هر روز

«هر روز» اثری است از دیوید لویتان (نویسنده‌ی آمریکایی، متولد ۱۹۷۲) که در سال ۲۰۱۲ منتشر شده است. این رمان داستان فردی را روایت می‌کند که هر روز در بدن یک فرد جدید بیدار می‌شود و تلاش می‌کند با این وضعیت منحصر به فرد کنار بیاید.

درباره‌ی هر روز

«هر روز» نوشته دیوید لویتان رمانی منحصر به فرد و قابل تامل است که مضامین هویت، عشق و تجربه انسانی را بررسی می کند. داستان حول محور شخصیتی به نام A است که هر روز در بدن فردی متفاوت از خواب بیدار می شود. این فرد هیچ کنترلی بر روی بدنی که بعداً در آن ساکن خواهد شد، ندارد، اما آنها یاد گرفته اند که با رعایت یک سری قوانین در این وجود غیرعادی حرکت کنند: خیلی وابسته نشوید، از مورد توجه قرار نگیرید، و آسیبی نرسانید.

یک روز، A در بدن جاستین، پسر نوجوانی از خواب بیدار می شود. در بدن جاستین است که A با ریانون، دوست دختر جاستین آشنا می شود. علیرغم قوانینی که A برای خود تعیین کرده است، آنها خود را به گونه ای به سمت ریانون می بینند که قبلاً هرگز تجربه نکرده بودند. او شروع به زیر پا گذاشتن قوانین خود با جستجوی ریانون در روزهای بعدی می کند، صرف نظر از اینکه در بدن آنها ساکن هستند.

این رمان پیچیدگی‌های وجود A، از جمله معضلات اخلاقی و چالش‌های احساسی زندگی بدون هویت ثابت یا روابط پایدار را بررسی می‌کند. احساسات الف نسبت به ریانون آنها را به این سوال سوق می دهد که دوست داشتن یک نفر و دوست داشته شدن در مقابل چیست. این روایت به سختی‌های برقراری ارتباط واقعی با شخص دیگری می‌پردازد، زمانی که هویت شخص دائماً در حال تغییر است.

دیدگاه ریانون نیز برای داستان بسیار مهم است. او برای درک و پذیرش واقعیت A تلاش می کند در حالی که با احساسات خود نسبت به کسی که هرگز دو بار همان شخص نیست دست و پنجه نرم می کند. این رمان سوالاتی را در مورد ماهیت جاذبه و اهمیت بدن فیزیکی در روابط مطرح می کند. از چشمان ریانون، خوانندگان چالش های دوست داشتن کسی را می بینند که زندگی اش با عدم اطمینان و ناپایداری تعریف شده است.

سبک نوشتن لویتان جذاب و قابل دسترس است، خوانندگان را به دنیای A می کشاند و آنها را وادار می کند تا در مورد سؤالات عمیق تری درباره هویت و عشق فکر کنند. نویسنده به طرز ماهرانه‌ای از موقعیت منحصربه‌فرد A برای بررسی مضامین گسترده‌تر، مانند سیال بودن جنسیت و ماهیت چیزی که ما را به آن چیزی که هستیم، استفاده می‌کند. سفر A هم شخصی و هم جهانی است و تجربیات و احساساتی را در بر می گیرد که با خوانندگان با هر زمینه ای طنین انداز می شود.

در طول رمان، A با افراد مختلفی روبرو می شود که آنها به طور موقت در زندگی آنها زندگی می کنند. این عکس‌ها اجمالی به جنبه‌های مختلف بشریت، از دنیوی گرفته تا خارق‌العاده، ارائه می‌دهند. هر بدن جدید چالش ها و بینش های جدیدی را به ارمغان می آورد و به درک A از خود و دنیای اطرافشان عمق می بخشد.

«هر روز» فقط یک داستان عاشقانه نیست، بلکه مراقبه ای در مورد وضعیت انسان است. این خوانندگان را تشویق می کند تا در نظر بگیرند که چه مقدار از هویت ما به شکل فیزیکی ما گره خورده است و چقدر توسط تجربیات و روابط ما شکل گرفته است. این رمان باعث درون نگری در مورد راه هایی می شود که ما از خودمان تعریف می کنیم و با دیگران ارتباط برقرار می کنیم.

داستان هم دلچسب و هم دلخراش است، زیرا A و ریانون رابطه پیچیده و غیر متعارف خود را دنبال می کنند. تصویر لویتان از پیوند آنها حساس و ظریف است و شادی ها و غم های عشق را در زمینه ای منحصر به فرد به تصویر می کشد. مبارزات و پیروزی‌های شخصیت‌ها حتی در شرایط خارق‌العاده روایت قابل ربط هستند.

با پیشرفت رمان، A در حفظ ارتباط خود با ریانون با چالش های فزاینده ای روبرو می شود. تنش بین میل آنها به یک رابطه پایدار و واقعیت وجودی آنها تضاد قانع کننده ای ایجاد می کند. خوانندگان در لبه صندلی‌های خود نگه داشته می‌شوند و در این فکر هستند که A و ریانون چگونه می‌توانند راهی برای با هم بودن پیدا کنند.

«هر روز» همچنین موضوعات پذیرش و خودشناسی را بررسی می کند. سفر A سفر درک و پذیرش ماهیت خود در حالی که به دنبال درک و پذیرش توسط دیگران است. این رمان بر اهمیت همدلی و راه‌هایی تأکید می‌کند که درک و شفقت می‌تواند حتی ترسناک‌ترین شکاف‌ها را پر کند.

در پایان، «هر روز» اثری قدرتمند و قابل تامل است که خوانندگان را به چالش می‌کشد تا درباره هویت، عشق و معنای واقعی شناختن یک شخص دیگر فکر کنند. دیوید لویتان داستانی ساخته است که هم تخیلی و هم عمیقاً انسانی است و تأثیری ماندگار بر هر کسی که آن را می‌خواند می‌گذارد.

به طور کلی، «هر روز» رمانی است که خوانندگان را دعوت می کند تا مفروضات خود را در مورد هویت و روابط زیر سوال ببرند و دیدگاه تازه ای در مورد عشق و تجربه انسانی ارائه می دهند. از طریق سفر فوق‌العاده A، لویتان لنزی را ارائه می‌کند که از طریق آن می‌توانیم خود و افراد اطرافمان را بهتر درک کنیم.

کتاب هر روز در وب‌سایت goodreads دارای امتیاز ۳.۹۰ با بیش از ۲۳۵ هزار رای و ۲۳۰۰۰ نقد و نظر است. این کتاب در ایران با ترجمه‌هایی از فاطمه جابیک و شبنم سلطان‌پور (تحت عنوان مرا از چشم‌هایم بشناس) به بازار عرضه شده است.

داستان هر روز

هر روز در مورد داستان فردی به نام A است، یک فرد بدون جنسیت، که هر روز از خواب بیدار می شود و بدن نوجوان شانزده ساله‌ی متفاوتی از ساکنان در ساحل شرقی را اشغال می کند.

همانطور که فرانک برونی از نیویورک تایمز توصیف می کند، A نام واقعی ندارد، احتمالاً به این دلیل که آنها وجود واقعی ندارند: آنها یک شخص نیستند، حداقل نه به معنای متعارف، اما آنها روحی داشته باشند، بدون انتخاب از یک میزبان به میزبان دیگر تغییر کنند و فقط برای ۲۴ ساعت، آگاهی خود را با خود جایگزین کنند. فرد A خاطرات خاص خود را دارد، اما آنها همچنین می توانند به خاطرات شخصی که بدن او را اشغال کرده اند، ضربه بزنند.

داستان با بیداری در بدن پسر نوجوانی به نام جاستین شروع می شود. پس از رسیدن به مدرسه، A با دوست دختر جاستین، ریانون، ملاقات می کند و احساس می کند که بلافاصله با او ارتباط برقرار می کند. بر اساس خاطرات جاستین، A می تواند بگوید که جاستین و ریانون دوران سختی را در رابطه خود می گذرانند، بنابراین برای اینکه بیشتر در مورد او بدانند، A او را به ساحل دعوت می کند.

فرد A قبلاً هرگز چنین ارتباطی را با کسی احساس نکرده بود، و بنابراین تلاش می کند راهی پیدا کند که از طریق آن بتواند در نزدیکی ریانون در روزهای آینده بماند. سپس A تمام تلاش خود را می کند تا ریانون را متقاعد کند که روز مشترک در ساحل بین او و جاستین نبود، بلکه بین او و A بود.

این فرد تقریباً هر روز را دنبال این رویداد می گذراند تا بهترین راه را برای نزدیک شدن به ریانون بیابد، زیرا خوشبختانه آنها هرگز بیش از یک ماشین سواری دور نیستند. پس از گذراندن مشکلاتی، A بالاخره می‌تواند ریانون را متقاعد کند که آنها چه کسی هستند و پدیده‌ای که هر روز تجربه می‌کنند.

در حالی که او A را باور می کند و می داند که چقدر باید سخت باشد، او همچنین متوجه می شود که رابطه با A غیرممکن است، حتی اگر او بخواهد در یک رابطه باشد. همانطور که داستان پیش می‌رود، A را دنبال می‌کنیم که بدن پس از بدن از خواب بیدار می‌شوند و همچنان در تعقیب ریانون هستند.

در همین حال، آنها مجبور می شوند با پسری که بدن A در اوایل زندگی می کرد و آنها را ردیابی می کند برای به دست آوردن پاسخ در مورد اینکه A کیست و چگونه توانسته اند بدن و ذهن آنها را تسخیر کنند و همچنین واعظی که کار می کند، مبارزه کنند. با آن پسر، که پیروان افرادی را جمع می کند که در بدن دیگران زندگی می کنند.

بخش‌هایی از هر روز

 اینکه عاشق شوید یک چیز است؛ اینکه حس کنید کس دیگری هم عاشقتان می شود و در برابر این عشق احساس مسئولیت کنید، چیز دیگری است.

……………….

 هیچ راهی برای ماندن من در این بدن نیست. اگر نخوابم هم به هر حال جا به جایی اتفاق می افتد. قبلا فکر می کردم که اگر همه ی شب بیدار بمانم، می توانم همین جایی که هستم بمانم؛ ولی برعکس، مرا از بدنی که داشتم، بیرون کشیدند.

تصور کنید که بیرون کشیده شدن از جسم چه حسی دارد؛ دقیقا همان حس را داشت. تک تک اعصاب بدن، موقع آن جدایی احساس درد می کرد و بعد نوبت درد ورود به بدنی دیگر بود. از آن به بعد هر شب می خوابم. جنگیدن با آن فایده ای ندارد.

………………..

 با فکر به دیروز از خواب بیدار شدم. یادآوری اش لذت بخش است و دانستن این که دیروز بوده، دردناک.

 

اگر به کتاب هر روز علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی برترین کتاب‌های ویژه‌ی نوجوانان در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار مشابه نیز آشنا شوید.