بانوی سربدار

«بانوی سربدار» با نام کامل «بانوی سربدار: سربداران از ابتدا تا انتها» اثری است از حمزه سردادور (نویسنده‌ی اهل تبریز، از ۱۲۷۵ تا ۱۳۴۹) که در سال ۱۳۴۳ منتشر شده است. این کتاب به روایت قیام سربداران و زنی که رهبر ایشان بوده است، می‌پردازد.

درباره‌ی بانوی سربدار

حمزه سردادور (۱۲۷۵-۱۳۴۹)، از پاورقی‌نویسان قدیمی ایرانی است که رمان‌های تاریخی فراوانی از وی در چند دهه اخیر به بازار کتاب آمده است. بازچاپ‌های چندگانه این کتاب‌ها، نشانگر محبوبیت و عامه‌پسندی آن‌ها است. سردادور در سال ۱۲۷۵ خورشیدی در تبریز زاده شد. او از دهه بیست تا اواخر دهه چهل در مجله «اطلاعات هفتگی» پاورقی نوشت. از عوامل جذابیت و فروش آن مجله، داستان‌های پرآب‌و‌تاب سردادور بود که پس از پایان چاپ آن‌ها در مجله، به شکل کتاب نیز منتشر شد.

برخی از این آثار عبارتند از: زندانی قلعه‌ی قهقه، از صید ماهی تا پادشاهی، در پس پرده، مه‌لقا، آزاد زنان، کیمیاگران، دختر قهرمان، افسانه‌ی قاجار، بانوی سربدار وغیره.

 کتاب «بانوی سربدار»، رمانی شیرین و دلچسب است که از جریان تاریخی سربداران مایه‌ گرفته و با قلم توانا و ذهن سازنده‌ی نویسنده پرورده شده و داستانی پرجاذبه و خواندنی فراهم آورده است. در این کتاب برخلاف آن‌چه از سربداران به ذهن می‌آید، با استناد به مدارک تاریخی، به گونه‌ای یک زن را پایه‌گذار این سلسله‌ی غیور می‌داند. زنی غیرتمند با نام «آزاده» که حاضر بود به دار آویخته شود اما تسلیم مغول‌ها نشود. داستانی بس زیبا که با خواندن یک پاراگراف از آن، تا انتها پای آن خواهید نشست.

فهرست مطالب بانوی سربدار

  • مقدمه‌ی نویسنده
  • مغولان مست
  • طوفان آغاز مى‌شود
  • ایلچى خواجه علاءالدّین
  • یورش به قافله خواجه علاءالدّین
  • کاروان جهیزیه‌ی عروس
  • زنى به نام ماریه
  • حکومت سربداران بر سبزوار
  • مأموریّتى براى مسعود
  • جستجوى بیهوده
  • راز افسردگى آزاده
  • سر قتلغ‌خان
  • یک نقشه‌ی ماهرانه
  • راز آزاده فاش مى‌شود
  • سرنوشت شوم
  • فتح نیشابور
  • بر سر دو راهى
  • توطئه براى از میان بردن دو رقیب
  • نبرد حماسه‌آفرین
  • .بیمار عشق
  • عیادت‌کننده ناخوانده
  • شیخ حسن جورى
  • سه عروسى در یک شب
  • طعم تلخ شکست
  • عروس سیاه‌پوش
  • توطئه‌ی نافرجام
  • انتقام خون برادر
  • کفّاره‌ی گناه
  • سرانجام امیرمسعود
  • فاخته در مسند بانوى سربداران
  • در اعماق چاه
  • تاریخ تکرار مى‌شود
  • پایان سخن

بخشی از بانوی سربدار

فاخته پس از مرگ عبدالرّزاق جامه سیاه پوشید، غالبا چه از روى تأثر و تالّم و چه براى خودنمایى و تظاهر اشک مى‌ریخت و چنین وانمود مى‌کرد که پس از مرگ شوهر پهلوان از دنیا و مافى‌ها بیزار شده و آرزویى جز این ندارد که هر چه زودتر در آن دنیا به شوهر عزیز ملحق شود. مخصوصا هر موقع که به حضور مادر داغدیده عبدالرّزاق مى‌رسید زبان مى‌گرفت و گریه را سر مى‌داد و آرزوى مرگ مى‌کرد.

با این حال روز سومّ حرکت مسعود بود که با آزاده خلوت کرد، مقدّمه چید مبنى بر این که کار سربداران پا در هواست و فرمانروایى آن قوامى ندارد و به مویى بسته است، دیروز عبدالرّزاق به دست برادرش امیر مسعود کشته شد و ممکن است یکى هم «خداى نکرده» مسعود را از پا درآورد و یا مسعود در جنگ کشته شود و خود پیداست که در این صورت چه سرنوشتى در انتظار هر دو خواهر خواهد بود.

هر دو را اگر اسیر و کنیز نکنند، با یک دست جامه که دربردارند از قصر بیرون خواهند کرد. بنابراین آزاده که فعلاً همه کاره قصر امیر است باید تا زود است فکرى به حال خود و خواهرش بکند. خلاصه اکنون که کلیدهاى خزائن عبدالرّزاق به دست آزاده افتاده خوب است در موقع مناسبى دور از نظر این و آن درهاى خزائن را باز کنند و از نقدینه و جواهرات و سایر نفایسى که در خزانه بى‌صاحب افتاده هر کدام سهمى برگیرند تا آتیه خود را تأمین کنند.

منطق فاخته از نظر مال‌اندیشى درست و محکم بود، ولى آزاده کسى نبود که به مسعود عزیزش خیانت کند. آزاده نگاه ملامت‌بارى به روى خواهر نمود و گفت: مسعود مرا امین دانسته و محافظت خزانه را برعهده من واگذاشته، دور از انصاف است که به مسعود خیانت کنم. فاخته برآشفت و گفت: تو اختیار خود دارى، ولى من هم که زن عبدالرّزاق بودم حق دارم ارثیه خود را از میراث او مطالبه کنم.

خودت نمى‌خواهى، چیزى برندار، ولى سهمیه مرا بده. آزاده جواب داد که وارث عبدالرّزاق برادرش مسعود است و باید از او مطالبه کنى. گفتگو به درازا کشید.

 

اگر به کتاب «بانوی سربدار» علاقه دارید، می‌توانید در بخش معرفی کتاب‌های حمزه سردادور در وب‌سایت هر روز یک کتاب با دیگر آثار این نویسنده نیز آشنا شوید.