اسپان دشت نیسایه

«اسپان دشت نیسایه» اثری است از فرزاد عزیزی کدخدایی (نویسنده‌ی متولد ۱۳۵۳) که در سال ۱۳۹۶ منتشر شده است. این کتاب به روایت ماجرای دو جوان عاشق در حدود ۸ قرن قبل از میلاد می‌پردازد که با مشکلات بسیاری مواجه هستند.

درباره‌ی اسپان دشت نیسایه

کتاب «اسپان دشت نیسایه» اثر فرزاد عزیزی کدخدایی، یک رمان تاریخی است که در دوران باستان ایران و پادشاهی مادها روایت می‌شود. این کتاب، با بهره‌گیری از شخصیت‌های افسانه‌ای، رویدادهای تاریخی و فرهنگ کهن ایران، یک داستان عاشقانه خلق می‌کند که به دوران حکومت مادها بازمی‌گردد. داستان در بستری از جنگ‌های میان مادها و آشوری‌ها شکل می‌گیرد و عشق پرحرارت دو شخصیت اصلی داستان، «اسپادا» و «مشیانا»، محور اصلی آن را تشکیل می‌دهد.

ماجرای این داستان عاشقانه، درباره پسر جوانی به نام «اسپادا» است که دلباخته دختری به نام «مشیانا» می‌شود. هر چند که عشقی عمیق بین این دو شکل می‌گیرد، اما تفاوت‌های طبقاتی و اختلافات اجتماعی مانع از وصال آن‌ها می‌شود. اسپادا از طبقه‌ای جنگاور و مشیانا از خاندان روحانیون است؛ این تفاوت‌ها موجب مخالفت پدر مشیانا با ازدواج این دو می‌شود. داستان در دل این تضادها و در فضایی از نبردها و جنگ‌های بی‌پایان میان تمدن‌های کهن روایت می‌شود.

داستان کتاب در دوران پادشاهی افروتیش، بنیان‌گذار پادشاهی ماد، رخ می‌دهد؛ عصری که چندخدایی در میان‌رودان و زاگرس رایج بود و دین زرتشتی و ادیان ابراهیمی هنوز به فراگیری امروز نرسیده بودند. در این زمان، خدایانی مانند آتو و مردوک بابلی و ایشتر در بابل مورد پرستش بودند. اما در ایران، خدایانی همچون زروان و آناهیتا مورد احترام بودند و اختلافات مذهبی و آیینی در آن دوران برجسته بودند.

یکی از نکات جالب توجه در این کتاب، حضور پررنگ اسب‌ها در سراسر داستان است. اسب‌ها نه تنها بخشی از فضای داستان را شکل می‌دهند، بلکه به عنوان نمادی از شکوه و عظمت ایران باستان مطرح می‌شوند. اسپادا که در پرورش اسب‌های قوی و تنومند تخصص دارد، خود نمادی از ارتباط نزدیک ایرانیان با این حیوانات قدرتمند است.

کتاب «اسپان دشت نیسایه» با بهره‌گیری از زبان اصیل فارسی و بدون استفاده از واژه‌های خارجی، به فرهنگ و تاریخ ایران وفادار مانده است. این کتاب به گونه‌ای نوشته شده که هر واژه در آن با دقت انتخاب شده و به زیبایی با فضای داستان همخوانی دارد. واژگان کهن و کمتر شنیده شده فارسی نیز در این اثر استفاده شده‌اند که این امر به غنای زبانی کتاب افزوده است.

از لحاظ تاریخی، کتاب شما را به عمق تمدن مادها می‌برد و تصاویری زنده از زندگی در آن دوران را به تصویر می‌کشد. از توصیف جنگ‌ها و آیین‌های مذهبی گرفته تا ارتباطات فرهنگی و اجتماعی مردم آن دوران، همه به صورت دقیق و هنرمندانه در داستان بازتاب می‌یابند. عزیزی کدخدایی با نثری دل‌نشین و توصیفی، شما را به دل ماجراها می‌برد و فضایی ملموس از آن دوران برایتان ایجاد می‌کند.

تضادهای خیر و شر، نبردهای خونین، آیین‌های مذهبی و سفرهای دشوار، همگی جزء جدایی‌ناپذیر از دنیای داستانی «اسپان دشت نیسایه» هستند. از یک سو، عشق و وفاداری شخصیت‌های اصلی داستان در دل ماجراهای خونین و خشونت‌های آن دوران می‌درخشد و از سوی دیگر، مبارزات سخت آنان برای حفظ ارزش‌ها و آرمان‌هایشان، قدرت و استقامت انسان‌ها در برابر سختی‌ها را به تصویر می‌کشد.

این داستان، به‌ویژه برای خوانندگانی که به تاریخ و فرهنگ ایران علاقه‌مندند، جذابیت فراوانی دارد. زیرا علاوه بر یک داستان عاشقانه، به معرفی آداب و رسوم و باورهای ایران باستان می‌پردازد. «اسپان دشت نیسایه» نه تنها یک اثر ادبی، بلکه فرصتی برای آشنایی با اسطوره‌ها و تاریخ ایران نیز است.

از جنبه‌ی دیگر، این اثر به نحوی داستانی نوستالژیک و عمیق است که به قلب و روح مخاطب نفوذ می‌کند. رمان در دل تاریخ به بررسی روابط انسانی می‌پردازد و داستان عشق و هجران، پیروزی و شکست، و تلاش انسان‌ها برای عبور از موانع اجتماعی را روایت می‌کند. این اثر در دل خود، نوعی بازگشت به ارزش‌های انسانی و فرهنگی کهن دارد.

در پایان، «اسپان دشت نیسایه» با تلفیق هنرمندانه‌ای از عشق، تاریخ و فرهنگ، مخاطب را به سفری به اعماق تاریخ ایران دعوت می‌کند. این کتاب برای هر کسی که به داستان‌های تاریخی علاقه دارد و به دنبال کشف جنبه‌های ناشناخته‌ای از فرهنگ و تاریخ ایران است، اثری بسیار ارزشمند خواهد بود.

فهرست مطالب اسپان دشت نیسایه

  • دیباچه‌ی استاد میرجلال‌الدین کزّازی
  • نیایشگاه ایشتر، دشت بیستون، ۲۸۰۰ سال پیش
  • آشورستان، ۲۷۲۰ سال پیش
  • دشت ایشتار، ۲۷۰۰ سال پیش
  • جشن تیرگان
  • تَنبور
  • جشن آذرگان
  • مِژمَشویِ ایشتر
  • شب چله
  • سرمای سخت
  • جشن دیگان
  • آیین پنجه
  • نوروز
  • تنگه‌ی گاوشُمار
  • سیاهو
  • روز یازدهم
  • روز دوازدهم
  • اَفروتیش
  • سیزدهم فروردین
  • هیربُد
  • آیین ایشتر
  • جشن
  • باهماد
  • اَسپَژ
  • گیان
  • گودین
  • سرخ‌دُم
  • مَپِل کوه
  • سُرخ‌دُم
  • تنگه‌ی گاو شُمار
  • گودین
  • دشت ایشتار
  • گریران
  • اسپادا
  • دال آهو
  • دشت ایشتار
  • اسپادا
  • سرمای سخت
  • مشیانا
  • جشن سده
  • سِتیا
  • سپنتامذ
  • افروتیش
  • ماداکتو
  • پایان

داستان اسپان دشت نیسایه

کتاب «اسپان دشت نیسایه» اثر فرزاد عزیزی کدخدایی، داستانی عاشقانه و تاریخی است که در دوران پادشاهی مادها، یکی از قدیمی‌ترین تمدن‌های ایران، رخ می‌دهد. ماجرای کتاب حول عشق یک جوانمرد به نام اسپادا و دختری شیرزن به نام مشیانا می‌گردد. این دو عاشق، با وجود عشق عمیق به یکدیگر، به دلیل اختلافات طبقاتی و مخالفت‌های اجتماعی قادر به وصال نیستند. اسپادا از طبقه‌ی پیش‌یاران و مشیانا از خاندان روحانیون است که همین تفاوت‌ها موانع اصلی در مسیر عشق آن‌ها هستند.

رویدادهای داستان در زمانی رخ می‌دهند که پادشاهی مادها تحت حکومت افروتیش، پسر دیاکو، قرار دارد. در این دوران، چندخدایی در میان‌رودان و زاگرس غالب بود و خدایانی همچون آتو، مردوک و ایشتر مورد پرستش قرار می‌گرفتند. در مقابل، خدایان ایرانی همچون زروان و آناهیتا حضور داشتند، و دین زرتشتی و ادیان ابراهیمی در اقلیت بودند. این تضادهای مذهبی و فرهنگی زمینه‌ی روایات تاریخی و افسانه‌ای کتاب را فراهم می‌کنند.

یکی از ویژگی‌های برجسته کتاب، استفاده از زبان اصیل فارسی بدون بهره‌گیری از واژه‌های خارجی است. همچنین، حضور پررنگ اسب‌ها به‌عنوان نماد قدرت و شکوه ایران باستان در سراسر داستان به چشم می‌خورد. اسپادا که در پرورش اسب‌های تنومند مهارت دارد، نقش مهمی در شکل‌گیری فضای داستان ایفا می‌کند. جنگ‌ها، آیین‌های دینی و مبارزات میان خیر و شر، همگی عناصر پررنگ داستان هستند.

«اسپان دشت نیسایه» نه تنها یک روایت عاشقانه، بلکه تصویری زیبا و ملموس از فرهنگ و تاریخ ایران باستان را ارائه می‌دهد. این کتاب، با پرداختن به آیین‌ها، اسطوره‌ها و زندگی اجتماعی دوران مادها، برای هر کسی که به تاریخ و فرهنگ کهن ایران علاقه‌مند است، اثری آموزنده و سرگرم‌کننده خواهد بود.

بخش‌هایی از اسپان دشت نیسایه

مشیانا پس از خوردن ناشتایی، سوار بر کژال از آتشکده بیرون رفت. هنگامی‌که به کنار رود کهمان رسید، پیاده شد و گیوه‌های پشمینش را بیرون آورد و روی برگ‌های خیس کنار رود راه افتاد و خرامان‌خرامان به بالای چشمه رفت. نشست و انگشتانش را آهسته بر تارهای چنگ کشید.

نوای دلنواز چنگ، همراه با شُرهِ بارش نرم باران، در لابلای درخت‌ها پیچید. پس از چندی رِم رَم سُمپ اسپی را شنید. دست از نواختن کشید. بانگ سمپ نزدیک‌تر شد. او به برگ‌های نیمه ‌زرد درختان گردو خیره شد و تارهای چنگ را دوباره به لرزه درآورد. به‌ناگاه، هناسه زدنی را در پشت سرش سهید. تا خواست برگردد، اسپادا او را از پشت گرفت.

از گرمی دستان اسپادا، تنش مور‌مور شد… . باران می‌بارید و آن دو دلداده بی‌آنکه به خیس ‌شدن خود بیاوسیتند، رو در روی هم ایستاده و زل زده بودند به هم. مشیانا دوست داشت خود را در آغوش اسپادا رها کند، ولی به یاد سخنان پدرش افتاد و گفت: «بهتر است دمی زیر درخت بنشینیم.»

همین‌که نشستند، مشیانا سرش را روی پاهای اسپادا گذاشت. گیسوانش روی زانوهای اسپادا ریخت. او انگشتانش را در گیسوان مشیانا فرو کرد و آن را چندبار مانند یک شانه بالا و پایین برد، آنگاه موهای خرمایی‌اش را چند دسته کرد و آن‌ها را بافت.

مشیانا در آن هوای پاییزی که پر بود از خروشِ رودخانه‌ی کهمان و بارش آهسته و نرم باران، شورمست شد. هر زمان دستان اسپادا لای گیسوانش کشیده می‌شد، چشمانش را می‌بست و به بهار و پندارهای شیرین پس از نوروز می‌اندیشید و با آنکه بافتن موهایش به پایان رسیده بود، ولی دوست نداشت برخیزد. با خود گفت: «ای کاش گیسوانم آنقدر بلند بودند که دست‌چین کردن اسپادا، دو شبانه‌روز به درازا می‌کشید.»

 

اگر به کتاب اسپان دشت نیسایه علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی برترین داستان‌های تاریخی فارسی در وب‌سایت هر روز یک کتاب، با دیگر آثار مشابه نیز آشنا شوید.