰۰ نامه باهم رد و بدل کردند و حتی توانستند قرار ملاقات‌های مخفیانه و قاچاقی با یکدیگر داشته باشند. اورلاندو فیجز با جمع‌آوری نامه‌های این دو، روایتی مستند نوشت که آن را می‌توان به عنوان مدرکی مهم دانست که از داخل اردوگاه‌های گولاگ استالین به دست آمده و تصویری از ستم‌هایی که در آن‌جا بر محکومین وارد می‌شد، ارائه داده است.

بخشی از فقط برایم نامه بنویس

اندکی پس از خروج اسوتا از اردوگاه کار اجباری، زمستان وارد پچورا شد. از نگاه لو این دو اتفاق به هم ربط داشت. او در سیزدهم اکتبر به استوا نوشت: «دو روز تمام است که زمین یخ بسته و همه چیز زمستانی شده. نمی‌توانستم نامه بنویسم. البته نمی‌شود فقط زمستان را مقصر دانست. بلکه جای خالی اسوت، نور و روشنایی است که با زمستان شروع شده. زمستان احساسات را کرخت می‌کند. چابکی افکار از دست می‌رود. بی‌قراری و انگیزه فرومی‌نشیند. زمان به نظر کند می‌رسد و در گستره‌ی سپید یخ می‌زند.»

روحیه‌ی لو به خاطر دیدار با اسوتا کاملا تقویت شده بود. لیکن رفتن او غمناک‌تر از سابقش کرده بود. لو فهمید که چه چیزی را برای مدت‌ها از دست داده بود. و حالا چگونه می‌توانست بدون او زندگی کند؟ لو شش روز پس از رفتن اسوتا به او نوشت: «اسوتینکا. هرچه بیشتر به تو می‌اندیشم، بیشتر چهره‌ات را فراموش می‌کنم. دیگر نمی‌توانم در ذهنم تو را تجسم بخشم. من فقط چیزهای کوچکی از وجودت را می‌بینم. فکر میکنم که دلم می‌خواهد گریه کنم.»

لو با دلسوزی به حال خود بیگانه بود. و بدون تردید زجرکش و مصیبت دیده. او سپس نوشت: «خب بس است. دیگر گریه‌زاری نمی‌کنم. درواقع آنچه می‌خواهم انجام دهم، نوشتن اسم توست.»

 

اگر به کتاب «فقط برایم نامه بنویس» علاقه دارید، می‌توانید در بخش‌های معرفی برترین داستان‌های تاریخی و معرفی بهترین عاشقانه‌های جهان در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونه‌های مشابه آشنا شوید.