یکی بود یکی نبود

«یکی بود یکی نبود» مجموعه داستانی نوشته‌ی سیدمحمدعلی جمالزاده (از ۱۲۷۰ تا ۱۳۷۶)  است که در سال ۱۳۰۰ هجری خورشیدی به چاپ رسیده و آن را اولین نمونه از داستان‌های کوتاه فارسی می‌دانند. در واقع، سید محمدعلی جمالزاده اولین نویسنده‌ی ایرانی است که روش داستان‌نویسی اروپایی در نوشتن داستان‌های کوتاه را به کار گرفته و اولین نمونه‌های داستان فارسی با این شیوه را به زیور طبع آراسته است۱.

در ادبیات معمولاً دو عبارت رمان و داستان کوتاه به صورت گسترده مورد استفاده قرار می‌گیرند. اما تفاوت این دو در چیست؟ رمان داستانی است که به نثر نوشته شده و حداقل ۱۰۰ صفحه و ۵۰،۰۰۰ کلمه دارد. هم‌چنین در یک رمان شخصیت‌های بسیار وجود داشته و رویدادها و اتفاقات زیادی در آن روایت می‌شود. از سوی دیگر، داستان کوتاه، روایتی کوتاه به نثر است که ضمن بیان وقایعی پیرامون تعداد محدودی شخصیت، بین ۱،۵۰۰ تا ۳،۰۰۰ کلمه را شامل می‌شود.

بارزترین ویژگی داستان کوتاه در این است که می‌توان آن را در یک نشست یا جلسه خواند. این شکل ادبی از قرن نوزدهم میلادی رواج یافته و امروزه نویسندگان بسیاری به نوشتن داستان کوتاه می‌پردازند. از معروف‌ترین نویسندگان داستان کوتاه خارجی می‌توان به آنتوان چخف، ادگار آلن‌پو، فرانتس کافکا، ارنست همینگوی، جورج اورول، مارگارت اتوود، گابریل گارسیا مارکز، اسکات فیتزجرالدو ایزابل آلنده اشاره کرد. اما در ایران چه کسی اولین داستان‌های کوتاه را نوشته است؟

درباره‌ی کتاب یکی بود یکی نبود

 کتاب یکی بود یکی نبود شامل شش داستان کوتاه به نام‌های فارسی شکر است، رجل سیاسی، دوستی خاله خرسه، درد دل ملا قربانعلی، بیله دیگ بیله چغندر و ویلان الدوله است.یکی از مشخصه‌های جمالزاده استفاده از طنز در داستان‌های کوتاه خود است. وی با استفاده از زبان طنز سعی می‌کند، دغدغه‌های خود را بیان کرده و مشکلات جامعه را بیان کند.

کتاب یکی بود یکی نبود در وب‌سایت معتبر goodreads دارای امتیاز ۳.۷۸ با بیش از ۱۱۰۰ رای و ۸۰ نقد و نظر است.

جمالزاده پس «از یکی بود یکی نبود» بیست سال سکوت کرد و چیزی منتشر نکرد و آثار بعدی او نیز هیچ‌یک نه از حیث اهمیت و نه از حیث قوت ادبی به یکی بود و یکی نبود نرسیدند.

بخشی از کتاب یکی بود یکی نبود

داستان فارسی شکر است اولین داستان در کتاب یکی بود یکی نبود است و این گونه آغاز می‌شود:

هیچ جای دنیا تر و خشک را مثل ایران با هم نمی‌سوزانند. پس از پنج سال دربه ‌دری و خون جگری هنوز چشمم از بالای صفحه‌ی کشتی به خاک پاک ایران نیفتاده بود که آواز گیلکی کرجی‌بان‌های انزلی به گوشم رسید که «بالام جان، بالام جان» خوانان مثل مورچه‌هایی که دور ملخ مرده‌‌ای را بگیرند دور کشتی را گرفته و بلای جان مسافرین شدند و ریش هر مسافری به چنگ چند پاروزن و کرجی‌بان و حمال افتاد.

خداوند هیچ کافری را گیر قوم فراش نیندازد! دیگر پیرت می‌داند که این پدر آمرزیده‌ها در یک آب خوردن چه بر سر ما آوردند. تنها چیزی که توانستیم از دستشان سالم بیرون بیاوریم یکی کلاه فرنگیمان بود و دیگری ایمانمان که معلوم شد به هیچ کدام احتیاجی نداشتند. والا جیب و بغل و سوراخی نماند که آن را در یک طرفه‌العین خالی نکرده باشند و همین که دیدند دیگر کما هو حقه به تکالیف دیوانی خود عمل نموده‌اند ما را در همان پشت گمرک‌خانهٔ ساحل انزلی تو یک هولدونی تاریکی انداختند که شب اول قبر پیشش روشن بود.

یک فوج عنکبوت بر در و دیوارش پرده‌داری داشت و در را از پشت بستند و رفتند و ما را به خدا سپردند. من در بین راه تا وقتی که با کرجی از کشتی به ساحل می‌آمدیم از صحبت مردم و کرجی‌بانها جسته جسته دستگیرم شده بود که باز در تهران کلاه شاه و مجلس تو هم رفته و بگیر و ببند از نو شروع شده و حکم مخصوص از مرکز صادر شده که در تردد مسافرین توجه مخصوص نمایند و معلوم شد که تمام این گیر و بست‌ها از آن بابت است.

مخصوصا که مامور فوق‌العاده‌ای هم که همان روز صبح برای این کار از رشت رسیده بود محض اظهار حسن خدمت و لیاقت و کاردانی دیگر تر و خشک را با هم می‌سوزاند و مثل سگ هار به جان مردم بی‌پناه افتاده و درضمن هم پا تو کفش حاکم بیچاره کرده و زمینهٔ حکومت انزلی را برای خود حاضر می‌کرد و شرح خدمات وی دیگر از صبح آن روز یک دقیقهٔ راحت به سیم تلگراف انزلی به تهران نگذاشته بود.

حتماً باید این کتاب خواندنی را مطالعه کنید و از آن لذت وافر ببرید.

اگر به سایر کتاب‌های نویسنده‌ی «یکی بود یکی نبود» علاقه دارید، می‌توانید از طریق لینک کتاب‌های سیدمحمدعلی جمالزاده در وب‌سایت هر روز یک کتاب با برخی دیگر از آن‌ها آشنا شوید.

۱ میرعابدینی, حسن (۱۳۸۷). صد سال داستان نویسی در ایران. چشمه.