«ایراندخت» اثری است از بهنام ناصح (نویسندهی اهل رشت، متولد ۱۳۵۲) که در سال ۱۳۸۹منتشر شده است. این کتاب به روایت داستان عاشقانهای در دورهی خسروپرویز میپردازد.
دربارهی ایراندخت
کتاب ایراندخت نوشتهی بهنام ناصح، داستانی عاشقانه است که در روزگار سلطنت خسرو پرویز پادشاه سلسله ساسانیان رخ میدهد و روزبه و ایراندخت به عنوان شخصیتهای اصلی رمان هر کدام در طلب حقیقت و معشوق خود هستند. این رمان برنده جایزه گام اول و شایسته تقدیر در جشنواره کتاب فصل شده است.
بهنام ناصح در کتاب ایراندخت با زبانی ساده و روان توانسته در بستری تاریخی داستانی عاشقانه را به تصویر بکشد که معشوقههای آن از جنس آسمانی و زمینی هستند. همچنین شرایط اجتماعی و سیاسی آن دوران نیز به خوبی بیان شده و شخصیتهای تاریخی به طور دقیق خلق شدهاند.
برخی از منتقدان ادبی معتقدند که در طول داستان بارها گمان میکنید که روزبه همان سلمان فارسی یار پیامبر اسلام است، اما نویسنده با مهارت بالای خود توانسته تعلیقهایی را پدید آورد که تا انتها نتوان این حدس را به یقین تبدیل کرد.
کتاب ایراندخت در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۰۳ با بیش از ۱۰۰ رای و ۷ نقد و نظر است. لازم به ذکر است که این کتاب تا کنون بیش از ۱۱ بار تجدید چاپ شده است.
داستان ایراندخت
روزبه فرزند یک روحانی زرتشتیست که در اواخر دوران ساسانیان زندگی میکند و سوالات مختلفی در ذهن دارد که او را بیقرار و حیران کرده است. در مقابل دختری فقیر به نام ایراندخت در همان شهر زندگی میکند و هر روز پشت پنجره خانهشان مینشیند و منتظر معشوق خود، روزبه میماند تا بتواند برای اندک زمانی او را از دور ملاقات کند.
روزبه که شاهد از هم پاشیدگی حکومت ساسانیان، فقر و تبعیض فراوان در میان مردم است، میخواهد راه رستگاری و دین حقیقی را پیدا کند اما در مقابل ایراندخت تنها در طلب معشوق خود است. این اتفاق سرانجام آنها را راهی یک سفر درونی و بیرونی میکند و در انتها هر دو دچار تحولات عمیق روحی و معنوی میشوند.
بخشی از ایراندخت
ماهبانو از وقتی که به یاد میآورد گشتاسب اینگونه بود؛ بیعقل بود اما بیآزار. دو سال از ماهبانو بزرگتر بود و آنطور که میگفتند در کودکی از بام افتاده بود و انگار دیوی در جانش رخنه کرده باشد، هیچ مغ و هیچ داروی مغانهای در او کارگر نیفتاد و از آن به بعد دیوانه شد. ماهبانو آهسته گفت: «این هم از بخت من است.» و با مشت کوبید بر گلوله خمیر.
«اینطوری نزن وقتی نان شد دندانمان را میشکند.» و باز دندانهای شکستهاش را نشان داد. ـ چهطور آمدی داخل؟ ـ در باز بود. ماهبانو با خود غر زد: «باز این گیس بریده در را پشت سرش نبسته. از بس که هول است. نمیدانم کجا رفته، قرار بود مثلاً آتش بیاورد.» آتش زبانه میکشید و ایراندخت به آن چشم دوخته بود. آتش بود و گرما، اما روزبه نبود.
ریشهای پیرمرد به رنگ جامه سفیدش، کنار آتش به سرخی میزد و چشمهایش، اگرچه سوی شعلهها بود، اندیشهای که در سرش شعله میکشید جهان را مقابلش تیره و تار میکرد. بدخشان پیر هم در فکر روزبه بود؛ یگانه پسرش. آتشکده تازگیها خلوتتر شده بود و پیرمرد به تنهایی عادت داشت. سالها همدمش بوی دود چوب بود و صدای ترق ترق سوختنشان. نسیمی وزید، شعله برافروختهتر شد و دستهای از موهای صاف و نرمش روی پیشانیاش افتاد و همین او را به دنیا بازگرداند.
«چه میخواهی دخترم؟!» نمیدانست این دختر چه مدت است که به او زل زده. بدخشان با خود گفت: «چه پرسش ابلهانهای! در آتشکده چه میخواهند جز آتش؟» ایراندخت میخواست بگوید «روزبه» اما گفت: «آتش.»
اگر به کتاب ایراندخت علاقه دارید، میتوانید در بخشهای معرفی برترین داستانهای تاریخی و معرفی بهترین داستانهای عاشقانه در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای مشابه آشنا شوید.
1 فروردین 1402
ایراندخت
«ایراندخت» اثری است از بهنام ناصح (نویسندهی اهل رشت، متولد ۱۳۵۲) که در سال ۱۳۸۹منتشر شده است. این کتاب به روایت داستان عاشقانهای در دورهی خسروپرویز میپردازد.
دربارهی ایراندخت
کتاب ایراندخت نوشتهی بهنام ناصح، داستانی عاشقانه است که در روزگار سلطنت خسرو پرویز پادشاه سلسله ساسانیان رخ میدهد و روزبه و ایراندخت به عنوان شخصیتهای اصلی رمان هر کدام در طلب حقیقت و معشوق خود هستند. این رمان برنده جایزه گام اول و شایسته تقدیر در جشنواره کتاب فصل شده است.
بهنام ناصح در کتاب ایراندخت با زبانی ساده و روان توانسته در بستری تاریخی داستانی عاشقانه را به تصویر بکشد که معشوقههای آن از جنس آسمانی و زمینی هستند. همچنین شرایط اجتماعی و سیاسی آن دوران نیز به خوبی بیان شده و شخصیتهای تاریخی به طور دقیق خلق شدهاند.
برخی از منتقدان ادبی معتقدند که در طول داستان بارها گمان میکنید که روزبه همان سلمان فارسی یار پیامبر اسلام است، اما نویسنده با مهارت بالای خود توانسته تعلیقهایی را پدید آورد که تا انتها نتوان این حدس را به یقین تبدیل کرد.
کتاب ایراندخت در وبسایت goodreads دارای امتیاز ۳.۰۳ با بیش از ۱۰۰ رای و ۷ نقد و نظر است. لازم به ذکر است که این کتاب تا کنون بیش از ۱۱ بار تجدید چاپ شده است.
داستان ایراندخت
روزبه فرزند یک روحانی زرتشتیست که در اواخر دوران ساسانیان زندگی میکند و سوالات مختلفی در ذهن دارد که او را بیقرار و حیران کرده است. در مقابل دختری فقیر به نام ایراندخت در همان شهر زندگی میکند و هر روز پشت پنجره خانهشان مینشیند و منتظر معشوق خود، روزبه میماند تا بتواند برای اندک زمانی او را از دور ملاقات کند.
روزبه که شاهد از هم پاشیدگی حکومت ساسانیان، فقر و تبعیض فراوان در میان مردم است، میخواهد راه رستگاری و دین حقیقی را پیدا کند اما در مقابل ایراندخت تنها در طلب معشوق خود است. این اتفاق سرانجام آنها را راهی یک سفر درونی و بیرونی میکند و در انتها هر دو دچار تحولات عمیق روحی و معنوی میشوند.
بخشی از ایراندخت
ماهبانو از وقتی که به یاد میآورد گشتاسب اینگونه بود؛ بیعقل بود اما بیآزار. دو سال از ماهبانو بزرگتر بود و آنطور که میگفتند در کودکی از بام افتاده بود و انگار دیوی در جانش رخنه کرده باشد، هیچ مغ و هیچ داروی مغانهای در او کارگر نیفتاد و از آن به بعد دیوانه شد. ماهبانو آهسته گفت: «این هم از بخت من است.» و با مشت کوبید بر گلوله خمیر.
«اینطوری نزن وقتی نان شد دندانمان را میشکند.» و باز دندانهای شکستهاش را نشان داد. ـ چهطور آمدی داخل؟ ـ در باز بود. ماهبانو با خود غر زد: «باز این گیس بریده در را پشت سرش نبسته. از بس که هول است. نمیدانم کجا رفته، قرار بود مثلاً آتش بیاورد.» آتش زبانه میکشید و ایراندخت به آن چشم دوخته بود. آتش بود و گرما، اما روزبه نبود.
ریشهای پیرمرد به رنگ جامه سفیدش، کنار آتش به سرخی میزد و چشمهایش، اگرچه سوی شعلهها بود، اندیشهای که در سرش شعله میکشید جهان را مقابلش تیره و تار میکرد. بدخشان پیر هم در فکر روزبه بود؛ یگانه پسرش. آتشکده تازگیها خلوتتر شده بود و پیرمرد به تنهایی عادت داشت. سالها همدمش بوی دود چوب بود و صدای ترق ترق سوختنشان. نسیمی وزید، شعله برافروختهتر شد و دستهای از موهای صاف و نرمش روی پیشانیاش افتاد و همین او را به دنیا بازگرداند.
«چه میخواهی دخترم؟!» نمیدانست این دختر چه مدت است که به او زل زده. بدخشان با خود گفت: «چه پرسش ابلهانهای! در آتشکده چه میخواهند جز آتش؟» ایراندخت میخواست بگوید «روزبه» اما گفت: «آتش.»
اگر به کتاب ایراندخت علاقه دارید، میتوانید در بخشهای معرفی برترین داستانهای تاریخی و معرفی بهترین داستانهای عاشقانه در وبسایت هر روز یک کتاب، با دیگر نمونههای مشابه آشنا شوید.
کتابهای پیشنهادی:
توسط: علی معاصر
دستهها: ادبیات ایران، داستان ایرانی، داستان تاریخی، رمان، عاشقانه
۰ برچسبها: ادبیات ایران، بهنام ناصح، معرفی کتاب، هر روز یک کتاب