بیوتن

«بیوتن» اثری است از رضا امیرخانی (نویسنده‌ی اهل تهران، متولد ۱۳۵۲) که در سال ۱۳۸۷ منتشر شده است. این کتاب به روایت داستان یکی از بازمانده‌های جنگ و سفر او به آمریکا می‌پردازد.

درباره‌ی بیوتن

بیوتن عنوان رمانی از رضا امیرخانی، داستان‌نویس ایرانی است. امیرخانی این کتاب را در سال ۱۳۸۷ هجری شمسی نوشت. این اثر توسط انتشارات علم به چاپ رسیده‌است. این کتاب، داستان یکی از بازمانده‌های جنگ ایران و عراق ایران است که به بهانه‌ای به آمریکا سفر می‌کند.

کتاب تقابل سنت و مدرنیته را به نمایش می‌گذارد. این رمان، دنباله‌ای بر رمان ارمیا از همین نویسنده است، با این تفاوت که نویسنده بدون توجه به پایان رمان ارمیا (که با مرگ قهرمان همراه بود) سرنوشت شخصیت رمانش را سال‌ها بعد و در سرزمینی دیگر ادامه داده‌است.

بیوتن یکی از رمان هایی است که در حوزه دفاع مقدس و جنگ نوشته شده و تا حدودی مورد قبول کارشناسان قرار گرفته است و جزو رمانی های تأثیرگذار و موفق در حوزه دفاع مقدس می باشد و حتی در یک سال ۸ بار تجدید چاپ شده است.

رمان بیوتن اثر رضا امیر خانی است. این کتاب در جشنواره آثار ۲۰ سال دفاع مقدس برگزیده شد در اولین دوره ی جشنواره مهر و دومین جشنواره ی دفاع مقدس مورد تقدیر قرار گرفته است که در سال ۱۳۸۷ توسط انتشارات علم به چاپ رسیده است.

بیوتن داستان جانبازی است که پس از گذشت سالیان دراز از جنگ هنوز در گیر سوالاتی است که جواب روشنی برایشان ندارد. داستان با عشق آرمیتا که دختری ایرانی و ساکن آمریکا است ادامه می یابد و به همین دلیل ارمیا به آمریکا مهاجرت می کند ولی در آن جا درگیر مشکلاتی دیگر می شود چرا که وارد دنیای جدیدی شده که اختلافات زیادی با عقاید ارمیا دارد و پس از آن داستان رنگ و بوی سیاسی به خود می گیرد.

بررسی شخصیت و نوع پردازش رمان بیوتن نشان می دهد که عمده ترین اشخاص رمان در چند طیف قابل طبقه بندی هستند. دسته اول ایرانیانی هستند که به آمریکا سفر کرده اند و در آنجا دارای شغل و زندگی هستند. دسته دوم عرب هایی هستند که از کشورهای مختلف عربی به آمریکا سفر کرده و در آنجا اقامت دارند و دسته سوم آمریکایی‌هایی هستند که در نزدیکی آپارتمان ایرانی‌ها اقامت دارند.

کتاب بیوتن در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۵۸ با بیش از ۱۹۴۰ رای و ۲۰۰ نقد و نظر است.

داستان بیوتن

ارمیا معمر، معمار و رزمنده‌ی سابق جنگ ایران و عراق است که روزی در قطعه‌ی شهدا، با دختری معمار به نام آرمیتا برخورد می‌کند که از سوی شرکتی آمریکایی جهت طراحی یک یادمان به ایران آمده‌است. آشنایی ارمیا و آرمیتا و رابطه‌ی عاطفی بین آن‌ها سبب می‌شود تا ارمیا برای ازدواج با آرمیتا و زندگی با او همراه او به آمریکا برود.

آرمیتا در آمریکا در یک آپارتمان مسکونی زندگی می‌کند که ساکنانش مجموعه‌ای از نژادها و ملیت‌های گوناگون را پوشش می‌دهند. جانی-کارگر ساده‌ی دکه‌ی هات‌داگ- که یک آمریکایی آفریقایی است، سوزان یک استریپر ایرانی است، جیسن/جاسم که مهاجری عرب است و رمضان/رمزی مسئول ایرانی‌تبار یک دکه‌ی فروش هات‌داگ. همچنین خشی، دارنده‌ی دکترای الاهیات و استاد دانشگاه که رئیس آرمیتا نیز هست گهگاهی به این ساختمان سر می‌زند.

در فصل نخست کتاب، سفر ارمیا به آمریکا و آشنایی او با آرمیتا و خشی شرح داده شده‌است. همچنین، این فصل دربردارنده‌ی مقدمات مهاجرت ارمیا از ایران، و یاد سهراب، اصغر و سایر هم‌رزمان او است.

فصل دوم در خصوص معرفی همسایه‌های آرمیتا در ساختمان و گذری به زندگی آن‌ها نوشته شده‌است. در این فصل، ارمیا به عنوان راننده‌ی لیموزین در یک مؤسسه استخدام می‌شود. همچنین، روح سهراب به دیسکو و نزد او می‌آید.

فصل سوم در خصوص یک‌جا نشینی و مستقر شدن ارمیا در آمریکا و ازدواج او با آرمیتا توضیحاتی را ارائه می‌کند. همچنین، این فصل به چگونگی برگزاری آیین ماه رمضان در کشور آمریکا می‌پردازد

فصل چهارم کتاب به موضوع کار در آمریکا می‌پردازد. ارمیا با دسیسه‌ی خشی از کار قبلی خود اخراج می‌شود و پیشه‌هایی مانند پخش گوشت حلال در میان مسلمانان آمریکا را تجربه می‌کند.

فصل پنجم، شرح تلاش‌های ارمیا برای دریافت اقامت آمریکا و یادگیری درست زبان این کشور است. در این فصل ارمیا و خشی جدل‌های عقیدتی بسیاری دارند، همچنین آرمیتا فاش می‌کند که در پروژه‌ی ایران، به سوزاندن اجساد سالم در اسید ناچار بوده‌اند و این اتفاق موجب پریشانی ارمیا می‌شود.

در فصل ششم، تعارضات ارمیا به عنوان یک ایرانی با مردم آمریکا مورد بیان و بحث قرار می‌گیرد. رفتارهای عجیب ارمیا به مذاق آمریکایی‌ها خوش نمی‌آید و ارمیا ناخواسته وارد ملک شخصی یک نفر در جنگل می‌شود و به همین واسطه، در اخبار مورد پیگرد قرار می‌گیرد.

فصل هفتم (که کوتاه‌ترین فصل کتاب است) شرحی است بر دستگیری و محاکمه‌ی ارمیا پس از ناپدید شدن در جرمی که در آن هیچ تقصیری ندارد. رمان با پایانی باز،اما مایوس‌کننده، به فرجام می‌رسد.

بخش‌هایی از بیوتن

سیلور من یعنی مرد نقره ای. بی‏حرکت که بماند با یک مجسمه ی فلزی هیچ تفاوتی ندارد. تازه خودش را که تکان بدهد، دست بالا مثل یک آدم آهنی می‏شود. موی نقره ای، صورت نقره ای، لباس نقره ای، کفش نقره ای، دست نقره ای… فقط دودوی مردمک چشم‏های خاکستری‏ش هستند که نوعی از حیات را در او نشان می‏دهند؛ تازه اگر آن پلک‏های سنگین نقره ای بگذارند.

………………..

پدر و مادر می‏خندند و دست بچه را می‏گیرند و از سیلورمن فاصله می‏گیرند. پدر به بچه یاد می‏دهد که این هم روشی است برای پول درآوردن. کمی فکر می‏کند. پوزخندی می‏زند، نیم‏نگاهی به مادر می‏اندازد و می‏گوید البته شاید هم برای پول از دست دادن… بعد به کودک اشاره می‏کند که ۲۵ سنت از قلک‏ش را باید به مادر بدهد. کودک برمی‏گردد و لب ور می‏چیند و غم‏ناک به سیلورمن نگاه می‏کند. سیلورمن نیز انگار منتظر همین نگاه بوده است، با چشمان بی‏روح‏ش زل می‏زند به کودک.

………………

خلاصه به ت بگویم، هیچ وقت مرخصی از گلوی مان پایین نرفت. هر بار آمدیم تهران، یک چیزی بهانه شد که برگردیم جبهه. یک بار «با نوای کاروان» آهنگران، یک بار «هم راه شو عزیز» شجریان، یک بار «چار فصل» ویوالدی، این آخری، قبل دفاع سراسری، با «گل پری جون» بی کیفیت تاکسی هم هوایی شدیم و برگشتیم جبهه.

 

اگر به کتاب بیوتن علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی آثار رضا امیرخانی در وب‌سایت هر روز یک کتاب با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.